[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی التَنفیر من الدنیا:

دَارٌ بالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ؛ لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا وَ لَا یَسْلَمُ نُزَّالُهَا؛ أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ؛ الْعَیْشُ فِیهَا مَذْمُومٌ وَ الْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ؛ وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِیهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ، تَرْمِیهِمْ بسهَامِهَا وَ تُفْنِیهِمْ بحِمَامِهَا.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 442-435

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ

فی التَّنْفیرِ مِنَ الدُّنْیا.

از خطبه های امام علیه السلام است که در متنفّر ساختن از زرق و برق دنیا ایراد فرموده است.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه در واقع از سه بخش تشکیل شده و هر یک ناظر به مطلبی است که مکمّل مطلب دیگر است

:

در بخش اوّل امام علیه السلام به معرفی دنیا می پردازد که سرایی است ناپایدار وناامن

و مملوّ از حوادث ناگوار؛ پیوسته دستخوش دگرگونیها و اهل آن هدف تیرهای بلا

.

در بخش دوم امام علیه السلام هشدار می دهد که قبل از شما گروههای زیادی در دنیا آمدند و چه بسا از شما قوی تر و دارای امکانات فزون تر؛ امّا همه را گذاردند و رفتند و خانه ای از سنگ و گل و خاک به نام خانه گور را به جای آن قصرهای زیبا پذیرفتند

.

در بخش سوم می فرماید: شما هم در همان مسیر قرار دارید و دارای همان سرنوشت هستید. روزی فرا می رسد که زندگی شما پایان می یابد و قبرها جسمهای بی جان شما را در بر می گیرند و در آینده ای نه چندان دور از قبرها برانگیخته می شوید و اعمالی را که در یک عمر انجام دادید در برابر شما ظاهر می شود و باید پاسخگوی آن باشید.

ناپایداری احوال جهان:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه از ناپایداری و بی وفایی دنیا سخن می گوید و می فرماید: «(دنیا) سرایی است که در لابه لای بلاها و مشکلات پیچیده شده و به غدر و نیرنگ و بی وفایی معروف است: حالاتش یکنواخت نمی ماند و ساکنانش سالم و در امان نیستند»; (دَارٌ بالْبَلاَءِ مَحْفُوفَةٌ، وَ بالْغَدْرِ(1) مَعْرُوفَةٌ، لاَ تَدُومُ أَحْوَالُهَا، وَ لاَ یَسْلَمُ نُزَّالُهَا(2)).

بلاهایی که زندگی این دنیا را در برگرفته، بسیار زیاد و متنوّع است، بیماریهای جسمی، بیماریهای روانی، حوادث ناگوار اجتماعی، طوفانها، زلزله ها، سیلابها، جنگها، غارتها، حوادثی که منجر به مرگ یا مجروح شدن اعضا می گردد، از دست دادن عزیزان و مانند آنها. جمله «دَارٌ بالْبَلاَءِ مَحْفُوفَةٌ» اشاره گویایی است به تمام آنچه گفته شد.

غدر و بی وفایی دنیا ممکن است اشاره به اهل آن باشد که غالباً بی وفا هستند هنگامی که دنیا به انسان رو می کند دوستدار و مخلصند و هرگاه پشت کرد گویی هرگز آشنا نبودند. یا اشاره به بی وفایی مواهب دنیوی است در حالی که انسان کاملا سالم و سرحال است و تصوّر می کند سالها این وضع ادامه می یابد. با پیش آمد کوچکی ناگهان سلامت و نشاط برچیده می شود و در حالی که اموال و ثروت فراوان، از هر سو فراهم کرده، حادثه ای پیش می آید که ناگهان ورشکست می شود و محتاج نان شب می گردد.

ناپایداری دنیا که در «لاَ تَدُومُ أَحْوَالُهَا» بیان شده، نتیجه همان بلاها و حوادث گوناگونی است که از هر سو انسان را احاطه کرده، و در امان نبودن ساکنان دنیا که در جمله «وَ لاَ یَسْلَمُ نُزَّالُهَا» آمده به سبب همان حوادث تلخ و ناپایداری دنیاست.

آری! «از نسیمی دفتر ایّام بر هم می خورد» و با یک گردش چرخ نیلوفری، نه نادر به جا می ماند و نه کبکبه و دبدبه نادری و به گفته شاعر:

آن مادری که این همه فرزند زاد و کشت *** دیگر که چشم دارد از او مهر مادری!

سپس در تأکید همین معنا با عبارات تکان دهنده دیگری می افزاید: «احوالش ناپایدار و حالاتش دگرگون (به گونه ای که) زندگی در آن نکوهیده و نامطلوب و امنیّت در آن نایاب و معدوم است»; (أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ، وَ تَارَاتٌ(3) مُتَصَرِّفَةٌ(4)، الْعَیْشُ فِیهَا مَذْمُومٌ، وَ الاَْمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ).

سرتاسر تاریخ بشر پر از شواهد زنده ای بر این گفتار پرمعنای مولاست و از آن فراتر، آیات قرآن مجید است که از سرگذشت پیشینیان پرده بر می دارد. از جمله صحنه بسیار عبرت انگیزی است که از زندگی ثروتمند معروف بنی اسرائیل قارون در اواخر سوره قصص، ترسیم کرده است.

یک روز قارون با تمام زر و زیور و خدم و حشم و دم و دستگاه خود در میان بنی اسرائیل ظاهر می شود و با تمام قدرت و ثروتش از برابر چشمان آنها رژه می رود، آنچنان که گویی در دل دنیاپرستان بنی اسرائیل، قند آب می شود و فریاد یا (یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ) سر می دهند.

فردای آن روز که با یک زلزله آمیخته با «خسف» زمین، قارون و تمام اموال و ثروتش را در کام خود فرو می برد آن دنیاپرستان دیروز در وحشت فرو می روند و این سخن را می گویند: «(لَوْلاَ أَنْ مَّنَّ اللهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بنَا); اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ما را نیز به قعر زمین فرو می برد (و به سرنوشت قارون گرفتار می شدیم)».

در عصر و زمان ما نه تنها این گونه حوادث کم نیست، بلکه دامنه وسیع تر و گسترده تری پیدا کرده و صحنه هایی که همه روز با چشم خود ناظر آن هستیم.

سپس امام(علیه السلام) در پایان این فراز، تشبیه جالبی درباره حوادث دنیا و ساکنان دنیا دارد، می فرماید: «اهل دنیا همواره هدف تیرهای بلا هستند، که پی در پی بسوی آنها پرتاب می کند و با مرگ نابودشان می سازد»; (وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِیهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ(5)، تَرْمِیهِمْ بسهَامِهَا، وَ تُفْنِیهِمْ بحِمَامِهَا(6)).

آری! انسانها در این جهان هدفهای بی دفاعی هستند در برابر تیرهای بلاها که از چپ و راست و بالا و پایین به سوی آنها پرتاب می شود; تیرهایی که کمتر خطا می کند و درست به هدف می خورد و هدف را نابود می سازد.

آیا در میدانی که تیراندازان آن را احاطه کرده و مرتّباً انسانی را نشانه گیری می کنند امنیّت و سلامتی وجود دارد؟! آیا زندگی در وسط چنین میدانی مذموم و منفور نیست؟! ممکن است این میدان مملوّ از انواع غذاهای رنگارنگ و لباسهای زیبا و جواهرات و زیورها باشد; ولی آیا این امور با آن شرایطی که این میدان دارد می تواند سبب دلخوشی گردد؟! هرگز.

در اینجا داستان معروفی است که می تواند بی وفایی و ناپایداری دنیا را به خوبی مجسّم کند. در کتاب کامل مبرّد می خوانیم که: «روزی یزید ابن عبدالملک گفت دنیا هیچ گاه برای هیچ کس خالی از ناراحتیها و مشکلات نشده من می خواهم چنین روزی را برای خود فراهم نمایم. هنگامی که یک روز خلوت کردم هیچ خبری را به من نرسانید و مرا با لذاتم در آن خلوتگاه واگذارید. سپس معشوقه خود حبابه را صدا زد و گفت: شراب به من بنوشان و آواز بخوان و (به پندار خود) بهترین وسائل عیش و نوش را فراهم ساز. در این هنگام حبابه دانه اناری را برگرفت در دهان خود گذاشت. ناگهان به گلوی او پرید (و در دستگاه تنفس او فرو رفت و خارج نشد) و همین سبب مرگ او شد. یزید ابن عبدالملک چنان ضجّه و فریادی زد که بیهوش شد. هنگامی که به هوش آمد گفت من اجازه نمی دهم او را دفن کنید باید در کنار من باشد. (طبق روایت دیگری پیوسته او را در آغوش گرفت، می بویید تا متعفن شد) اطراف او از بنی امیّه به او گفتند این زن بازگشت به حیات نمی کند این یک مردار است در این هنگام اجازه دفنش داد و طبق بعضی از نقلها بعد از 15 روز خود یزید ابن عبدالملک از دنیا رفت و این بود سرانجام عیش و نوش بی دغدغه او».(7)


نکته:

سرای پیچیده با بلاها:

این جهان به راستی سرای مشکلات و نابسامانیها و درد و رنجهاست. معمولا همه ما از این موضوع به طور اجمال آگاه هستیم; ولی غالباً در شرح و تفصیل آن تأمل نمی کنیم.

آفاتی که سلامت انسان را تهدید می کند بیش از آن است که در حساب آید. ساختمان وجود انسان از اعضای مختلفی تشکیل شده که هر کدام از آنها برای انجام دادن وظیفه صحیح، شرایط بی شماری دارند: قلب، کلیه ها، عروق و اعصاب، عضلات، استخوانها که اگر کمترین تغییری در شرایط آن حاصل شود مشکل آفرین است.

بعضی از پزشکان معتقدند که کبد انسان سیصد نوع از سموم را دفع می کند حال اگر کمترین آفتی به آن برسد و یک یا چند نوع از سموم را نتواند دفع کند اوّل مشکلات است. و همچنین چشم و گوش و زبان و امثال آن.

از آفات درونی که بگذریم آفات بیرونی فوق العاده زیاد و متنوع است به طوری که مرگ انسان در درون عوامل حیات او نهفته است; بارانی که مایه حیات و زندگی است اگر بیش از حدّ ببارد سیلاب عظیمی را تشکیل می دهد که همه چیز را با خود می برد; نسیمی که مایه حیات و نشاط است اگر سریع تر از حدّ معمول بورزد، طوفانی می شود که درختان را از ریشه می کند و انسانها را به هوا پرتاب می کند; خورشیدی که نورش زندگی آفرین است اگر بیش از حدّ بتابد انسان گرما زده می شود و خطر مرگ او را تهدید می کند; زمینی که بستر آرامش انسان است و همه برکات را از آن می گیرد اگر سر به طغیان بردارد و زلزله هایی روی دهد گاه شهرهایی را که صدها سال در عمران و آبادی آن کوشیده اند در چند ثانیه به تلّی از خاک مبدّل می سازد.

آفات گیاهی، طغیان دریاها، هجوم انواع بیماریهای فراگیر از زمین و هوا و آب وغذا، هر کدام می تواند حیات انسان را تهدید کند. هنگامی که به ملخها فرمان حمله داده شود و لشکر عظیم آنها از هر سو حمله ور شوند برگها و ساقه ها و محصولات درختان را نابود می کنند بی آنکه هیچ کس ـ حتّی با وسایل پیشرفته امروز ـ بتواند جلوی آنها را بگیرد.

اینها مربوط به حوادث طبیعی بود. آفات اجتماعی نیز از آن کمتر نیست جنگهای خونین که همچون آتشفشان هر روز در گوشه ای جهان ظاهر می شود دائماً حیات انسان را تهدید می کند. رقابتهای ویرانگر در تصاحب پستهای سیاسی و مسائل اقتصادی همه روز گروهی را بر خاک سیاه می نشاند و یا در کام مرگ فرو می برد.

اختلافات خانوادگی که منجر به طلاق و از هم پاشیدگی خانواده ها می شود. نافرمانی فرزندان، خیانت شرکا و دوستان ناباب و ضربات شکننده منافقان، هر یک عاملی است برای تهدید حیات انسان و یا آرامش او. بنابراین باید با تمام وجود به این سخن مولایمان رو بیاوریم که: «دارٌ بالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ»(8). (9)


پی نوشت:

  1. «غدر» معانی متعددی دارد که قریب با هم است: مکر و نیرنگ و بیوفایی.

  2. «نزّال» جمع «نازل» به معنای میهمان و یا کسی که در جایی وارد می شود.

  3. «تارات» جمع «تاره» بر وزن «غارت» به معنای زمان و معمولا به معنای یک مرتبه به کار می رود.

  4. «متصرّفه» از ریشه «تصرف» یعنی دگرگون کردن.

  5. «مستهدفه» از ریشه «هدف» گرفته شده که تیر به سوی آن پرتاب می شود.

  6. «حمام» از ریشه «حم» بر وزن «غم» به معنای مقدر ساختن است و به همین مناسبت حمام به مرگ قطعی که خداوند مقدر ساخته و «حِمام» (به کسر ح) با «حَمام» (به فتح ح) تفاوت دارد، زیرا دومی به معنای کبوتر است.

  7. کامل مبرّد، ج 1، ص 389 و تتمة المنتهی مرحوم محدّث قمی، شرح حال یزید ابن عبدالملک.

  8. در شرح خطبه 145 نیز توضیحات بیشتری در این رابطه می خوانید.

سند خطبه

:

این خطبه را متّقی هندی از فقهای عامّه در کتاب کنزالعمّال آورده، می گوید: دینوری و ابن عساکر از عبداللَّه بن صالح عجلی از پدرش چنین نقل می کند که روزی علی بن ابی طالب علیه السلام خطبه ای برای ما خواند. نخست حمد و ثنای الهی بجا آورد و درود بر پیامبر فرستاد و بعد فرمود: «عِبادَاللَّهِ لاتَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَإِنَّها دارٌ بالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ ...» و نیز سبط بن جوزی در تذکرة الخواصّ آن را با اضافاتی نقل کرده و می گوید: این خطبه (به جهت فصاحت و بلاغتش) به عنوان «خطبه بالغه» معروف است. سپس نقل می کند که ابونعیم نیز در کتاب حلیه بخشی از این خطبه را آورده است. خطیب خوارزمی نیز در کتاب مناقب آن را با اضافاتی نقل کرده است. نویسنده مصادر نهج البلاغه بعد از اشاره به مطالب بالا می گوید: با این نقل گسترده ای که از خطبه در کتب اهل سنّت آمده، نیازی نمی بینیم که راویان این خطبه را از علمای امامیّه شرح دهیم. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 167

)