[hadith]وَ حَقّاً أَقُولُ، مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بهَا اغْتَرَرْتَ، وَ لَقَدْ کَاشَفَتْکَ الْعِظَاتِ وَ آذَنَتْکَ عَلَی سَوَاءٍ، وَ لَهِیَ بمَا تَعِدُکَ مِنْ نُزُولِ الْبَلَاءِ بجِسْمِکَ وَ [النَّقْضِ] النَّقْصِ فِی قُوَّتِکَ، أَصْدَقُ وَ أَوْفَی مِنْ أَنْ تَکْذبَکَ أَوْ تَغُرَّکَ؛ وَ لَرُبَّ نَاصِحٍ لَهَا عِنْدَکَ مُتَّهَمٌ، وَ صَادقٍ مِنْ خَبَرِهَا مُکَذَّبٌ. وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَهَا فِی الدِّیَارِ الْخَاوِیَةِ وَ الرُّبُوعِ الْخَالِیَةِ، لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْکِیرِکَ وَ بَلَاغِ مَوْعِظَتِکَ بمَحَلَّةِ الشَّفِیقِ عَلَیْکَ وَ الشَّحِیحِ بکَ؛ وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ یَرْضَ بهَا دَاراً، وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ یُوَطِّنْهَا مَحَلًّا، وَ إِنَّ السُّعَدَاءَ بالدُّنْیَا غَداً هُمُ الْهَارِبُونَ مِنْهَا الْیَوْمَ.[/hadith]

«و حقا اقول: ما الدنیا غرّتک و لکن بها اغتررت»،

معمولا اگر به کسی گفته شود که چرا دنیا را هدف قرار داده و از خدا و معنویات بدور افتاده ای، خود را بر حق می داند و خیال می کند که در حقیقت دنیا گناهکار است، به دلیل این که او را به خود متوجه کرده و فریبش داده است، و از این رو در پاسخ می گوید: دنیا مرا مغرور کرده است و اساسا دنیا فریبکار و گول زننده است. قرآن نیز به این مناسبت می فرماید: «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا...» و چون ممکن است در آخرت هم موقعی که به انسان گناهکار گفته شود که چه چیز باعث غرور تو شد که این همه گناه مرتکب شدی بگوید: دنیا مرا گول زد که چنین به دام معصیت افتادم، بدین علت حضرت در این جمله، آن جواب احتمالی را پاسخی مستدّل فرموده است، که بطور تحقیق، دنیا گول زننده و گمراه کننده نیست، بلکه این تو هستی که مغرور زرق و برق دنیا شده ای.

این سخن امام به دو دلیل اثبات می شود: نخست این که فریب دادن و گول زدن از لوازم خردمند بودن و عقل داشتن است، و حال آن که دنیا دارای عقل و درک نیست و دیگر آن که بطور کلی دنیا برای آن آفریده نشده است که گمراه کننده و مایه فریب باشد بلکه هدف از آفرینش آن عنایت و لطف خدا بر انسان است که در این جا آفریده شده و زندگی می کند، با این دو دلیل به عنوان حقیقت نمی شود نسبت فریبکاری و گول زدن را به دنیا داد، اما به دلیل آن که دنیا، دارای ظاهری است که ممکن است بعضی فریب خورده و به آن دل خوش کنند، بطور مجازی می شود که آن را مایه غرور و گول خوردن دانست و به این علت حضرت در آخر جمله فرموده است، تو خود مقصّری که به دنیا مغرور شده ای.

«و لقد کاشفتک العظات»،

امام (ع) در این جمله برای تقریر مطلب قبلی که دنیا فریبکار نیست می فرماید علاوه بر آن که فریبکار نیست نصیحت کننده و پند دهنده است زیرا فراز و نشیبهایی که در آن وجود پیدا می کند که یکی به لحظه ای از حضیض ذلت به اوج قدرت می رسد و دیگری در عین شادی به آنی گرفتار غم و اندوه می شود، اینها همه به انسان درس عبرت می دهد و آدمی را هدایت می کند و چون اساس و پایه دنیا بر دگرگونی و تغییر است، پس با آنچه که در مورد تو نیز انجام می دهد ظلمی به تو نکرده است.

«و لهی بما تعدک تغرّک»،

پس از بیان این که دنیا نصیحت کننده است، در این قسمت پندآموزی آن را مورد تاکید قرار داده و انسان را بیشتر هشدار می دهد، لفظ «وعد» را که از جمله «تعدک» استفاده می شود در این جا استعاره آورده است به آن دلیل که تغییر و دگرگونیهای دنیا انسان را متوجه می کند که باید منتظر برخی مصائب و بلاها باشد، چنان که بطور معمول وعده دادن این معنی را می رساند که آنچه سائل طلب کرده به او خواهد رسید، این که در این عبارت، عوض استفاده از کلمه وعید که حاکی از آینده ناپسند است از «وعد» استفاده شده است که آینده خوشی را می رساند، از باب مجاز است که اسم یکی از دو ضدّ را بر دیگری اطلاق فرموده است چنان که در بعضی موارد به بدی، پاداش می گویند، و نیز، صدق و وفا را بطور استعاره به دنیا نسبت داده است، به سبب آن که آن را تشبیه به شخص راستگو و با وفایی کرده که حتما به آنچه وعده داده عمل خواهد کرد، و در جمله های «اصدق و اوفی» و جمله های بعد از آن «من ان تلذ بک او تغرّک»، لفّ و نشر مرتب و تقابل میان دو نقیض به کار رفته است یعنی نخست در لفظ: صدق و وفا و سپس نقیض آنها را بطور مرتب، نه پراکنده ذکر فرموده است زیرا نقیض راستگویی، دروغ و نقیض وفاداری گول زدن و فریبکاری است.

«و لربّ... مکذّب»،

در این جمله بعضی چیزها را که پی آمد غفلت انسان از مواعظ و نصایح دنیاست بیان فرموده است که یکی متهم کردن آن، در خیرخواهیها و نصیحتهایش می باشد و دیگری دروغ شمردن خبرهای راست آن است یعنی به دگرگونیهای گذشته دنیا که موجب عبرت است و مکافاتهایی که یقین به وقوع آن در آینده دارد، بی اعتنا و بدون توجه است. این جا جهت مبالغه و از باب مجاز مقدمه را ذکر و نتیجه را اراده فرموده است زیرا غایت و نتیجه تهمت زدن و تکذیب کردن هر چیز بی اعتنایی به شخص متهم و دروغگو و اعراض از آن می باشد.

«و لئن تعرّفتها... الشحیح بک»،

امام (ع) به دلیل این که انسان را به راستگویی دنیا و خیرخواهیش متوجّه کند تا آن که به نصایح آن گوش کند و وی را به گمراهی متهم نسازد، با یک قضیه شرطیه آن را چنین بیان فرموده است: اگر حال دنیا و خیرخواهی ها و گرفتاریهای آن را درست بیاندیشی از منزلها و خرابه هایی که از ساکنانش خالی مانده و از امتهای پیشین و قرنهای گذشته بوده اند و تمام آنها پندهای خیر خواهانه و عبرتهای صادقانه است دنیا را همانند دوستی مهربان و ناصحی دلسوز خواهی یافت، شباهت دنیا به دوستی مهربان از آن نظر است که یاد آورنده خوبی است و به تو پند می رساند و از آن عبرت می گیری چنان که عمل هر خیرخواه مهربانی همین است.

«و لنعم... محلّا»،

در این عبارت دنیا را بطور مشروط ستوده و می فرماید اگر از دنیا چنان که خواست خداست استفاده شود یعنی مورد توجه و اعتنا شود اما نه چنان به آن دل خوش کرده که وی را منزل و جایگاه ابدی قرار دهی، جایگاهی نیکوست. نعم فعل مدح و اسم آن، دار من لم یرض و مخصوص به مدح دنیاست و دو کلمه دارا و محلا تمیز و قائم مقام اسم جنسی هستند که اسم نعم بوده و حذف شده است. این جا دو مسأله قابل ذکر است:

1-  معمولا اسم جنسی که اسم فعلهای نعم و بئس باشد به اسمی اضافه می شود که دارای ال باشد مثل: «نعم صاحب القوم» ولی در این عبارت به چیزی اضافه شده است که ال ندارد و این مطلب در شعر نظیر هم دارد: «فنعم صاحب قوم لا سلاح لهم».

2-  این که در این عبارت با ذکر اسم جنس (دار) دارا را هم که نکره و بدل از آن است آورده و این هم در شعر نظیر دارد: «فنعم الدّار دار أبیک دارا»، و دلیل این که دار را به جمله «من لم یرض بها»، و محلّ را به «من لم یوطنها» اضافه کرده این است که هر کس از دنیا خشنود نباشد و آن را موطن اصلی خود قرار ندهد از عبرتهای آن پند می گیرد و تقوا را توشه خود می گیرد و همان پرهیزکارانند که به وسیله تقوا خوشبخت شده اند، احتمال می رود که دارا و محلّا منصوب باشند بنا بر این که برای لم یرض بها و لم یوطّنها تمیز باشند.

«و انّ السعداء بالدنیا غدا هم الهاربون منها الیوم»،

در این جمله امام (ع) کسانی از اهل دنیا را که از سعادتمندان در آخرتند معرفی می فرماید که با اعراض از دنیا و درس گرفتن از ویژگیهای وی آن را سبب کسب کمالات اخروی و خوشبختی آن جهان قرار داده اند، تعبیر به هرب که به معنای گریختن است کنایه از دوری کردن کامل از لذتهای دنیا می باشد، بدیهی است وقتی انسان جز به اندازه ضرورت دلبستگی و علاقه ای به دنیا نداشته باشد و در عین حال از آن درس آموخته و دگرگونیها و فراز و نشیبهای آن را به وسیله ارتقای به درجات آخرت قرار دهد بهترین سعادت را کسب کرده است در باره این که فقط باید به اندازه ضرورت از دنیا استفاده کرد. سرور پیامبران حضرت رسول اکرم (ص) می فرماید: «مرا به دنیا چه کار، من در دنیا همانند سواره ای هستم که روز بسیار گرم تابستانی گذارش به درختی می افتد، از مرکبش پیاده شده ساعتی در سایه آن به استراحت پرداخته و سپس، آن را ترک می گوید و به راه خود ادامه می دهد.»