[hadith]وَ تَمَثَّلْ فِی حَالِ تَوَلِّیکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَیْکَ، یَدْعُوکَ إِلَی عَفْوِهِ وَ یَتَغَمَّدُکَ بفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَی غَیْرِهِ. فَتَعَالَی مِنْ قَوِیٍّ مَا أَکْرَمَهُ، وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِیفٍ مَا أَجْرَأَکَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، وَ أَنْتَ فِی کَنَفِ ستْرِهِ مُقِیمٌ وَ فِی سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ؛ فَلَمْ یَمْنَعْکَ فَضْلَهُ وَ لَمْ یَهْتِکْ عَنْکَ ستْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَیْنٍ فِی نِعْمَةٍ یُحْدثُهَا لَکَ أَوْ سَیِّئَةٍ یَسْتُرُهَا عَلَیْکَ أَوْ بَلِیَّةٍ یَصْرِفُهَا عَنْکَ؛ فَمَا ظَنُّکَ بهِ لَوْ أَطَعْتَهُ؟ وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ هَذهِ الصِّفَةَ کَانَتْ فِی مُتَّفِقَیْنِ فِی الْقُوَّةِ مُتَوَازیَیْنِ فِی الْقُدْرَةِ، لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِمٍ عَلَی نَفْسکَ بذَمِیمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَسَاوِئِ الْأَعْمَالِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 381-378

از او رحمت و از تو عصیان؟!

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، انسانها را به داوری بر خویشتن دعوت می کند، و دلایل محکومیت او را بر می شمرد. از جمله اینکه او از یک سو پیوسته در طریق نافرمانی گام می نهد; ولی از سوی دیگر خداوند، همواره فضل و رحمتش را بر او فرو می ریزد. می فرماید: «خوب تصور کن در همان هنگام که تو از خدای خود روی می گردانی او (با دادن انواع نعمتها) به تو روی می آورد او تو را به عفو و بخشش خویش فرا می خواند و در زیر پوشش فضل و رحمتش قرار می دهد در حالی که تو همچنان به او پشت کرده و به غیر او روی می آوری»; (وَ تَمَثَّلْ(1) فِی حَالِ تَوَلِّیکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَیْکَ، یَدْعُوکَ إِلَی عَفْوِهِ، وَ یَتَغَمَّدُکَ(2) بفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَی غَیْرِهِ).

راستی اسف بار و شرم آور است که انسان مولای کریمی داشته باشد که همواره انواع نعمتهایش شامل حال او گردد; ولی او پیوسته از او روی بگرداند، کاری که هیچ وجدانی اجازه آن را نمی دهد.

این همان چیزی است که در دعای پرمحتوای افتتاح در ماه مبارک رمضان می خوانیم: «یا رَبِّ، اِنَّکَ تَدْعُونی فَاُوَلّی عَنْکَ، وَتَتَحَبَّبُ اِلَیَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَیْکَ، وَتَتَوَدَّدُ اِلَیَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْکَ، کَاَنَّ لِیَ التَّطَوُّلَ عَلَیْکَ، فَلَمْ یَمْنَعْکَ ذلِکَ مِنَ الرَّحْمَةِ لی وَالاِْحْسانِ اِلَیَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَیَّ بجُودکَ وَکَرَمِکَ; پروردگارا! تو مرا فرا می خوانی ولی من از تو روی می گردانم، تو به من محبّت می کنی; ولی من با تو دشمنی می ورزم، تو به من دوستی می کنی; ولی من پذیرا نمی شوم، گویا منّتی بر تو دارم; ولی این احوال تو را از رحمت و احسان وتفضّل به جود و کرمت نسبت به من باز نمی دارد».

در ادامه می افزاید: «بزرگ و بلندمرتبه است خدایی که با آن همه قدرت و قوت، این قدر کریم است; ولی تو با این حقارت و ضعف این اندازه بر معصیت او جسور هستی در حالی که در پناه پرده پوشی او قرار داری و در فراخنای فضل و رحمتش در حرکت هستی»; (فَتَعَالَی مِنْ قَوِیٍّ مَا أَکْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِیف مَا أَجْرَأَکَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ! وَ أَنْتَ فِی کَنَفِ(3) ستْرِهِ مُقِیمٌ، وَ فِی سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ!).

اشاره به اینکه افراد قوی و نیرومند اگر راه خشونت را پیش گیرند جای تعجّب نیست. تعجب در این است که فرد ضعیف و زبون و ناتوانی در این راه گام نهد; ولی خداوند با آن همه قدرت و عظمت نهایت محبّت را دارد و این انسان با این همه ضعف وناتوانی، این همه جرأت و جسارت بر معصیت از خود نشان می دهد در حالی که لحظه ای فضل و رحمت الهی از او قطع نمی شود و این به راستی عجیب است!

سپس می افزاید: «(با این همه نافرمانی) تو را از فضل خویش باز نداشته و پرده گناهانت را ندریده است، بلکه حتی یک چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده ای، یا در نعمتی قرار داری که برای تو فراهم ساخته و یا در گناهی که پرده بر آن افکنده، و یا بلا و مصیبتی که از تو دور نموده است. آری با این همه گناه که داری این گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فکر می کنی اگر اطاعتش می کردی؟»; (فَلَمْ یَمْنَعْکَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ یَهْتِکْ عَنْکَ ستْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَیْن(4) فِی نِعْمَة یُحْدثُهَا لَکَ، أَوْ سَیِّئَة یَسْتُرُهَا عَلَیْکَ، أَوْ بَلِیَّة یَصْرِفُهَا عَنْکَ! فَمَا ظَنُّکَ بهِ لَوْ أَطَعْتَهُ!).

اشاره به اینکه انسان از این سه حالت خالی نیست: یا مشمول نعمتی است که باید شکر آن را ادا کند یا مرتکب گناهی شده که خدا بر آن پرده افکنده و باید از ستاریت او ممنون باشد و استغفار کند یا بلایی را از او دور ساخته که باید قدر این نعمت الهی را بشناسد. اینها همه در حالی است که او در طریق عصیان گام بر می دارد و نسبت به اوامر و نواهی حق بی اعتناست. حال اگر انسان بیندیشد که این خداوند مهربان و فوق العاده کریم و رحیم اگر بندگان اطاعتش را می کردند چگونه از آنها قدردانی می نمود، این همان مسئله «وجوب شکر منعم» است که به گفته علمای عقاید می تواند انگیزه معرفة الله گردد.

آنگاه امام از زاویه دیگری به این مسئله می نگرد و برای بیدار ساختن مخاطبان خود به بیان دیگری می پردازد و می فرماید: «به خدا سوگند اگر این وضعی که تو با خدا داری (که پیوسته عصیانش می کنی و او همواره لطف و محبّت می کند) در میان دو نفر که در نیرو و توان مساوی بودند وجود داشت تو نخستین کسی بودی که خود را به سبب اخلاق ناپسند و کردار بد، محکوم و نکوهش می کردی (به یقین اگر این وضع میان مولا و عبد باشد به طریق اولی نکوهیده تر است)»; (وَ ایْمُ اللّهِ(5) لَوْ أَنَّ هذهِ الصِّفَةَ کانَتْ فِی مُتَّفِقَیْنِ فِی الْقَوَّةِ، مُتَوَازیَیْنِ فِی الْقُدْرَةِ، لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِم عَلَی نَفْسکَ بذَمِیمِ الاَْخْلاَقِ، وَ مَسَاوِیءِ الاَْعْمَالِ).

بعضی از شارحان نهج البلاغه عبارت فوق را به صورت صغرا و کبرا از شکل اوّل از قیاسات منطقی دانسته اند; ولی ظاهر این است که لحن عبارت بالا ناظر به قیاس اولویّت است; یعنی دو نفر که هم طراز هم باشند معمولا ترس و وحشتی از هم ندارند. با این حال اگر یکی از آنان پیوسته نیکی کند و دیگری در برابر بدی کند سرانجام وجدان نفر دوم او را محکوم می کند و به سوء اخلاق متهم می سازد، حال اگر این مسئله در میان شخص بسیار بزرگ و فرد بسیار کوچکی باشد که از یک سو لطف و رحمت است بدون هیچ گونه نیاز و ترس و وحشت و از سوی دیگر سرا پا نیاز است و وحشت از مجازات در برابر نافرمانیها، به یقین در چنین شرایطی آن فرد کوچک نابکار باید خود را بسیار ملامت کند که چرا در برابر آن همه بزرگواری این همه شرمساری به بار آورده است.


پی نوشت:

  1. «تمثّل» ـ همان طور که در خطبه قبل نیز اشاره شد ـ از ریشه «مثول» بر وزن «حلول» به معنای مجسم ساختن گرفته شده است.

  2. «یتغمّد» در اصل از ریشه «غمد» بر وزن «هند» به معنای غلاف شمشیر گرفته شده و «تغمّد» به معنای در غلاف کردن است. سپس به معنای فراگرفتن و پوشاندن بکار رفته است و در جمله بالا نیز به همین معناست که «فضل خداوند تو را فرا گرفته، پوشانده است».

  3. «کنف» از ریشه «کنف» بر وزن «حرف» به معنای محفوظ داشتن است.

  4. «مطرف عین» از ریشه «طرف» بر وزن «حرف» به معنای چشم بر هم زدن گرفته شده است و «مطرف» مصدر میمی و به همین معنای چشم به هم زدن است.

  5. «أیم» در اصل «أیمن» در نگاه بعضی از ارباب لغت جمع «یمین» به معنای سوگند است که نون آن ساقط شده و معنای جمله «أیم الله» این است که به خدا سوگندها می خورم.