[hadith]و من کلام له (علیه السلام) قاله عند تلاوته «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ برَبِّکَ الْکَرِیمِ»:  

أَدْحَضُ مَسْئُولٍ حُجَّةً وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذرَةً، لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بنَفْسهِ. یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَکَ عَلَی ذَنْبکَ وَ مَا غَرَّکَ برَبِّکَ وَ مَا أَنَّسَکَ بهَلَکَةِ نَفْسکَ؟ أَمَا مِنْ دَائِکَ بُلُولٌ، أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ [نَوْمِکَ] یَقَظَةٌ؟ أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسکَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ؟ فَلَرُبَّمَا تَرَی الضَّاحِیَ مِنْ حَرِّ الشَّمْس فَتُظِلُّهُ، أَوْ تَرَی الْمُبْتَلَی بأَلَمٍ یُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْکِی رَحْمَةً لَهُ، فَمَا صَبَّرَکَ عَلَی دَائِکَ وَ جَلَّدَکَ عَلَی مُصَابکَ وَ عَزَّاکَ عَنِ الْبُکَاءِ عَلَی نَفْسکَ، وَ هِیَ أَعَزُّ الْأَنْفُس عَلَیْکَ؟ وَ کَیْفَ لَا یُوقِظُکَ خَوْفُ بَیَاتِ نِقْمَةٍ وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بمَعَاصِیهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ؟ فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبکَ بعَزیمَةٍ وَ مِنْ کَرَی الْغَفْلَةِ فِی نَاظِرِکَ بیَقَظَةٍ، وَ کُنْ لِلَّهِ مُطِیعاً وَ بذکْرِهِ آنِساً.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 375-369

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ

قالَهُ عِنْدَ تِلاوَتِهِ: «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ برَبِّکَ الْکَرِیمِ

».

از سخنان امام علیه السلام است که به هنگام تلاوت این آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ برَبِّکَ الْکَرِیمِ»؛ (ای انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟) بیان فرمود.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه پرمحتوا که ناظر به تفسیر آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ برَبِّکَ الْکَرِیمِ» است از چند بخش تشکیل شده است

.

در بخش اوّل امام برای بیداری و هوشیاری یاران و مخاطبان خود آنها را مورد سؤال و سرزنش قرار می دهد که تا کی در خوابند و چرا از این خواب غفلت بیدار نمی شوند؟ چرا به خود رحم نمی کنند و از گرداب گناهی که در آن غوطه ورند خود را نجات نمی دهند و مرهمی بر دردها و زخمهای دل خویش که از گناه نشأت گرفته، نمی نهند

.

در بخش دوم این انسان گریز پا را به محاکمه خویشتن دعوت می کند

.

نعمتهای خدا را به او یادآور می شود و خوردن نمک و شکستن نمکدان را به او گوشزد می کند و تأکید می کند که اگر واقعاً به داوری خویشتن بنشینی خود را محکوم خواهی کرد

.

در بخش سوم از ناپایداری وضع دنیا و عبرت گرفتن از زندگی و مرگ پیشینیان سخن می گوید

.

در آخرین بخش در چند جمله کوتاه نسبت به پایان دنیا و قیام قیامت و حضور در دادگاه عدل الهی و نبودن عذری در پیشگاه او هشدار می دهد

.

سرانجام همه این یادآوریها و هشدارها را وسیله ای برای پاره کردن پرده غرور که در آیه فوق به آن اشاره شده است، قرار می دهد

.

چرا بر خود رحم نمی کنی؟

امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه با استفاده از آیه بالا می فرماید: «این انسان (در برابر گناهانی که انجام می دهد) نادرست ترین دلیل برای خود اقامه می کند، و این بی خبر مغرور به بدترین عذر متوسّل می شود چرا که بیشترین جهل و نادانی را نسبت به خود دارد!»; (أَدْحَضُ(1) مَسْؤُول حُجَّةً، وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذرَةً، لَقَدْ أَبْرَحَ(2) جَهَالَةً بنَفْسهِ).

در واقع امام(علیه السلام) به این نکته اشاره می کند که خداوند در این آیه می فرماید: پروردگار تو این همه کرم درباره تو کرده است، از فرق تا قدم، غرق نعمتهای گوناگون معنوی و مادی او هستی، باز هم مغرور و گستاخ و نافرمانی؟! هیچ دلیلی از تو پذیرفته نیست و هیچ عذری نداری و عملت نشان می دهد که هرگز خود را نشاخته ای.

از اینجا روشن می شود آنها که معتقدند ذکر صفت کریم در آیه فوق برای تلقین عذر به مخاطب است که او در پاسخ بگوید: «غرّنی کرمک; کرمت مرا مغرور کرد» سخن نادرستی است، بلکه به عکس می خواهد بفرماید: با این همه کرم و لطف الهی، این همه نافرمانی شرم آور و فاقد هرگونه عذر و حجت است، لذا در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده: هنگام تلاوت این آیه فرمود: «غرّه جهله; جهل و نادانی اش او را مغرور و غافل ساخته است».(3)

سپس امام(علیه السلام) به شرح این سخن پرداخته با یک گفتار مبسوط تازیانه های ملامت و سرزنش را بر پیکر ارواح خفته می نوازد تا بیدار شوند و از بیراهه بازگردند. می فرماید: «ای انسان! چه چیز تو را بر گناهت جسور ساخته؟ و چه چیز تو را در مقابل پروردگارت مغرور کرده؟ و چه چیز تو را بر هلاکت خویش علاقه مند نموده است؟»; (یَا أَیُّهَا الاِْنْسَانُ، مَا جَرَّأَکَ عَلَی ذَنْبکَ، وَ مَا غَرَّکَ برَبِّکَ، وَ مَا أَنَّسَکَ بهَلَکَةِ نَفْسکَ؟).

اشاره به اینکه غریزه حبّ ذات در انسان نیرومندترین غرائز است; انسان به طور طبیعی خود را بیش از هر کس دوست دارد و هرگاه ببینیم کسی خنجر برداشته، بر سینه و بازو و پهلوی خود می زند وحشت می کنیم و با خود می گوییم آیا گرفتار جنون شده است. مگر ممکن است انسان عاقل، علاقه مند هلاکت خویش شود؟ اگر انسان کمترین علاقه ای به هلاکت خویش ندارد، پس چرا گناه و غروری که مایه هلاکت اوست را پذیرا می شود؟!

در ادامه سخن می افزاید: «آیا درد تو درمان ندارد یا از این خوابت بیداری نیست. چرا آن گونه که به دیگران رحم می کنی به خودت رحم نمی کنی؟!»; (أَمَا مِنْ دَائِکَ بُلُولٌ(4)، أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقَظَةٌ؟ أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسکَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ؟).

سپس با ذکر مثالی این حقیقت را روشن تر می سازد و می فرماید: «چه بسا کسی را در دل آفتاب سوزان می بینی و در برابر حرارت آفتاب بر او سایه می افکنی یا بیماری را مشاهده می کنی که درد جانکاهی بدن او را سخت آزرده و از روی ترحّم بر او می گریی (پس چرا درباره خود بی تفاوت هستی) چه چیز تو را بر این بیماری ات شکیبا ساخته و بر مصائب خود صبور کرده و از گریه بر خویشتن باز داشته است در حالی که هیچ چیز برای تو عزیزتر از نفس خودت نیست»; (فَلَرُبَّمَا تَرَی الضَّاحِیَ(5) مِنْ حَرِّ الشَّمْس فَتُظِلُّهُ، أَوْ تَرَی الْمُبْتَلِی بأَلَم یُمِضُّ(6) جَسَدَهُ فَتَبْکِی رَحْمَةً لَهُ! فَمَا صَبَّرَکَ عَلَی دَائِکَ، وَ جَلَّدَکَ(7) عَلَی مُصَابکَ، وَ عَزَّاکَ عَنِ الْبُکَاءِ عَلَی نَفْسکَ وَ هِیَ أَعَزُّ الاَْنْفُس عَلَیْکَ!).

اشاره به اینکه چرا انسانهایی را می بینیم که گرفتار تناقض در عمل و دوگانگی در قضاوت هستند در برابر ناراحتی دیگران وبیماری بیماران سخت عکس العمل نشان می دهند و گاه سیلاب اشکشان فرو می ریزد در حالی که بیماری خودشان سخت تر و مصائبشان سنگین تر است و هیچ گونه عکس العملی در برابر آن نشان نمی دهند.

امام(علیه السلام) می خواهد این غافلان بی خبر و این خفتگان بی درد را با این بیان منطقی و گویا از خواب غفلت بیدار کند و به سرنوشت خطرناکی که در پیش رو دارد متوجّه سازد شاید توبه کنند و به سوی خدا بازگردند.

در ادامه سخن می افزاید: «چگونه ترس از بلاها و عذابهای شبانه تو را بیدار نکرده در حالی که بر اثر معاصی الهی هر روز، خود را به مرحله بالاتری از خشم خدا می افکنی! حال که چنین است بیماری سستی دل خود را با داروی تصمیم و عزم راسخ مداوا کن و این خواب غفلتی که چشمت را فرو گرفته با بیداری برطرف ساز»; (وَ کَیْفَ لاَ یُوقِظُکَ خَوْفُ بَیَاتِ(8) نِقْمَة، وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ(9) بمَعَاصِیهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ(10)! فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبکَ بعَزیمَة، وَ مِنْ کَرَی(11) الْغَفْلَةِ فِی نَاظِرِکَ بیَقَظَة).

می دانیم برای نجات و رهایی از خطر دو چیز لازم است: بیداری و هوشیاری از یکسو و تصمیم و عزم راسخ از سوی دیگر و امام(علیه السلام) در این عبارت کوتاه به هر دو اشاره فرموده است و بی خبران را هشدار می دهد که از خواب غفلت برخیزند و برای نجات خویش از چنگال معاصی که آتش خشم و غضب الهی را بر می افروزد تا وقت نگذشته است تصمیم بگیرند.

تعبیر به «بَیَاتِ نِقْمَة» (عذاب شبانه) برای این است که بلاهایی که در شب نازل می شود قربانی زیادتری می گیرد; زلزله ها، سیلابها و طوفانهایی که در شب رخ می دهد هنگامی که مردم در خوابند و هیچ گونه دفاعی از خود ندارند.

قرآن مجید می فرماید: «(أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَی أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ * أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَی أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا ضُحیً وَهُمْ یَلْعَبُونَ); آیا اهل شهرها و آبادیها از این ایمنند که عذاب ما شبانه به سراغ آنها بیاید درحالی که در خواب باشند؟ آیا اهل شهرها و آبادیها از این ایمنند که عذاب ما هنگامه روز به سراغشان بیاید در حالی که سرگرم بازی هستند؟».(12)

در پایان این فقره می فرماید: «(بنابراین بیدار باش) و مطیع خداوند شو و با یاد او انس گیر»; (وَ کُنْ لِلّهِ مُطِیعاً، وَ بذکْرِهِ آنِساً).(13)


پی نوشت:

  1. «أدحض» از ریشه «ادحاض» به معنای باطل کردن و مغلوب نمودن و از ریشه «دحض» به معنای مغلوب شدن گرفته شده است.

  2. «أبرح» از ریشه «برح» بر وزن «حرف» به معنای شدت است و گاه به معنای زوال نیز آمده است و در جمله بالا معنای اوّل اراده شده است.

  3. تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 6 سوره انفطار.

  4. «بلول» به معنای بهبودی از بیماری است و گاه به معنای شادابی و بی نیازی نیز آمده است.

  5. «ضاحی» به معنای کسی است که در برابر نور آفتاب قرار گرفته است. از ریشه «ضحو» بر وزن «محو» به معنای در برابر خورشید قرار گرفتن است و «ضحی» به زمانی گفته می شود که نور آفتاب در زمین گسترده شده است.

  6. «یمضّ» از ریشه «مضّ» بر وزن «حضّ» به معنای دردناک بودن گرفته شده است.

  7. «جلّد» از ریشه «جلد» بر وزن «بلد» به معنای شکیبایی یا قوت است.

  8. «بیات» این واژه هرگاه مصدر باشد به معنای ماندن و بیتوته کردن شبانه در جایی است و هرگاه معنای اسمی داشته باشد به معنای شبانگاه است و در جمله بالا همین معنا اراده شده است.

  9. «تورّطت» از ریشه «ورط» بر وزن «شرط» به معنای انداختن در گرداب یا باتلاق است و «قد تورّطت بمعاصیه» یعنی خود را به سبب معصیتها به گرداب و باتلاق قهر و خشم خدا افکنده ای.

  10. «سطوات» جمع «سطوه» به معنای قهر و غلبه و سلطه بر چیزی است.

  11. «کری» به معنای مصدر و به معنای چرت زدن و به خواب رفتن است.

  12. اعراف، آیه 97-98 .

سند خطبه

:

در مصادر نهج البلاغه دو منبع ذکر می کند که با استفاده از قرائنی استنباط می شود آنها این خطبه را از غیر منبع نهج البلاغه نیز یافته بودند: نخست شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید است که در مواردی این خطبه را با تفاوتهایی نسبت به آنچه در نهج البلاغه آمده، ذکر کرده است و دیگر کتاب شریف غررالحکم است که بخشهایی از این خطبه را متفاوت با آنچه در نهج البلاغه آمده آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 155

)