[hadith]وَ إِنَّ لِلذِّکْرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْیَا بَدَلًا، فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْهُ، یَقْطَعُونَ بهِ أَیَّامَ الْحَیَاةِ وَ یَهْتِفُونَ بالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِی أَسْمَاعِ الْغَافِلِینَ وَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ وَ یَأْتَمِرُونَ بهِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ؛ [فَکَأَنَّهُمْ] فَکَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْیَا إِلَی الْآخِرَةِ وَ هُمْ فِیهَا فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِکَ، فَکَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُیُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِی طُولِ الْإِقَامَةِ فِیهِ وَ حَقَّقَتِ الْقِیَامَةُ عَلَیْهِمْ عِدَاتِهَا، فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِکَ لِأَهْلِ الدُّنْیَا حَتَّی کَأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لَا یَرَی النَّاسُ وَ یَسْمَعُونَ مَا لَا یَسْمَعُونَ. فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِکَ فِی مَقَاوِمِهِمُ الْمَحْمُودَةِ وَ مَجَالِسهِمُ الْمَشْهُودَةِ، وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِینَ أَعْمَالِهِمْ وَ فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسهِمْ عَلَی کُلِّ صَغِیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ أُمِرُوا بهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فیهَا، وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهمْ ظُهُورَهُمْ فَضَعُفُوا عَنِ الِاسْتِقْلَالِ بهَا فَنَشَجُوا نَشیجاً وَ تَجَاوَبُوا نَحِیباً، یَعِجُّونَ إِلَی رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَمٍ وَ اعْتِرَافٍ؛ لَرَأَیْتَ أَعْلَامَ هُدًی وَ مَصَابیحَ دُجًی، قَدْ حَفَّتْ بهِمُ الْمَلَائِکَةُ وَ تَنَزَّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْکَرَامَاتِ فِی مَقْعَدٍ اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فِیهِ، فَرَضِیَ سَعْیَهُمْ وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ، یَتَنَسَّمُونَ بدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُز رَهَائِنُ فَاقَةٍ إِلَی فَضْلِهِ وَ أُسَارَی ذلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ، جَرَحَ طُولُ الْأَسَی قُلُوبَهُمْ وَ طُولُ الْبُکَاءِ عُیُونَهُمْ، لِکُلِّ بَاب رَغْبَةٍ إِلَی اللَّهِ مِنْهُمْ یَدٌ قَارِعَةٌ، یَسْأَلُونَ مَنْ لَا تَضِیقُ لَدَیْهِ الْمَنَادحُ وَ لَا یَخِیبُ عَلَیْهِ الرَّاغِبُونَ. فَحَاسبْ نَفْسَکَ لِنَفْسکَ، فَإِنَّ غَیْرَهَا مِنَ الْأَنْفُس لَهَا حَسیبٌ غَیْرُکَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 367-354

مردان الهی و اهل ذکر:

امام(علیه السلام) بعد از بیان آثار ذکر خدا در صیقل دادن دلها و آثار گسترده آن در روح و جان آدمی به شرح حال کسانی می پردازد که به راستی اهل ذکرند و صفات آنها را یکی بعد از دیگری بیان می کند. نخست می فرماید: «یاد خدا اهلی دارد که آن را به جای (زرق و برق) دنیا برگزیده اند»; (وَ إِنّ لِلذِّکْرِ لاََهْلاً أَخَذُوهُ مِنْ الدُّنْیَا بَدَلاً).

اشاره به اینکه یاد خدا سبب می شود که فریفته مادیّات زودگذر دنیا نشوند همان دنیایی که عشق به آن در احادیث اسلامی «رَأْسُ کُلِّ خَطیئَة» و منشأ انواع گناهان شمرده شده است.

البتّه مفهوم این سخن این نیست که آنها مانند راهبان دیرنشین و تارکان دنیا پشت پا به زندگی اجتماعی می زنند (به قرینه جمله هایی که بعد از آن می آید) بلکه منظور این است آنها اسیر چنگال دنیا نمی شوند.

در اینکه منظور از «ذکر» و «اهل» چیست؟ دو تفسیر عمده برای آن ذکر شده است: یکی خاص و دیگری عام; تفسیر خاص آن این است که منظور از ذکر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) یا قرآن است واهل ذکر «اهل بیت» و امامان معصوم اند و صفاتی که بعد از این جمله درباره اهل ذکر آمده به طور کامل بر آنها منطبق می شود.

مفهوم عام آن همه عالمان با تقوا و مؤمنان کامل را شامل می شود و صفاتی که بعد از آن است نیز بر آنها منطبق است. البتّه هیچ مانعی از جمع در میان این دو معنا نیست; مفهوم جمله عام است و اهل بیت، مصداقهای بارز و چهره های درخشان آن هستند.

آنگاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن آثار ذکر الله را در وجود این گروه در ضمن پنج وصف بیان می کند و می فرماید: «لذا هیچ تجارت و داد و ستدی آنها را از یاد خدا باز نداشته است»; (فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْهُ).

نه اینکه آنها تجارت و بیعی ندارند و از فعالیت اقتصادی بیگانه و سربار اجتماع اند، بلکه آنها گامهای مؤثری در این وادی بر می دارند; ولی چنان نیست که این فعالیتهای اقتصادی آنها را از یاد خدا غافل سازد و در مسیر دنیاپرستی قدم زنند.

در اینکه فرق میان تجارت و بیع چیست؟ گاه گفته می شود نسبت آنها عموم و خصوص مطلق و ذکر بیع بعد از تجارت از قبیل ذکر خاص بعد از عام است، زیرا بیع (خرید و فروش) یکی از انواع فعالیتهای اقتصادی است.

این احتمال نیز وجود دارد که تجارت اشاره به فعالیتهای اقتصادی مستمر است و بیع فعالیتهای محدود و مقطعی را شامل می شود; یعنی اهل ذکر نه آن را از دست می دهند و نه این را و در عین حال ذکر الله به طور دائم در آن تجلّی می کند.

در ادامه این سخن به بقیه صفات آنها اشاره کرده می فرماید: «با یاد خدا تمام دوران زندگی خود را سپری می کنند و با فریادهای بازدارنده در گوش غافلان آنها را به (کیفر) محرّمات الهی توجّه می دهند، و به عدالت و معروف دعوت می کنند و خود عامل به آن هستند، و مردم را از منکرات باز می دارند و خود گرد آن نمی گردند»; (یَقْطَعُونَ بهِ أَیَّامَ الْحَیَاةِ، وَ یَهْتِفُونَ(1) بالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللّهِ فِی أَسْمَاعِ الْغَافِلِینَ، وَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ وَ یَأْتَمِرُونَ بهِ، وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ).

جمله «یَقْطَعُونَ بهِ أَیَّامَ الْحَیَاةِ» اشاره به این است که برنامه یاد خدا و آثار پربرکتش مربوط به یک روز و چند روز عمر آنها نیست، بلکه سراسر ایّام حیاتشان را از جوانی گرفته تا بزرگسالی و پیری همه را شامل می شود.

جمله های بعد از آن اشاره به این است که آنها هرگز خود را از مسئولیّتهای اجتماعی; مانند گوشه گیران و چلّه نشینان کنار نمی کشند، بلکه در میدان ارشاد جاهل و تنبیه غافل و امر به معروف و نهی از منکر کاملا فعّال اند و با توجّه به اینکه جمله به صورت فعل مضارع آمده و فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد نشان می دهد که این برنامه، برنامه همیشگی آنان است.

شایان توجّه اینکه امام در اینجا می فرماید: «آنها هم خود عامل به معروف اند و هم دعوت کننده به آن، و هم خود تارک منکرند و هم ناهی از آن»، همان گونه که امام(علیه السلام) در خطبه 175 می فرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی، وَ اللّهِ، مَا أَحُثُّکُمْ عَلَی طَاعَة إِلاَّ وَ أَسْبقُکُمْ إِلَیْهَا، وَ لاَ أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَة إِلاَّ وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکُمْ عَنْهَا!; ای مردم! به خدا سوگند من شما را به کار نیکی دعوت نمی کنم مگر اینکه پیش از شما به آن عمل می کنم واز منکری باز نمی دارم مگر اینکه خودم قبلا از آن چشم می پوشم».

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، به شرح بیشتری درباره حالات این مردان الهی و اهل ذکر پرداخته، می فرماید: «(با اینکه در دنیا هستند) گویی آن را رها کرده و به آخرت پیوسته اند و در آن قرار دارند، و به همین سبب ماورای دنیا را مشاهده کرده اند»; (فَکَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْیَا إِلَی الاْخِرَةِ وَ هُمْ فِیهَا، فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذلِکَ).

آری! آنها با چشم حقیقت بین و نافذشان از این جهان، عالم پس از مرگ و برزخ و قیامت را می بینند و سرنوشت نیکوکاران و تبهکاران را مشاهده می کنند.

سپس در توضیح این سخن می افزاید: «گویی از پشت دیواره این دنیا سر بر آورده و به برزخیان و اقامت طولانی آنها در آنجا می نگرند (و از آن برتر قیامت را با چشم دل می بیند) و مشاهده می کنند که رستاخیز وعده های خود را برای آنها عملی ساخته است»; (فَکَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُیُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِی طَولِ الاِْقَامَةِ فِیهِ، وَ حَقَّقَتِ الْقِیَامَةُ عَلَیْهِمْ عِدَاتِهَا(2)).

آنگاه نتیجه این مکاشفه روحانی را بیان کرده، می فرماید: «از این رو این پرده ها را برای اهل دنیا کنار زده (و حقایق عالم برزخ و قیامت را برای آنها شرح می دهند) گویی آنها با چشم خود چیزهایی را می بینند که مردم نمی بینند و مطالبی را می شنوند که دیگران نمی شنوند»; (فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذلِکَ لاَِهْلِ الدُّنْیَا، حَتَّی کَأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لاَ یَرَی النَّاسُ، وَ یَسْمَعُونَ مَا لاَ یَسْمَعُونَ).

چرا مردم عادی دنیا از درک احوال برزخ و آخرت ناتوانند ومردم الهی اهل ذکر هر دو را مشاهده می کنند، بلکه خود را در آن می بینند؟

برای این است که روح دنیاپرستان به دنیا تعلّق دارد و حجابی در میان آنها و عوالم دیگر افکنده; امّا پاکدلان اهل ذکر که خود را از این تعلّقات رهایی بخشیده اند و با ادامه ذکر و عبادتهای خالصانه روح را صیقل داده اند، پرده ها از جلوی چشمانشان کنار رفته و صورت حقایق عالم برزخ و قیامت در آن نقش بسته است.

اینها حاملان پیامهای الهی از آن جهان به این جهان اند. پیامهایی که سبب بیداری غافلان و بینایی کوردلان می شود.


عاقبت کار رهروان راه حق:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه ترسیم دقیقی از حال اهل ذکر و اولیاء الله می کند که چگونه آنها به محاسبه خویش می نشینند و به جبران کاستیها می پردازند، می فرماید: «اگر حال آنها را در برابر عقل خود مجسّم سازی و مقامات ستوده و مجالس آنان که مشهود فرشتگان است را بنگری که نامه های اعمال خویش را گشوده و به حسابرسی اعمال خود نشسته اند و هر کار کوچک و بزرگی که مأمور به آن بوده اند و کوتاهی کرده اند یا از آن نهی شده بودند و مرتکب گشته اند حساب می کنند و سنگینی بار خطاهایشان را بر دوش خود احساس کرده که از کشیدن این بار سنگین ناتوانند و در نتیجه گریه گلویشان را فشرده و با صدای بلند همراه با یکدیگر ضجّه می زنند و در پیشگاه پروردگارشان در مقام اظهار ندامت و اعتراف به تقصیر آمده اند»; (فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ(3) لِعَقْلِکَ فِی مَقَاوِمِهِمُ(4) الْمَحْمودَةِ، وَ مَجَالِسهِمُ الْمَشْهُودَةِ، وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِینَ(5) أَعْمَالِهِمْ، وَ فَرَغُوا لُِمحَاسَبَةِ أَنْفُسهِمْ عَلَی کُلِّ صَغِیرَة وَ کَبیرَة أُمِرُوا بهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِیهَا، وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ(6) ظُهُورَهُمْ، فَضَعُفُوا عَنِ الاِْسْتِقْلاَلِ بهَا، فَنَشَجُوا(7) نَشیجاً، وَ تَجَاوَبُوا(8) نَحِیباً(9)، یَعِجُّونَ(10) إِلَی رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَم وَ اعْتِرَاف).

سپس امام(علیه السلام) بعد از ذکر حالات اولیاء الله که چگونه آنها مراقب حالات خویش و مشغول محاسبه اعمال خود هستند و چگونه در برابر کوتاهی هایی که از آنها سرزده، عکس العمل نشان می دهند و به درگاه خدا می نالند، به نتیجه آن پرداخته می فرماید: «(اگر آن حالات و آن عوالم معنوی را در نظر مجسّم کنی) خواهی دید که آنان نشانه های هدایت و چراغهای پرفروغ برطرف کننده تاریکیها هستند. فرشتگان آنها را در میان گرفته و آرامش و سکینه الهی بر آنها نازل شده، درهای آسمان به رویشان گشوده و جایگاه و مقامهای والای کرامت برای آنان فراهم گشته، در جایی که خداوند به آنها نظر رحمت افکنده و از سعی و کوشش آنها راضی است و موقعیتشان را می ستاید»; (لَرَأَیْتَ أَعْلاَمَ هُدیً، وَ مَصَابیحَ دُجیً(11)، قَدْ حَفَّتْ بهِمُ الْمَلاَئِکَةُ، وَ تَنَزَّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ، وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْکَرَامَاتِ فِی مَقْعَد اطَّلَعَ اللّهُ عَلَیْهِمْ فِیهِ، فَرَضِیَ سَعْیَهُمْ، وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ).

این قسمت از کلام امام در واقع جواب شرطی است که در جمله گذشته: (فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ...) بیان شده بود. امام(علیه السلام) در اینجا پنج وصف یا نتیجه مهم برای مراقبتهای آنها ذکر می فرماید که نشانه های هدایت و چراغهای تاریکیها هستند. اشاره به اینکه آنها هرگز مانند زاهدان گوشه گیر نیستند که تنها گلیم خود را از آب بیرون آرند، بلکه ناجیان غریقی هستند که سعی می کنند غافلان وآلودگان را از غرقاب گناه رهایی بخشند و از نظر مقام و موقعیت آن قدر والا مقام اند که فرشتگان، گرداگرد آنها را گرفته و در خدمت آنان اند، همان گونه که قرآن می فرماید: (الَّذینَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ).(12)

آرامش و سکینه الهی به مضمون (هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوب الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَّعَ إِیمَانِهِمْ)(13) بر وجودشان سایه افکنده و به مضمون (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّات وَ نَهَر * فِی مَقْعَد صِدْق عِنْدَ مَلِیک مُّقْتَدر)(14) مقامات توصیف ناپذیر فصل و رحمت الهی در انتظار آنان است.

راستی هنگامی که انسان این کلمات پرمعنا را می خواند که چگونه اولیاءالله در پرتو بندگی و عبودیّت، به جاهایی می رسند که به جز خدا نبیند، در فکر فرو می رود که این انسان چه لیاقت بزرگی دارد اگر قدر آن را بداند و استعداد خویش را به فعلیّت برساند.

در ادامه این سخن به بخش دیگری از حالات اهل ذکر در ارتباط با خدا در خلوتگاه عبادت و بندگی پرداخته می فرماید: «آنها با دعا و نیایش به درگاه خدا آرامش عفو و گذشت او را می طلبند، و گروگان نیازمندی به فضل او و اسیران فروتنی در برابر عظمتش هستند. غم واندوه طولانی (به سبب احساس تقصیر در اطاعت و بندگی) قلبشان را مجروح ساخته و گریه های بسیار، چشمانشان را خسته کرده است»; (یَتَنَسَّمُونَ(15) بدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُز، رَهَائِنُ فَاقَة إِلَی فَضْلِهِ، وَ أُسَارَی ذلَّة لِعَظَمَتِهِ، جَرَحَ طُولُ الاَْسَی(16) قُلُوبَهُمْ، وَ طُولُ الْبُکَاءِ عُیُونَهُمْ).

اشاره به اینکه آنها هر قدر در اطاعت و بندگی کوشا باشند باز خود را در برابر عظمت خدا مقصّر می دانند و به همین دلیل از یک سو پیوسته به درگاه او می روند و آرامش را از طریق عفو او می جویند و از سوی دیگر هرگز تکیه بر اعمال خویش نمی کنند، بلکه تکیه بر فضل خدا دارند اندوهی شدید بر قلب آنها سنگینی می کند و چشمهای گریانشان از این اندوه درونی خبر می دهد.

در ادامه می افزاید: «(به همین دلیل) برای هر دردی که امید عفو و رحمت خدا در آن باشد، دستی برای کوبیدن دارند و از درگاه کسی درخواست می کنند که گستردگی بخشش او تنگی ندارد و امیدواران از درگاه او نومید بر نمی گردند»; (لِکُلِّ بَاب رَغْبَة إِلَی اللّهِ مِنْهُمْ یَدٌ قَارِعَةٌ، یَسْأَلُونَ مَنْ لاَ تَضِیقُ لَدَیْهِ الْمَنَادحُ(17)، وَ لاَ یَخِیبُ عَلَیْهِ الرَّاغِبُونَ).

اشاره به اینکه آنها دل به اعمال خویش نمی بندند و تنها امید به کرم خدا دارند. هر دری را می کوبند و هر کاری را که احتمال می دهند سبب خشنودی او گردد و امواج دریای رحمتش را به حرکت در آورد، انجام می دهند.

در واقع آنها همواره در میان خوف و رجا که بهترین حالات مؤمن است به سر می برند، خوف و ترس از کوتاهیها و امید و رجا به فضل خدا.

در پایان لحن کلام امام(علیه السلام) عوض می شود و از شرح حالات اهل ذکر به یک اندرز عمومی پرداخته می فرماید: «(حال که چنین است) به حساب خود برای نفع خویشتن رسیدگی کن، (و کار به حساب دیگران نداشته باش) زیرا دیگران حسابرسی جز تو دارند»; (فَحَاسبْ نَفْسَکَ لِنَفْسکَ، فَإِنَّ غَیْرَهَا مِنَ الاَْنْفُس لَهَا حَسیبٌ غَیْرُکَ).

اشاره به اینکه پیش از آنکه زندگی تو پایان گیرد و به برزخ و قیامت برسی و فرشتگان الهی حسابرس تو باشند خودت در اینجا به حساب خویش رسیدگی کن تا اگر خطایی از تو سر زده است جبران کنی و اگر کار نیکی داشته ای خدا را شکر نمایی; هرگز لازم نیست در اعمال کوچک و بزرگ دیگران دقیق شوی و به حسابرسی آنها بپردازی و از خود غافل گردی چرا که آنها برای خود حسابرسی دارند.

جمله اخیر در واقع دو پیام دارد یکی همان پیام حدیث معروف «حاسبُوا قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا»(18) است و دیگر پیام آیه شریفه «(یَا أَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُمْ مَّنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ); ای کسانی که ایمان آورده اید مراقب خود باشید اگر شما هدایت یافته اید گمراهی گمراهان به شما زیانی نمی رساند».(19)


نکته:

ذکر خدا و ذاکران:

تمام آنچه در این خطبه غرّا و پرمحتوا آمد، شرحی بود بر جمله ای از آیه ای از قرآن مجید و آن، اینکه مردان پاکباز الهی هرگز برای متاع دنیا از یاد خدا غافل نمی شوند. نور الهی در خانه آنها می درخشد و آنها همچون ستارگانی هستند که در ظلمات برّ و بحر، خلق خدا را راهنمایی می کنند.

گذشته از اینکه ذکر مراحل سه گانه ای دارد: ذکر با قلب، با لسان و ذکر با عمل، در هر مرحله مصادیق متفاوتی دارد همچون نور که نور آفتاب را شامل می شود و نور یک شمع را.

گاه این ذکر چنان محدود است که تنها فضای اطراف خود را روشن می سازد و گاه آنچنان عمیق و گسترده است که جهانی را روشن می کند.

قرآن اهمّیّت فوق العاده ای برای ذکر و ذاکران قائل شده است. در یکجا به موسی(علیه السلام) خطاب می کند نمازهای تو برای این است که به یاد من باشی: (أَقِمِ الصَّلوةَ لِذکْرِی).(20)

گاه می فرماید: ذکر خدا از نماز هم برتر و بالاتر است; یعنی روح نماز است: (إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذکْرُ اللهِ أَکْبَرُ).(21)

گاه می فرماید: اگر از شراب به شدت نهی شده برای آن است که شما را از ذکر خدا غافل می کند: (وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذکْرِ اللهِ).(22)

گاه می گوید: نفوذ شیطان از آنجا شروع می شود که انسان از ذکر خدا غافل گردد: (وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذکْرِ الرَّحْمَانِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ).(23)

گاه همه عظمت قرآن را در جمله ای خلاصه کرده می فرماید: (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذکْرٌ لِلْعَالَمِینَ).(24)

گاه می فرماید: برای حل هر مشکل به سراغ اهل ذکر بروید: (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ).(25)

سرانجام ذکر خدا را آرام بخش دلها و وسیله اطمینان قلب معرفی می کند: (أَلاَ بذکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).(26)

گرچه ذکر در این آیات معانی مختلفی دارد; ولی همه در یک قدر مشترک جمع اند و آن چیزی است که انسان را به سوی خدا می برد. از قلب بر زبان جاری می شود و از زبان به تمام اعمال انسان گسترش می یابد. گویی همه اعضا در همه اعمال با صدای رسا ذکر خدا می گویند.

در روایات اسلامی نیز مسئله ذکر و ذاکران بازتاب گسترده ای دارد:

از جمله اینکه در روایتی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که هر چیزی حد و اندازه ای دارد جز ذکر خدا که هیچ حدّی برای آن متصوّر نیست: «ما مِنْ شَیْء إلاّ وَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهی إلَیْهِ إلاّ الذِّکْرَ فَلَیْسَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهی إِلَیْهِ».(27)

در حدیث دیگری از همان بزرگوار آمده است که هر کس ذکر خدا بسیار گوید خداوند در بهشت سایه عنایتش را بر او می گستراند: «مَنْ أکْثَرَ ذکْرَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ أظَلَّهُ اللهُ فی جَنَّتِه».(28)

از روایات دیگری استفاده می شود که ذکر خدا دافع انواع بلاهاست. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «إنَّ الصَّواعِقَ لاتُصیبُ ذاکِراً»(29) صاعقه ها (و بلاهای بزرگ) به ذاکران اصابت نمی کند.

بلکه از این فراتر، از آن حضرت نقل شده که می فرماید: «ما مِنْ طَیْر یُصادُ إلاّ بتَرْکِ التَّسْبیحِ وَ ما مِنْ مالِ یُصابُ إلاّ بتَرْکِ الزَّکاة; هیچ پرنده ای صید نمی شود مگر اینکه در آن روز ذکر خدا را ترک گفته و هیچ مالی ضایع نمی شود مگر اینکه زکات آن را نداده باشند».(30)

کوتاه سخن اینکه آیات و روایات درباره ذکر خدا و اهمّیّت و آثار آن در زندگی مادی و معنوی و در دنیا و آخرت بسیار است. آنچه در بالا آمد گوشه ای از آن بود.

این گفتار را با سخنی از امام صادق(علیه السلام) که در ادامه حدیث نامحدود بودن ذکر بیان فرموده پایان می دهیم. می فرماید: «کانَ أبی کَثیرُ الذِّکْرِ لَقَدْ کُنْتُ أمْشی مَعَهُ وَأَنَّهُ لَیَذْکُرُ اللهَ وَ آکُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وَ إِنَّهُ لَیَذْکُرُ اللهَ وَ لَقَدْ کانَ یُحدِّثُ الْقَومَ وَ ما یَشْغُلُهُ ذلِکَ عَنْ ذکْرِ اللهِ...; پدرم بسیار ذکر خدا می گفت. هنگامی که با او راه می رفتم زبانش به ذکر خدا مشغول بود و هنگامی که با او غذا می خوردم ذکر خدا می گفت و سخن گفتن با مردم او را از ذکر خدا غافل نمی کرد».(31)


پی نوشت:

  1. «یهتفون» از ریشه «هتف» بر وزن «هتک» به معنای فریاد بر سر کسی زدن است.

  2. «عدات» جمع «عده» به معنای وعده هاست و اینکه امام(علیه السلام) می فرماید: قیامت وعده های خود را تحقّق بخشیده، در واقع یک نوع مجاز است، زیرا وعده ها وعده های الهی است وعده پاداش و کیفر و عالم قیامت ظرف تحقّق این وعده هاست، بنابراین تصوّر نشود که نیاز به حذف و تقدیر است.

  3. «مثلتهم» از ریشه «تمثیل» بر وزن «حلول» به معنای مجسم ساختن گرفته شده است.

  4. «مقاوم» جمع «مقام» به معنای جایگاه است خواه جایگاه معنوی باشد یا جایگاه جسمانی.

  5. «دواوین» جمع «دیوان» به معنای دفتر و در اینجا به معنای نامه عمل است.

  6. «اوزار» جمع «وزر» بر وزن «حرز» به معنای بار سنگین است و در اینجا به معنای بار سنگین مسئولیتهاست.

  7. «نشیج» به معنای گلوگیرشدن از گریه و رفت وآمد صدا در گلو بر اثر گریه است که در فارسی هق هق کردن به آن گفته می شود.

  8. «تجاوبوا» از ریشه «تجاوب» به معنای پاسخ دادن به یکدیگر و هماهنگ شدن است و در اینجا اشاره به گروهی است که در یک مجلس می نشینند و با هم می گریند.

  9. «نحیب» به معنای گریه شدید و شیون کردن است.

  10. «یعجون» از ریشه «عج» بر وزن «حج» به معنای فریاد زدن است.

  11. «دُجی» جمع «دُجْیة» بر وزن «لقمه» به معنای ظلمت است. این واژه گاه به معنای مفرد (تاریکی) نیز به کار می رود.

  12. فصلت، آیه 30 .

  13. فتح، آیه 4.

  14. قمر، آیه 54-55 .

  15. «یتنسمون» از ریشه «نسیم» گرفته شده، بنابراین جمله «یتنسمون» یعنی آنها در انتظار نسیمی هستند و «تنسُم» به معنای تنفس است.

  16. «اَسی» به معنای حزن و اندوه است.

  17. «المنادح» جمع «مندوحة» به معنای زمین وسیع و گسترده است. سپس به معنای هر برنامه گسترده ای که در آن آزادی عمل دارد، اطلاق شده است.

  18. نهج البلاغه، خطبه 90 .

  19. مائده، آیه 105 .

  20. طه، آیه 14 .

  21. عنکبوت، آیه 45 .

  22. مائده، آیه 91 .

  23. زخرف، آیه 36 .

  24. یوسف، آیه 104 .

  25. انبیاء، آیه 7 .

  26. رعد، آیه 28 .

  27. کافی، ج 2، ص 498 .

  28. همان مدرک، ص 500 .

  29. همان مدرک.

  30. وسائل الشیعه، ج 6، ص 15، کتاب الزکاة، باب تحریم منع الزکاة، ح 20.

  31. کافی، ج 2، ص 499 .