[hadith]و من کلام له (علیه السلام) قاله عند تلاوته «یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذکْرِ اللَّهِ»:

إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوب، تَسْمَعُ بهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ. وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِی الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِی أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِی فِکْرِهِمْ وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِمْ، فَاسْتَصْبَحُوا بنُورِ یَقَظَةٍ فِی [الْأَسْمَاعِ وَ الْأَبْصَارِ] الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَةِ، یُذَکِّرُونَ بأَیَّامِ اللَّهِ وَ یُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ بمَنْزلَةِ الْأَدلَّةِ فِی الْفَلَوَاتِ. مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَیْهِ طَرِیقَهُ وَ بَشَّرُوهُ بالنَّجَاةِ، وَ مَنْ أَخَذَ یَمِیناً وَ شمَالًا ذَمُّوا إِلَیْهِ الطَّرِیقَ وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَکَةِ، وَ کَانُوا کَذَلِکَ مَصَابیحَ تِلْکَ الظُّلُمَاتِ وَ أَدلَّةَ تِلْکَ الشُّبُهَاتِ.[/hadith]

گفتار حضرت که امام (ع) این سخنان را در موقع تلاوت این آیه شریفه بیان فرمود: «رجالٌ لا تلهیهم تجارةٌ و لا بیع عن ذکر اللَّه»:

«ان اللَّه سبحانه... بعد المعانده»،

برای روشن شدن این فرمایش امام نخست باید به معنای ذکر و فضیلت و فایده آن اشاره شود، امّا معنای آن، از برخی موارد چنان معلوم می شود که ذکر به معنای قرآن است، «وَ هذا ذکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ» که مراد قرآن است، و بعضی گفته اند مراد از ذکر، حمد و ستایش و تسبیح و تکبیر و تهلیل و ثنای خداوند است.

ارزش و فضیلت ذکر در قرآن: در موارد بسیاری از این کتاب شریف، خداوند امر به ذکر فرموده است که از جمله آنها:

الف-  «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ».

ب-  «اذْکُرُوا اللَّهَ ذکْراً کَثِیراً.» ج-  «فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ.»

د-  فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ.»

ارزش و فضیلت ذکر از روایات:

الف-  پیامبر اکرم می فرماید: «کسی که در میان غافلان به ذکر خدا بپردازد همانند کسی است که به جنگ ادامه می دهد، در میان گروهی که از جنگ فرار می کنند.»

ب-  رسول خدا فرمود: خداوند می فرماید: تا موقعی من با بنده خود هستم که به ذکر من مشغول و لبانش به یاد من متحرک باشد. انا مع عبدی ما ذکرنی و تحرّکت بی شفتاه.

ج-  و نیز فرمود یاد خدا از همه اعمال، بهتر، فرزند آدم را از عذاب دوزخ می رهاند، عرض شد: یا رسول اللَّه، جهاد در راه خدا چطور: فرمود جهاد در راه خدا هم به فضیلت ذکر نمی رسد، مگر آن که چنان بجنگی که شمشیرت بشکند و این را سه مرتبه فرمود. و نیز فرمود: «من احبّ ان یرتع فی ریاض الجنّه فلیکثر منه ذکر اللَّه»، یعنی کسی که دوست دارد در باغهای فردوس متنعم باشد، فراوان ذکر خدا بگوید. و جز اینها.

فایده ذکر خدا و شرطهای آن: ذکر خدا موقعی سودمند و مؤثر است که پیوسته و مداوم یا حدّاقل در بیشتر اوقات، و نیز همراه با حضور قلب باشد، و گرنه فایده چندانی ندارد، و یاد خدا با وجود این دو شرط بر همه عبادتها تقدم دارد بلکه روح و چکیده و نتیجه نهایی کلیه اعمال عبادی است، ذکر خدا را آغازی است که سبب انس به او می شود و انجام و پایان آن معلول انس به اوست، بدین توضیح که: شخصی که به چیزی علاقه مند است، در آغاز کار گاهی برای این که آن را محبوب خود قرار دهد و دلش را از زنگار وسواس در این امر پاک کند لازم است با زحمت و رنج هم که شده زبان را پیوسته با یاد او گویا کند و در نتیجه این امر با او انس پیدا کرده و درخت دوستی نسبت به آن موضوع در دل او ریشه دار خواهد شد، نمونه این مطلب، فراوان اتفاق می افتد که شخصی پیش ما، از کسی که شاید او را نشناسیم یا حتّی علاقه ای به او نداریم، مدح و ستایش می کند و پیوسته اوصاف حمیده او را برای ما می ستاید، این بیانات باعث می شود که، محبت آن شخص ناشناس در دل ما جای بگیرد و این محبتی که از او به دل ما آمده است وسیله ای می شود که ما خود به توصیف او بپردازیم و حتی نتوانیم خود را از مدح و ثنای او باز بداریم، از این رو، می گویند: کسی که چیزی را دوست دارد زیاد از او یاد می کند و آن که بسیار از چیزی یاد کند، اگر چه از روی تکلّف و زحمت باشد، به آن چیز انس و عادت پیدا می کند.

آری ذکر خدا نیز چنین است: در آغاز امر با زحمت انجام می شود ولی اگر پیوسته باشد نتیجه و ثمره آن دوستی و محبت و انس با خداست چنان انسی که آدمی را وادار به ذکر خدا می کند و حتی خودداری از یاد خدا برایش رنج آور خواهد بود، و بدین جهت برخی از عرفا گفته اند: بیست سال قرآن را با رنج خواندم و سپس بیست سال از آن بهره بردم. بدیهی است که این بهره بردن جز با انس و الفت حاصل نمی شود و آن نیز فراهم نمی شود جز این که پیوسته به آن ادامه دهد، تا حدی که رنج و زحمت تبدیل به عادت و طبیعت شود، و آن گاه که انس با خدا حاصل شد از غیر خدا بریده می شود، و در هنگام مرگ، بکلی از غیر خدا جدا می شود و در قبر هیچ یک از اهل و مال و فرزند و دوستی با او نمی ماند، جز محبوبش که پیوسته به یاد اوست، و با قطع رابطه با همه امور دنیا و آنچه که در آن است از ذکر و یاد خدایش بهره مند است و لذّت می برد.

بنا بر این جمله: «جعله جلاء» اشاره به فایده ذکر خداوند و مداومت بر آن است که نفوس را آماده عشق و علاقه به محبوب مورد ذکر و اعراض و انصراف از غیر او می گرداند، و امام (ع) لفظ: «جلاء» را استعاره فرموده است برای بر طرف کردن و زدودن تمام ماسوای دوست، از لوح دل، به وسیله ذکر، همچنان که لکّه ها و زنگارهای روی آینه را با صیقل می زدایند، و آن را جلا می دهند.

امام (ع) در الفاظ چهارگانه زیر مجاز به کار برده و سبب را به جای مسبب ذکر فرموده است:

1-  سمع برای توجّه کامل قوّه شنوایی به آنچه از جانب خداوند می آید که شنیدنی است، مانند اوامر و نواهی و بقیه دستورها.

2-  وقره به جای إعراض و توجه نکردن به آن دستورها.

3-  لفظ: بصر در مورد ادراک حقایق و چیزهایی که شایسته درک و فهمیدن است.

4-  کلمه عشوه را نیز به عنوان مجاز از درک نکردن و تعمق نداشتن در حقایق و واقعیّتها آورده است. مقصود از انقیاد، تسلیم دلها در برابر حق و سیر و سلوک در آن راه است، پس از آن که منحرف بوده و با آن عداوت و دشمنی داشته اند.

«و ما برح... عقولهم»،

این فرمایش امام (ع) اشاره است به آن که در هیچ زمانی از مدتهای طولانی گذشته که اکثریت مردم دوره فترت را می گذراندند و اندیشه های وحی و دستورهای پیامبران الهی دستخوش فراموشی جامعه شده بود، عالم وجود از بندگان خاصّ خدا و اولیای او خالی نبوده است، آن بندگانی که حقّ تعالی خود را به آنها شناسانده و بر افکار و اندیشه های آنان تصویرهای حق را نقش کرده و اسرار هدایت را بر ایشان مکشوف فرموده است. حضرت از این الهامها و مکاشفه ها، به سخن گفتن خداوند و راز گویی با آنها تعبیر فرموده است.

«فاستصبحوا... و الافئده»،

یعنی از چراغ روشنگر بیداری کسب نور کردند. مقصود از بیداری دلها، زیرکی و آمادگی آن برای کمالهایی است که شایسته آن است، و نور آن بیداری، آن حالتی است که به سبب این استعداد بر دلها افاضه می شود. و بیداری چشمها و گوشها که در سخن امام آورده شده به این گونه حاصل می شود که سخنان سودمند را بشنوند و حوادثی را که واقع می شود، با دیده عبرت ببینند و از این راه بر کمالات نفسانی خویش بیافزایند، و نورهای بیداری در چشمها و گوشها عبارت از نورانیّت معنوی روشندلیهایی است که در پی آن بینایی و شنوایی عبرت آمیز برای انسان حاصل می شود.

پس از بیانات فوق امام (ع) به وصف دیگر اولیای خدا و اهل ذکر پرداخته است که آنان با تذکر ایام اللَّه یعنی روزهایی که در تاریخ منشأ حوادث عظیمی بوده، مردم را به عبرت گرفتن وادار می کند، و معلوم است که ذکر ایام اللَّه کنایه از شداید و سختیهایی است که بر ملتهای گذشته واقع شده و چون بیشتر آن شدتها در چنین روزهای با عظمتی رخ داده است از باب مجاز توجه به ایام اللَّه را یادآوری فرموده است یعنی نام محل را ذکر و اراده حالّ کرده است، و مقصود از مقام خدا، عظمت و جلال اوست که انگیزه خوف از وی می باشد.

امیر المؤمنین (ع) اهل ذکر را به کسانی تشبیه کرده است که در بیابانها راه را به مردم نشان می دهند زیرا ایشان نیز انسانها را به سوی حقیقت که خداست راهنمایی می کنند، و همچنان که نشان دهندگان راه، مردمی را که راه درست را گرفته و می روند، می ستایند و به آنان مژده رسیدن به مقصد می دهند و کسانی را که از جادّه مستقیم به طرف چپ یا راست انحراف یابند توجّه داده از گم گشتگی و سردرگمی می ترسانند، اهل ذکر و اولیای خدا نیز روندگان راه مستقیم هدایت و طریق الهی را می ستایند و به آنها مژده و بشارت رستگاری و نجات از بدبختیها می دهند، و در مقابل، کسانی را که از راه حق منحرف شوند یعنی راه افراط یا تفریط را پیش گیرند، نکوهش کرده و ایشان را از هلاکت ابدی بر حذر می دارند.

«و کانوا کذلک»،

آنان چنان که وصف کردیم بودند یعنی چراغهای هدایت در تاریکیهای جهل و راهنمایان نجات از اشتباهات بودند. امام (ع) در این عبارت دو لفظ را به عنوان استعاره از راهنمایان حقیقت ذکر کرده است:

1-  لفظ مصابیح که به معنای چراغهاست، به اعتبار آن که با اعمال نیک و کمالات خود، راه مردم را به سوی خدا روشن می کنند.

2-  ادلّه نشان دهندگان راه، بدان جهت که مردم را به طریق حق راهنمایی و برای آنان حق را از باطل جدا و مشخص می کنند.