[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی وصف السالک الطریق إلی اللّه سبحانه:

قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّی دَقَّ جَلِیلُهُ وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ

،

وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ وَ سَلَکَ بهِ السَّبیلَ، وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَی بَاب السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ، وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بطُمَأْنِینَةِ بَدَنِهِ فِی قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَی رَبَّهُ.[/hadith]

در بیان اوصاف سالک:

این سخن امام (ع) از والاترین سخنانی است که در باره بیان اوصاف سالک الی اللَّه و عارف حقیقی و چگونگی سیر و سلوک او در این طریق آمده است.

امام (ع) در این خطبه با این تعبیر که سالک راه حق خرد خود را زنده کرده به این مطلب اشاره فرموده اند که عارف با ریاضتهای عارفانه و کوششهای سالکانه خود برای بدست آوردن کمالات عقلی از قبیل دانشها و معارف و ویژگیهای اخلاقی موفقیتهای شایانی کسب می کند، و با دارا بودن خصیصه زهد و انجام دادن عبادات خالصانه، عقل نظری و عقل عملی خویش را کامل و احیاء می کند.

«امات نفسه»،

این جمله اشاره به آن است که عارف با عبادتهای عارفانه خود نفس امّاره به بدیها را مغلوب کرده و آن چنان آن را در اختیار نفس مطمئنّه قرار داده است که به هیچ نحو دست به کاری نمی زند مگر این که عقل وادار کننده و راهنمای او باشد، که در این صورت نفس امّاره از لحاظ شهوات و خواسته های حیوانی خود مرده است زیرا از ناتوانی و ضعف قادر به انجام هیچ عملی نیست.

«حتی دقّ جلیله»،

حضرت در این عبارت، از بدن به جلیل (بزرگ) تعبیر فرموده است، زیرا آن آشکارترین و بزرگترین چیزی است که دیده می شود، و معنای عبارت چنین است: عارف و سالک تا به حدّی نفس امّاره را میرانده که کالبدش ضعیف و اندام او لاغر شده است.

«لطف غلیظه»،

در این جمله دو احتمال داده شده است:

الف: مانند جمله قبل اشاره به لاغری و نزاری اندام و جسم شخص سالک باشد.

ب: احتمال دیگر این که مراد، ناتوانی قوای نفسانی و درهم شکستن خواسته های شهوانی است که در اثر زهد و عبادت برای چنین فردی پیدا می شود، زیرا آزاد بودن نفس در خوردن و آشامیدن و انجام دادن خواسته های خود، تن را ستبر ولی عقل و حواسّ ادراکی را آشفته و ضعیف می سازد، و از این رو گفته اند: «شکمبارگی و پر خوری، تیز هوشی را نابود می کند و مایه تیرگی دل و ستبری بدن می شود.» بر عکس، اگر در وجود انسان عقل و خرد، حاکم شود، قوای ادراکی او، غبار کدورتی را که در پی پر خوری و شکمبارگی یافت می شود از خود می زداید، چنان که آیینه با صیقل جلا داده و پاک می شود، و با رفع کدورت از قوای ادراکی، جوهره نفس آدمی نیز که با پیروی از خواسته های جسمانی و هوای نفسانی آلوده و تیره شده بود جلا و صفا یافته و روشن می شود و از این رو به عالم بالا اتصال و شایسته کسب فیض و گرفتن نور از عالم بالا می شود.

«و برق له لامع کثیر البرق»،

منظور از کلمه لامع مرحله ای از خلسه است که سالک با ریاضت و تقویت اراده به آن می رسد و در این مرحله برای او انوار الهی و یا لذّتی پیدا می شود که در سرعت و ظهور و خفا همانند برق جهنده است و در اصطلاح عارفان آن را «وقت» می گویند و این مرحله پیوسته در میان دو وجد و سرور، قرار دارد که یکی قبل از آن و دیگری پس از آن برای عارف پیدا می شود، زیرا، هنگامی که لذّت انوار لامعه را چشید و پس از آن جدا شد، در فراق آنچه از دست داده، ناله و آوازی برای او پیدا می شود.

این لوامع در آغاز کار برای انسان اندک اندک پیدا می شود، امّا، موقعی که با توجه و دقت به ریاضت پرداخت، زیاد می گردد، و از این رو، امام (ع) با کلمه لامع اشاره به خود آن نور فرموده و با کثرت برق و افزونی درخشندگی آن اشاره به کثرتی فرموده است که با کامل شدن ریاضت حاصل می شود.

احتمال دیگر در معنای عبارت: «لامع کثیر البرق» آن است که «لامع» استعاره از عقل فعال و درخشندگی آن به معنای ظاهر شدنش برای عقل انسان و کثرت برق آن اشاره است به بسیاری ریزش و فیضان آن انوار که در هنگام توجه دقیق به ریاضت مانند برق برای او ظاهر می شود.

«فابان له الطریق»،

مراد امام از این جمله آن است، با عروض این لوامع برای او ظاهر شد که طریق واقعی به سوی خدای تعالی همان ریاضتی است که به آن اشتغال دارد.

«و سالک به السبیل»،

و این انوار درخشنده سبب شد که او به سلوک در راه خدا بپردازد.

«تدافعته الأبواب»،

مراد از ابواب درهای ریاضت است که عارف را به سوی بهشت سوق می دهد و عبارت است از: مطیع قرار دادن نفس سرکش امّاره و زهد حقیقی و اموری از قبیل عبادات و ترک دنیا و جز اینها، و سالک با سیر در این ابواب سرانجام سر از باب سلامت در می آورد و آن، دری است که هر گاه عارف با علم و معرفت داخل در آن شود، یقین به مصونیت از انحراف در سلوک پیدا می کند، و حقیقت این «در» همان «وقت» است که در قبل به آن اشارت رفت، و نخستین منزل از منزلهای بهشت عقلی است.

«و ثبتت رجلاه... و الراحة»،

یعنی در قرار امن و راحت قدمهایش استقرار می یابد.

عبارت «فی قرار الامن، جار و مجرور و متعلق به ثبتت می باشد، و این مرحله دوم است که برای سالک پس از مرحله وقت به وجود می آید و طمأنینه نامیده می شود، و شرح آن چنین است که: سالک، تا هنگامی که در مرحله وقت است، از درخشش این برقها بر ضمیر او، اضطراب و هیجانی در کالبدش پیدا می شود که احساس «خلسه» می کند، زیرا معمولا هر گاه برای نفس امر عظیمی رخ دهد به حرکت و اضطراب در می آید، ولی با کثرت این واردات، نفس انسان به آنها الفت می گیرد و احساس نگرانی نمی کند، بلکه از آن رو که قدم عقل او در درجه ای اعلا از درجات بهشت که قرار امن و راحت از عذاب الهی است قرار گرفته، کمال سکونت و اطمینان می یابد.

آخرین جمله این خطبه این است: «بما استعمل»، این جارّ و مجرور نیز متعلق به ثبتت می باشد و شرح آن چنین است: عارف به سبب به کار گرفتن قلب و روح خود در عبادت و جلب رضایت و خشنودی پروردگار متعال، گامهایش استوار شده است. توفیق از خداوند است.