[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی التظَلُّم و التَشَکّی من قریش:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدیکَ عَلَی قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ، فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَکْفَئُوا إِنَائِی وَ أَجْمَعُوا عَلَی مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَی بهِ مِنْ غَیْرِی، وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی، فَضَنَنْتُ بهِمْ عَنِ الْمَنِیَّةِ؛ فَأَغْضَیْتُ عَلَی الْقَذَی وَ جَرِعْتُ رِیقِی عَلَی الشَّجَا، وَ صَبَرْتُ مِنْ کَظْمِ الْغَیْظِ عَلَی أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْب مِنْ وَخْز الشِّفَارِ.

[قال الشریف (رضی الله عنه) و قد مَضی هذا الکلام فی أثناء خطبة متقدمة إلا أنی ذکرتُه هاهنا لاختلاف الروایتین].[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص156

از سخنان آن حضرت (ع) «اللهم انی استعدیک علی قریش و من اعانهم فانهم قد قطعوا رحمی و اکفئوا انائی...» (بارخدایا از تو یاری می طلبم بر قریش و کسانی که ایشان را یاری دادند، که آنان پیوند خویشاوندی مرا گسستند و ظرف و جایگاه مرا بر گردانیدند).

می گویم: نظیر این سخن باز هم از امیر المومنین علیه السلام نقل شده است ولی زمان ایراد آن به صورت دقیق گفته نشده است و حال و زمانی را که مقصود او بوده است روشن نکرده اند. اصحاب معتزلی ما چنین میگویند که این سخن را علی علیه السلام پس از شورا و بیعت با عثمان ایراد کرده است و هیچ کس از یاران معتزلی ما در اینکه علی علیه السلام در آن مورد دردمندانه دادخواهی کرده است تردیدی ندارد و بیشتر یاران ما خوش ندارند که امثال این سخنان را بر تظلم و تألم آن حضرت از روز سقیفه حمل نمایند.

[ابن ابی الحدید سپس برای اثبات این نظریه خود وارد مبحثی کلامی آمیخته با جدل میشود و اصرار میورزد که نص آشکاری در آن مورد نبوده است و با اشاره به ستیز و دشمنی قریش که از کینه های جنگهای بدر و حنین سرچشمه میگرفته است و احتمال از میان رفتن کلمه توحید و اسلام میرفته است کاری را که صحابه در مورد حکومت انجام دادند از عنایات خداوند متعال میداند و سپس موضوع ویژه یی را طرح میکند که جنبه تاریخی دارد و به شرح زیر است.]

فصلی در اینکه اگر جعفر و حمزه زنده میبودند حتما با علی بیعت میکردند:

از ابو جعفر نقیب، یحیی بن محمد بن ابی یزید، که خدایش رحمت کناد پرسیدم آیا معتقدی که اگر حمزه و جعفر زنده میبودند پس از رحلت رسول خدا (ص) با علی (ع) به خلافت بیعت میکردند گفت: آری، سرعت آن دو در بیعت با علی سریع تر از شعله ور شدن آتش در بوته خارهای بیابانی بود. به او گفتم: من گمان میکنم که جعفر از علی پیروی و با او بیعت میکرد ولی در مورد حمزه چنین گمانی ندارم که او را مردی سرفراز و گردنکش و قوی نفس و خود محور و دلاوری ستیزه گر که کس را یاری پیروزی بر او نبوده است میبینم. وانگهی سن او بیشتر و عموی علی بوده و آثار او در جهاد معروف تر است و خیال میکنم برای خود در جستجوی خلافت بر میآمد.

نقیب گفت: موضوع در مورد اخلاق و سجایای او همین گونه است که گفتی

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص157

ولی حمزه مردی متدین و متین و دارای تصدیق خالص به ساحت رسول خدا (ص) بود و اگر زنده میماند از احوال علی علیه السلام با رسول خدا (ص) چیزها می-  دید که نخوت او فرو میشکست و کژروی او از میان می رفت و او را بر خویشتن مقدم میداشت و در مورد علی (ع) رضایت خداوند و پیامبر را در نظر میگرفت هر چند مخالف میل و خواسته اش میبود.

نقیب سپس گفت: این خلق و خوی بشری حمزه کجا قابل مقایسه با اخلاق لطیف و روحانی علی (ع) است علی (ع) علاوه بر خلق و خوی حمزه دارای آن لطافت هم بوده است، یعنی از آن جهات که تو گفتی نفس حمزه و علی یکی است، وانگهی نفس هیولایی حمزه و خالی بودن آن از علوم کجا قابل مقایسه با نفس قدوسی علی علیه السلام است که به فطرات صحیح و نه از رده تعلیم آن چنان به دقایقی دست یافت که نفوس دقیق ترین فلاسفه الهی از درک آن عاجز بود. اگر حمزه زنده می بود و آنچه را که دیگران از علی (ع) دیدند میدید بدون تردید نسبت به علی (ع) از سایه او هم پیروتر میشد و از ابوذر و مقداد هم از او بیشتر پیروی میکرد.

اما این گفتارت که میگویی «حمزه عموی وی بوده و دارای سن بیشتری است»، مگر عباس همین حال را نداشته است و خود میدانی که چگونه تسلیم او بود و چه پیشنهادی به او کرد ابو سفیان هم از لحاظ خویشاوندی چون عمو و از لحاظ سنی بزرگتر بوده است و خود میدانی که چه پیشنهادی به علی (ع) کرد.

نقیب ابو جعفر سپس گفت: همواره عموها نسبت به برادر زادگان خود خدمت انجام داده و پیرو ایشان بوده اند. مگر نمیبینی که داود، عبد الله، صالح، سلیمان، عیسی، اسماعیل و عبد الصمد-  پسران علی بن عبد الله بن عباس-  همگی نسبت به برادرزاده خود، سفاح خدمت کردند و فرماندهان سپاهها و انصار و یارانش بودند مگر نمی بینی که حمزه و عباس از برادرزاده خود یعنی پیامبر (ص) پیروی کردند و به ریاست او خشنود شدند و دعوتش را تصدیق کردند مگر نمیدانی که ابو طالب رئیس و پیر مرد و مورد احترام بنی هاشم بود و پیامبر (ص) کودک پدر از دست داده یی بود که تحت کفالت او و همچون یکی از فرزندان او به شمار میآمد و سرانجام ابوطالب نسبت به او خضوع و به راستی دعوتش اعتراف کرد و فرمان او را گردن نهاد تا آنجا که در مدح پیامبر شعر سرود، همان گونه که فروتر فراتر را میستاید ابو طالب در مدح پیامبر گفته است:

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص158

«سپید چهره یی که به وسیله آبروی او از ابر تقاضای باران میشود، پناهگاه یتیمان و فریادرس بیوه زنان است. قحطی زدگان خاندان هاشم به او پناه می برند و آنان در پیشگاهش در نعمت و بخشش قرار میگیرند» این راز و ویژگی که در وجود محمد (ص) سرشته بود تا آنجا که ابو طالب با همه اهمیت و حالات خود ستایشگر اوست رازی بزرگ و خصیصه یی گرانقدر و مایه عبرت است که انسانی فقیر و بدون یار و یاور که قادر به دفاع از خود نبوده است تا چه رسد به اینکه بر کس دیگری پیروز شود گفتار و دعوتش در بدن و روح افراد همان اثر را بگذارد که باده ناب در بدنها و افکار معتدل، و کار چنان میشود که عموهایش از او فرمانبرداری کنند و مربی و کفیل او و کسی که تا آخر عمر خود عهده دار پرداخت هزینه خوراک و لباس او بوده است او را آن چنان ستایش کند که شاعران، امیران و پادشاهان را ستایش می کنند، و در نظر شخص با انصاف این کار بزرگتر از شق القمر و تبدیل عصا به اژدها و خبر دادن به مردم از آنچه میخورند و و اندوخته میکنند میباشد.

نقیب، که خدایش رحمت کناد به من گفت: چگونه میگویی، خیال میکنم جعفر با او بیعت و از او پیروی میکرد و تصور نمیکنم حمزه چنان میکرد؟ اگر این سخن را از آن جهت میگویی که جعفر برادر علی بوده است باید توجه داشته باشی که جعفر هم از علی ده سال بزرگتر و دارای مناقب و ویژگیهای پسندیده بسیار بوده است و پیامبر (ص) درباره جعفر به اتفاق محدثان سخنی گرانقدر فرموده است و هنگامی که جعفر و زید بن حارثه و علی به یکدیگر تفاخر میکردند و داوری پیش رسول خدا بردند، آن حضرت به جعفر فرمود «آفرینش و خوی تو شبیه خود من است» و جعفر از شدت خوشحالی شرمسار شد، پیامبر (ص) سپس به زید بن حارثه فرمود «اما تو دوست و وابسته مایی» او هم شرمسار شد، سپس به علی فرمود «اما تو برادر و دوست ویژه منی»، محدثان گفته اند علی علیه السلام شرمسار نشد و گفته اند گویی تکرار و پیوستگی تعظیمی که پیامبر (ص) نسبت به علی مبذول می-  فرمود چنان بود که این گفتار آن حضرت برای علی (ع) غیر منتظره نبود و حال آنکه

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص159

افراد دیگر گاهی مورد تعظیم قرار میگرفتند و همان تعظیم در نظرشان بسیار پر ارزش بود. مردم درباره اینکه کدامیک از این ستایشها بزرگتر است اختلاف نظر دارند.

من به نقیب گفتم در کتاب البصائر ابو حیان توحیدی مطلبی خواندم که با این گفتگوی ما مناسب است. توحیدی در فصل پنجم آن کتاب میگوید: از قاضی-  القضاة ابو سعد بشر بن حسین که در جدل و مباحثه از او تواناتر ندیده بودم ضمن مناظره یی که میان او و ابو عبد الله طبری صورت گرفت و سخن درباره جناب جعفر بن ابی طالب و اسلام او و مقایسه فضیلت او و برادرش علی (ع) بود چنین شنیدم که بشر بن حسین میگفت: چون به دقت نظر شود دانسته میشود که مسلمان شدن جعفر پس از رسیدن به سن بلوغ بوده است و اسلام آوردن شخص بالغ پس از استبصار و آشکار ساختن و شناخت صورت میگیرد و باید برای او ناپسندی آیینی که در اوست و پسندیده بودن آیینی که میخواهد وارد آن شود روشن شده باشد و حال آنکه سن علی به هنگامی که مسلمان شده است مورد اختلاف است و چنین به نظر میرسد که مسلمانی علی از راه تلقین بوده است نه اینکه خود موضوع را روشن کرده باشد و حد اکثر این است که مسلمان شدن علی (ع) در اوان بلوغ اوست. این هم معلوم است که هر دو کشته شده اند و به طور قطع کشته شدن جعفر شهادت در جنگ موته است و حال آنکه در موضوع قتل علی بسیار اختلاف نظر است. وانگهی خداوند متعال نسبت به جعفر این عنایت را مبذول فرموده که پیش از ظهور اختلاف هرج و مرج و اضطراب ریسمان وحدت او را به بهشت برده است، و بر فرض که اجماع بر این قرار گیرد که کشته شدن جعفر و علی هر دو شهادت بوده است باز حالت جعفر به مراتب برتر و بزرگتر است که او در حال پیشروی در جنگ و بدون آنکه پشت به جنگ کند شهید شده است و علی غافلگیر گردیده و بدون آنکه بداند آهنگ کشتن او شده است و تفاوت و فاصله زیادی است میان کسی که ناگهان با مرگ غافلگیر شود و کسی که چنگالهای مرگ را به چشم خویش و رویاروی ببیند و با سینه و گلوی خود از آن استقبال کند و با ایمان و راستی

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 160

برای دیدار خداوند بشتابد. مگر تو نمیدانی که نخست دست راست جعفر قطع شد و او پرچم را به دست چپ گرفت و چون دست چپش قطع شد رایت را به سینه خود فشرد. از این گذشته قاتل جعفر به ظاهر و آشکارا مشرک بوده است و حال آنکه قاتل علی از کسانی است که شهادت به یگانگی خدا میداده و نماز میگزارده است و به خیال خود به قصد تقرب به او حمله کرده است و حال آنکه با نصی که هیچ اختلافی در آن نیست قاتل جعفر کافر بوده است. مگر تو نمیدانی که جعفر دارای دو بال است و دو هجرت کرده است هم به حبشه و هم به مدینه.

نقیب ابو جعفر، که خدایش رحمت کناد گفت: شیخ تو فدای تو باد بدان که ابو حیان مردی ملحد و زندیق است و دوست میدارد با دین بازی کند و آنچه را در دل دارد بگوید و آن را به گروهی که هرگز نگفته اند و چنان اعتقادی ندارند نسبت دهد. من به خدا سوگند میخورم که قاضی ابو سعد حتی یک کلمه از این سخنان را هم نگفته است و این مطلب از دروغها و ساخته و پرداخته های ابو حیان است، همانگونه که به قاضی ابو حامد مرورودی هم هر دروغ و ناپسندی را نسبت می دهد و از او هر چیز سست و بی ارزش را نقل میکند.

نقیب سپس گفت: ای ابو حیان، مقصود تو از این سخن این است که بدان وسیله میان اعقاب ابو طالب تفرقه افکنی و آنان را با خود در افکنی و حال آنکه احوال هرگونه که باشد و بشود شرف و فخر از آن ایشان است و از آن خاندان بیرون نخواهد شد.

نقیب که خدایش رحمت کناد سپس خندید و تکیه داد و پای خود را دراز کرد و گفت این موضوع چیزی است که نیاز به سخن درازی ندارد که اجماع مسلمانان بر بطلان آن است و میان مسلمانان هیچ اختلافی نیست در آنکه علی (ع) از جعفر برتر است و ابو حیان این موضوع را که به آن اشاره کرده است از نامه ابو جعفر منصور دوانیقی به محمد بن عبد الله «نفس زکیه» سرقت کرده است. منصور در آن نامه خطاب به او مینویسد: بنی امیه پس از نمازهای واجب پدرت را لعنت میکردند

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص161

همان گونه که کافران را لعنت میکنند. ما بنی امیه را سرکوب و آنان را تکفیر کردیم و فضیلت او را روشن ساختیم و یادش را زنده کردیم. اینک تو همین کار ما را بر ضد ما حجت قرار داده ای و چنین پنداشته ای که چون ما فضائل او را بیان میکنیم او را بر حمزه و عباس و جعفر برتری میدهیم آنان در حالی درگذشتند که مسلمانان از آنان به سلامت ماندند و حال آنکه پدرت [علی علیه السلام ] گرفتار خونها شد.

من به نقیب، که خدایش رحمت کناد، گفتم: در این صورت مسئله مورد اجماع نبوده است زیرا منصور معتقد به فضیلت علی (ع) بر آنان نیست و حال آنکه تو ادعای اجماع کردی. گفت: پیش از سخن این مرد، در این مورد اجماع بوده است و هر سخنی که پیش از آن اجماع صورت گرفته باشد به آن اعتنا نمیشود.

چون از پیش نقیب ابو جعفر بیرون آمدم همان روز در همین مورد با احمد بن جعفر واسطی-  خدایش رحمت کناد-  که مردی خردمند، با فضیلت و امامی مذهب بود گفتگو کردم، گفت: نقیب ابو جعفر صحیح گفته، مگر تو نمیدانی که یاران معتزلی شما بر دو عقیده اند: گروهی میگویند از همه مسلمانان از لحاظ ثواب ابو بکر برتر است و گروهی دیگر میگویند علی از همه مسلمانان از این لحاظ برتر است و اصحاب امامی ما معتقدند که علی علیه السلام از لحاظ ثواب از همه مسلمانان برتر است زیدیه هم همین عقیده را دارند، اما اشعری ها و کرامیه و اهل حدیث میگویند این منقبت از ابوبکر است، پس از مجموع این عقاید چنین استنباط میشود که میزان ثواب حمزه و جعفر کمتر از علی علیه السلام است. اما در مورد امامیه و زیدیه و عموم معتزله بغداد و گروه بسیاری از معتزله بصره نیز موضوع روشن است. و در نظر دیگر مسلمانان این است که ترتیب تقدم و بیشتر بهره بردن از ثواب چنین است: ابو بکر سپس عمر سپس عثمان و سپس علی. بدین گونه میبینی که هیچ کس بر این مذهب و عقیده نرفته است که ثواب حمزه و جعفر بیش از علی باشد و چون از میان همه فرقه ها هیچ کس چنین چیزی نگفته است موضوع اجماعی که نقیب مدعی آن است ثابت میشود و این در صورتی است که افضل بودن را به بیشتر ثواب داشتن معنی کنیم که همان چیزی است که این جدال درباره علی و جعفر در همان مورد است، و اگر افضل بودن را در مناقب بیشتر و خصائص و فراوانی نصوصی که دلالت بر تعظیم دارد بدانیم بخوبی معلوم است که هیچ کس از مردم در آن مورد نمیتواند قابل مقایسه و نزدیک با علی باشد، نه جعفر و نه حمزه و نه دیگران.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص162

پس از آن کتابی از شیخ ما معتزله یعنی ابو جعفر اسکافی به دست من افتاد که در آن عقیده و مذهب بشر بن معتمر و ابو موسی و جعفر بن مبشر و دیگر پیشگامان معتزله بغداد را بررسی کرده است که میگویند افضل مسلمانان علی بن ابی طالب و پس از او پسرش حسن و پس از او پسر دیگرش حسین سپس حمزه بن عبد المطلب و پس از او جعفر بن ابی طالب و سپس ابو بکر و پس از او عمر و سپس عثمان بن عفان است. اسکافی میگوید مراد از افضل بودن این است که کدامیک در پیشگاه خداوند گرامی تر و دارای پاداش بیشتری است و منزلت کدامیک در رستاخیز والاتر است.

پس از آن، به کتابی از شیخ خودمان ابو عبد الله بصری دسترسی یافتم که این موضوع را نوشته و به بغدادی ها نسبت داده بود و در آن آمده بود که شیخ ابو القاسم بلخی هم همین اعتقاد را داشته است و پیش از او هم شیخ ابو الحسین خیاط که شیخ همه متأخران بغداد است همگی همین عقیده را دارند. من از این اعتقاد شاد شدم و بر مسرتم بیشتر افزوده شد که بسیاری از مشایخ ما همین عقیده را دارند و آن را در ارجوزه یی که عقاید معتزله را در آن شرح داده ام گنجاندم و چنین سرودم.

«بهترین خلق خدا پس از مصطفی (ص) و بزرگترین آنان از لحاظ شرف به روز مفاخره، نخست سرور معظم و وصی و همسر بتول، یعنی مرتضی علی است و پس از او دو پسرش و سپس حمزه و جعفر و از پی ایشان عتیق مخلص و صدیق و پس از او عمر آن فاروق دین خدا و شیر دلیر است و پس از او عثمان ذو النورین و همین عقیده حق و بدون انحراف است».