[hadith]فَعَلَیْکُمْ بالتَّنَاصُحِ فِی ذَلِکَ وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَیْهِ؛ فَلَیْسَ أَحَدٌ -وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَی رِضَا اللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِی الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ- ببَالِغٍ حَقِیقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ، وَ لَکِنْ مِنْ وَاجِب حُقُوقِ اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] عَلَی عِبَادهِ النَّصِیحَةُ بمَبْلَغِ جُهْدهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَی إِقَامَةِ الْحَقِّ بَیْنَهُمْ؛ وَ لَیْسَ امْرُؤٌ -وَ إِنْ عَظُمَتْ فِی الْحَقِّ مَنْزلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِی الدِّینِ فَضِیلَتُهُ- بفَوْقِ أَنْ یُعَانَ عَلَی مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ؛ وَ لَا امْرُؤٌ -وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُیُونُ- بدُونِ أَنْ یُعِینَ عَلَی ذَلِکَ أَوْ یُعَانَ عَلَیْهِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 255-250

لزوم همکاری در ادای حقوق:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه پس از توصیه هایی که درباره حقوق والی و رعیت در بخش پیشین گذشت، نخست همه اعمّ از والی و رعیت را به همکاری و تعاون دعوت کرده، آنگاه به سه اصل مهم اجتماعی اشاره می کند:

در قسمت اوّل می فرماید: «بر همه شما لازم است یکدیگر را به ادای حقوق سفارش و نصیحت کنید و در انجام آن به هم کمک نمایید»; (فَعَلَیْکُمْ بالتَّنَاصُحِ فِی ذلِکَ، وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَیْهِ).

سپس به سراغ بیان آن سه اصل مهم می رود: نخست برای اینکه افراد مغرور نشوند و گمان نبرند وظیفه خود را در این زمینه به خوبی انجام داده اند و در نتیجه از حرکت بازایستند می فرماید: «هیچ کس ـ هر چند برای به دست آوردن خشنودی خدا کاملا کوشا باشد و در این راه پیوسته تلاش کند ـ نمی تواند حق اطاعتی را که شایسته مقام خداوند سبحان است بجا آورد (بنابراین هر چه در این راه تلاش کند کم است) ولی از حقوق واجب الهی بر بندگان این است که به قدر توان خود در خیرخواهی و نصیحت دیگران بکوشند و برای اقامه حق در میان مردم همکاری کنند»; (فَلَیْسَ أَحَدٌ ـ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَی رِضَی اللّهِ حِرْصُهُ، وَ طَالَ فِی الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ ـ ببَالِغ حَقِیقَةَ مَا اللّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ. وَ لکِنْ مِنْ وَاجِب حُقُوقِ اللّهِ عَلَی عِبَادهِ النَّصِیحَةُ بمَبْلَغِ جُهْدهِمْ، وَ التَّعَاوُنُ عَلَی إِقَامَةِ الْحَقِّ بَیْنَهُمْ).

این یک اصل کلی است که انسان هرگاه از کار خود به طور کامل راضی شود و هیچ نقص و خللی در آن نداند، از حرکت باز می ایستد و مرکب او در مسیر تکامل متوقف می شود. واقع امر نیز چنین است که پیشرفت و تکامل و جلب رضای خداوند، حدّ و مرزی ندارد که انسان به آن قانع شود. همیشه باید به تقصیر اعتراف کرد و همواره باید تلاش نمود، بنابراین هیچ کس بی نیاز از نصیحت دیگران نیست، زیرا نقصها و کوتاهیها در نظر دیگران بهتر خودنمایی می کند و حبّ ذات، مانع از آن است که انسان نقص خود را ببیند.

در حدیث مشروحی می خوانیم: «هنگامی که به امام سجاد علی بن الحسین(علیه السلام) عرض کردند چرا این همه برای عبادت پروردگار به خود رنج و زحمت می دهی با اینکه پاره تن پیامبر(صلی الله علیه وآله) و فرزندزاده او هستی؟ امام(علیه السلام) اشاره به عبادات بسیار سخت و سنگین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) کرد و فرمود: همین سؤالی را که از من پرسیدید از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پرسیدند و آن حضرت در پاسخ فرمود: به خدا سوگند اگر تمام اعضای من در این راه قطعه قطعه شود و اشک چشمانم بر سینه ام جاری شود، هرگز عُشری از اعشار و کمی از بسیار از شکر یک نعمت او را نمی توانم به جا آورم».(2)

سپس امام(علیه السلام) در بیان آن دو اصل دیگر اجتماعی می فرماید: «هیچ کس ـ هر اندازه مقام و منزلتش در حق بزرگ باشد و فضیلتش در دین سابقه دار، برتر از آن نیست که در انجام حقی که خدا بر عهده او گذارده، بی نیاز از کمک دیگران باشد و نیز هیچ کس ـ هر چند مردم او را کوچک بشمارند و با دیده حقارت به او بنگرند ـ کمتر از آن نیست که به دیگران در راه انجام حق کمک کند یا به او در این راه کمک شود»; (وَ لَیْسَ امْرُؤٌ ـ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِی الْحَقِّ مَنْزلَتُهُ، وَ تَقَدَّمَتْ فِی الدِّینِ فَضِیلَتُهُ ـ بفَوْقِ أَنْ یُعَانَ عَلَی مَا حَمَّلَهُ اللّهُ مِنْ حَقِّهِ. وَ لاَ امْرُؤٌ ـ وَإِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَ اقْتَحَمَتْهُ(2) الْعُیُونُ ـ بدُونِ أَنْ یُعِینَ عَلَی ذلِکَ أَوْ یُعَانَ عَلَیْهِ).

اشاره به اینکه همه باید این حقیقت را درک کنند که هیچ یک از اقویا و ضعفا در صحنه اجتماع، از دیگری بی نیاز نیستند. خداوند همه نیروها را به یک نفر نداده و در هر سری ذوقی و فکری و در هر تنی قدرتی و نیرویی آفریده است; خواه کوچک باشد یا بزرگ، بنابراین کسانی که از نظر فکر و مدیریت و توان جسمی قوی هستند، هرگز نباید خود را بی نیاز از کمک ضعیف ترین افراد جامعه بشمارند. همان گونه که افراد ضعیف و به ظاهر ناتوان نباید تصوّر کنند نقشی در اداره جامعه به هیچ صورت ندارند. در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) از پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) می خوانیم که فرمود: «غَریبان: کَلِمَةُ حِکْمَة مِنْ سَفیه فَاقْبَلُوها وَ کَلِمَةُ سَفَه مِنْ حَکیم فَاغْفِرُوها فَإِنَّهُ لا حَکیمَ إلاّ ذُو عَثْرَة وَ لا سَفیةَ إلاّ ذُو تَجْرِبَة; دو چیز عجیب است: نخست سخن حکمت آمیزی که از شخص سفیهی صادر می شود، پس آن را بپذیرید و دیگر سخن ابلهانه ای که گاه از دانشمندی صادر می شود، پس آن را بر او ببخشید، زیرا هیچ دانشمندی خالی از لغزش و هیچ سفیهی خالی از تجربه نیست».(3)

تاریخ نیز این گونه حوادث را بسیار به خاطر دارد; از جمله اینکه:

در دوران معتصم عباسی یکی از سربازان رومی زن مسلمانی را به اسیری گرفته بود، سیلی محکمی به صورت آن زن زد، زن مسلمان به صدای بلند فریاد زد «وامعتصماه» و خلیفه وقت را به یاری طلبید، سرباز رومی با تمسخر به او گفت: آری! الآن معتصم بر اسب ابلق سوار می شود و به یاری تو می آید و دوباره سیلی محکمی به او زد.

این حادثه در قلعه «عموریّه» در مرز کشور اسلام و روم واقع شد، کسی این خبر را به معتصم رسانید، معتصم ناراحت شد. از آن مرد پرسید قلعه عموریّه در کدام سمت واقع شده؟ آن مرد سمت آن را به معتصم نشان داد. معتصم رو به آن سمت کرد و با صدای بلند گفت: لبّیک ای زن ستم دیده مظلوم! به خدا قسم صدای تو را شنیدم و به یاری ات می شتابم.

سپس دستور داد لشکر عظیمی آماده حرکت به طرف قلعه عموریّه شود. سربازان رومی نیز با خبر شدند و قلعه را محکم در اختیار گرفتند. سپاه اسلام مدّتی قلعه را محاصره کرده; ولی موفق به تسخیر آن نشدند; قلعه بسیار محکم و مدافعان سرسختی داشت.

معتصم که شخصاً در آن جنگ شرکت کرده بود شبی از شبها با لباس مبدّل در میان سربازان و خیمه های آنها گردش می کرد آهنگری را دید که در آن وقت شب مشغول کار است و نعل اسب می سازد و شاگرد جوانی داشت که چون پتک خود را روی آهنهای سرخ می کوبید، می گفت این پتک بر کلّه معتصم! و چند بار این جمله را تکرار کرد.

استاد آهنگر که از شنیدن این سخن ناراحت شده بود، به شاگردش گفت پسر! تو با این سخنانت ما را گرفتار خواهی کرد! تو را با معتصم چکار؟!

شاگرد آهنگر گفت معتصم مرد بی تدبیری است این همه نیرو دارد نمی تواند قلعه عموریّه را فتح کند اگر یک روز فرماندهی لشکر را به من بسپارد غروب آن روز در قلعه خواهم بود.

معتصم از شنیدن این سخن شاگرد آهنگر سخت تعجب کرد به مأمورانش گفت مراقب او باشید و صبح، او را نزد من آورید، هنگامی که او را نزد معتصم آوردند گفت: سخنانی از تو به من رسیده که بسیار شگفت آور است. شاگرد آهنگر گفت: درست است; ولی اگر اجازه دهی من به فضل خدا قلعه عموریّه را در یک روز فتح می کنم. معتصم فرماندهی لشکر را موقتاً به او سپرد.

شاگرد آهنگر تمام تیراندازهای سپاه را احضار و گروهی را که در تیراندازی قوی تر بودند انتخاب کرد و آنها را به پشت دیوار قلعه آورد، قلعه ساختمان مخصوصی داشت. قسمتهای پایین و بالا هر دو سنگ بود; ولی در وسط از الوار درختهای ساج به طور تمام دیوار قلعه به عرض سه وجب استفاده کرده بودند و آن چوبها به صورت نوار سیاهی در تمام طول دیوار خودنمایی می کرد و از شگفتیهای چوب ساج این است که در برابر آتش حساس است و زود مشتعل می شود.

شاگرد آهنگر دستور داد کوره های آهنگری را در کنار دیوار قلعه به کار بیندازند و نوک فلزّی تیرها را در آتش سرخ کنند و به تیراندازان دستور داد خط سیاه چوبی سرتاسری را نشانه تیرهای گداخته خود قرار دهید و اگر کسی تیرش به خطا برود مجازاتش مرگ است.

تیراندازان طبق دستور او نوار چوبی را نشانه رفتند طولی نکشید که الوارهای ساج مشتعل شد و آتش عظیمی از آن برخاست و دیوار قلعه فرو ریخت و لشکر، تکبیرگویان وارد قلعه شدند. در این هنگام دیدند معتصم که بر اسب ابلقی سوار است و خوشحال وارد قلعه شد. زن سیلی خورده و سرباز سیلی زننده را احضار کرد و به آن زن گفت: آیا معتصم ندای تو را لبیک گفت؟ و به آن سرباز گفت: من تو را نمی کشم، ولی تا عمر داری باید غلام این زن باشی!(4)


نکته:

حکومتهای مردمی:

در جهان امروز سخن از حکومتهای مردمی بسیار است; ولی چون فاقد عنصر معنوی و تقوای سیاسی است، غالباً منجّر به دیکتاتوریهای مرئی و نامرئی می شود که فقط حافظ منافع زورمندان و غاصبان حطام است.

گفتیم نامرئی، از این جهت که زورمندان با استفاده از وسائل پیشرفته اجتماعی و بمبارانهای تبلیغاتی به شستشوی افکار توده های مردم می پردازند و آرای آنها را با وعده های دروغین به نفع خود مصادره می کنند که نمونه روشن آن دموکراسی آمریکایی در عصر ماست.

افزون بر این، آرای این حکومتها در بهترین صورت حکومت، نصف به علاوه یک است که نتیجه آن صف بندی میان قشر حاکم و نصف منهای یک است.

در عصر خود بارها حکومتهایی را دیده ایم که با انتخابات آزاد مردم سر کار آمده اند; ولی چون در جهت منافع جهانخواران قرار نداشته اند با وسایل مختلف برای خارج کردن آنها از صحنه کوشیده اند و در بسیاری از موارد موفق شده اند.

تمام اینها به خاطر آن است که عنصر معنوی که شرط اساسی است در این حکومتهای صد در صد مادی وجود ندارد و مسئولیتی در برابر خداوند احساس نمی کنند.

آنچه در کلام نورانی امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه آمده، حکومت مردمی را در بهترین شکل نشان می دهد:

نخست به سراغ عنصر معنوی حکومت می رود و به همگان یادآور می شود که آن قدر شما غرق نعمتهای خداوند هستید که هر چه در اطاعت او بکوشید، عُشری از اعشار شکر او را نمی توانید بجا آورید.

آنگاه به زمامداران توصیه می کند که هر قدر فکر شما قوی و علم شما فراوان و صاحب تجربه و هوش سرشار باشید، بی نیاز از کمکهای فرد فرد مردم نیستید. باید همه را در حکومت خود سهیم کنید و از آنها یاری بطلبید.

سپس به آحاد مردم گوشزد می کند که شما در هر حدّ و پایه ای از علم و دانش و سنّ و سال هستید، خود را از شرکت در اداره اجتماع جدا نسازید و به این ترتیب همگان باید دست به دست هم دهند و با تکیه بر عنصر تقوا حکومتی که مورد رضای خلق و خالق است، به وجود آورند.(5)


پی نوشت:

  1. بحارالانوار، ج 46، ص 56، ح 10 .

  2. «اقتحمت» از ریشه «اقتحام» به معنای پنهان شدن یا بی مطالعه وارد کاری گشتن و نیز به معنای کوچک و بی ارزش شمردن است و ریشه اصلی آن «قحم» بر وزن «فهم» به معنای نسنجیده دست به کاری زدن است.

  3. بحارالانوار، ج 2، ص 44 .

  4. الفتوحات الاسلامیّة، ج 1، ص 286. (طبق نقل کتاب گفتار فلسفی، جوان، ج 1، ص 227).

  5. در ایّامی که این سطور نگاشته می شود دو حادثه مهم جهان اسلام را تکان داد:

نخست حادثه اهانت دردآور به ساحت قدس پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بود و آن عکسهای بسیار زننده و شرم آوری بود که در مطبوعات غربی به طور گسترده انتشار یافت; از کشور دانمارک شروع شد و سپس به اکثر کشورهای اروپایی گسترش یافت; هنگامی که مسلمانان جهان از این فاجعه با خبر شدند، فریاد اعتراض برآوردند و تمام دنیا را از این فریاد پر کردند و کالاهای این گونه کشورها را تحریم نمودند، به گونه ای که دشمنان وحشت کردند و عقب نشینی نمودند و به اصطلاح از درِ عذرخواهی وارد شدند.

حادثه دوم اهانت شدیدتری بود که با ساحت قدس حریم شریف عسکریین کردند; یک روز مسلمانان از خواب بیدار شدند (چهارشنبه سوم اسفند 1384) و با خبر گشتند که ایادی استعمار و استکبار و مزدوران وحشی آنها آن بارگاه ملکوتی را به تلّ خاکی مبدّل ساخته، گنبد و حرم را با موادّ منفجره در یک توطئه از پیش طراحی شده، ویران کرده اند. فریاد عظیم دیگری نه تنها از شیعیان و عاشقان اهل بیت، بلکه در تمام دنیای اسلام برخاست و موجی از خشم و نفرت نسبت به عاملان این کار که هدفشان به یقین ایجاد جنگ داخلی در میان مسلمانان بود، برانگیخت.

قابل توجّه اینکه همه این امور به خاطر مبارزه با حکومتهای مردمی بود که در عراق و فلسطین روی کار آمده بودند. «اَللّهُمَّ فَرِّقْ جَمْعَهُمْ وَ شَتِّتْ شَمْلَهُمْ وَ خُذْهُمْ أخْذَ عَزیز مُقْتَدر».