[hadith]حق الوالی و حق الرعیة:

ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاس عَلَی بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأُ فِی وُجُوهِهَا وَ یُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لَا یُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا ببَعْضٍ. وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَی الرَّعِیَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَی الْوَالِی، فَرِیضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکُلٍّ عَلَی کُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدینِهِمْ، فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بصَلَاحِ الْوُلَاةِ، وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا باسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةِ. فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَی أَذْلَالِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بذَلِکَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ. وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّةُ وَالِیَهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی برَعِیَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَ کَثُرَ الْإِدْغَالُ فِی الدِّینِ وَ تُرِکَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بالْهَوَی وَ عُطِّلَتِ الْأَحْکَامُ وَ کَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوس، فَلَا یُسْتَوْحَشُ لِعَظِیمِ حَقٍّ عُطِّلَ وَ لَا لِعَظِیمِ بَاطِلٍ فُعِلَ، فَهُنَالِکَ تَذلُّ الْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ الْأَشْرَارُ وَ تَعْظُمُ تَبعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَاد.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 248-242

مهم ترین حق، حق والی و رعیت است:

امام(علیه السلام) در بخش گذشته به حق خدا بر مردم اشاره فرمود و در این بخش از حقوق مردم بر یکدیگر یاد می کند که مهم ترین آنها حق زمامداران بر مردم و حق مردم بر زمامداران و به تعبیر دیگر حق والی بر رعیت و حق رعیت بر والی است، می فرماید: «سپس خداوند سبحان، بخشی از حق خود را اموری قرار داده که بر مردم در برابر یکدیگر واجب شمرده (و مأمور به ادای آن شده اند)»; (ثُمَّ جَعَلَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاس عَلَی بَعْض).

شایان توجّه اینکه امام(علیه السلام) حق مردم را بر یکدیگر به عنوان بخشی از حقوق خداوند بر مردم و نشأت گرفته از حقوق خودش شمرده است و به تعبیر دیگر حق الله و حق الناس در عرض هم نیستند، بلکه در طول هم اند.

آنگاه می افزاید: «خداوند این حقوق را در همه جهات مساوی و همانند هم قرار داده به گونه ای که بعضی از آن سبب بعض دیگر است و هیچ کدام واجب نمی شود مگر اینکه دیگری واجب گردد»; (فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأُ(1) فِی وُجُوهِهَا، وَ یُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَ لاَ یُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ ببَعْض).

به بیان دیگر هیچ یک از این حقوق یکسویه نیست و همان گونه که در بخش گذشته آمد، همه آنها دو سویه است، هر گاه حقی برای کسی بر دیگری ثابت شود بلافاصله در مقابل آن حقی از شخص دوم بر شخص اوّل لازم می گردد، بنابراین، این حقوق هم مساوی یکدیگرند و هم لازم و ملزوم یکدیگر; نه به این معنا که اگر بعضی از افراد وظیفه خود را انجام ندادند طرف مقابل نیز از انجام وظیفه خود سرباز زند; مثلا اگر فرزند حق اطاعت پدر را انجام نداد، پدر از تربیت او و ادای نفقه سرباز زند یا اگر گروهی از رعیت به وظیفه خود عمل نکنند، والی خدمات حکومت را از آنها قطع کند. به تعبیر دیگر اینها در مقام وجوب، لازم و ملزوم یکدیگرند; نه در مقام تحقّق و عمل; یعنی هر دو واجبند، خواه طرف مقابل به وظیفه خود عمل کند یا عمل نکند.

برای توضیح بیشتر به مثال زیر توجّه کنید:

هرگاه گروهی از رعیت، مالیات و خراج لازم را بپردازند به یقین والی از انجام وظیفه خود در مسأله امنیّت یا تعلیم و تربیت اطفال آنها و مداوای مجروحان ومصدومان و بیمارانشان، کوتاهی نخواهد کرد، زیرا هر یک از این دو وظیفه جنبه استقلالی دارد و غیر مشروط به دیگری در مقام عمل است، هر چند در مقام تشریع دو وجوب به یکدیگر گره خورده اند.

در ادامه این سخن می فرماید: «از میان حقوقی که خداوند واجب ساخته، بزرگترین آنها حق والی و زمامدار بر رعیت و حق رعیت بر والی است. فریضه ای است که خداوند سبحان آن را بر هر کدام در مقابل دیگری مقرّر فرموده است»; (وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ تِلْکَ الْحُقوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَی الرَّعِیَّةِ(2)، وَ حَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَی الْوَالِی، فَرِیضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ ـ سُبْحَانَهُ ـ لِکُلٍّ عَلَی کُلٍّ).

سپس امام(علیه السلام) به فلسفه این دو حق می پردازد و می فرماید: «خداوند این فریضه را سبب نظام الفت مردم و پیوستگی آنان به یکدیگر و موجب عزت و قدرت دین آنها قرار داده است، بنابراین رعیت هرگز اصلاح نمی شود مگر با اصلاح زمامداران و زمامداران اصلاح نمی گردند جز از طریق قرارگرفتن رعیت در مسیر صحیح و مستقیم»; (فَجَعَلَهَا نِظَاماً لاُِلْفَتِهِمْ، وَ عِزًّا لِدینِهِمْ، فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلاَّ بصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَ لاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ باسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةِ).

در واقع رعایت این حقوق هم آثار مهم مادی دارد و هم معنوی. جمله (جَعَلَهَا نِظَاماً لاُِلْفَتِهِمْ) اشاره به آثار مادی و ظاهری و جمله (عِزًّا لِدینِهِمْ) اشاره به آثار معنوی و روحانی است و دو جمله ما بعد آن، به این حقیقت مهم اشاره می کند که صلاح و فساد رعیت و زمامداران به هم گره خورده است و هر دو در یکدیگر اثر متقابل دارند. زمامداران فاسد رعایا را به فساد می کشانند و رعایای صالح حکومت را مجبور به پذیرش حق و عدالت می کنند و اگر هر دو صالح باشند بهترین شرایط برای پیروزی و پیشرفت جامعه فراهم می گردد.

آنگاه در ادامه به شرح آثار منفی و مثبتی که بر ادای حق والی نسبت به رعیت و حق رعیت نسبت به والی و عدم ادای آنها مترتب می شود پرداخته و با عبارات روشن و گویایی این آثار را یک به یک می شمارد، می فرماید: «هرگاه رعیت حق والی را ادا کند و والی حق رعیت را بپردازد، حق در میان آنها قوی و نیرومند خواهد شد، مسیرهای دین خالی از انحراف می گردد، نشانه های عدالت استوار می شود و سنّتها در مجرای صحیح خویش به کار می افتد و به این ترتیب زمان رو به صلاح می رود و مردم به بقای دولت امیدوار و دشمنان مأیوس خواهند شد»; (فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ، وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ، وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ، وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَ جَرَتْ عَلَی أَذْلاَلِهَا(3) السُّنَنُ، فَصَلَحَ بذلِکَ الزَّمَانُ، وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الاَْعْدَاءِ).

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، هفت اثر مهم برای وظیفه شناسی و ادای حق متقابل والی و رعیت بیان فرموده که نخستین آنها عزت و قدرت است و دیگری هموار شدن مسیرهای دین و کم رنگ شدن بدعتهاست. سومین اثر برافراشته شدن پرچم عدالت در کشور اسلامی و چهارم احیای سنّتهاست. پنجم. که نتیجه آنهاست اصلاح محیط جامعه و ششم امیدواری به بقا و دوام حکومت و هفتم مأیوس شدن دشمنان است.

این امر در عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به خوبی آشکار شد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بزرگ ترین ادا کننده حقوق امت بود و اکثریّت قاطع امت نیز حق اطاعت را ادا می کردند و این آثار هفت گانه به خوبی نمایان شد; ولی در عصر امیرمؤمنان(علیه السلام) هر چند تا حدّ زیادی سنن اسلامی و عدل و داد احیا شد; ولی به سبب انحرافاتی که بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مدّت 25 سال یکی پس از دیگری بروز کرد و سرانجام به شورش مسلمانان بر ضد حکومت عثمان و قتل وی انجامید، بازگرداندن کامل این قافله عظیم به مسیر اصلی در مدّت کوتاه حکومت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و با بقایای عوامل خطرناکی از حکومتهای پیشین; مانند معاویه و بنی امیّه و بنی مروان، میسّر نشد. هر کس این بخش از تاریخ اسلام را به دقت و خالی از تعصب مطالعه کند آنچه را گفتیم تصدیق می کند.

مسلمانان، امروز می توانند با الهام از بیانات حساب شده بالا و با انسجام ولات و رعایا، زمامداران و توده های مردم، عزت و قدرت خود را باز یابند.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به بیان آثار سوء تخلّف والی و رعیت از حقوق یکدیگر پرداخته، می فرماید: «و اگر رعیت بر والی خویش بشورد و چیره گردد، یا والی نسبت به رعایا اجحاف کند (نظام جامعه به هم می ریزد و) در آن زمان اختلاف کلمه پیدا می شود، نشانه های ظلم و ستم آشکار می گردد، فریبکاری و بدعت در دین فزونی می یابد و جاده های روشن سنّتها و آداب دینی متروک خواهد شد. در نتیجه بر طبق هوا و هوس عمل می شود، احکام الهی تعطیل می گردد و بیماریهای اخلاقی فزونی می یابد»; (وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّةُ وَالِیَهَا، أَوْ أَجْحَفَ(4) الْوَالِی برَعِیَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَةُ، وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَ کَثُرَ الاِْدْغَالُ(5) فِی الدِّینِ، وَ تُرِکَتْ مَحَاجُّ(6) السُّنَنِ، فَعُمِلَ بالْهَوَی، وَ عُطِّلَتِ الاَْحْکَامُ، وَ کَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوس).

در اینجا نیز امام(علیه السلام) مفاسد هفتگانه ای برای ترک همکاری زمامداران و مردم بیان فرموده که بارها با چشم خود آن را در حکومتهای جور دیده ایم; اختلاف کلمه، ظلم و ستم، بدعت و فریبکاری، ترک مسیرهای روشن، عمل بر طبق هوا و هوس، تعطیل احکام الهی و فزونی رذایل اخلاقی، همچون کبر و غرور و کینه و حسد، انحصارطلبی و استبداد و مانند آن.

به دنبال آن به بیان نتیجه نهایی این وضع اسفبار پرداخته، می فرماید: «در چنین حکومتی مردم از حقوق مهمی که تعطیل شده وحشت نمی کنند و نه از باطلهای عظیمی که رواج یافته، در نتیجه نیکان خوار و ذلیل می شوند و اشرار عزیز و محترم، و (به دنبال آن) مجازاتهای الهی بر بنگان عظیم خواهد بود»; (فَلاَ یُسْتَوْحَشُ لِعَظِیمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَ لاَ لِعَظِیمِ بَاطِل فُعِلَ! فَهُنَالِکَ تَذلُّ الاَْبْرَارُ، وَ تَعِزُّ الاَْشْرَارُ، وَ تَعْظُمُ تَبعَاتُ اللّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَاد).

این امور پنج گانه نتیجه مستقیم و غیر مستقیم حکومتهای جور است، زیرا در چنان فضایی مردم به ابطال حقوق عادت می کنند و در برابر رواج باطل، عکس العملی نشان نمی دهند و این امور به صورت کارهای عادی در می آید که نمونه های آن را در طول تاریخ و در عصر خود بسیار دیده ایم و طبیعی است که صدای نیکان وپاکانی که مدافع حق و مخالف باطلند به جایی نمی رسد و از صحنه اجتماع طرد می شوند و به عکس، پستهای حساس به دست اشرار و آلودگانی که با آن فضا همخوانی دارند می افتد، همان گونه که در دوران حکومت خلیفه سوم اتفاق افتاد; ابوذرها تبعید شدند و مروانها بر سر کار آمدند و در ادامه راه معاویه ها زمام امور را به دست گرفتند و عمار یاسرها به قتل رسیدند و سرانجام نوبت به یزید و ابن زیاد رسید و پاک ترین سلاله پیامبر(صلی الله علیه وآله) و یارانش شربت شهادت نوشیدند.

بدیهی است در چنین شرایطی خداوند لطف خود را از مردم و حکومتشان باز می گیرد و تبعات اعمالشان دامانشان را خواهد گرفت.


پی نوشت:

  1. «تتکافأ» یعنی همسان و برابر می شوند از ریشه «کفؤ» بر وزن «کفر» به معنای همطراز در مقام و منزلت و قدر است، سپس به هر گونه شبیه و مانند اطلاق شده است.

  2. «رعیّت» از ریشه «رعی» بر وزن «سعی» به معنای حفظ و مراقبت و مراعات است. به چوپان «راعی» گفته می شود، چون در حفظ چهارپایان می کوشد و به حاکم «راعی» گفته می شود، زیرا از مردم مراقبت می کند و به مردم «رعیت» اطلاق می شود، چون تحت مراقبت و حفاظت حکومتند.

  3. «اذلال» جمع «ذلّ» بر وزن «ظلّ» به معنای جاده محکم و صاف است که بر اثر کثرت عبور و مرور کاملا کوبیده شده باشد، ریشه اصلی آن همان «ذلت» است گویی چنین جاده ای در زیر دست و پا کاملا خوار شده است.

  4. «اجحف» از ریشه «اجحاف» به معنای از بین بردن حقوق دیگران است و ریشه اصلی آن «جحف» بر وزن «محو» به معنای برگرفتن چیزی است.

  5. «ادغال» یعنی ورود مخفیانه به چیزی به قصد فاسد کردن آن. در اصل از ریشه «دغل» بر وزن «دخل» به معنای ورود در مکان مخفی برای غافلگیر کردن صید، گرفته شده است.

  6. «محاج» جمع «محجة» به معنای جاده واضح، روشن و مستقیم است و در اصل از ریشه «حج» به معنای قصد گرفته شده، زیرا انسان همیشه قصد دارد از راه روشن و مستقیم برود.