[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) خَطَبَها بصفین:

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً بوِلَایَةِ أَمْرِکُمْ، وَ لَکُمْ عَلَیَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذی لِی عَلَیْکُمْ؛ [وَ الْحَقُ] فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ، لَا یَجْرِی لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَی عَلَیْهِ، وَ لَا یَجْرِی عَلَیْهِ إِلَّا جَرَی لَهُ؛ وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْرِیَ لَهُ وَ لَا یَجْرِیَ عَلَیْهِ لَکَانَ ذَلِکَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَی عِبَادهِ وَ لِعَدْلِهِ فِی کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَی الْعِبَاد أَنْ یُطِیعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَیْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَاب، تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بمَا هُوَ مِنَ الْمَزید أَهْلُهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 239-231

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ

خَطَبَها بصِفّینَ.

از خطبه های امام علیه السلام است که در صفّین ایراد فرمود.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه از خطبه های مهم نهج البلاغه است که امام علیه السلام در زمان ومکان خاصی؛ یعنی در جنگ صفین ایراد فرموده و مباحث مهمی را در بردارد و عمدتاً از چهار بخش تشکیل شده است

:

در بخش اوّل از حقوق متقابل والی و رعیت (زمامداران و توده های مردم) سخن می گوید. به بیان قانونی کلی درباره حقوق می پردازد و می فرماید: حق، همواره دو سویه است؛ هرکس بر دیگری حق دارد او نیز به نوعی دارای حق بر آن

شخص است واین مسئله مهمی است که به شرح آن خواهیم پرداخت (ان شاءاللَّه

).

در بخش دوم حقوق حاکمان بر مردم و حقوق مردم را بر حاکمان تشریح می کند و در همین بخش بر این معنا تأکید می فرماید که نه اصلاح مردم بدون اصلاح حاکمان ممکن است نه اصلاح حاکمان بی اصلاح مردم؛ یعنی این دو در یکدیگر تأثیر متقابل دارند

.

بخش سوم در واقع پاسخی است که امام علیه السلام به یکی از یارانش داد؛ او تعریف و تمجید فراوانی از امام کرد و وفاداری کامل خود را به پیشگاه آن حضرت عرضه داشت، امام در پاسخ او تواضع فراوانی نمود و فرمود: من هرگز ثناگویی و تعریف و تمجید را خوش ندارم، چرا که همه عظمتها مخصوص ذات پاک خداست

.

در بخش چهارم از روابط صحیح حاکمان و مردم سخن به میان آمده و بدین معنا تأکید شده که حاکمان باید از متملّقان و چاپلوسان بپرهیزند و به عکس آماده شنیدن نقد نقّادان و خرده گیری خرده گیران باشند تا جامعه رو به سوی صلاح و فلاح حرکت کند

.

گسترش دامنه حقوق:

امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه همه یاران خود را به اتحاد و انضباط از طریق بیان حقّش بر امّت دعوت می کند و می فرماید: «امّا بعد (از حمد و ثنای الهی بدانید) خداوند سبحان برای من بر شما حقی قرار داده که آن سرپرستی امور شماست و در مقابل، برای شما نیز حقی بر من قرار داده; مانند حقی که من بر شما دارم»; (أَمَّا بَعْدُ; فَقَدْ جَعَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقًّا بوِلاَیَةِ أَمْرِکُمْ، وَ لَکُمْ عَلَیَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذی لِی عَلَیْکُمْ).

امام(علیه السلام) در این جمله به مسئله مهمی در باب حکومت اسلامی اشاره می کند که در واقع با همه حکومتهای آن زمان متفاوت بود. حکومتهای استبدادی همه چیز را از آن خود می دانستند و رعایا را همچون بردگان می شمردند که باید چشم و گوش بسته، اطاعت کنند و اگر چیزی برای رعایا قایل بودند نوعی منّت و تفضّل بود; نه حق، در حالی که امام(علیه السلام) می فرماید: حکومت اسلامی در واقع مرکّب از دو حق متقابل است: حق زمامداران بر مردم و حق مردم بر زمامداران که هر دو سنگین و پرمسئولیت است.

سپس به قاعده ای کلّی و بسیار فراگیر در فرهنگ اسلامی، اشاره کرده، می افزاید: «حق در مرحله بیان، از هر چیز وسیع تر است و همه از آن دفاع می کنند; ولی در مرحله عمل از هر چیز سخت تر و پیچیده تر است (چرا که) حق به نفع کسی جریان نمی یابد مگر اینکه در برابر آن حقی به گردن او قرار می گیرد (و مسئولیتی برای او به وجود می آورد) و حق بر گردن کسی نمی آید مگر اینکه به نفع او حقی بر دیگری خواهد بود»; (فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاَْشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ(1)، وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ(2)، لاَیَجْرِی لاَِحَد إِلاَّ جَرَی عَلَیْهِ، وَ لاَ یَجْرِی عَلَیْه إِلاَّ جَرَی لَهُ).

در واقع امام(علیه السلام) در این عبارت به دو نکته اشاره می فرماید: نخست اینکه همه انسانها با واژه حق آشنا هستند و هر کس دم از طرفداری حق می زند و برای حفظ منافع خود زیر چتر این واژه قرار می گیرد، در حالی که هنگام عمل، برای ادای حقوق دیگران بسیار سخت گیر است، گویی حق را یک طرفه می داند، لذا امام(علیه السلام) در بیان نکته دوم به این اصل اساسی اشاره می فرماید که در هیچ مورد حق یک جانبه وجود ندارد; در همه جا بدون استثنا اگر حقّی برای کسی قرار داده شود طرف مقابل نیز حقّی بر او پیدا می کند; مثلا استاد بر شاگرد خود حق دارد، زیرا او را تعلیم داده و تربیت آموخته است. به یقین شاگرد نیز بر استاد حق دارد، زیرا هنگامی که فکر و عمر و جوانی خویش را در اختیار استاد قرار می دهد باید در تعلیم و تربیت او بکوشد و چیزی فروگذار نکند.

اگر طلبکار حقّی بر بدهکار دارد که باید آن را به موقع ادا کند، بدهکار نیز حق متقابلی دارد و آن اینکه اگر توان پرداخت را نداشته باشد به او مهلت دهد (وَإِنْ کَانَ ذُو عُسْرَة فَنَظِرَةٌ إِلَی مَیْسَرَة).(3)

اگر مردان حقوق متعددی بر همسران خود دارند زنان آنها نیز حقوق بسیاری بر گردن شوهران دارند (وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ).(4)

در مورد پدر ومادر و فرزند نیز این مسئله کاملا نمایان است نه فقط پدر و مادر بر فرزند حقوق سنگینی دارند، بلکه فرزندان نیز بر آنها حقوق بسیاری دارند. اگر کسی رسالة الحقوق امام سجاد زین العابدین علی بن الحسین(علیه السلام) را به دقت مطالعه کند به گسترش حقوق متقابل مردم بر یکدیگر کاملا آگاه می شود.(5)

حتی اگر انسان بر حیوانی که مملوک اوست حقی دارد، حیوان نیز بر او حق دارد.(6)

آنگاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به حق خداوند بر بندگان اشاره می کند که حتی این حق نیز یک طرفه نیست، گرچه تعبیر حق عباد بر خدا از جهاتی نامتناسب است; ولی به هر حال این حق در لباس تفضّل در اینجا خود را نشان می هد، می فرماید: «اگر قرار بود حق (یک طرفه باشد و) به سود کسی جریان یابد و بر او حقی نباشد، این امر مخصوص خداوند سبحان بود; نه مخلوقش، زیرا قدرتش بر همه بندگان احاطه دارد و عدالتش در همه اموری که فرمانش جاری است، ثابت است»; (وَ لَوْ کَانَ لاَِحَد أَنْ یَجْرِیَ لَهُ وَ لاَ یَجرِیَ عَلَیْهِ، لَکَانَ ذلِکَ خَالِصاً لِلّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَی عِبَادهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِی کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ).

این سخن اشاره به آن است که از یک سو قدرت خداوند ایجاب می کند که بندگان خود را تنها نگذارد و به یاری آنها در همه زمینه ها عنایت کند و از سوی دیگر عدالتش موجب می شود کمترین ظلم و ستمی نه در جهان تشریع و نه در جهان تکوین بر کسی وارد نشود، بنابراین، حساب خداوند از حساب بندگان جداست; بندگان بر اثر عجز و ناتوانی و یا نیازهایی که آنها را به ترک عدالت وا می دارد ممکن است حقوق دیگران را رعایت نکنند; امّا قادر مطلق و عادل علی الاطلاق، چگونه ممکن است راضی به ضایع شدن حقوق بندگانش شود؟! بنابراین ممکن است دو طرفه بودن حق در مورد خداوند، استثنا شود و حق او یک طرفه باشد.

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن می فرماید: «ولی خداوند سبحان حق خود را بر بندگانش این قرار داده است که اطاعتش کنند و (در مقابل) پاداش آنها را بر خود به صورت مضاعف و از باب تفضّل و توسعه برای کسانی که شایستگی دارند لازم دانسته است»; (وَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَی الْعِبَاد أَنْ یُطِیعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَیْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَاب تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَ تَوَسُّعاً بما هُوَ مِنَ الْمَزید أَهْلُهُ).

به بیان دیگر خداوند در برابر حقّی که بر بندگان دارد حقّی برای بندگان بر خویش قائل است، هر چند این حق، جنبه تفضّل دارد بی آنکه بندگان از خداوند طلبکار باشند، زیرا در برابر آن همه نعمتهایی که او به بندگان ارزانی داشته هر قدر اطاعت و عبادتش کنند بخش اندکی از شکر آن را ادا نخواهند کرد.

به این ترتیب حتی خداوند متعال از این امر مستثنا نیست; یعنی در برابر حقی که او بر بندگان دارد آنها هم بر او حقی دارند، هر چند این حق از باب تفضّل است; نه استحقاق و طلبکار بودن.


نکته:

ثواب، استحقاق است یا تفضّل؟

از قدیم الایّام این بحث در میان علمای علم کلام مطرح بوده است که آیا ثواب از سوی خداوند، جنبه استحقاق دارد یا تفضّل؟ به این معنا که بندگان هنگامی که اوامر الهی را اطاعت می کنند بر خداوند لازم است به آنها پاداش نیک دهد و اگر ندهد قبیح خواهد بود و خداوند مرتکب قبیح می شود؟ یا اینکه بندگان هیچ گونه طلبی در مقابل اطاعت اوامر و ترک معاصی از خداوند ندارند و اگر پاداشی دهد از باب لطف و مرحمت است و اگر ندهد عین عدالت است؟

جمعی از متکلّمان که بیشتر تمایل به مذهب اشاعره داشته اند، تفضّل را پذیرفته اند و بعضی دیگر که تمایل به مذهب معتزله داشته اند استحقاق را.

طرفداران استحقاق می گویند بی شک الزام بندگان به اطاعت دارای مشقتهایی است اگر این الزام بودن هدف باشد، ظلم است و قبیح و از خداوند حکیم صادر نمی شود و اگر هدفی داشته باشد آن هدف چیزی جز پاداش نیک نخواهد بود، بنابراین اگر خداوند پاداش نیکی ندهد مستلزم قبیح است که بر او محال است.

طرفداران تفضّل می گویند خداوند آن قدر نعمت به ما داده که اگر همه عمر را به اطاعت او مشغول باشیم شکرِ بخش کوچکی از این همه نعمت را به جا نیاورده ایم، بنابراین ما طلب و استحقاقی نداریم تا او ملزم به پرداخت آن باشد.

ولی گویا طرفین از یک نکته غافل مانده اند که با توجّه به آن، نقاب از چهره این مسئله برداشته می شود و حق، آشکار می گردد و آن این است که استحقاق پاداش در جایی است که کسی به دیگری خدمتی کند و در برابر آن خدمت، منتظر پاداش و اجرت باشد و به بیان دیگر هر دو گروه در واقع پاداش یا چیزی شبیه پاداش برای اطاعت فرمان پروردگار قائل شده اند; گروه اوّل می گویند پاداششان را به صورت نعمتهای الهی از قبل گرفته اند و گروه دوم می گویند بعداً باید بگیرند.

در حالی که می دانیم همه اوامر و نواهی الهی مصالحی دارد که به خود مکلّفان باز می گردد. نماز و روزه و حج و جهاد، سبب صفای روح و تکامل نفس و عزت و سربلندی می شود و ترک دروغ و غیبت و شراب و قمار آنها را از مفاسد و بدبختیها نجات می دهد. با این حال، مکلّفان در اطاعت اوامر و ترک معاصی به خودشان خدمت می کنند، آیا در مقابل خدمت به خویشتن باید خود را طلبکار از پروردگار بدانند؟!

این درست به آن می ماند که طبیب دلسوز و مهربانی به بیمار خود دستورات لازم را به طور رایگان دهد و حتی داروها را در اختیار او بگذارد و بیمار به آن دستورها عمل کند و از شرّ بیماری رهایی یابد. آیا اگر این بیمار نزد طبیب برود و از مطالبه اجر و پاداشی بر اطاعت امر وی کند همگان تعجب نمی کنند و بر کار او نمی خندند؟

تمام اوامر و نواهی الهی در واقع همین گونه است و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) طبیب دوّار به طب بوده و آنچه گفته است در مسیر منافع مکلّفان قرار گرفته است، بنابراین جایی برای این بحث باقی نمی ماند که آیا مردم در برابر طاعات خود استحقاق ثواب دارند یا ثواب تفضّل است؟

آری، خداوند به لطف و کرمش برای تشویق مردم به اطاعتی که موجب کمال آنهاست پاداشی بر عهده گرفته و وعده ثواب داده و چنین وعده ای هرگز از آن تخلّف نخواهد کرد، زیرا تخلّف از وعده بر حکیم قادر وعالم، محال است.

قرآن مجید می فرماید: «(کَتَبَ عَلَی نَفْسهِ الرَّحْمَةَ); خداوند رحمت را بر خود مقرّر داشته است».(7)

از سوی دیگر می فرماید: «(إِنَّ اللهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ); خداوند از وعده خویش تخلّف نمی کند»(8). (9)


پی نوشت:

  1. «تواصف» از ریشه «وصف» گرفته شده و به این معناست که بعضی چیزی را برای بعضی دیگر وصف کنند. در خطبه بالا; یعنی مردم در مقام سخن، هر کدام درباره حق داد سخن می دهند.

  2. «تناصف» از ریشه «نَصَفَ» بر وزن «هدف» و بر وزن «حرص» به معنای انصاف دادن گرفته شده است و معنای «تناصف» آن است که هر کس در حق دیگری انصاف را رعایت کند.

  3. بقره، آیه 280 .

  4. بقره، آیه 228 .

  5. مرحوم علاّمه مجلسی رسالة الحقوق امام سجاد(علیه السلام) را در بحارالانوار، ج 71، ص 10 آورده است.

  6. در کتاب الحج وسائل الشیعه، بابی تحت عنوان «حقوق الدابّة الواجبة و المندوبة» ذکر شده است که بسیار قابل توجّه است و در خطبه 167 نیز اشاره ای به این معنا گذشت.

  7. انعام، آیه 12، همین تعبیر در آیه 54 با اضافه کلمه «ربکم» آمده است.

  8. آل عمران، آیه 9 .

سند خطبه

:

در کتاب مصادر نهج البلاغه ذیل این خطبه آمده است که این خطبه را قبل از سیّد رضی، مرحوم کلینی در روضه کافی، ج 8، ص 352، از امام باقر علیه السلام نقل کرده است البتّه آنچه در کافی آمده بیش از آن است که در نهج البلاغه آمده، و بعضی از الفاظش با عبارات نهج البلاغه متفاوت است، بی آنکه در معنا تغییری به وجود آمده باشد. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 129

)