[hadith]الصادقون الحافظون:

وَ آخَرُ رَابعٌ لَمْ یَکْذبْ عَلَی اللَّهِ وَ لَا عَلَی رَسُولِهِ، مُبْغِضٌ لِلْکَذب خَوْفاً مِنَ اللَّهِ وَ تَعْظِیماً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)، وَ لَمْ یَهِمْ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَی وَجْهِهِ، فَجَاءَ بهِ عَلَی مَا سَمِعَهُ [سَمْعِهِ]، لَمْ یَزدْ فِیهِ وَ لَمْ یَنْقُصْ مِنْهُ، فَهُوَ حَفِظَ النَّاسخَ فَعَمِلَ بهِ وَ حَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ، وَ عَرَفَ الْخَاصَّ وَ الْعَامَّ وَ الْمُحْکَمَ وَ الْمُتَشَابهَ، فَوَضَعَ کُلَّ شَیْءٍ مَوْضِعَهُ؛ وَ قَدْ کَانَ یَکُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) الْکَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ: فَکَلَامٌ خَاصٌّ وَ کَلَامٌ عَامٌّ، فَیَسْمَعُهُ مَنْ لَا یَعْرِفُ مَا عَنَی اللَّهُ سُبْحَانَهُ بهِ وَ لَا مَا عَنَی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)، فَیَحْمِلُهُ السَّامِعُ وَ یُوَجِّهُهُ عَلَی غَیْرِ مَعْرِفَةٍ بمَعْنَاهُ وَ مَا [قَصَدَ] قُصِدَ بهِ وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ، وَ لَیْسَ کُلُّ أَصْحَاب رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مَنْ کَانَ یَسْأَلُهُ وَ یَسْتَفْهِمُهُ، حَتَّی إِنْ کَانُوا لَیُحِبُّونَ أَنْ یَجِیءَ الْأَعْرَابیُّ وَ الطَّارِئُ فَیَسْأَلَهُ حَتَّی یَسْمَعُوا، وَ کَانَ لَا یَمُرُّ بی مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ. فَهَذهِ وُجُوهُ مَا عَلَیْهِ النَّاسُ فِی اخْتِلَافِهِمْ وَ عِلَلِهِمْ فِی رِوَایَاتِهِمْ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 169-164

حافظان واقعی حدیث:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، گروه چهارم از راویان حدیث را عنوان می کند، کسانی که بر صراط مستقیم راه می روند و ناقلان آثار و اخبار پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و پیشوایان معصوم(علیه السلام) به طور صحیح و دقیق هستند و گفتارشان مایه اعتماد و روشنی بخش فضای احکام دین است.

می فرماید: «چهارمین شخص کسی است که نه دروغ به خدا بسته، نه بر پیامبرش (و به طور کلی) او همواره دروغ را به سبب خوف از خدا و تعظیم پیامبر دشمن می دارد»; (وَ آخَرُ رَابعٌ، لَمْ یَکْذبْ عَلَی اللّهِ، وَ لاَ عَلَی رَسُولِهِ، مُبْغِضٌ لِلْکَذب خَوْفاً مِنَ اللّهِ، وَ تَعْظِیماً لِرَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه وآله)).

به این ترتیب نخستین سرچشمه تضاد اخبار که دروغ عمدی بر خدا و پیامبر و جعل حدیث است، از وجود آنها برچیده شده به گونه ای که پرهیز از دروغ گفتن جزء ذات آنها گشته و خوف خدا و تعظیم پیغمبر(صلی الله علیه وآله) دروغ را در نظرشان منفور و مبغوض ساخته است.

سپس می افزاید: «و در آنچه (از پیامبر اکرم) شنیده، (بر اثر سهل انگاری) اشتباهی برای او پیش نیامده است، بلکه آنچه را شنیده است به طور کامل حفظ نموده و همان گونه که شنیده بی کم و کاست آن را نقل کرده است»; (وَ لَمْ یَهِمْ(2)، بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَی وَجْهِهِ، فَجَاءَ بهِ عَلَی مَا سَمِعَهُ، لَمْ یَزدْ فِیهِ وَلَمْ یَنْقُصْ مِنْهُ).

به این ترتیب منشأ دیگری از اختلاف احادیث که همان سهل انگاری راویان است از وجود آنها برچیده، شده است.

سپس حضرت یکی دیگر از ویژگیهای راویان صادق و آگاه را بیان می فرماید: «او ناسخ را حفظ کرده و به آن عمل می کند و از منسوخ آگاه است و از آن دوری می گزیند، خاص و عام و محکم و متشابه را شناخته و هر یک را در جایگاه خود قرار داده است»; (فَهُوَ حَفِظَ النَّاسخَ فَعَمِلَ بهِ، وَ حَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ(3) عَنْهُ، وَ عَرَفَ الْخَاصَّ وَ الْعَامَّ، وَ الُْمحْکَمَ وَ الْمُتَشَابهَ، فَوَضَعَ کُلَّ شَیْء مَوْضِعَهُ).

این تعبیر پرمعنا اشاره به این است که راویان صادق دارای احاطه فراوان به اخبار مختلفند; ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محکم و متشابه را به خوبی می شناسند و هر یک را در جایگاه مناسب خود قرار می دهند تا گرفتار تناقض و خطا نشوند.

این گفتار امام(علیه السلام) درباره بررسی سرچشمه های اختلاف احادیث، تنها یک درس خاص مربوط به حدیث نیست، بلکه درسی مهم تر و فراگیرتر به ما می آموزد و آن اینکه برای برطرف کردن نابسامانیها همیشه باید به سراغ ریشه ها رفت و عوامل تأثیرگذار را شناخت وگرنه هرگونه اصلاحی جنبه سطحی و زودگذر دارد.

سپس امام(علیه السلام) به یکی دیگر از عوامل اختلاف احادیث که در واقع مباحث گذشته را تکمیل می کند اشاره می کند و آن اختلاف استعداد اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در فراگیری احادیث و تفسیر و فهم معنای آنهاست، می فرماید: «گاه سخنی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) صادر می شد که دو گونه بود; کلامی که جنبه خصوصی داشت و کلامی که دارای جنبه عمومی، در این میان بعضی از کسانی که مقصود خدا و رسول الله(صلی الله علیه وآله) را نمی دانستند آن را می شنیدند و حفظ می کردند و بدون توجّه، آن را برخلاف معنا و مقصود و هدف واقعی آن تفسیر می کردند»; (وَ قَدْ کَانَ یَکُونُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه وآله) الْکَلاَمُ لَهُ وَجْهَانِ: فَکَلاَمٌ خَاصٌّ، وَ کَلاَمٌ عَامٌّ، فَیَسْمَعُهُ مَنْ لاَ یَعْرِفُ مَا عَنَی اللّهُ، سُبْحَانَهُ، بهِ، وَ لاَ مَا عَنَی رَسُولُ اللّهِ(صلی الله علیه وآله) فَیَحْمِلُهُ السَّامِعُ، وَ یُوَجِّهُهُ عَلَی غَیْرِ مَعْرِفَة بمَعْنَاهُ، وَ مَا قُصِدَ بهِ، وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ).

منظور از خاص و عام در عبارت بالا خاص و عام مصطلح در علم اصول و فقه، نیست، بلکه خاص و عام لغوی مراد است; یعنی حکمی که مخصوص مورد معینی بوده و حکمی که جنبه عمومی داشته مثلا در بعضی از روایات آمده است که مسلمانان بعد از سال «حدیبیه»; یعنی سال هفتم هجرت که مسلمانان طبق قرارداد با مشرکان برای انجام مناسک عمره به مکّه آمدند، پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به اصحابش دستور داد هنگام طواف با سرعت دور خانه خدا بگردند (تا مشرکان که ناظران صحنه بودند مرعوب قدرت و چابکی مسلمانان شوند)(4) در حالی که این دستور یک سنّت ثابت و عمومی نبود.

در کلمات قصار نهج البلاغه نیز آمده است که از امام(علیه السلام) درباره این حدیث پیغمبر(صلی الله علیه وآله) سؤال شد که فرموده است: «غَیِّرُوا الشَّیْبَ وَ لا تَشَبَّهُوا بالْیَهُود; محاسن سفید خود را رنگ کنید و شبیه یهود نباشید».

امام فرمود: «(این حکمی خاص است) زمانی پیامبر(صلی الله علیه وآله) این دستور را داد که مسلمانان در اقلیّت بودند، امّا اکنون که اسلام گسترش یافته مردان مخیرند که محاسن خود را رنگ کنند یا نکنند».(5)

آنگاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به یکی دیگر از مشکلات مربوط به نقل احادیث می پردازد و آن اینکه: «چنان نبود که همه صحابه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از او پرسش کنند و مسائل مختلف را جویا شوند تا آنجا که عدّه ای دوست می داشتند مرد عرب یا سؤال کننده ای تازه وارد بیاید و مطلبی از آن حضرت بپرسد تا آنها جواب آن را بشنوند و فرا گیرند»; (وَ لَیْسَ کُلُّ أَصْحَاب رَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه وآله) مَنْ کَانَ یَسْأَلُهُ وَ یَسْتَفْهِمُهُ، حَتَّی إِنْ کانُوا لَیُحِبُّونَ أَنْ یَجِیءَ الاَْعْرَابیُّ وَ الطَّارِیءُ(2)، فَیَسْأَلَهُ (علیه السلام) حَتَّی یَسْمَعُوا).

ظاهر این است که این عبارت اشاره به گروهی از اصحاب دارد که زیاد اهل تحقیق و جستجوگری نبودند و ابتکار طرح سؤالات مختلف درباره اصول و فروع دین نداشتند و همین سبب می شد که از ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محکم و متشابه و مجمل و مبیّن، سؤال نکنند و از مسائل مختلف به طور شفّاف آگاهی نیابند; ولی اگر تازه واردی پیدا می شد و مسئله جدیدی طرح می کرد و پاسخ شایان توجّهی می شنید از آن استقبال می کردند.

بعضی از شارحان، جمله بالا را چنین تفسیر کرده اند که گروهی از صحابه به لحاظ ابهّت و عظمت پیامبر و یا اینکه سؤالهای متعدّد شاید حمل بر بی ادبی شود، از طرح سؤال خودداری می کردند(6); ولی این احتمال با جمله هایی که بعد در مورد علی(علیه السلام) آمده است سازگار نیست، زیرا امام(علیه السلام) در ادامه سخن چنین می فرماید: «من (این گونه نبودم، بلکه) هر چه از خاطرم می گذشت از آن حضرت می پرسیدم و حفظ می کردم (به همین دلیل چیزی از فروع و اصول اسلام بر من مخفی نماند)»; (وَ کَانَ لاَ یَمُرُّ بی مِنْ ذلِکَ شَیْءٌ إِلاَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ).

و اگر می بینیم امام(علیه السلام) چنان بود که برای هر سؤالی پاسخی آماده داشت افزون بر امدادهای الهی و الهامات درونی هوش و استعداد فوق العاده خدا داد، ملازمت با پیامبر در سالیان دراز و روح پرسشگری او از همه چیز سبب احاطه کامل بر تمام مسائل اسلامی بود.

سرانجام در پایان خطبه می فرماید: «این است جهات مختلفی که مردم در احادیث دارند و علل اختلاف روایاتشان»; (فَهذهِ وُجُوهُ مَا عَلَیْهِ النَّاسُ فِی اخْتِلاَفِهِمْ، وَ عِلَلِهِمْ فِی رِوَایَاتِهِمْ).

در بعضی از منابع اسلامی از جمله کتاب کافی جمله های گویای دیگری نیز در ذیل این خطبه آمده، از جمله اینکه امام(علیه السلام) می فرماید: «وَ قَدْ کُنْتُ أدْخُلُ عَلی رَسُولِ اللهِ کُلَّ یَوْم دَخْلَةً وَ کُلُّ لَیْلَةِ دَخْلَةً فَیُخلّینی فیها أدُورُ مَعَهُ حَیْثُ دارَ وَ قَدْ عَلِمَ أصْحابُ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه وآله) أنَّهُ لَمْ یَصْنَعْ ذلِکَ بأَحَد مِنَ النّاس غَیْری... فَما نَزَلَتْ عَلی رَسُولِ اللهِ آیةٌ مِنَ الْقُرآنِ إلاّ أقرأنیها وَ أملاها عَلَیّ فَکَتَبتُها بخَطّی وَ عَلَّمنی تَأویلَها وَ تَفْسیرُها وَ ناسخَها وَ مَنْسُوخَها وَ مُحْکَمَها وَ مُتَشابَهَها وَ خاصَّها وَ عامَّها وَ دَعا اللهَ أَنْ یُعْطِیَنی فَهْمَها وَ حِفْظَها... وَ ما تَرَکَ شَیْئاً عَلَّمَهُ اللهُ مِنْ حَلال وَ لاحَرام وَ لا أمْر وَ لا نَهْی کانَ أَوْ یَکُونُ وَلا کِتاب مُنْزَل عَلی أَحَد قَبْلَهُ مِنْ طاعَة أَوْ مَعْصِیَة إلاّ عَلَّمَنیهِ وَ حَفِظْتُهُ فَلَمْ أنس حَرْفاً واحِداً ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلی صَدْری وَ دعا اللهَ لی أنْ یَمْلأَ قَلْبی عِلْماً وَ فَهْماً وَ حِکْماً وَ نُوراً; من همه روز یک بار بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) وارد می شدم و همچنین هر شب، و به من اجازه می داد هر جا باشد همراه او باشم و اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می دانند که او این اجازه را به هیچ کس جز من نمی داد... و لذا هیچ آیه ای از قرآن بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نازل نشد مگر اینکه بر من قرائت کرد و آن را بر من خواند و به من خط خود آن را نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من آموخت و از خدا خواست که قدرت فهم و درک و حفظ آن را به من عطا کند... و چیزی از حلال و حرام و امر و نهی مربوط به گذشته و آینده و دستوراتی که بر انبیای پیشین درباره اطاعت و معصیت نازل شده بود نبود مگر اینکه همه را به من تعلیم داد و آن را حفظ کردم و حتی یک حرف آن را فراموش ننمودم. سپس دست خود را بر سینه من نهاد و دعا کرد که خداوند قلب مرا پر از علم و فهم و دانش و نور کند».(7)


پی نوشت:

  1. «لم یهم» از ریشه «وهم» به معنای مطلق خیال و گمان و گاه به معنای خیال و گمان باطل و اشتباه است و در جمله بالا به همین معناست.

  2. «جنّب» از باب تفعیل و ریشه «جنب» بر وزن «قلب» گرفته شده است و به طوری که از منابع لغت استفاده می شود این واژه گاه به معنای دور نگه داشتن و گاه به معنای دور شدن (به معنای متعدّی و لازم) آمده است و در عبارت بالا به معنای دوم است.

  3. شرح نهج البلاغه تستری، ج 7، ص 280 .

  4. نهج البلاغه، کلمات قصار، 17 .

  5. «طارئ» از ریشه «طروء» بر وزن «غروب» به معنای حادث شدن و خروج ناگهانی گرفته شده و لذا «طارئ» به معنای شخص تازه وارد و دیدار کننده ای که سرزده وارد شده، به کار می رود.

  6. البتّه عوامل دیگری نیز در کار بود که مانع از طرح سؤال می شد; پرداختن گروهی به عبادات به گمان اینکه فقط مأمور به عبادتند یا غرق شدن در دنیا که انسان را از همه چیز غافل می سازد از دیگر عوامل ترک سؤال بود.

  7. کافی، ج 1، ص 64، ح 1 .