[hadith]الخاطِئون:

وَ رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) شَیْئاً لَمْ یَحْفَظْهُ عَلَی وَجْهِهِ، فَوَهِمَ فِیهِ وَ لَمْ یَتَعَمَّدْ کَذباً، فَهُوَ فِی یَدَیْهِ وَ یَرْوِیهِ وَ یَعْمَلُ بهِ وَ یَقُولُ أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)، فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِیهِ لَمْ یَقْبَلُوهُ مِنْهُ، وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ کَذَلِکَ لَرَفَضَهُ.

أهلُ الشُبهة:

وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) شَیْئاً یَأْمُرُ بهِ ثُمَّ إِنَّهُ نَهَی عَنْهُ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ، أَوْ سَمِعَهُ یَنْهَی عَنْ شَیْءٍ ثُمَّ أَمَرَ بهِ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ، فَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ وَ لَمْ یَحْفَظِ النَّاسخَ؛ فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 162-156

احادیث ناسخ و منسوخ:

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به دو قسمت دیر از عوامل اختلاف و تعارض احادیث اشاره می کند; نخست می فرماید: «(دیگر از عوامل اختلاف حدیث این است که) کسی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چیزی را شنیده است; امّا به صورت صحیح آن را به خاطر نسپرده و در آن اشتباه نموده، هر چند از روی علم و عمد به آن حضرت دروغ نبسته است. این حدیث آمیخته با خطا در اختیار اوست و آن را روایت و به آن عمل می کند و می گوید من آن را از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیده ام»; (وَ رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللّهِ شَیْئاً لَمْ یَحْفَظْهُ عَلَی وَجْهِهِ، فَوَهِمَ فِیهِ، وَ لَمْ یَتَعَمَّدْ کَذباً، فَهُوَ فِی یَدَیْهِ، وَ یَرْوِیهِ وَ یَعْمَلُ بهِ، وَ یَقُولُ: أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه وآله)).

این اشتباه کاری، گاه از سهل انگاری و تسامح و تساهل ناشی می شود و گاه از عدم آگاهی به مفاهیم الفاظ و جمله و گاه به سبب اینکه انسان جایز الخطا و محل سهو و نسیان است. سبب آن هر چه باشد نتیجه آن یکی است و آن انتقال ناصحیح به دیگران است.

مثلا در حدیثی از عبدالله عمر می خوانیم که پیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «إِنَّ الْمَیِّتَ لِیُعَذَّبُ ببُکاءِ أَهْلِهِ عَلَیْهِ; میت به سبب گریه بستگانش بر او عذاب می شود».

هنگامی که این حدیث به ابن عباس رسید گفت عبدالله عمر در نقل حدیث خطا کرده قضیه این است که پیغمبراکرم(صلی الله علیه وآله) از کنار قبر یک یهودی می گذشت فرمود: «إِنَّ أهْلَهُ لَیَبْکُونَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یُعَذَّبُ; خانواده او برای او گریه می کنند در حالی که او در عذاب است».(1)

لذا در علم درایه یکی از شرایط قبول حدیث را ضابط بودن راوی شمرده اند که باید هوشیار باشد، مطلب را خوب بگیرد و خوب منتقل کند.

این نکته نیز قابل توجّه است که نقل به معنا را بسیاری از بزرگان علما مجاز شمرده اند; یعنی راوی مجبور نیست عین الفاظ را منتقل کند، بلکه می تواند محتوای الفاظ را در قالب دیگری بریزد و نقل کند و می دانیم نقل به کلام کار ساده ای نیست و گاه راوی در نقل به معنا گرفتار خطا می شود.

سپس در ادامه سخن می فرماید: «اگر مسلمانان می دانستند او در مورد آن حدیث گرفتار اشتباه شده آن را از او نمی پذیرفتند و اگر خود او نیز می دانست چنین است آن را رها می کرد»; (فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِیهِ لَمْ یَقْبَلُوهُ مِنْهُ، وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ کَذلِکَ لَرَفَضَهُ!).

بنابراین راوی در اینگونه موارد سوء نیّتی نداشته، هر چند کار او نادرست بوده و ممکن است ناخواسته سبب گمراهی گروهی گردد.

بسیاری از چنین اشتباهاتی به سبب آن است که راوی صدر و ذیل روایت را نقل نمی کند و مفهوم جمله به واسطه آن دگرگون می شود; مثلا در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می خوانیم: کسی در محضرش عرض کرد مردم روایتی به این مضمون از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل می کنند: «إِنَّ اللهَ خَلَقَ آدَمَ عَلی صُورَتِهِ; خداوند آدم را به شکل خودش آفرید». امام فرمود: خداوند آنها را بکشد آغاز حدیث را حذف کرده اند اصل حدیث چنین است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از کنار دو نفر عبور کرد که به یکدیگر دشنام می دادند یکی به دیگری گفت: قَبَّحَ اللهُ وَجْهَکَ وَ وَجْهَ مَنْ یُشْبهُکَ; خداوند صورت تو و صورت هر کس را شبیه توست سیاه کند. پیامبر فرمود: یا عَبْدَاللهِ لا تَقُلْ هذا لاِخیکَ فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلی صُورَتِهِ; ای بنده خدا این سخن را به برادرت مگو، زیرا خداوند آدم را هم شبیه او آفرید (در واقع تو به همه انسانها از آدم گرفته تا آخر دشنام می دهی).(2)


آنگاه امام(علیه السلام) درباره گروه سوم از راویان اخبار، می فرماید: «سوم کسی است که حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) شنیده که در آن به چیزی امر فرموده، سپس (در حدیث دیگری) از آن نهی کرده در حالی که آن شنونده از این با خبر نبوده (که حکم اوّل نسخ شده و حکم ناسخ جای آن را گرفته است) یا از پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نهی درباره چیزی شنیده است که بعداً به آن امر فرموده، در حالی که این شخص (از حکم دوم) آگاه نشده است. به این ترتیب در حقیقت این شخص منسوخ را فرا گرفته و حفظ کرده; ولی ناسخ را حفظ نکرده است»; (وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ، سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه وآله) شَیْئاً یَأْمُرُ بهِ، ثُمَّ إِنَّهُ نَهَی عَنْهُ، وَ هُوَ لاَ یَعْلَمُ، أَوْ سَمِعَهُ یَنْهَی عَنْ شَیْء، ثُمَّ أَمَرَ بهِ وَ هُوَ لاَ یَعْلَمُ، فَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ، وَ لَمْ یَحْفَظِ النَّاسخَ).

مسئله نسخ از مسائل مسلّم اسلامی است که به طور محدود در احکامی در اصل نزول قرآن صورت گرفته است; یعنی در آغاز، حکمی برای زمان محدودی نازل شده سپس این حکم برداشته شده و حکم لازم و پایدار به جای آن نشسته است; مثلا مسلمانان در آغاز ظهور اسلام مأمور بودند به سوی بیت المقدس نماز گزارند این امر در دوران اقامت پیامبر در مکّه و کمی بعد در مدینه نیز ادامه داشت. این حکم ـ شاید به این دلیل که کعبه در آن زمان به بتکده ای تبدیل شده بود ـ هنگامی که پیغمبر اکرم پایه های توحید را محکم ساخت نسخ شد و همه مسلمانان درسال دوم بعداز هجرتِ پیامبر مأمور شدند به سوی کعبه نماز بخوانند.

همین معنا در روایات پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز جاری است; گاه پیامبر حکمی را بیان می فرمود که در واقع موقت بود; ولی زمان آن بیان نمی شد. سپس این حکم منسوخ می شد و حکم دائمی جای آن را می گرفت; مثلا پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در حدیثی فرمود: «نَهَیْتُکُمْ عَنْ ثَلاث; نَهَیْتُکُمْ عَنْ زیارَةِ الْقُبُورِ، ألا فَزُورُوها وَ نَهَیْتُکُمْ عَنْ إخْراجِ اللُّحُومِ الأضاحی مِنْ مِنی بَعْدَ ثَلاث ألا فَکُلُوا وَادَّخِرُوا وَ نَهَیْتُکُمْ عَنِ النَّبیذ ألا فَانْبُذُوا وَ کُلُّ مُسْکر حَرامٌ; من شما را از سه چیز نهی کرده بودم (و اکنون به شما می گویم انجام دهید) شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم اکنون می گویم به زیارت قبور بروید و شما را از بیرون بردن گوشتهای قربانی (در ایّام حج) از منا بعد از سه روز نهی کرده بودم (اشاره به اینکه همه باید در آنجا مصرف شود) اکنون می گویم هم از آنها گوشتها بخورید و هم ذخیره کنید (و به بیرون از منا ببرید) و قبلا شما را از «نبیذ»(3) نهی می کردم الان می گویم: نبیذ حلال است; ولی هر مسکری حرام است».(4)

بنابراین کسی می تواند اخبار صحیح پیامبر را نقل کند که احاطه کاملی به همه احادیث داشته باشد; ناسخ و منسوخ را بشناسد و هر یک را در جایگاه خود جای دهد.

موضوع عام و خاص نیز همچون ناسخ و منسوخ است به این ترتیب که گاهی حکم عامی گفته می شود که شامل همه افراد است; مثلا در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده است: «النّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلی أَمْوالِهِمْ; مردم بر اموال خویش سلطه کامل دارند»(5) ولی در جای دیگر می فرماید: «لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَ فی الاِْسْلامِ; هیچ کس حق ندارد ضرر و زیانی به عمد یا به غیر عمد به دیگری برساند».(6) به این ترتیب سلطه بر اموال محدود به جایی می شود که موجب ضرر و زیانی به دیگران نباشد.

کسانی که حکم عام را شنیده اند و از خاص بی خبر بوده اند، کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به گونه ای به دیگران می رسانند که با حکم خاص تناقض دارد; ولی آنها که هر دو را شنیده اند و در کنار هم قرار داده اند می دانند که هیچ تضادی در میان آنها نیست.

در پایان این بخش امام(علیه السلام) می فرماید: «اگر او (کسی که حکم منسوخ را نقل می کند) می دانست آنچه را شنیده است نسخ شده آن را رها می ساخت و اگر مسلمانان هنگامی که آن حکم را از وی شنیدند می دانستند نسخ شده است آن را ترک می کردند»; (فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ، وَ لَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ).

به این ترتیب، بخشی از اختلاف اخبار از عدم احاطه به روایات ناسخ و منسوخ پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نشأت می گیرد بی آنکه سوء نیّتی از سوی راویان در کار باشد.


نکته:

نسخ در احکام شرع:

گرچه موارد نسخ در آیات قرآن و روایات پیغمبر(صلی الله علیه وآله) محدود و معدود است; ولی این مسئله اهمیّت خاص دارد; هم از نظر ارتباط آن با مسائل اعتقادی و ارتباطش با مسائل مربوط به نبوّت و احکام.

جمعی سؤال می کنند: چگونه ممکن است حکمی از سوی خدا بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) وحی گردد که ظاهر آن جاودانگی و همیشگی آن است; ولی بعد از مدتی منسوخ شود و حکم دیگری که غالباً ضد آن است جای آن را بگیرد با اینکه علم خدا نامحدود است و علم پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز متکی به وحی الهی است؟

در مورد احکام عرفی و بشری نسخ فراوان است و چیز عجیبی نیست، زیرا مسائلی را بررسی کرده احکامی وضع می کنند; ولی در عمل ضعفها و نارساییهای آن آشکار می شود و آن را نسخ می کنند و اگر از اوّل عیوب و اشکالات آن را می دانستند چه بسا وضع حکم نمی شد; ولی به یقین در مورد احکام الهی این مطلب صادق نیست، پس نسخ در آنها چگونه تصور می شود؟

با توجّه به یک نکته پاسخ این سؤال روشن می شود و آن اینکه: نسخ در احکام الهی به جهت تغییر موضوع است; به بیان دیگر از روز نخست عمر آن حکم محدود به زمان خاصی بوده، هرچند طبق مصالحی در آغاز به پایان حکم اشاره نشده است.

مثلا حکم دادن صدقه قبل از نجوا که در آیه 12 و 13 سوره مجادله نازل شده در آغاز برای آزمودن اصحاب پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بوده و تفهیم این نکته که سخنان در گوشی افراد مختلف با پیغمبر(صلی الله علیه وآله) غالباً غیر ضروری بوده و باید ترک شود تا سوء ظن را در افراد بر نیانگیزد، لذا هنگامی که دستور صدقه قبل از «نجوا» داده شد همه اصحاب آن را ترک کردند جز علی(علیه السلام) که صدقه ای داد و در امر لازمی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) نجوا کرد و این افتخار در صفحات زندگی آن حضرت رقم خورد که تنها کسی که به آیه نجوا عمل کرد اوست.

بعد از این واقعه آیه دیگری نازل شد و حکم صدقه قبل از نجوا را نسخ کرد و همگی دانستند که نجواهای آنها غالباً غیر ضروری است و از آن خودداری کردند.

موارد نسخ چه در قرآن و چه در احادیث همه از این قبیل است که حکمی در شرایط خاص برای مدّت محدودی وضع می شده و بعد از تغییر شرایط نسخ می گردیده است.

این نکته نیز قابل توجّه است که نسخ طبق آنچه در بالا آمد تنها در زمان پیغمبر ـ زمانی که باب وحی گشوده بود ـ صورت می گرفت و بعد از آن حضرت هیچ گونه نسخی صورت نگرفت.(7)


پی نوشت:

  1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 47 .

  2. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 110; بحارالانوار، ج 4، ص 11 .

  3. منظور از نبیذ حلال این است که مسلمانان هنگامی که وارد مدینه شدند عدّه ای به خاطر سردی آب مدینه گرفتار ناراحتی مزاج شدند، پیامبر اکرم دستور داد در ظرف های ذخیره آب مقداری خرما بیندازند تا سردی آب برطرف شود و چنین کردند ولی به مقداری نبود که خرما تخمیر و آب مبدّل به شراب شود و لذا در ذیل روایت می فرماید: «هر مسکری حرام است».

  4. وسائل الشیعه، ج 10، باب 41 از ابواب ذبح، ح 7 .

  5. بحارالانوار، ج 2، ص 272، ح 7 .

  6. کافی، ج 5، ص 292، ح 22; و سنن ابن داود، ج 2، ص 118 .

  7. توضیح بیشتر درباره نسخ در پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج 1، ص 239 و 250 ذیل خطبه اوّل و در تفسیر نمونه، ج 1، ذیل آیه 106 سوره بقره آمده است، و از آن مشروح تر در کتاب انوارالأصول، ج 1، ص 177 به بعد.