[hadith]وَ إِنَّمَا أَتَاکَ بالْحَدیثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَیْسَ لَهُمْ خَامِسٌ:

المنافقون:

رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ، مُتَصَنِّعٌ بالْإِسْلَامِ

،

لَا یَتَأَثَّمُ وَ لَا یَتَحَرَّجُ، یَکْذبُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مُتَعَمِّداً؛ فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ کَاذبٌ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ یُصَدِّقُوا قَوْلَهُ، وَ لَکِنَّهُمْ قَالُوا صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)، رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ لَقِفَ عَنْهُ، فَیَأْخُذُونَ بقَوْلِهِ -وَ قَدْ أَخْبَرَکَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِینَ بمَا أَخْبَرَکَ وَ وَصَفَهُمْ بمَا وَصَفَهُمْ بهِ لَکَ-؛ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَی أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَی النَّارِ بالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ، فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُکَّاماً عَلَی رِقَاب النَّاس، فَأَکَلُوا بهِمُ الدُّنْیَا، وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ، فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَةِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 154-146

جعل احادیث از سوی منافقان:

آنچه در بخش گذشته این خطبه آمد، اشاره ای اجمالی و پرمعنا درباره عوامل مختلف اختلاف و تعارض اخبار منقول از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بود. امام(علیه السلام) در این بخش به شرح و بسط آن پرداخته و راویان حدیث را به چهار گروه تقسیم می کند و موضع هر یک را به طور دقیق مشخص می سازد.

در واقع امام(علیه السلام) دراین خطبه از یکی از فنون مهم فصاحت و بلاغت که همان فنّ اجمال و تفصیل است و در قرآن مجید کراراً دیده می شود، بهره می گیرد تا مخاطبان خود را به طور دقیق در جریان مطلب بگذارد.

امام(علیه السلام) شخص سؤال کننده ای را که در آغاز خطبه به او اشاره شد مخاطب ساخته ـ هر چند مخاطب همه مسلمین هستند ـ می فرماید: «(بدان) کسانی که نقل حدیث می کنند، تنها چهار گروهند و پنجمی ندارد»; (وَ إِنَّما أَتَاکَ بالْحَدیثِ أَرْبَعَةُ رِجَال لَیْسَ لَهُمْ خَامِسٌ).

سپس امام(علیه السلام) از گروه اوّل که عامل اصلی اختلاف اخبارند، سخن گفته می فرماید: «نخست شخص منافقی است که اظهار ایمان می کند و نقاب اسلام بر چهره می زند، نه از گناه باکی دارد و نه از آن دوری می کند و از روی عمد به پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) دروغ می بندد»; (رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلاِْیمَانِ، مُتَصَنِّعٌ(1) بالاِْسْلاَمِ، لاَ یَتَأَثَّمُ وَ لاَ یَتَحَرَّجُ(2)، یَکْذبُ عَلَی رَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه وآله) مُتَعَمِّداً).

در زمانی که اسلام و مسلمین، قدرت کافی پیدا نکرده بودند دشمنان علناً به مقابله بر می خاستند; ولی بعد از فتح مکّه که اسلام تمام منطقه را زیر سیطره خود قرار داد دشمنان شکست خورده ـ همانند دیگر جوامع بشری ـ لباس نفاق بر تن پوشیدند، در ظاهر به صفوف مسلمانان پیوستند; ولی در باطن به خرابکاری مرموزانه ادامه دادند و یکی از طرق مهم تخریب آنها این بود که اهداف خود را در لباس اخبار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پوشاندند تا مسلمین را به انحراف بکشانند و به مقاصد سوء خود نزدیک کنند. مسلمانان خوش باور و ساده دل نیز سخنان آنها را به عنوان صحابه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پذیرا شدند و مشکل عظیمی در جامعه اسلامی به وجود آمد.

خوشبختانه آنها چنان در جعل اخبار به نفع بعضی از حاکمان ظلم، همچون معاویه افراط کردند که طشت رسواییشان از بام افتاد و بسیاری از مردم از وضع آنها باخبر شدند که نمونه های آن در نکات آخر بحث خواهد آمد.

امام(علیه السلام) در ادامه سخن می افزاید: «اگر مردم می دانستند او منافق و دروغگوست از وی نمی پذیرفتند و سخنش را تصدیق نمی کردند; ولی (چون از واقعیت آگاه نبودند) می گفتند: او از اصحابه رسول خدا(صلی الله علیه وآله)است، آن حضرت را دیده و از او حدیث شنیده و مطالب را دریافت داشته است به همین دلیل به گفته اش ترتیب اثر می دادند»; (فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ کَاذبٌ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ، وَ لَمْ یُصَدِّقُوا قَوْلَهُ، وَ لکِنَّهُمْ قَالُوا: صَاحِبُ رَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه وآله) رَآهُ، وَ سَمِعَ مِنْهُ، وَ لَقِفَ(3) عَنْهُ، فَیَأْخُذُونَ بقَوْلِهِ).

اتفاقاً یکی از شگردهای منافقان این بود که لباس قداست بر تن همه صحابه پوشاندند و همه را افرادی مؤمن، درستکار و صاحب قداست ویژه معرفی کردند تا از این طریق به مقاصد شوم خود برسند که شرح این ماجرا نیز در نکات پایان بحث خواهد آمد، ان شاءالله.

آنگاه امام(علیه السلام) برای اثبات گفتار خود به قرآن مجید استناد می کند تا هرگونه شک و تردیدی را از ذهن مخاطب بزداید، می فرماید: «خداوند آنچه را لازم بوده از وضع منافقان خبر داده و اوصاف آنان را برشمرده است»; (وَ قَدْ أَخْبَرَکَ اللّهُ عَنِ الْمُنَافِقِینَ بما أَخْبَرَکَ، وَ وَصَفَهُمْ بمَا وَصَفَهُمْ بهِ لَکَ).

این سخن، اشاره به آیات زیادی است که در سوره های منافقین، توبه، احزاب، نساء، بقره و دیگر سوره ها آمده است و پرده از وضع منافقان برداشته، راه و رسم آنها را روشن ساخته و حیله ها و دامهای آنها را بر شمرده است.

آنگاه امام(علیه السلام) اضافه می کند: «سپس این گروه منافقان (یک باره بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از میان نرفتند بلکه) بعد از آن حضرت باقی ماندند (و جمعیّت خود را سامان بخشیدند و به کار خود ادامه دادند) و به پیشوایان گمراهی و دعوت کنندگان به دوزخ با دروغ و بهتان، تقرّب جستند (و احادیثی در فضیلت آنها جعل کردند) آنها نیز مقامات کشور اسلامی را به آن منافقان سپردند و آنان را حاکمان بر مردم ساختند و بر گردن مردم سوار کردند»; (ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ، فَتَقَرَّبُوا إِلَی أَئِمَّةِ الضَّلاَلَةِ، وَ الدُّعَاةِ إِلَی النَّارِ بالزُّورِ(4) وَ الْبُهْتَانِ، فَوَلُّوهُمُ الاَْعْمَالَ، وَ جَعَلُوهُمْ حُکَّاماً عَلَی رِقَاب النَّاس).

نتیجه همان شد که امام(علیه السلام) در ادامه سخن فرموده: «حاکمان جور به وسیله آن منافقان و همراه آنها به خوردن دنیا مشغول شدند (و بیت المال مسلمین را به تاراج بردند)»; (فَأَکَلُوا بهِمُ الدُّنْیَا).

منظور از پیشوایان ضلالت و گمراهی و دعوت کنندگان به آتش دوزخ در درجه اوّل حکّام بنی امیّه هستند که همه چیز اسلام از جمله احادیث پیامبر را ملعبه خود ساختند تا بر مردم حکومت کنند. بهترین ابزار کار آنها منافقان عصر پیامبر و بازماندگان آنها بودند و بدین وسیله فضای احادیث نبوی را تیره و تار ساختند.

متأسّفانه بسیاری از توده مردم، چشم و گوش بسته به دنبال آنها افتادند آن گونه که امام(علیه السلام) در ادامه این سخن فرموده: «مردم نیز (غالباً) همراه سلاطین و دنیا هستند مگر کسی که خداوند او را لغزش بازداشته است»; (وَ إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا، إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللّهُ).

جمله معروف «اَلنّاسُ عَلی دینِ مُلُوکِهِمْ» گرچه به این صورت در روایات اسلامی وارد نشده(5) ; ولی واقعیّتی است که مضمون آن هم در روایات و هم در گفته های بزرگان دیده می شود که هرگاه گروه فاسد و مفسد با نقشه های حساب شده و تبلیغات گسترده وارد میدان شوند، می توانند افکار عمومی را فریب داده و گروههای زیادی را به دنبال خود بکشانند. این مطلب نه تنها در تاریخ گذشته و در صدر اسلام بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دیده می شود، امروز هم در بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا وجود دارد که ائمه ضلال با استفاده از تبلیغات پر حجم رسانه هایی که در اختیار دارند و به کمک منافقانی که در هر جامعه ای دیده می شوند، بر مردم مسلّط شده افکارشان را می دزدند و آنها را فریب داده به دنبال خود می کشانند.

امام(علیه السلام) در پایان این بخش از خطبه می فرماید: «این یکی از چهارگروه است»; (فَهذَا أَحَدُ الاَْرْبَعَةِ).


نکته ها:

  1. منافقان در عصر رسول خدا (صلی الله علیه وآله):

کسانی که با قرآن آشنا هستند به خوبی می دانند که در سوره ها و آیات مختلف نکوهش شدیدی از منافقان شده و این نشان می دهد که آنها جمعیّت کمی نبودند و برنامه آنها از آنجا شروع شد که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به مدینه آمد و مورد استقبال گرم دو قبیله بزرگ اوس و خزرج قرار گرفت و حکومت اسلامی تشکیل شد.

امّا گروهی که منافع خود را با ظهور اسلام در خطر دیدند به ظاهر، اسلام را پذیرفتند; ولی در واقع با پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و آیین او دشمن بودند.

با اینکه منافقان سعی در استتار خویش داشتند، در لحظات حساس که طوفانهای سیاسی و اجتماعی می وزید نقاب از چهره آنها کنار می رفت و شناخته می شدند، گاه با کناره گیری از جنگ، گاه با طرح مسجد ضرار، گاه با جاسوسی برای مشرکان در آستانه فتح مکّه و گاه از طریق دامن زدن به مسئله افک، چهره واقعی خود را نشان می دادند.

مسأله نفاق بعد از فتح مکّه گسترش بیشتری پیدا کرد، زیرا ابوسفیان دشمن شماره یک اسلام و هواخواهان او از ترس جان، اسلام را ظاهراً پذیرفتند; ولی هر زمان در انتظار فرصتی برای ضربه زدن به آن بودند.

  1. منافقان بعد از رسول خدا:

بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) میدان برای فعالیت گسترده تر منافقان گشوده شد و به گفته ابن ابی الحدید با انقطاع وحی و رحلت پیامبر اکرم، کسی نبود که آنها را توبیخ کند و مردم را به پرهیز از آنان فراخواند، گاه با شدّت و گاه با ملایمت ضربه بر پیکرشان وارد سازد.(6)

از سوی دیگر فتح بلاد و کثرت غنائم، بسیاری از مسلمانان را به خود مشغول کرد و از توطئه های منافقان غافل ساخت به خصوص اینکه در دوران خلفا بسیاری از منافقان در پستهای حساس مناطق اسلامی، جای گرفتند. یکی از توطئه های خطرناک منافقان برای ضربه زدن به اسلام از یک سو و تقرّب به خلفا از سوی دیگر، جعل احادیث مطابق میل سران حکومت بود و این مطلب در زمان معاویه به اوج خود رسید. داستان آن در بسیاری از کتابها آمده است که معاویه حتی با بعضی از صحابه قرار و مدار می گذاشت که اگر فلان حدیث را جعل کنید فلان مبلغ کلان به شما داده خواهد شد.

منافقان گاه احادیث پیامبر اکرم را تحریف کرده و به کلّی تغییر مضمون می دادند; مانند حدیثی که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «إذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ یَخْطِبُ عَلی مِنْبَری فَاقْتُلُوهُ; هنگامی که معاویه را بر منبر من ببینید که خطبه می خواند او را به قتل برسانید».(7) حسن بصری می گوید: ابوسعید خدری می گفت: «فَلَمْ نَفْعَل وَ لَمْ نَفْلَحْ; ما دستور پیامبر را اجرا نکردیم و رستگار نشدیم» ولی منافقان کذّاب حدیث را به این صورت تحریف کردند که پیامبر فرمود: «إذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ یَخْطِبُ عَلی مِنْبَری فَاقْبَلُوهُ فَإنَّهُ أمینٌ مَأمُونٌ; هرگاه دیدید معاویه بر منبر من خطبه می خواند از او پذیرا شوید، زیرا از هر نظر امین است».(8)

ابن ابی الحدید می گوید: «معاویه به والیان شهرها نامه نوشت و طیّ بخشنامه ای به همه آنان ابلاغ کرد که هر کس فضائل و مناقب عثمان را نقل می کند، مورد احترام ویژه قرار دهند و هر کس روایتی در فضیلت وی نقل کند نام او و پدر و خویشاوندانش را بنویسند تا به همه آنان پاداش دهیم. مدّتی بر این منوال گذشت. معاویه بخشنامه دیگری صادر کرد و طی آن نوشت: احادیث در فضایل و مناقب عثمان فزونی یافت، از این پس از مردم بخواهید تا در فضایل دیگر صحابه مخصوصاً آن دو خلیفه به نقل حدیث پردازند و هر حدیثی در فضیلت علی نقل شده با نقل مشابه آن درباره صحابه دیگر به مقابله با آن برخیزند».(9)

گرچه بعد از این زمان گروهی از محدّثان راستین به نقّادی احادیث پرداختند; ولی جرأت نکردند در احادیثی که صحابه آن را نقل کرده بودند انگشت انکار بگذارند، چرا که صحابه بودند!».(10)

  1. آیا همه صحابه عادل بودند؟

درباره صحابه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دو عقیده مختلف وجود دارد; گروهی معتقدند همه آنها بدون استثنا افراد صالح و صادق و عادلی بودند و همه در هاله ای از قداست قرار دارند، بنابراین احادیث آنها از پیامبر اکرم مطلقاً مورد قبول است و کمترین ایرادی به آنها نمی توان گرفت و اگر کار خلافی از آنها ببینیم مانند تصرّفات نادرست خلیفه سوم در بیت المال و آتش افروزی طلحه و زبیر برای جنگ جمل و شورش معاویه بر ضد امام مسلمین علی(علیه السلام) و امثال آن باید به توجیه گری بپردازیم و بگوییم: حدّاکثر این است که آنها مجتهد بودند و در اجتهاد خود خطا کردند. گروه دیگری معتقدند: گرچه در میان صحابه افراد صادق و با تقوا فراوان بودند ولی افراد منافق یا ناصالح وجود داشتند که پیامبر اسلام از آنها بیزاری می جست و قرآن مجید هم بارها از آنها نکوهش کرده حتی گاهی عدّه ای را لعن نموده است.

طرفداران تنزیه مطلق دلیل قانع کننده ای بر گفتار خود ندارند و سخنان آنها برخلاف صریح بسیاری از آیات قرآن و مخالف تاریخ اسلام است.

درست است که قرآن مجید در بعضی از آیات مهاجران و انصار را ستوده و «رضی الله عنهم و رضوا عنه» درباره آنها فرموده، ولی هنگامی که اینگونه آیات را در برابر آیات دیگر که نکوهش شدید از بعضی از صحابه می کند و آنها را آلت دست شیطان می شمرد (سوره آل عمران، آیه 155) یا بعضی را بالخصوص به عنوان فاسق معرفی می کند (سوره حجرات، آیه 6) یا می گوید بعضی از آنها در تقسیم زکات یا غنائم به پیامبر اعتراض کردند و آن حضرت را منحرف از مسیر عدالت دانستند (سوره توبه، آیه 58) یا بعضی از آنها به بهانه های واهی ازجهاد فرار می کردند (احزاب، آیه 12 و 13) یا گروهی رسماً منافق بودند (آیات سوره توبه و آیات نخستین سوره بقره و سوره منافقین).

آری! هنگامی که این آیات را در کنار هم می گذاریم یقین پیدا می کنیم که آنها چند گروه بودند: اوّل پاکان صالحان که در آیه 100 سوره توبه به آنها اشاره شده، دوم مؤمنان خطاکار که در آیه 102 توبه از آنها یاد شده، سوم افراد آلوده و گنهکار که در آیه 6 حجرات ذکری از آنها به میان آمده، چهارم منافقان تبهکار که مخصوصاً در آیه 101 توبه و آیات فراوان دیگر از آنها نکوهش شده و به این ترتیب این حقیقت بر ما روشن می شود که داستان تنزیه همه صحابه افسانه ای بیش نیست که گویا جمعی از هواخواهان خلفای نخستین برای قطع زبان اعتراض بر اعمال آنها، این نغمه را سر دادند و مخصوصاً حاکمان بنی امیّه (معاویه و جمعی از اطرافیان او که ظاهراً جمعی از صحابه بودند) بیش از همه با آن همه جنایاتی که داشتند خود را از این طریق تبرئه کردند.

ولی خوشبختانه محققان اهل سنّت نیز امروز به این حقیقت پی برده و در کتابهای بسیاری به نقد نظریه تنزیه، پرداخته اند.(11)

کلام امام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در خطبه بالا نشان می دهد که اوّلا این اعتقاد (عقیده تنزیه صحابه) در عصر آن حضرت در میان گروهی وجود داشت و می گفتند: «فلان کس از صحابه پیامبر است و سخن او حجّت است» و ثانیاً امام آن را نفی می کند و می گوید: «گروهی از منافقان در میان صحابه نفوذ کرده بودند و خود را در صف آنها قرار داده بودند».


پی نوشت:

  1. «مُتصنّع» از ریشه «صنع» بر وزن «تند» گرفته شده و به معنای کسی است که ظاهرسازی می کند و عمل نادرست خود را خوب جلوه می دهد.

  2. «یتحرّج» از ریشه «حرج» به معنای گناه کردن گرفته شده و هنگامی که به باب تفعّل می رود به معنای پرهیز از گناه است.

  3. «لقف» از ریشه «لقف» بر وزن «وقف» به معنای گرفتن چیزی با سرعت است که در تعبیرات معمولی تعبیر به ربودن و قاپیدن می شود.

  4. «زور» در اصل به معنای چیزی است که از حدّ وسط به طرفی متمایل شده باشد. از آنجا که دروغ از حق منحرف شده و به باطل گراییده، به آن زور گفته می شود.

  5. پدر مرحوم شیخ بهایی در کتاب أصول الأخیار إلی أُصول الاخبار، ص 30 از آن به عنوان «المثل السائر» (ضرب المثل معروف) یاد کرده است و همچنین مرحوم ملاصالح مازندرانی در شرح اصول کافی، ج 12، ص 560; ولی در کتاب کشف الغمّة، ج 2، ص 230 بعد از ذکر این جمله می گوید: «کما ورد فی الحدیث والمثل; همان گونه که در حدیث و در مثل وارد شده است».

  6. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 41 .

  7. همان مدرک، ج 15، ص 176 .

  8. شرح نهج البلاغه مرحوم تستری، ج 7، ص 212 و تاریخ بغداد، ج 1، ص 275. خطیب بغدادی بعد از نقل این حدیث اضافه می کند که این حدیث را جز با یک سند نیافتم، در حالی که بسیاری از رجال این سند افراد مجهول الحالی هستند.

  9. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 44-46.

  10. همان مدرک، ص 42 .

  11. از جمله کسانی را که از علمای اهل سنّت به نقد این نظریه پرداخته اند «احمد حسین یعقوب» در کتاب نظریة عدالة الصحابة و «شیخ محمود ابوریّة» در کتاب شیخ المضیره، ابوهریره می توان نام برد.