[hadith]و من کلام له (علیه السلام) قاله لما اضطرب علیه أصحابه فی أمر الحکومة:

أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرِی مَعَکُمْ عَلَی مَا أُحِبُّ حَتَّی نَهِکَتْکُمُ الْحَرْبُ، وَ قَدْ وَ اللَّهِ أَخَذَتْ مِنْکُمْ وَ تَرَکَتْ وَ هِیَ لِعَدُوِّکُمْ أَنْهَکُ. لَقَدْ کُنْتُ أَمْس أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً؛ وَ کُنْتُ أَمْس نَاهِیاً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً؛ وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ، وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَی مَا تَکْرَهُون.[/hadith]

گفتار آن حضرت، هنگامی که یارانش در امر حکومت، با او به مخالفت برخاستند چنین فرمود:

«علی ما احبّ»،

تا کنون چنان که من دوست داشتم از من اطاعت و پیروی می کردید. اسناد دادن «نهک: کهنگی» به جنگ، استعاره است برای آن که جنگ آنها را ناتوان ساخته بود و بعد حضرت آن را به جامه ای مانند ساخته است که بر اثر پوشیدن کهنه شده باشد و جنگ را که سبب این ناتوانی است، به پوشیدن لباس تشبیه کرده است، و معنای عبارت این است: در گذشته حال من چنین بود که مرا اطاعت می کردید، تا زمانی که این چنین از جنگ خسته شدید.

«و اللَّه اخذت منکم و ترکت»،

کنایه از آن است که جنگ وضع آنها را دگرگون کرده و گویی همین امر برای آنها عذری شده است که از زیر بار جنگ شانه خالی کنند و با جمله «و هی لعدّوکم انهک» اراده کرده است که به بهانه این عذر که جنگ آنها را خسته کرده از پای ننشینند.

پس از بیان عذر یاران و پند دادن آنان شکایت آنها را به سوی خودشان برده و آنها را مورد عتاب و سرزنش قرار می دهد زیرا علاوه بر آن که حرف او را گوش نداده و فرمانش را اطاعت نکردند، او را به زور وادار کردند که تن به حکمیّت دیگران دهد و در نتیجه شخصی که در گذشته نه چندان دور، فرمانده جامعه بود و آنان را امر و نهی می کرد، اکنون دیگران او را امر و نهی می کنند و این امری است بر خلاف وظیفه آنها و کاری است که باید آن را انجام نمی دادند.

«و قد احببتم البقاء»،

یاران خود را توبیخ می کند که علاقه به زندگی دنیا آنها را به ترک جنگ وادار کرده است.

«و لیس ...»،

معنای این عبارت چنین است: من توانائی بر آن ندارم که شما را بر آنچه دوست نمی دارید (جنگ) وادار کنم، یعنی بر حسب ظاهر بر آن توانایی ندارم اگر چه در صورت وجود مصلحت و اقتضای شرع، حق آن را دارم.