[hadith]و من کلام له (علیه السلام) قاله لما اضطرب علیه أصحابه فی أمر الحکومة:

أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرِی مَعَکُمْ عَلَی مَا أُحِبُّ حَتَّی نَهِکَتْکُمُ الْحَرْبُ، وَ قَدْ وَ اللَّهِ أَخَذَتْ مِنْکُمْ وَ تَرَکَتْ وَ هِیَ لِعَدُوِّکُمْ أَنْهَکُ. لَقَدْ کُنْتُ أَمْس أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً؛ وَ کُنْتُ أَمْس نَاهِیاً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً؛ وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ، وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَی مَا تَکْرَهُون.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص133

از سخنان آن حضرت به هنگامیکه یارانش در موضوع حکمیت نگران و بر او معترض شدند این خطبه چنین آغاز می شود: «ایها الناس انه لم یزل امری معکم علی ما احب حتی نهکتکم الحرب» (ای مردم همواره کار من با شما چنان بود که دوست می داشتم تا آنکه جنگ شما را سست کرد». ابن ابی الحدید در شرح عبارت «و هی لعدوکم انهک» میگوید:]

قتل و کشتار میان مردم شام بسیار بیشتر و سستی میان آنان آشکارتر بود و اگر نه این بود که عراقیان در قبال برافراشتن قرآنها سست و از لحاظ عقیده تباه شدند، شامیان ریشه کن می شدند چرا که مالک اشتر به معاویه رسیده و گردنش را گرفته بود و از نیروی شام چیزی جز حرکتی شبیه حرکت دم مارمولک پس از قطع آن باقی نمانده بود که به چپ و راست می جهید. ولی بر مقدرات آسمانی نمی توان پیروز شد.

اما این گفتار علی علیه السلام که می فرماید «دیروز امیر بودم و امروز مأمور» ما شرح حال ایشان [یاران علی (ع)] را پیش از این به تفضیل آورده و گفته ایم که چون عمرو عاص و همراهانش همین که احساس نابودی و پیروزی اهل حق را بر خود نمودند از راه فریب قرآنها را برافراشتند و عراقیان امیر المومنین علیه السلام را

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص134

مجبور به ترک جنگ و دست بازداشتن از ادامه آن کردند و در این باره چند گونه بودند.

برخی از ایشان چنان بودند که با برافراشتن قرآنها گرفتار شبهه شدند و گمان کردند شامیان آن کار را برای فریب و حیله سازی نکردند بلکه آن را بر حق و برای فراخواندن به احکام دین، طبق کتاب خدا، انجام داده اند و چنین پنداشتند که تسلیم شدن در قبال برهان و حجت شایسته و سزاوارتر از پافشاری در جنگ است. برخی دیگر از جنگ خسته شده بودند و صلح را ترجیح می دادند و همین که آن شبهه به وجود آمد آن را برای توقف جنگ مناسب دیدند و با توجه به سلامت طلبی همان را دستاویز قرار دادند.

برخی از ایشان هم در باطن علی علیه السلام را دوست نمیداشتند ولی به ظاهر از او اطاعت می کردند. همانگونه که بسیاری از مردم به ظاهر از سلطان اطاعت می کنند و در باطن او را دشمن میدارند. آنان چون راهی برای خوار ساختن و جلوگیری از پیروزی او پیدا کردند بر آن کار پیشی گرفتند. به همین سبب جمهور لشکریانش بر او جمع شدند و از او خواستند که جنگ را رها و از ادامه آن خودداری کند. علی علیه السلام از پذیرفتن این پیشنهاد مانند هر کسی که فریب و مکر را بداند خودداری فرمود و به آنان گفت «این کار مکر و فریب است و من بر آن قوم آشناتر از شمایم، اینان اصحاب قرآن و دین نیستند. من در کودکی و بزرگی با ایشان مصاحبت داشته ام و ایشان را شناخته ام و دیده ام که رویگرداندن از دین و توجه به دنیا خوی ایشان است. اینک به برافراشتن قرآنها توجه مکنید و بر ادامه جنگ استوار باشید که شما آنان را فرو گرفته اید و از ایشان جز توانی اندک و رمقی سست باقی نمانده است». ولی ایشان نپذیرفتند و بر خودداری از جنگ پافشاری کردند، و به او فرمان دادند به یاران جنگجوی خود که اشتر بر آنان فرماندهی داشت پیام فرستد تا باز آیند و او را تهدید کردند که اگر چنان نکند او را به معاویه تسلیم خواهند کرد. علی علیه السلام کسی پیش اشتر فرستاد و به او فرمان بازگشت و خودداری از جنگ داد. اشتر از پذیرفتن این پیام سرباز زد و گفت: چگونه بر گردم و حال آنکه نشانه های پیروزی آشکار شده است به علی (ع) بگویید «فقط یک ساعت دیگر به من مهلت دهد» و از آنچه پیش آمده بود خبر نداشت، چون فرستاده با این پیام نزد علی (ع) برگشت آنان خشمگین شدند و به جنبش در-

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص135

آمدند و ستیز کردند و گفتند: پوشیده و نهانی به اشتر پیام فرستاده ای که پایداری کند و او را از خودداری از جنگ نهی کرده ای و اگر او را هم اکنون برنگردانی تو را می کشیم همانگونه که عثمان را کشتیم. فرستادگان پیش اشتر آمدند و به او گفتند: آیا خوش می داری که اینجا پیروز شوی و حال آنکه پنجاه هزار شمشیر بر امیر المومنین کشیده شده است. اشتر پرسید. چه خبر است فرستاده گفت: علی علیه السلام را همه لشکریان محاصره کرده اند و او میان ایشان روی زمین بر قطعه چرمی نشسته و خاموش است و درخشش شمشیرها بر سرش می درخشد و آنان می-  گویند اگر اشتر را برنگردانی تو را می کشیم. گفت: ای وای بر شما سبب این کار چیست گفتند: بر افراشتن قرآنها. اشتر گفت: به خدا سوگند، هنگامی که دیدم قرآنها برافراشته شد دانستم که موجب پریشانی و فتنه خواهد شد.

اشتر سپس شتابان عقب نشینی کرد و برگشت و امیر المومنین علی علیه السلام را با خطر رویاروی دید که یارانش او را به دو کار تهدید می کنند که یا به معاویه تسلیمش کنند یا او را بکشند و از میان همه لشکریان برای علی علیه السلام یاوری جز دو پسرش و پسر عمویش و گروهی بسیار اندک که شمارشان به دو تن نمی-  رسد، باقی نمانده است. اشتر همین که سپاهیان را دید به آنان ناسزا گفت و دشنامشان داد و گفت: ای وای بر شما، آیا پس از پیروزی و فتح اینک باید زبونی و پراکندگی شما را فرود گیرد ای سست اندیشان، ای کسانی که شبیه زنان هستید ای سفلگان نا بخرد. آنان هم به اشتر دشنام دادند و ناسزا گفتند و مجبورش کردند و گفتند قرآنها را بنگر، قرآنها را باید تسلیم حکم قرآن شد و هیچ چیز دیگر را مصلحت نمیدانیم. ناچار امیر المومنین علیه السلام با ارتکاب و تسلیم شدن به این کار خطر بزرگ را دفع کرد و به همین سبب است که می فرماید «من امیر بودم و اینک مأمور شدم و نهی کننده بودم و اینک نهی شونده شدم»، پیش از این در مورد حکمیت و آنچه در آن گذشت به تفصیل سخن گفتیم و نیازی به تکرار آن نیست.