[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی معاویة:

وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بأَدْهَی مِنِّی، وَ لَکِنَّهُ یَغْدرُ وَ یَفْجُرُ

؛

وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاس

،

وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ، وَ لِکُلِّ غَادرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بالْمَکِیدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بالشَّدیدَة.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 7، ص: 759-751

از سخنان امام علیه السلام است که درباره معاویه ایراد فرموده است

.

خطبه در یک نگاه:

امام علیه السلام در این خطبه به سیاست معاویه که مملوّ از دروغ و عوام فریبی و مکر و حیله بوده، اشاره می کند و می فرماید: «من از او به فنون این گونه سیاستها آشناترم؛ اما تقوا و پرهیزگاری و ترس از خدا هرگز به من اجازه نمی دهد که این روش جنایت آلود را برگزینم

».

در آخر این کلام می فرماید: «اما چنان نیست که من در برابر سیاستهای او اغفال شوم و مقاومت نکنم

».

سیاستهای او آمیخته با گناه است:

بعضی از ناآگاهان و بی خبران در عصر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بودند که وقتی آن امام بزرگوار را با معاویه مقایسه می کردند، می گفتند معاویه سیاستمدارتر است. سخنی که در قرون بعد از بعضی شنیده شده و امروز غافلانی هستند که آن را تکرار می کنند. امام در گفتار بالا پاسخ منطقی دندان شکنی به این گونه افراد می دهد و می فرماید: «به خدا سوگند معاویه از من سیاستمدارتر و زیرک تر نیست; ولی او نیرنگ می زند و مرتکب انواع گناه می شود (سیاستش بی قید و شرط است و هر کار خلافی را برای پیشبرد اهداف سیاسی مجاز می شمرد)»; (وَ اللّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بأَدْهَی(1) مِنِّی، وَ لکِنَّهُ یَغْدرُ وَ یَفْجُرُ).

«یَغْدرُ» از «غدر» به معنای نیرنگ و پیمان شکنی گرفته شده و «یَفْجُرُ» از «فجور» به معنای گناه است و در واقع این فجور نتیجه این عذر است، زیرا «غدر» راه آن را هموار می سازد.

سپس در ادامه این سخن می افزاید: «اگر غدر و خیانت ناپسند نبود من سیاستمدارترین مردم بودم»; (وَ لَوْ لاَ کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاس).

در واقع امام(علیه السلام) اشاره به این نکته مهم می کند که سیاست بر دو گونه است: سیاست بی قید و شرط و آمیخته با انواع گناه و در یک کلمه سیاست شیطانی، و سیاست و تدبیر آمیخته با تقوا و پرهیزکاری و در یک کلمه سیاست رحمانی. راه این دو با هم متفاوت است و نتیجه های آن مختلف.

گونه اوّل هیچ حدّ و مرز اخلاقی و دینی و انسانی و وجدانی را به رسمیت نمی شناسد و هر اصل و قانون و ضابطه و فضیلتی مزاحم آن شود، بی رحمانه آن را از سر راه بر می دارد، همان گونه که در شرق و غرب عالم سیاست امروز دیده می شود.

اما قسم دوم سیاستی است که در چهارچوبه ارزشهای الهی و وجدانی و انسانی قرار دارد; هرگز متوسّل به گناه و ظلم و ستم، مخصوصاً بر افراد بی گناه و بی دفاع، نمی شود; غدر و خیانت و فجور و پیمان شکنی را مجاز نمی داند، زیاده خواهی و زیاده طلبی را نمی پسندد و خطوط قرمزی برای خود قائل است که از آن فراتر نمی رود.

لذا امام(علیه السلام) در ادامه این سخن اشاره به کسانی که غدر و نیرنگ و فجور را وسیله پیشرفت سیاستهای خود می دانند کرده، می فرماید: «ولی هر گونه غدر و پیمان شکنی منتهی به فجور و گناه می شود و هر گناهی سر از کفر در می آورد (همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:) هر غدّار و پیمان شکنی روز قیامت پرچم خاصی دارد که به وسیله آن شناخته می شود (و در صحنه محشر رسوا می شود)»; (وَ لکِنْ کُلُّ غُدَرَة فُجَرَةٌ، وَ کُلُّ فُجَرَة کُفَرَةٌ. «وَ لِکُلِّ غَادر لِوَاءٌ یُعْرَفُ بهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»).

جمله «وَ لِکُلِّ غَادر لِوَاءٌ...» حدیث معروفی است که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در بسیاری از کتب نقل شده است. از جمله شوکانی در نیل الاوطار و بخاری در صحیح خود آن را آورده اند و شوکانی تصریح می کند که این حدیث مورد اتفاق است.(1)

آن گاه در پایان این سخن برای اینکه کسی تصور نکند امام(علیه السلام) با این صفای دل ممکن است فریب سیاست بازان غدّار و جبّار را بخورد، می فرماید: «ولی به خدا سوگند من (با اینکه اهل این گونه سیاستها نیستم; ولی) با کید و مکر دشمن اغفال نمی شوم و در برابر شداید و سختیها زانو نمی زنم»; (وَ اللّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بالْمَکِیدَةِ، وَ لاَ أُسْتَغْمَزُ(2) بالشَّدیدَةِ).

این سخن در واقع پاسخی است به آنها که می گویند در برابر افراد فاجر و بی دین تنها کسانی مانند آنها می توانند بایستند و افراد دیندار و درستکار، در چنگال آنها گرفتار خواهند شد. امام(علیه السلام) در پاسخ این سخن می فرماید: ممکن است انسان اهل نیرنگ و فجور نباشد; ولی راه و رسم اهل نیرنگ و فجور را بشناسد تا هرگز در دام آنها گرفتار نشود.


سیاست انسانی و سیاست شیطانی:

حقیقت سیاست، همان تدبیر است که گاه درباره یک گروه کوچک به کار می رود و گاه درباره یک کشور و این امر از دورترین زمانها در جوامع انسانی وجود داشته و سیاستمداران، اعم از خوب و بد بر انسانها حکومت می کردند.

این سیاستها بردو گونه بوده است: غالباً بی قید و شرط و گاه مشروط و مقیّد. سیاست بی قید و شرط، سیاستی است که برای پیشبرد هدف هیچ مانع و رادعی را نمی پذیرد و برای نیل به مقاصد شخصی هر کاری را مباح می شمرد; گناهکار و بی گناه را می کشد، زمینها و خانه های آباد را ویران می کند، به هر نوع حیله و دروغ و تزویر متوسّل می شود، پیمانها را هر زمان مخالف اهداف خود ببیند زیر پا می گذارد و حتی بر فرزند و پدر و مادر و برادر رحم نمی کند. اینکه می گویند: «سیاست، پدر و مادر ندارد» اشاره به همین است، هارون به فرزندش مأمون می گوید: اگر چشم طمع به حکومتم بدوزی آن را از کاسه سرت بیرون می کشم و مأمون از سر بریده برادرش امین استقبال می کند و جشن می گیرد. امثال این حوادث در تاریخ عجم و عرب و شرق و غرب فراوان است که قرآن به یکی از نمونه های آن درباره فرعون اشاره کرده، می فرماید: «(إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الاَْرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شیَعاً یَسْتَضْعِفُ طَآئِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَآءَهُمْ وَیَسْتَحْیِ نِسَآءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسدینَ); فرعون در زمین برتری جویی کرد و اهل آن را به گروه های مختلفی تقسیم نمود، گروهی را به ضعف و ناتوانی می کشاند، پسرانشان را سر می برید و زنانشان را (برای کنیزی و کامجویی) زنده نگه می داشت. او به یقین از تبه کاران بود».(4)

اما سیاست رحمانی و انسانی، سیاستی است که برای وصول به هدف پای بند مشروعیت وسیله هاست و از چهارچوبه های احکام الهی و اصول انسانی قدم فراتر نمی نهد; عدالت را در حق دوست و دشمن به رسمیت می شمرد، امانت را رعایت می کند، به عهد خود پای بند است و انسان و وجدان و کرامت انسانی را ارج می نهد.

چنین سیاستمدارانی هر چند اندکند و در مقایسه با دشمنان دارای سیاست شیطانی، ممکن است گرفتار مشکلاتی شوند، ولی نام آنها بر پیشانی تاریخ می درخشد و راه و رسمشان الگویی است برای همه انسانها.

نمونه بارزی از نوع اوّل سیاست، دار و دسته معاویه در شام است و نمونه بسیار روشن برای قسم دوم، سیاست امیرمؤمنان علی(علیه السلام) است. این سخنی است که دوست و دشمن ـ جز افراد متعصّب ـ به آن اعتراف کرده اند.

ابن ابی الحدید با توجه به مبانی مذهبی خود سیاست امیرمؤمنان را در کشورداری در ابتدا با سیاست عمر مقایسه کرده و می گوید: بعضی از کسانی که مقام علی(علیه السلام) را نشناخته اند می پندارند عمر از او سیاستمدارتر بود، هر چند که آن حضرت از عمر عالم تر بود.

سپس به ردّ این نظریه پرداخته، می گوید: سیاست علی(علیه السلام) منطبق بر سیاست پیامبر اسلام بود و از استادش ابوجعفر نقیب نقل می کند که با صراحت می گفت: «هیچ تفاوتی میان سیره پیامبر با سیره علی(علیه السلام) نبود».

آن گاه به بیان مشروح سخنان جاحظ (دانشمند سنّی معتزلی) درباره مقایسه سیاست علی(علیه السلام) و معاویه می پردازد که خلاصه اش چنین است:

بعضی که خود را عاقل و هوشیار می پندارند، می گویند: «معاویه دوراندیش تر و سیاستمدارتر از علی(علیه السلام) بوده است در حالی که این سخن اشتباه (بزرگی) است». در ادامه سخن برای ابطال این توهم می افزاید علی(علیه السلام) در جنگهای خود به چیزی جز آنچه موافق قرآن و سنّت بود عمل نمی کرد ولی معاویه هر حیله ای را به کار می برد، چه موافق قرآن باشد چه مخالف.

علی(علیه السلام) به سپاهیان خود دستور می داد که هرگز آغازگر جنگ نباشید، فراریان را تعقیب و نابود نکنید، مجروحان را نکشید (در حالی که معاویه هرگز چنین دستورهایی را نمی داد).

ابن ابی الحدید بعد از نقل این سخن و تمجید در پی به سراغ سخنان کسانی می رود که در پاره ای از امور بر سیاست علی(علیه السلام) خرده گرفته اند ازجمله:

1ـ چرا علی(علیه السلام) به هنگام بیعت برای خلافت، معاویه را در شام تثبیت نکرد تا پس از استقرار حکومتش او را بدون جنگ و خونریزی عزل نماید؟

در پاسخ می گوید: علی(علیه السلام) می دانست این کار سبب تقویت معاویه و امتناع بیشتر او از بیعت می شود و پس از آن دیگر هیچ عذری برای عزل او پذیرفته نبود.

2ـ چرا علی(علیه السلام) هنگامی که در میدان صفین بر شریعه فرات مسلط شد معاویه و لشکریانش را از آن منع نکرد تا از تشنگی به ستوه آیند، در حالی که معاویه پیش از آن، چنین کرده بود؟

در پاسخ می گوید: علی(علیه السلام) همچون معاویه نبود که شکنجه دشمنان را مخصوصاً از طریق عطش جایز بشمارد، زیرا خدا در مورد هیچ یک از مجرمان چنین حکمی را صادر نکرده است.

3ـ چرا علی(علیه السلام) در قرارداد ترک مخاصمه با معاویه حاضر شد نام امیرمؤمنان (خلیفه رسول الله(صلی الله علیه وآله)) را از کنار نامش محو کنند، کاری که شبهه را در نفوس اهل شام تقویت کرد؟

در پاسخ می گوید: این کار علی(علیه السلام) دقیقاً همچون روش پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در جریان صلح حدیبیه بود که وقتی سران شرک اصرار کردند پیامبر(صلی الله علیه وآله) عنوان رسول الله را از عقدنامه صلح حذف کند، موافقت کرد (و چون کسی راضی به این کار نبود خود اقدام به این کار نمود) و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) این جریان را به علی(علیه السلام) قبلا خبر داده بود.

4ـ چرا علی(علیه السلام) با اینکه از کثرت دشمنان خود با خبر بود، اقدامات امنیتی را در این مورد به اجرا در نیاورد؟

در پاسخ می گوید: علی(علیه السلام) در این کار از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)پیروی می کرد (و راضی نبود با گماردن محافظان در چپ و راست، خود را از مردم جدا سازد).(5)

ابن ابی الحدید سخنانی فراتر از اینها دارد و در حدود 50 صفحه از کتابش را در ذیل همین خطبه به بحث فوق، اختصاص داده که نقل همه آن در این مختصر نمی گنجد.

جالب اینکه او در پایان همه این بحثها چنین می گوید: از آنچه گفتیم روشن می شود کسانی که بر سیاست علی(علیه السلام) خرده می گیرند در اشتباهند: «إِنَّهُ أصحُّ النّاسُ تَدْبیراً وَ أحْسَنُهُمْ سیاسَةً وَ إِنَّمَا الْهَوی وَ الْعَصَبیَّةُ لا حیلَةَ فیهِما; او از همه مردم، تدبیرش صحیح تر و سیاستش بهتر بود; ولی تعصبهای شدید (که مانع فهم این امور می شود) راه حلّی ندارد».(6)


پی نوشت:

  1. «أدهی» از ریشه «دهی» بر وزن «وحی» به معنای شدّت هوشیاری و زیرکی می آید و گاه به معنای مصیبت و حادثه بزرگ و در جمله بالا همان معنای اوّل اراده شده است.

  2. نیل الاوطار، جلد 8، صفحه 79 و صحیح بخاری، جلد 8، صفحه 62 (کتاب الحیل).

  3. «استغمز» از ریشه «غمز» بر وزن «رمز» به معنای ناتوان ساختن گرفته شده است و به معنای فشردن و بدگویی کردن نیز آمده و در اینجا همان معنای اوّل اراده شده است.

  4. قصص، آیه 4 .

  5. رجوع کنید به شرح ابن ابی الحدید، جلد 10، صفحه 212-260 .

سند خطبه

:

این خطبه را مرحوم کلینی (با عبارات مختصرتر و مشابهی) در جلد دوم اصول کافی، صفحه 336 و 338 با دو سند نقل کرده است که یکی از آن دو از امام صادق علیه السلام است و دیگری از اصبغ بن نباته که مستقیماً از امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل می کند. با توجه به اینکه اصبغ بن نباته می گوید: امیرمؤمنان علی علیه السلام این سخن را در خطبه ای بر منبر کوفه بیان کرد که این بخشی از خطبه مفصل تری بوده است که مرحوم سیّد رضی تنها به همین مقدار اکتفا کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 85

).