[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی معاویة:

وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بأَدْهَی مِنِّی، وَ لَکِنَّهُ یَغْدرُ وَ یَفْجُرُ

؛

وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاس

،

وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ، وَ لِکُلِّ غَادرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بالْمَکِیدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بالشَّدیدَة.[/hadith]

فرموده است: معاویه از من زیرکتر نیست.

یعنی: او در زیرکی از من تواناتر نیست، و این سخن را با سوگند به خداوند تأکید کرده است.

فرموده است: و لیکن او غدر می کند، و گناه و فجور مرتکب می شود.

این سخن به آنچه لازمه دهاء و زیرکی که غدر و نیرنگ است اشاره دارد، همان چیزی که امام (ع) به سبب آن از به کار گرفتن زیرکی دوری جسته اند، فجور (گناه و بد کرداری) نیز به سبب غدر واقع می شود، زیرا چنان که گفته شد وفا یکی از شاخه های ملکه عفّت است، و غدر (خیانت و پیمان شکنی) که صفت زشت ضدّ آن است از فروع فجور است که در مقابل عفّت قرار دارد، از این رو آن بزرگوار دها و زیرکی را از خود نفی می کند، زیرا غدر و پیمان شکنی را زشت و ناپسند می شمارد، و نفی دها به دلیل نفی لازم آن که غدر است می باشد برای این که انتفای لازم مستلزم انتفای ملزوم است.

پس از این امیر مؤمنان (ع) به گونه قیاس ضمیر از شکل اوّل صفت غدر را حدّ وسط این قیاس قرار می دهد و فجور و انحراف معاویه را از حقّ اثبات می کند، این که فرموده است: لیکن او غدر می کند به منزله صغرا و جمله یفجر در حکم نتیجه است و گویی چنین فرموده است:... و لیکن او غدر می کند پس مرتکب گناه می شود، کبرای این قیاس جمله: و هر غدری فجور است، می باشد، بنا بر این قیاس مذکور بدین صورت است:... و لیکن او غدر می کند و هر کس غدر کند مرتکب فجور می شود، و نتیجه این است که معاویه فاجر و گنهکار است.

سپس آن بزرگوار به گونه قیاس دیگری از شکل اوّل کفر معاویه را اعلام می کند، صغرای این قیاس جمله: و هر غدری گناه است، و کبرای آن هر گناهی کفر است می باشد، و چون در قیاس اوّل ثابت شد که معاویه فاجر و گنهکار است، و از آنچه فرموده است که هر گناهی کفر است لازم می آید که هر فاجری کافر باشد، لذا با این دو مقدّمه کفر معاویه ثابت می گردد، و سه واژه: غدرة، و فجرة، و کفرة به صورت غدرة، فجرة، کفرة که به معنای بسیار حیله گر و بسیار فاجر و کافر می باشد نیز روایت شده، و آنچه پیشتر گفته شد در اثبات مطلوب روشنتر است.

برخی از شارحان گفته اند: سبب اثبات کفر برای معاویه این است که در این جا مراد غدر کننده ای است که به کار بردن غدر را جایز و حلال بشمارد، چنان که مشهور است که عمرو بن عاص و معاویه آنچه را که حرمت آن از ضروریّات دین محمّد (ص) بود مباح شمرده حرمت آن را انکار کردند، و معنای کفر همین است، شاید هم مراد از کفر، ناسپاسی و کفران نعمتهای پروردگار و نادیده گرفتن آنها از طریق ارتکاب گناه باشد، چنان که مفهوم لغوی کفر است.

این که در خطبه، واژه کفر مفرد آمده برای این است که با تعدّد غدر کفر نیز متعدّد و تکرار می شود، و توجّه به این نکته بیشتر باعث بیزاری و دوری جستن از غدر است، زیرا منظور امام (ع) از این سخنان بر حذر داشتن شنوندگان از این عمل زشت و کفر آمیز می باشد.

فرموده است: برای هر غدر کننده ای در روز رستاخیز پرچمی است که بدان شناخته می شود، کلمات آن حضرت در این باره عین الفاظ حدیث نبوی است، و در آن هشداری است بر لزوم دوری جستن از این صفت زشت و ناپسند.

فرموده است: به خدا سوگند من با مکر و نیرنگ غافلگیر نمی شوم، این سخن تأکیدی است بر آنچه پیش از این فرموده که آراء و تدابیر مختلف را می داند، و چگونگی زیرکی زیرکان را می شناسد، بدیهی است کسی که به اینها آگاهی دارد با حیله و نیرنگ غافلگیر نمی شود.

فرموده است: «و لا استغمز»:

این واژه با زای نقطه دار و به این معناست که نمی توان مرا ضعیف و زبون ساخت، و من در برابر سختیهایی که وارد می شود ناتوان نمی شوم، واژه مذکور با راء نیز روایت شده و در این صورت معنا این است که من به گرفتاریهای ناشی از حیله و نیرنگهای دشمنان ناآگاه نیستم، این سخنان در حقیقت پاسخی است به گفته های کسانی که به احوال آن حضرت آگاهی نداشته و آن بزرگوار را به ضعف رأی و سوء تدبیر نسبت می دادند، و معاویه را در جنگ و جز آن مصلحت اندیش می شمردند، و این گفتار را آن حضرت می شنید.

در این جا باید دانست که برای پاسخ دادن به آنهایی که این تصوّر باطل را داشته اند لازم است چگونگی حال و روش علی (ع) و معاویه و کسانی را که به حسن تدبیر منسوب داشته اند بدانیم، و تفاوت میان آنها را بشناسیم، بی شکّ پاسخ آنها جز یک چیز نیست، و آن این که امیر مؤمنان (ع) شخصیّتی بود که در جمیع اعمال خود از احکام دین و قوانین شریعت پیروی می کرد، و عادتها و روشهایی را که در جنگها معمول بود به کار نمی بست، و از تدابیری مانند نیرنگ و پلیدی و مکر و حیله و یا اجتهاد در برابر نصّ، و تخصیص دادن عمومات احکام به وسیله آراء و نظریّات خود، و جز اینها که در شرع مجوّزی ندارد دوری می جست، امّا دیگران از همه این وسایل استفاده می کردند و به آنها تکیه داشتند و به هر کاری دست می زدند خواه موافق شرع باشد یا نباشد، دامنه بهره گیری از هر نوع وسیله، و استفاده از هر مکر و حیله برای آنها گسترده و آسان، و برای علیّ (ع) سخت و مشکل بود.

از ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ در این باره سخنانی طولانی نقل شده که خلاصه اش این است: من بسا می شود کسی را می بینم که گمان می کند دارای عقل و دانش است، و خود را از خواصّ می شمارد در حالی که از عوام است و می پندارد که معاویه نسبت به علی (ع) از بینشی ژرفتر، و اندیشه ای درست تر و طریقه ای بهتر برخوردار بوده است، در حالی که چنین نیست و من به موارد اشتباه او اشاره خواهم کرد، از جمله این که علی (ع) در جنگهای خود جز آنچه را که موافق کتاب و سنّت بود به کار نمی بست، در حالی که معاویه هر چه را لازم می دید انجام می داد، خواه موافق کتاب و سنّت باشد یا مخالف، مثلا معاویه در جنگ، همان روشی را به کار می برد که پادشاه هند هنگام برخورد با پادشاه ایران داشت، در صورتی که علی (ع) به یاران خود دستور می داد پیش از آن که دشمن جنگ را آغاز کند نبرد را شروع نکنند و به دنبال فراریان نروند، و مجروحان را نکشند، و در بسته را باز نکنند، این رفتار علی (ع) نسبت به ذی الکلاع و ابی اعور سلمی و عمر- و بن عاص و حبیب بن مسلمه و همه سران و فرماندهان با روش او در مورد کسانی که جزء حاشیه و اتباع شمرده می شدند تفاوتی نداشت، و فرقی میان آنها نمی گذاشت، و ما می دانیم آنهایی که دست اندرکار جنگند تنها در جهت نابودی دشمن می اندیشند، و برای به دست آوردن این فرصت کمین می کنند، بی آن که در باره چگونگی وسائلی که در راه وصول به این هدف به کار می برند فکر کنند، که آیا این وسایل مخالف شرع است، مانند: سوزانیدن، غرق کردن، پخش سموم، سخن چینی و اشاعه دروغ و توزیع نشریّه های بهتان آمیز میان سپاهیان، یا این که موافق شرع است، و بی شک کسی که اندیشه خود را پای بند کتاب خدا و سنّت پیامبر (ص) کند، و نخواهد از این حدّ پا فراتر گذارد، خویشتن را از چنگ زدن به تدابیر گوناگون بسیار، و استفاده از حیله ها و نیرنگهای بی شمار باز داشته است، و روشن است که راست و دروغ از راست به تنهایی بیشتر، و حلال و حرام، از حلال تنها زیادتر است، امّا علیّ (ع) بر خلاف حیله گران و نیرنگبازان، لجام ورع بر زبان داشت، و از هر گفتاری جز آنچه رضا و خشنودی خداوند در آن بود لب فرو می بست، و به هیچ کاری دست نمی زد مگر به آنچه کتاب خدا و سنّت پیامبر (ص) بر آن صحّه گذاشته بود، مردم نادان هنگامی که نیرنگهای شگفت انگیز و روشهای خدعه آمیز معاویه را دیدند و نتایجی را که از این راه عاید او شده نگریستند، و این گونه اعمال را در علیّ (ع) مشاهده نکردند حمل بر قصور و ناتوانی کردند، و پنداشتند که علیّ دچار ضعف و نقصان بوده و معاویه بر او برتری دارد.

گذشته از اینها بزرگترین نیرنگ معاویه این بوده که قرآنها را بر فراز نیزه ها کردند، لیکن جز این است که از یاران علی (ع) تنها کسانی فریب خوردند که او را نافرمانی کرده و با دستور او به مخالفت برخاستند اگر گفته شود معاویه با حیله ها و نیرنگهای خود به هدفی که در نظر داشت و آن ایجاد اختلاف میان سپاهیان علی (ع) بود دست یافت، پاسخ این است که سخن مذکور درست است لیکن خارج از موضوع مورد بحث است، همچنان که اختلافی نیست که یاران علی (ع) فریب خوردند و شتاب کردند و با یکدیگر به نزاع برخاستند، و آنچه مورد بحث می باشد. تفاوت میان علی (ع) و معاویه در نیرنگ و مکر و صحت عقل و رأی است.

این خلاصه گفتار جاحظ بود و هر کس با دیده انصاف به این سخنان بنگرد، درستی و راستی گفتار او را در می یابد و در همین جا پاسخ همه نسبتهای ناروایی که به علی (ع) داده شده و آن بزرگوار را در روزگار خلافتش متّهم به کوتاهی و تقصیر کرده اند بر او روشن می گردد، از جمله نسبتهای مذکور این که چرا علی (ع) در آغاز خلافت خود، حکومت معاویه را بر شام اجازه نداد و تأیید حکومت او را به منزله تأیید ظلم و ستم دانست و وی را از آن سمت برکنار کرد، دیگر شبهه تحکیم و سخنان نادرستی است که در این باره گفته اند، دیگر سختگیری آن حضرت در امور بیت المال و عدم رعایت جانب برخی از اصحاب خود از این جهت بود که باعث شد از آن بزرگوار جدا شوند و حتّی برادرش عقیل و نجاشی شاعر او و مصقلة بن هبیرة آن حضرت را ترک گویند و به سوی معاویه رو آورند، نسبت دیگر این که چرا طلحه و زبیر را رها کرد تا این که از او جدا شدند، و به سوی مکّه شتافتند، و به آنها اجازه داد که اعمال عمره را به جا آورند، در صورتی که مقتضای رأی و تدبیر این بود که آنان را نزد خود پایبند می ساخت، و از این که از او دور شوند باز می داشت، و نسبتهای دیگری از این گونه که داده اند، امّا هنگامی که انسان احوال و ویژگیهای آن حضرت را در نظر گیرد انصاف می دهد که در تمام این موارد آنچه آن بزرگوار انجام داده به مقتضای شرع بوده و بیرون از احکام الهی نبوده است، و ما اگر بخواهیم به تفصیل، این گفته ها و نسبتها را پاسخ دهیم از غرض اصلی خود دور می شویم، و توفیق از خداوند است.