[hadith]من کلام له (علیه السلام) و فیه ینفر من الغفلة و ینبه إلی الفرار لله:

فَإِنَّکُمْ لَوْ قَدْ عَایَنْتُمْ مَا قَدْ عَایَنَ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ لَجَزعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ، وَ لَکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ مَا قَدْ عَایَنُوا وَ قَرِیبٌ مَا یُطْرَحُ الْحِجَابُ، وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنْ سَمِعْتُمْ وَ هُدیتُمْ إِنِ اهْتَدَیْتُمْ، وَ بحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَقَدْ جَاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ وَ زُجِرْتُمْ بمَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ وَ مَا یُبَلِّغُ عَنِ اللَّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّمَاءِ إِلَّا الْبَشَرُ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحه 654-649

باید دانست تا زمانی که انسان در لفاف بدن پوشیده باشد در حجابی از تاریکی جسمانیّت و کشمکشهای وهم و خیال قرار گرفته و از مشاهده روشناییهای عالم غیب و ملکوت محروم است. این حجاب قابل افزایش و نقصان و قوّت و ضعف است و مردم نسبت به آن دارای مراتبی هستند که بزرگترین و ضخیم ترین حجاب، حجاب کفر است چنان که قرآن کریم در باره حجاب کفر چنین اشاره فرموده است: «أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» برابر این آیه مثل کافر مانند کسی است که در دریای پر تلاطم قرار گرفته باشد که موج روی موج می آید. 

مقصود از دریای پر تلاطم دنیاست که خطرهای هلاک کننده دارد. موج اوّل موج شهوات است که انسان را به صفات حیوانی فرا می خواند و سزاوار این است که این موج تاریک باشد. زیرا دوستی چیزی انسان را کور و کر می کند. موج دوّم موج صفات حیوانات درنده است که موجب خشم و دشمنی و کینه و حسد و برتری جویی می شود و سزاوار این است که تاریک باشد، زیرا غضب عقل را می پوشاند و حق آن است که بالاترین موج باشد چون غضب بر بیشتر شهوات مسلّط است آن چنان که اگر غضب شدّت یابد انسان شهوات دیگر را فراموش می کند. 

منظور از ابرهای تاریک اعتقادات باطل و خیالات فاسد است که موجب حجاب بینش کافر از دریافت نور حق می شود. چون خاصیّت حجاب این است که جلو تابیدن نور خورشید را بر چشمان ظاهر بین بگیرد. هر گاه همه این امور حجاب و تاریک کننده باشد معنای آیه شریفه که فرمود تاریکیهای پی درپی و بر روی هم قرار دارند روشن می شود. 

امّا خفیف ترین و نازک ترین حجاب، حجاب کسانی است که گوششان را در مسیر اوامر و نواهی خداوند به کار می گیرند و در تصفیه باطن و جلا دادن ضمیرشان همّت می گمارند و حجاب غفلت و بی خبری را از خود دور می سازند. بر آنها خورشید معارف الهی نور افشانی می کند و در وادی دلهاشان آبهای بخشش پروردگار جریان می یابد و به هر کس به اندازه قابلیّتش فیض می بخشد. 

این گروه هر چند در رفع حجاب و پاکسازی آلودگیهای باطل از نفوسشان کوشیده اند ولی تا زمانی که در این بدن قرار داشته باشند در پرده ای، هر چند نازک و ضعیف، از حجابهای جسمانی قرار دارند. میان این دو مرتبه (ضخیم ترین و نازکترین حجاب) درجاتی از حجاب کم و زیاد وجود دارد و تفاوت مردم در درک انوار علم و تأثیر پذیری از معارف الهی و آگاهی بر رموز دین، به تفاوت این حجاب بستگی دارد. و بر حسب تفاوت همین حجابها وارد شدن در آتش جهنم تفاوت پیدا می کند. چنان که خداوند تعالی فرموده است: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها». 

هیچ انسانی از آلودگیهای این حجابها نجات نمی یابد مگر این که از این بدن رها شود و آن را به دور افکند. در این صورت است که خداوند تعالی فرموده است: «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً». 

بنا بر این هر خوبی و بدی که برای خود آماده کرده و به مقتضای استعدادش آن را به دست آورده به (عین الیقین) مشاهده می کند امّا مشاهده این امور قبل از جدایی روح از بدن چنان که باید ممکن نیست زیرا بدن مانع آن است، هر چند اعتقاد قطعی برهانی بر حقایق امور را دارا باشد و یا نوعی مکاشفه، آن چنان که در باره بعضی از اولیای خدا گفته اند داشته باشد. البته این نوع آگاهی و اطلاع مانند مشاهده است و نه مشاهده خالص حقیقی، زیرا از نوعی توهّم و خیال جدا نیست و به همین خاطر است که رسول خدا (ص) از قول پروردگار نقل کرده است: «برای بندگان صالح خود نعمتهایی را آماده ساخته ام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر دل انسانی خطور کرده است و بالاتر از آن چیزهایی است که شما بر آن آگاهی یافته اید». این سخن حق تعالی اشاره به نوعی مشاهده خالصی است که آمیختگی ندارد و انسان پس از مرگ با چشم یقین آن را می بیند. 

گاهی حقایقی را که اهل مکاشفه در زندگی دنیا کشف می کنند عین الیقین می نامند و درک کسانی که در این امور پایین تر از اهل مکاشفه اند اگر به وسیله احساس باشد و امکان بطلان آن نباشد، آن را علم الیقین می گویند. 

گاهی علم یقین در نزد صوفیّه اختصاص می یابد به چیزی که نفس به تصدیق آن میل دارد و در نهایت بر شخص مسلّط و چیره می شود، آن چنان که چیز مورد علاقه، او را بر کاری وا می دارد و یا منع می کند در این صورت می گویند فلانی یقینش به مرگ ضعیف است هر گاه در آماده شدن برای مرگ همّت نگمارد گویا به مردن یقین ندارد با وجودی که در رسیدن مرگ هرگز شک ندارد. و در صورتی می گویند یقینش به مرگ محکم است که یاد مرگ بر او غلبه کند و تمام کوشش شخص در آماده شدن برای مرگ صرف شود.

پس از دانستن این موضوع سخن امام (ع) که فرمود: «فانّکم لو عاینتم ما قد عاین من مات منکم لجزعتم و وهلتم»، قضیّه شرطیّه ای است که امام (ع) برای توجّه دادن به این حقیقت آورده است که در پشت سر شما سختیهای آخرت و عذاب هایی است که گذشتگان شما آنها را دریافتند و شما اکنون آنها را مشاهده نمی کنید هر چند آنها را از علوم یقینی می دانید. اگر آنها را با چشم یقین مشاهده می کردید البتّه بی تابی و زاری می کردید و سخن دعوت کنندگان به خدا را می شنیدید و اطاعت می کردید. این ملازمه یقین و اطاعت از اموری است که برهان بر صحّت آن گواه است و خداوند تعالی به حقیقت آن در قرآن اشاره فرموده است که: «وَ لَوْ تَری  إِذ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ». این سخن بدان خاطر است که سختیهای آخرت را دیده اند و زاریشان از این بابت است. خداوند به آنان پاسخ می دهد: «وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما..». 

فرموده است: «و لکن محجوب عنکم ما قد عاینوا»، 

این جمله حضرت برای تالی همین قضیّه شرطیّه متّصله، استثناست. به دلیل این که چشمان آنها حجاب دارد و نمی توانند سختیهای پس از مرگ را ببینند، زاری و بی تابی نمی کنند و اگر هم به زبان قال جزع و فزعی ندارند زبان حالشان زاری و بی تابی خواهد بود. 

فرموده است: «و قریب ما یطرح الحجاب»، 

در این جمله «ما» مصدریّه است و مبتدای جمله، و قریب خبر آن است و در معنی اشاره دارد به بی اعتباری بهانه جویی آنها، آن زمان که به عذاب تهدید شوند، و آنها ندانستن را برای کوتاهی در عمل بهانه قرار می دهند زیرا بزودی حجاب بدن کنار خواهد رفت و احوال قیامت و سختیهای روز رستاخیز بر ایشان آشکار می شود و آن هنگامی است که آسمان پرده های خود را از چشم مردم کنار بزند. در آن هنگام مشاهده می شود که جهنّم برافروخته شده و بهشت آراسته گردیده است. این مضمون کلام خداست که فرموده است. «وَ إِذَا السَّماءُ کُشطَتْ وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ» و نیز فرمود: «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ». 

فرموده است: «و لقد بصّرتم ان ابصرتم و اسمعتم ان سمعتم و هدیتم ان اهتدیتم»، 

این جمله امام (ع) اشاره است به جواب دیگری و شباهت دارد به آنچه قبلًا به آن اشاره کردیم و آن بهانه این است که آنها وجود حجاب را مانع از مشاهده چیزی می دانند که باعث زاری و بی تابی است. توضیح مطلب این است که هر چند اکنون حجاب وجود دارد و حقایق پس از مرگ را پوشیده است ولی آنان بر آن حقایق واقفند و با عبرتها و مثلهایی که بر زبان انبیا جاری شده است حقیقت برای آنها روشن است و مشکلات پس از مرگ را از کتب الهی و سنن انبیا فهمیده اند و با دلایل واضح و براهین قاطع آنها را دریافته اند آن چنان که گویا آنها را مشاهده کرده شکّی در آنها ندارند، بنا بر این حجاب نمی تواند برای آنها بهانه ای باشد. 

در این که امام (ع) از بین حواسّ پنجگانه اختصاصاً شنیدن و دیدن را یادآوری فرموده اند بدان خاطر است که عبرت گرفتن برای امور آخرت به این دو بستگی دارد. به کار بردن کلمه هدایت در جمله فوق اشاره به سهمی است که عقل بدون دخالت ابزار در هدایت دارد، و این که امام (ع) «ان شرطیّه» را سه بار در جمله خود به کار برده است به این معنی است که با وجود دیدن و شنیدن و هدایت شدن، در دین و شنیدن و هدایتشان شکّ وجود دارد. و تمام جمله بیان تنفّر از ادامه غفلت آنهاست و یادآوریی این نکته است که در عبرت گرفتن باید از خدا مدد خواست. 

فرموده است: «بحقّ اقول لکم لقد جاهرتکم العبر و زجرتم بما فیه مزدجر»، 

پس از آن که امام (ع) اثبات کرد که آنها حقایق پس از مرگ را گویا دیده اند و شنیده اند این جمله را برای توضیح دیدن و شنیدن آنها آورده است و این که با پیشامدهای ناگواری که برای آنها پیش آمده است عبرتها آشکار شده و از پیشینیان نیز عبرت آموخته اند و آنچه از مشکلات شنیده اند برای پند گرفتن کافی است و آن مشکلاتی که شنیده اند نهی های پی درپی مؤکّدی که وعده های ترسناک می دهد و مجازاتهای مهیّایی دارد که کمترین آنها موجب عبرت گرفتن برای صاحبان خرد می شود، چنان که خداوند تعالی فرموده است: «وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ». 

فرموده است: «و ما یبلّغ عن اللّه بعد الرّسل السّماء الّا البشر»، 

این سخن امام (ع) اشاره به این است که در عالم وجود برای هدایت به سوی حق تعالی جز زبان انبیا راه دیگری نیست که مردم را به حق دعوت کند. 

وقتی دعوت مردم به خداوند متعال از طریق وعده و وعید و ضرب المثل و یادآوری موارد عبرت انگیز مردمان گذشته ممکن نباشد در این صورت عذاب بر چنین مردمی رواست. و این وعده و وعید و ضرب المثلها و موارد عبرت آموز گذشتگان روشن نمی شود، مگر با زبان فرستادگان بشری (پیامبران). بنا بر این پس از ملائکه ممکن نیست پیامهای الهی جز از طریق انبیا به مردم برسد، پس قطعاً دستورات انبیا برای توجّه مردم به خدا کافی به نظر می رسد.