[hadith]أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِیَتِهِ وَ أَسْتَعِینُهُ فَاقَةً إِلَی کِفَایَتِهِ، إِنَّهُ لَا یَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ وَ لَا یَئِلُ مَنْ عَادَاهُ وَ لَا یَفْتَقِرُ مَنْ کَفَاهُ فَإِنَّهُ أَرْجَحُ مَا وُزنَ وَ أَفْضَلُ مَا خُزنَ. وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلَاصُهَا مُعْتَقَداً مُصَاصُهَا نَتَمَسَّکُ بهَا أَبَداً مَا أَبْقَانَا وَ نَدَّخِرُهَا لِأَهَاوِیلِ مَا یَلْقَانَا، فَإِنَّهَا عَزیمَةُ الْإِیمَانِ وَ فَاتِحَةُ الْإِحْسَانِ وَ مَرْضَاةُ الرَّحْمَنِ وَ مَدْحَرَةُ الشَّیْطَانِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحه 471-479

از خطبه های حضرت علی (ع) که پس از بازگشت از جنگ صفین ایراد فرموده. 

مقصود از حمد در کلام امام (ع) شکر است و کلمه استتماماً و کلمات منصوب بعد آن مفعول له می باشد. امام (ع) برای شکر خود و نتیجه در نظر گرفته است: اوّل آن که خداوند نعمت خود را تمام کرده است و بنده حق با زیادی شکر مستعدّ فراوانی نعمت می شود. این کلام امام (ع) به آیه کریمه قرآن توجّه دارد که فرمود: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ...» آیه به ترغیب مزید نعمت، شکرگزاری را می طلبد. 

دوّم این که شکرگزاری تسلیم شدن در برابر عزّت خداست زیرا بنده خداوند با کمال شکر آماده شناخت نعمت دهنده می شود که آن خداوند سبحان است و شناخت خدا مستلزم انقیاد برای عزّت او و خشوع در برابر عزّت اوست. 

این سخن امام (ع) به این آیه کریمه اشاره دارد: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لإزیدنّکم». این آیه شریفه متضمن ترسی است که مانع از مقابله نعمت خداوند تعالی به کفر است. 

هنگامی که انسان استعداد تمامیّت نعمت و شایستگی کمال خضوع و انقیاد خداوند متعال را داشته باشد باید بداند که همه اینها جز با عنایت الهی که دست بنده را بگیرد و کششی که او را از غرقاب معاصی و اسباب آن دور سازد حاصل نمی شود و هر یک از امور خیر اسباب و مؤونه ای لازم دارد که انسان را از افراط و تفریط باز دارد به این دلیل امام (ع) برای شکرگزاری نتیجه دیگری را که وسیله رسیدن به این دو فایده (استتمام نعمت و انقیاد برای عزّت) است معیّن می سازد و آن توسّل به خداوند تعالی است برای دوری از معصیت. 

امام (ع) به دنبال شکرگزاری، از خداوند برای استعداد طلب یاری می کند و برای این استعداد شکر مجدّدی را تقاضا دارد و برای یاری طلبی خود علّتی را که نیازمند است بیان داشته و جذبه های الهی را برای دوری از افراط و تفریط می داند شک نیست که دو فایده یاد شده، بدون توسّل جستن به خدا و توکّل بر او حاصل نمی شود. این است معنای سخن امام (ع) که فرمود: استعصاما من معصیته و استعینه فاقة الی کفایته. 

  • فرموده است: «انّه لا یضلّ من هداه و لا یئل من عاداه و لا یفتقر من کفاه»، 

این سخن امام (ع) علّت یاری طلبی و دلیل کفایت خواهی از خداوند است، زیرا هر گاه حصول کفایت خداوند مانع از خواسته های افراط و تفریط باشد ایجاب می کند که بنده مستقیماً به راه راست حرکت کند و این همان هدایتی است که خداوند هر کس را بخواهد بدان ارشاد می کند. گویا امام (ع) چنین گفته است: «از خداوند می طلبم که کفایتش را شامل حالم گرداند، کفایتی که هدایت و غنای حقیقی و ملک همیشگی است زیرا آن که خدا هدایتش کند گمراه نمی شود و آن که با خدا دشمنی کند و از شکر و استعانت او سرباز زند از عذابش رهایی نمی یابد. 

امام (ع) در این خطبه لفظ دشمنی با خدا را به طور مطلق ذکر کرده است ولی در قرآن کریم این لفظ مجازاً بر لوازم دشمنی که اعراض از عبادت خدا و خشم نسبت به اوست به کار رفته است. 

  • فرموده است: «فانّه ارجح ما وزن و أفضل ما خزن»، 

ضمیر در بالا به خداوند تعالی باز می گردد ولی چون ذات مقدّس حق از وزن کردن و خزانه کردن که از صفات اجسام است مبرّا است، شایسته این است که مقصود برتری شناخت خداوند در میزان عقل باشد زیرا شناخت غیر خدا با شناخت خدا در نزد عقل برابری نمی کند بلکه بر قلب هیچ عارفی به هنگام اخلاص، غیر خدا خطور نمی کند تا موازنه پیش آید و برتری سنجیده شود. مقصود از خزانه، خزانه شناخت خداوند در سرّ نفوس قدسیّه است. قول دیگر این است که ضمیر به حمد باز می گردد، چنان که در جمله من کذب کان شرّ له، ضمیر له به شرّ باز می گردد. 

  • فرموده است: «وَ اشْهَدُ انْ لا اله الّا اللَّه»،

این کلام، شریفترین کلامی است که توحید آفریدگار بدان اثبات می شود. 

ما در خطبه اوّل به زیبایی ترکیب و ادای کامل مقصودی که این جمله در بردارد اشاره کردیم و خلاصه آن که، این کلام تمام مراتب توحیدی را در بردارد. 

نحویان چنین پنداشته اند که در این کلمه خبری برای «لا» مقدّر است و تقدیر کلام را چنین دانسته اند «لا اله  لَنا الّا اللَّه» یا «لا الهَ موجودٌ الّا اللَّه» هر خبری که در این جا در تقدیر بگیریم کلمه را از آنچه که افاده اطلاق می کند خارج می سازد. و معنای خاصّی که در آن نیست به آن می دهد و آن معنا چیزی است که انسان مخصوص خود می پندارد پس بهتر آن که خبر لا، الّا اللَّه باشد و نیازی به تقدیر کلمه زیادی نباشد. 

برای کلمه لا اله الّا اللَّه فضایلی به ترتیب زیر نقل شده است:

اوّل-  گفته پیامبر (ص) که فرمود برترین ذکر لا له الّا اللَّه، و برترین دعا الحمد للَّه است. 

دوّم-  ابن عمر از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمود: «بر اهل لا اله الّا اللَّه به هنگام مرگ و برانگیخته شدن در قیامت وحشتی نیست، گویا می بینم اهل لا اله الَّا اللَّه را که به هنگام نفخ صور موهای سرشان را از خاک پاک می کنند و می گویند: سپاس خدا را که از ما غم را بر طرف ساخت.»

سوّم-  روایت شده است وقتی مأمون از مرو بازگشته و به عراق می رفت به نیشابور رسید و پیشاپیش او علیّ بن موسی الرضا (ع) بود. گروهی از بزرگان بپا خاستند و گفتند تو را به حق قرابتت با رسول خدا می خوانیم، ما را حدیثی کنی که سودمند باشد. امام (ع) از پدرش و پدرش از پدرانش و پدرانش از رسول خدا و رسول خدا از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال روایت کرد که خداوند فرموده است: «کلمه لا اله الّا اللَّه دژ محکم من است پس هر که داخل دژ استوار من شود از عذاب من در امان است». 

چهارم-  پیامبر خدا (ص) فرمود: با کافران مقاتله می کنم تا بگویند «إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قِیلَ»، هر گاه این کلمه را گفتند از جانب من خون و مالشان در امان است و حسابشان با خداست. 

بعضی از دانشمندان گفته اند خداوند تعالی عذاب را بر دو گونه قرار داده است: یکی شمشیری که در دست مسلمین است و دیگری عذاب آخرت. شمشیر در غلافی است که دیده می شود و آتش در غلافی است که دیده نمی شود، خداوند متعال به رسول خدا (ص) فرمود: «هر کس زبانش را از غلاف مرئی که دهان است در آورد و بگوید «إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قِیلَ» شمشیرمان را در غلاف مرئی قرار می دهیم و آن که زبان دلش را از غلافی که دیده نمی شود و آن غلاف شرک است در آورد و بگوید «لا اله الا اللَّه» شمشیر عذاب آخرت را در غلاف رحمت قرار می دهیم، خوب را به خوب و بد را به بد پاداش می دهیم و در آن روز ستمی نیست». 

  • فرموده است: «شهادة ممتحنا اخلاصها معتقدا مصاصها»، 

«شهادت» از نظر قواعد نحوی مصدر است و به دو صفت (ممتحنا، معتقدا) که برای شاهد صفتند توصیف شده است. 

کلمه «ممتحن» به معنای آزموده است. مقصود این است که شهادت دهنده در اخلاص شهادتی که آن را واجد است خود را آزموده و از شبهات باطل بدور بوده و از هر ذهنیّتی غیر خداوند متعال روی گردان است و در ادای این شهادت زیور توحید را پوشیده است و از آلودگیهای شرک خفی چنان که لازمه توحید مطلق و اخلاص عملی است، پاک و منزّه است. 

  • فرموده است: «نتمسّک بها ابدا ما ابقانا و ندّخرها لا هاویل ما یلقانا فانّها عزیمة الایمان، الی قوله... و مدحرة الشیطان». 

این فراز از سخن امام (ع) اشاره به این است که انسان در مدّت زندگی دنیوی اش برای کارهای مهم و آمادگی یافتن به وسیله آنها برای شداید قیامت لازم است به توحید تمسّک جوید و سپس دلیل تمسّک به توحید و ذخیره ساختن آن برای آخرت با چهار وصف توضیح داده شده است. 

اوّل-  عقیده ایمانی و عزم راسخی است که خداوند تعالی از بندگان خویش خواسته است. علاوه بر این آنچه از شریعت از قواعد و فروع آن رسیده است شاخه های توحید و توابع و متممّها و اموری است که ما را بر اسرار توحید و رسیدن به اخلاص در توحید یاری می دهد. 

دوّم-  کلمه توحید کلید نیکوکاری است، زیرا آن اوّل کلمه ای است که با آن باب شریعت باز می شود و بنده خدا برای پیمودن راه اخلاص به وسیله افاضه احسان خدا و نعمتهای پیاپی او آماده می شود. چنان که توحید اوّلین خواسته خدا از بندگان است و در فطرت آنها سرشته و بر زبان انبیای خود نیز جاری ساخته، آخرین چیزی است که انسان را به اخلاص می رساند و سعادت آخرت او را تأمین می کند. 

سوّم-  کلمه «توحید» باعث رضایت رحمان است و این که کلمه توحید رضایت پروردگار را جلب می کند امری است روشن، زیرا توحید خوشنودی خدا را فراهم می کند و سبب نزول رحمت کامل حق و مزید نعمت بر اشخاصی است که با آن منوّر شده اند و نیز خشم خدا را از انسان برطرف می کند چنان که پیامبر فرمود: «بر پیکار با کافران مأمور شده ام تا لا اله الا اللَّه بگویند».

چهارم-  کلمه توحید موجب طرد و راندن شیطان است و این نیز بخوبی روشن است، زیرا نهایت تلاش شیطان ایجاد شرک ظاهر یا خفی است و کلمه توحید ضد خواست شیطان است. ظاهر کلمه توحید ظاهر دعوت شیطان را دفع، و باطن کلمه توحید باطن خواست او را ریشه کن می کند، و چنان که شرک دارای مراتب بی نهایت است، اخلاص در کلمه توحید نیز بی نهایت است. هر مرتبه ای که از سلوک در اخلاص پیموده شود در مقابل آن مرتبه ای از شرک سقوط می کند و تلاش شیطان در ایجاد آن مرتبه از شرک باطل می شود تا اخلاص به قدر امکان کامل شود و بنیانهای شیطان کاملًا نابود شده و هنگام تلاوت این آیه: «رَبَّنا لا تُزغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»، شیطان کاملًا رانده و مأیوس می شود.