[hadith]الرسول الأعظم:
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) بالْحَقِ، حِینَ دَنَا مِنَ الدُّنْیَا الِانْقِطَاعُ وَ أَقْبَلَ مِنَ الْآخِرَةِ الِاطِّلَاعُ، وَ أَظْلَمَتْ بَهْجَتُهَا بَعْدَ إِشْرَاقٍ وَ قَامَتْ بأَهْلِهَا عَلَی سَاقٍ، وَ خَشُنَ مِنْهَا مِهَادٌ وَ أَزفَ مِنْهَا قِیَادٌ، فِی انْقِطَاعٍ مِنْ مُدَّتِهَا وَ اقْتِرَابٍ مِنْ أَشْرَاطِهَا وَ تَصَرُّمٍ مِنْ أَهْلِهَا وَ انْفِصَامٍ مِنْ حَلْقَتِهَا وَ انْتِشَارٍ مِنْ سَبَبهَا وَ عَفَاءٍ مِنْ أَعْلَامِهَا وَ تَکَشُّفٍ مِنْ عَوْرَاتِهَا وَ قِصَرٍ مِنْ طُولِهَا؛ جَعَلَهُ اللَّهُ [سُبْحَانَهُ] بَلَاغاً لِرِسَالَتِهِ وَ کَرَامَةً لِأُمَّتِهِ وَ رَبیعاً لِأَهْلِ زَمَانِهِ وَ رِفْعَةً لِأَعْوَانِهِ وَ شَرَفاً لِأَنْصَارِهِ.[/hadith]
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص49
اختلاف اقوال درباره عمر دنیا:
علی علیه السلام ضمن این خطبه می گوید: «خداوند متعال محمد (ص) را هنگامی که پایان عمر دنیا نزدیک شده است مبعوث فرمود». مردم در این باره بشدت اختلاف نظر دارند گروهی را عقیده بر این است که تمام مدت عمر جهان پنجاه هزار سال است که بخشی از آن تمام شده و بخشی از آن مانده است، و در مورد آنچه سپری شده و آنچه باقی مانده است نیز اختلاف نظر دارند. آنان برای این ادعای خود که عمر جهان پنجاه هزار سال است به این آیه که می فرماید «فرشتگان و روح در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است به سوی خداوند عروج می کنند» استناد کرده و می گویند کلمه «روز» در این آیه اشاره به دنیاست و عروج روح و فرشتگان و آمد و شد ایشان برای ابلاغ اوامر خداوند به بندگان و پیامبران در این جهان صورت می گیرد،
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص50
و می گویند اینکه برخی از مفسران آن روز را به قیامت تعبیر و تفسیر کرده اند درست و پسندیده نیست که در روز رستاخیز برای فرشتگان و روح عروجی بسوی خداوند متعال نیست که تکلیف برداشته شده است وانگهی در مورد مؤمنان هم باید روز مذکور به اندازه پنجاه هزار سال به طول انجامد یا آنکه فقط برای کافران است و برای مومنان چنان نیست. فرض نخست باطل است، زیرا درنگ پنجاه هزار ساله در آن روز سخت تر از عذاب دوزخ است و جایز نیست که مومن چنین سختی یی را ببیند. فرض دوم باطل است زیرا جایز نیست که زمان واحد برای شخصی طولانی و برای دیگری کوتاه باشد مگر اینکه یکی از آن دو خواب باشد یا در حالتی شبیه خواب که حرکت زمان را احساس نکند و معلوم است که حالت مومنان پس از برانگیخته شدن ایشان چنین نیست.
گفته اند این آیه با آن آیه دیگری که می فرماید «تدبیر کار را از آسمان به زمین انجام می دهد و سپس در روزی که مقدارش هزار سال از سالهایی است که می شمرید به سوی خداوند عروج می کند» تناقضی ندارد زیرا سیاق کلام دلالت بر آن دارد که با آن دنیا را اراده فرموده است و در خبر آمده است که فاصله میان زمین و آسمان مسیر پانصد سال است و چون فرشته یی به زمین می آید و سپس به آسمان بازمی گردد در همان روز مسیر هزار سال را می پیماید. مگر نمی بینی که خداوند می فرماید: «تدبیر کار را از آسمان بسوی زمین انجام می دهد یعنی فرشته با وحی و حکم و فرمان از آسمان به زمین فرود می آید و سپس به سوی خداوند رجوع و به آسمان صعود می کند و جمع مسافت فرود و عروج او به اندازه مسیر هزار سال است.
حمزة بن حسن اصفهانی در کتاب خود، تواریخ الامم، آورده است که یهودیان معتقدند شمار سالها از هنگام آغاز تا سال هجرت حضرت ختمی مرتبت (ص) چهار هزار و چهل و دو سال و سه ماه است.
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص51
مسیحیان بر این عقیده اند که شمار سالها پنجهزار و نهصد و نود سال و سه ماه است. پارسیان بر این عقیده اند که از روزگار کیومرث که به اعتقاد ایشان پدر آدمیان است تا هنگام مرگ یزدگرد پسر شهریار شاه چهارهزار و یکصد و هشتاد و دو سال و ده ماه و نوزده روز است، و این موضوع را به کتاب خود، «اوستا»، که زرتشت آورده نسبت می دهند.
یهودیان و مسیحیان این موضوع را به تورات اسناد می دهند ولی در مورد استنباط مدت و چگونگی آن با یکدیگر اختلاف دارند. مسیحیان و یهودیان چنین می پندارند که تمام مدت عمر این جهان هفت هزار سال است، بخشی از آن گذشته و بخشی باقی مانده است.
گفته شده است: یهودیان از آن مدت کاسته و آن را کوتاه کرده اند که آنان می پندارند شیخ و مرشد آنها که منتظر اویند، در آغاز هزاره هفتم خروج می کند و اگر آن مدت را کوتاه نکنند و کاهش ندهند رسوا شدن ایشان تسریع خواهد شد ولی به هرحال آنان نزد انسانهایی که پس از ما خواهند آمد رسوا خواهند شد.
حمزه اصفهانی می گوید: منجمان سخنانی گفته اند که همه این امور را فرا می گیرد، آنان چنان پنداشته اند از هنگامی که ستارگان در جهان به حرکت درآمده اند از آغاز برج حمل تا روزی که متوکل پسر معتصم از سامراء به دمشق حرکت کرده است تا آن را پایتخت خویش قرار دهد و آن روز نخستین روز محرم سال دویست و چهل و چهار هجرت بوده است- چهار هزار هزار هزار هزار سال و سیصد و بیست هزار سال طبق سالهای خورشیدی است. آنان می گویند: از طوفان نوح (ع) تا بامدادی که متوکل به دمشق حرکت کرده است سه هزار و هفتصد و سی و پنج سال و ده ماه و بیست و دو روز است.
ابو ریحان بیرونی در کتاب الآثار الباقیه عن القرون الخالیة می گوید پارسیان و مجوسیان پنداشته اند که عمر جهان دوازده هزار سال است، به شمار برجها و ماهها و آنچه تا به حال، هنگام ظهور زرتشت پیامبر ایشان، گذشته سه هزار سال است و از هنگام ظهور زرتشت و آغاز تاریخ اسکندر دویست و پنجاه و هشت سال است و میان تاریخ اسکندر و سالی که ما مشغول نوشتن این شرح بر نهج البلاغه هستیم (یعنی سال 647 هجری) هزار و پانصد و هفتاد سال است و با این حساب مدت زمان گذشته از اصل دوازده هزار سال چهار هزار سال و هشتصد
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 52
و هجده سال است و به اعتقاد ایشان باقیمانده دنیا از گذشته آن بیشتر است. ابو ریحان همچنین در یکی از کتابهای خود از قول هندیان نقل می کند که معتقد بوده اند عمر دنیا عبارت است از آنکه در خانه نخست شطرنج عدد یک و در شماره دو عدد دو در خانه سوم عدد چهار و سپس تا آخر خانه ها دو برابر عدد قبلی گذارده شود.
اما مسلمانان معتقد به اخبار، بیشترشان می گویند که عمر جهان هفت هزار سال است و می گویند ما در هزاره هفتم هستیم. حق مطلب این است که این موضوع را هیچ کس جز خداوند یکتا نمی داند، و خداوند سبحان فرموده است «از تو درباره قیامت می پرسند که وقت رسیدن آن کی خواهد بود در چه چیزی تو از یاد کردن آن، غایت و منتهای آن سوی خدای توست». همچنین فرموده است «از تو می پرسند چنان که گویی از آن آگاهی، بگو علم آن پیش خداوند است».
با وجود این آیات همچنین در کتاب عزیز می فرماید «قیامت نزدیک شد» «برای مردم حساب ایشان نزدیک شد» «فرمان خدا در می رسد آن را به شتاب مخواهید». خلاصه آنکه میزان گذشته و میزان باقیمانده را نمی دانیم و فقط همان گونه که به ما فرمان داده شده است معتقدیم و می شنویم و اطاعت می کنیم، همان گونه که ما را این چنین ادب آموخته اند، وانگهی ممکن است آنچه از عمر جهان باقیمانده از لحاظ خداوند اندک باشد و از لحاظ ما نباشد، همان گونه که خداوند سبحان فرموده است «آنان آن را دور می بینند و ما آن را نزدیک می بینیم» و خلاصه سخن آنکه این مسئله موضوعی پیچیده است و واجب است در آن مورد خاموش بود.