[hadith]القرآن الکریم‏:

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ نُوراً لَا تُطْفَأُ مَصَابیحُهُ وَ سرَاجاً لَا یَخْبُو تَوَقُّدُهُ وَ بَحْراً لَا یُدْرَکُ قَعْرُهُ وَ مِنْهَاجاً لَا یُضِلُّ نَهْجُهُ وَ شُعَاعاً لَا یُظْلِمُ ضَوْءُهُ وَ فُرْقَاناً لَا یُخْمَدُ بُرْهَانُهُ وَ تِبْیَاناً لَا تُهْدَمُ أَرْکَانُهُ وَ شفَاءً لَا تُخْشَی أَسْقَامُهُ وَ عِزّاً لَا تُهْزَمُ أَنْصَارُهُ وَ حَقّاً لَا تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ. فَهُوَ مَعْدنُ الْإِیمَانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ وَ یَنَابیعُ الْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ وَ رِیَاضُ الْعَدْلِ وَ غُدْرَانُهُ وَ أَثَافِیُّ الْإِسْلَامِ وَ بُنْیَانُهُ وَ أَوْدیَةُ الْحَقِّ وَ غِیطَانُهُ. وَ بَحْرٌ لَا یَنْزفُهُ الْمُسْتَنْزفُونَ وَ عُیُونٌ لَا یُنْضِبُهَا الْمَاتِحُونَ وَ مَنَاهِلُ‏ لَا یَغِیضُهَا الْوَارِدُونَ وَ مَنَازلُ لَا یَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ وَ أَعْلَامٌ لَا یَعْمَی عَنْهَا السَّائِرُونَ وَ [إِکَامٌ‏] آکَامٌ لَا یَجُوزُ عَنْهَا الْقَاصِدُونَ. جَعَلَهُ اللَّهُ رِیّاً لِعَطَش الْعُلَمَاءِ وَ رَبیعاً لِقُلُوب الْفُقَهَاءِ وَ مَحَاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ، وَ دَوَاءً لَیْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ وَ نُوراً لَیْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ، وَ حَبْلًا وَثِیقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلًا مَنِیعاً ذرْوَتُهُ، وَ عِزّاً لِمَنْ تَوَلَّاهُ وَ سلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ هُدًی لِمَنِ ائْتَمَّ بهِ وَ عُذْراً لِمَنِ انْتَحَلَهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بهِ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بهِ وَ فَلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بهِ وَ حَامِلًا لِمَنْ حَمَلَهُ وَ مَطِیَّةً لِمَنْ أَعْمَلَهُ وَ آیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَ جُنَّةً لِمَنِ اسْتَلْأَمَ وَ عِلْماً لِمَنْ وَعَی وَ حَدیثاً لِمَنْ رَوَی وَ حُکْماً لِمَنْ قَضَی‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 7، ص: 719-705

 

ویژگی های مهم قرآن:

همان گونه که قبلا گفته شد، امام(علیه السلام) در این خطبه بلیغ، نخست از اهمیّت تقوا سخن می گوید. سپس راه تقوا را که پیروی از آیین اسلام است شرح می دهد و در مرحله بعد به اهمیّت قیام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، آورنده اسلام می پردازد و در این بخش آخر، از فضایل و امتیازات قرآن که معجزه جاویدان پیامبر و قانون اساسی اسلام است، سخن می گوید. جالب اینکه امام در 42 جمله کوتاه و عمیق و پرمعنا به 42 امتیاز مهم قرآن اشاره و فضیلتهای آن را به صورت گسترده، تشریح می کند به گونه ای که بالاتر از آن نمی توان گفت.

در آغاز به ده فضیلت و امتیاز می پردازد و می فرماید: «سپس خداوند قرآن را بر او نازل فرمود، نوری که چراغهایش خاموشی ندارد، چراغی که فروغ آن زوال نپذیرد. دریایی که ژرفایش درک نشود و راهی که پیمودنش به گمراهی نمی انجامد، شعاعی که روشنایی اش تیرگی نگیرد، فرقان و جداکننده حق از باطلی که پرتو برهانش خاموش نگردد، بنایی که ارکانش منهدم نشود، و داروی شفابخشی که با وجود آن، بیماریها وحشت نیاورد، قدرتی که یاورانش شکست نپذیرند و حقّی که مددکارانش بی یار و یاور نمانند»; (ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ نُوراً لاَ تُطْفَأُ مَصَابیحُهُ، وَ سرَاجاً لاَ یَخْبُو(1) تَوَقُّدُهُ، وَ بَحْراً لاَ یُدْرَکُ قَعْرُهُ، وَ مِنْهَاجاً(2) لاَ یُضِلُّ نَهْجُهُ،وَ شُعَاعاً لاَ یُظْلِمُ ضَوْءُهُ، وَ فُرْقَاناً لاَ یَخْمَدُ بُرْهَانُهُ، وَ تِبْیَاناً لاَ تُهْدَمُ أَرْکَانُهُ، وَ شفَاءً لاَ تُخْشَی أَسْقَامُهُ، وَ عِزًّا لاَ تُهْزَمُ أَنْصَارُهُ، وَ حَقًّا لاَ تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ).

جمله اوّل و دوم در واقع برگرفته از آیاتی است که قرآن مجید را به نور تشبیه کرده است; در آیه 15 مائده می خوانیم : «(قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبینٌ); از سوی خدا نور و کتاب آشکاری برای شما آمد...»، زیرا قرآن مجید جاده های تاریک زندگی را روشن می سازد و راه را از بیراهه و پرتگاه، نشان می دهد و کاروان جامعه انسانی را در بیابان پرفراز و نشیب این جهان به سوی مقصد; یعنی سعادت دنیا و آخرت رهنمون می گردد.

جمله سوم (وَ بَحْراً لاَ یُدْرَکُ قَعْرُهُ) اشاره به اسرار پنهانی و دقایق علوم است که در قرآن مجید وجود دارد و فراتر از اندیشه هاست و جز خاصّان درگاه الهی به آن نمی رسند. در احادیث اسلامی به بطون متعدد قرآن مجید اشاره شده است.

تعبیر به «منهاج» در جمله چهارم در مورد قرآن با توجه به اینکه منهاج به معنای جاده واضح و روشن و مستقیم است که رهروان آن گمراه نمی گردند ـ اشاره به این است: کسانی که از این طریق واضح و صراط مستقیم الهی بهره گیرند هرگز گرفتار گمراهی ها نمی شوند.

در جمله پنجم اشاره ای دیگری به نورانیّت قرآن شده است، از این نظر که شعاعش جاودانی است و هرگز زایل نمی گردد، همان گونه که قرآن درباره خودش می گوید: «(لاَّ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزیلٌ مِّنْ حَکِیم حَمِید); هیچ گونه باطل (و باطل کننده ای) نه از پیش رو و نه از پشت سر به سراغ آن نمی آید، زیرا از سوی خداوند حکیم و حمید نازل شده است».(4)

در جمله ششم اشاره به نکته مهم دیگری می کند و آن این که قرآن، فرقان است; یعنی به هنگامی که حق و باطل به هم آمیخته شود، آنچه مطابق قرآن است، حق و آنچه مخالف آن است باطل است و به این ترتیب، حق را از باطل جدا می سازد. تعبیر به فرقان درباره قرآن در آیه اوّل سوره فرقان آمده است (تَبَارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذیراً) و از آن مهم تر این که این ویژگی قرآن هرگز به خمود و خاموشی و پنهانی نمی گراید.

در جمله هفتم قرآن تشبیه به بنایی شده است که ارکان و ستونهای آن چنان مستحکم است که هرگز ویران نمی شود و این اشاره به جاودانگی تعلیمات قرآن است.(5)

در جمله هشتم به تشبیه دیگری برخورد می کنیم; قرآن با داروی شفابخشی تشبیه شده که هیچ آثار زیانباری ندارد، زیرا می دانیم غالب داروها به مضمون «لَیْسَ مِنْ دَواء إِلاَّ وَ یُهَیِّجُ داء; هیچ دارویی نیست مگر اینکه اگر یک بیماری را برطرف می سازد بیماری دیگری را می آفریند»(2) آثار منفی مختلفی دارند; ولی قرآن دارویی است که سرتا پا مثبت و شفابخش است.

تعبیر به «شفاء» درباره قرآن در خود قرآن آمده است; در آیه 57 سوره «یونس» می خوانیم: «(قَدْ جَاءَتْکُمْ مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشفَاءٌ لِّمَا فِی الصُّدُورِ); از سوی پروردگار شما اندرزی برای شما آمد و چیزی که شفابخش بیماریهای (اخلاقی) در سینه هاست».

در آیه 82 سوره «اسراء» آمده است : «(وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْانِ مَا هُوَ شفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ); و از قرآن آنچه شفاء و رحمت است برای مؤمنان نازل می کنیم».

حتی از بسیاری از روایات معصومین استفاده می شود که قرآن مجید اضافه بر این که درمان بیماریهای عقیدتی و اخلاقی است، درمان بیماریهای جسمانی نیز هست. از جمله در روایات در مورد تأثیر بسیار مثبت سوره «حمد» برای بیماریهای ظاهری تأکید شده است.

در تفسیر کنزالدقائق و دیگر تفاسیر در تفسیر سوره حمد روایات متعددی در این زمینه آمده است. مرحوم کلینی نیز در جلد دوم اصول کافی در باب فضل القرآن، روایات متعددی در این زمینه نقل کرده است.

در نهمین و دهمین جمله از جمله های بالا سخن از انصار و اعوان قرآن به میان آمده که هرگز گرفتار شکست نمی شوند و در برابر دشمنان تنها نمی مانند.

در ادامه این بحث، امام(علیه السلام) به یازده امتیاز دیگر در یازده جمله کوتاه و پی در پی اشاره کرده و قرآن را به دریا و چشمه سار و بنای مستحکم و معدن گرانبها و جاده روشن و آشکار تشبیه می کند و می فرماید: «قرآن معدن ایمان و کانون آن است، چشمه سارهای دانش و دریاهای علم و باغهای عدالت و برکه های عدل و پایه های اسلام و بنیان آن و نهرهای حق و دشتهای خرّم و سرسبز دین است، دریایی است که هر چه از آن برگیرند پایان نمی گیرد و چشمه هایی است که هر چه از آن بردارند کم نمی شود و آبشخورهایی که هر چه از آن برکشند کاستی نمی یابد. منزلگاههایی است که مسافرانش راه خود را گم نمی کنند و نشانه هایی است که از چشم رهگذران پنهان نمی ماند و زمینهای مرتفعی است که جویندگانش از آن نمی گذرند»; (فَهُوَ مَعْدنُ الاِْیمانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ(6)، وَ یَنَابیعُ الْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ، وَ رِیَاضُ(7) الْعَدْلِ وَ غُدْرَانُهُ(8)، وَ أَثَافِیُّ(9) الاِْسْلامِ وَ بُنْیَانُهُ، وَ أَوْدیَةُ الْحَقِّ وَ غِیطَانُهُ(10). وَ بَحْرٌ لاَ یَنْزفُهُ(11) الْمُسْتَنْزفُونَ، وَ عُیُونٌ لاَ یُنْضِبُهَا(12) الْمَاتِحُونَ(13)، وَ  مَنَاهِلُ لاَ یُغِیضُهَا(14) الْوَارِدُونَ، وَ مَنَازلُ لاَ یَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ، وَ أَعْلاَمٌ لاَ یَعْمَی عَنْهَا السَّائِرُونَ، وَ آکَامٌ(15) لاَ یَجُوزُ عَنْهَا الْقَاصِدُونَ).

تعبیر به «مَعْدَنِ الاْیمانِ» اشاره به این است که دلایل معارف اسلامی از توحید و اثبات وجود خدا گرفته تا مسئله معاد و اعجاز قرآن و ولایت، همه در قرآن مجید به صورت گسترده آمده است; دلایلی که سرچشمه دلایل دیگر است، زیرا معدن به چیزی گفته می شود که منبع و مرکز اصلی اشیای گرانبها و مورد نیاز است.

در جمله دوم همین مطلب به تعبیر دیگری آمده است. قرآن را به عنوان چشمه جوشان و دریای علم، بلکه چشمه های جوشان و دریاها شمرده که اهل ایمان می توانند علوم مختلف را از آن برگیرند و امروز ما می دانیم سرچشمه علم کلام و فقه و اخلاق و تاریخ انبیا و تاریخ اسلام و علوم دیگری در قرآن مجید است.

در جمله سوم به مسئله مهم دیگری اشاره کرده و قرآن را به عنوان باغهای عدالت و غدیرها و آبگیرهای آن معرفی نموده است. قرآن مجید همه مؤمنان را مخاطب ساخته، می گوید: (یَا أَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بالْقِسْطِ)(16); یعنی قیام به عدالت را کافی نمی شمرد، بلکه «قوّام» بودن را لازم می داند که صیغه مبالغه و تأکید است حتی تصریح می کند دوستیها و دشمنیها هرگز مانع اجرای عدالت نشود: (وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنئَانُ قَوْم عَلَی أَلاَّ تَعْدلُوا اعْدلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی).(17)

و نیز در ذیل آیه اوّل می گوید: حتی به جهت طرفداری از پدر و مادر و نزدیک ترین نزدیکان، در اجرای عدالت سستی نکنید.

قابل توجه اینکه امام(علیه السلام) عدالت را تشبیه به باغ و استخرهایی کرده که باغ را آبیاری می کند و به یقین جامعه ای که عدالت در آن اجرا می شود همان زیبایی باغ و خرّمی و طروات ناشی از آبیاری کافی دارد و جامعه ای که غرق ظلم و تبعیض گردد، به بیابان خشک و سوزان و خالی از آب و علف می ماند.

در چهارمین جمله سخن از اساس و بنیان اسلام است که در قرآن مجید دیده می شود، زیرا «اثافی» و «بنیان» به معنای ریشه ها و پایه هاست و طبق حدیث معروف امام باقر(علیه السلام) اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت (جهاد، امر به معروف و نهی از منکر از توابع ولایت است); «بُنِیَ الاِْسْلامُ عَلی خَمْسَةِ اَشْیاء; عَلَی الصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوِلایَةِ»(18) و می دانیم اصول این فرایض الهی همه در قرآن مجید به صورت گسترده آمده است.

در جمله پنجم سخن از حق است (حق به معنای گسترده آن که تمامی حقوق الهی و انسانی و اجتماعی را در بر می گیرد. امام می فرماید: «نهرها و زمینهای آباد حق در قرآن است».

در ششمین و هفتمین و هشتمین جمله سخن از پایان ناپذیری معارف و علوم قرآنی است که هر چه از آن برگیرند کاستی نمی یابد و تا دامنه قیامت حقایق تازه ای برای اندیشمندان و جویندگان و پویندگان راه خدا ارائه می دهد، دلیل آن هم روشن است; قرآن کلام خداست و کلام خدا همچون ذات خدا پایان ناپذیر و نامحدود است، همان گونه که در حدیث پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است: «لا تُحْصی عَجائِبُهُ وَ لا تُبْلی غَرائِبُهُ; شگفتیهای قرآن شمارش نمی گردد و غرائب آن هرگز کهنه نمی شود».(19)

این سخن، پیامی برای همه مفسّران قرآن دارد که هرگز تصوّر نکنند آنچه را از قرآن استفاده کرده اند آخرین سخن است و نکته تازه و جدیدی ماورای آن نیست.

در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «که در پاسخ این سؤال که چرا قرآن هرگز کهنه نمی شود؟ فرمود: زیرا خداوند او را برای زمان خاص و گروه معیّنی قرار نداده است»: «فَهُوَ فی کُلِّ زَمان جَدیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْم غَضٌّ إلی یَوْمِ الْقِیامَةِ; قرآن در زمانی نو است و نزد هر قوم و ملّتی تا روز قیامت تازه و پر طراوت است».(20)

در نهمین و دهمین و یازدهمین امتیاز، اشاره به روشن بودن راه قرآن و تضمین هدایت پویندگان این راه است: نه مسافرانش گمراه می شوند، نه نشانه هایش بر رهروان پوشیده می ماند و نه منزلگاه های مطمئنّش بر کسی مخفی خواهد بود.

سپس امام در ادامه این اوصاف والای قرآن به پنج وصف هماهنگ دیگر قرآن اشاره کرده، می فرماید: «خداوند آن را فرونشاننده عطش دانشمندان، بهار دلهای فقیهان و جادّه های وسیع صالحان قرار داده است. دارویی است که با بهره گیری از آن اثری از بیماری باقی نمی ماند و نوری است که ظلمتی با آن نخواهد بود»; (جَعَلَهُ اللّهُ رِیًّا(21)لِعَطَش الْعُلَمَاءِ، وَ رَبیعاً لِقُلُوب الْفُقَهَاءِ، وَ مَحَاجَّ(22) لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ، وَ دَوَاءً لَیْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ، وَ نُوراً لَیْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ).

اینکه در جمله اوّل می فرماید: «خداوند قرآن را سبب فرو نشاندن عطش دانشمندان قرار داده» اشاره به این است که هر دانشمندی تشنه علم بیشتر است، زیرا طعم علم و دانش را چشیده است و چون علوم و دانش های قرآن مجید بسیار گسترده و نامحدود است، دانشمندان می توانند با آن عطش علمی خود را فرو بنشانند.

در کلمات قصار امام(علیه السلام) در نهج البلاغه نیز آمده است : «مَنْهُومانِ لا یَشْبَعانِ; طالِبُ  عِلْم وَ طالِبُ دُنْیا; دو گروه گرسنه اند که هرگز سیر نمی شوند; طالبان علم و طالبان دنیا».(23)

اگر در جمله دوم می فرماید: «قرآن بهار دلهای فقیهان و عاقلان است» اشاره به این است که در فصل بهار عالم طبیعت، زندگی را از سر می گیرد. گیاهان و گلها و میوه ها ظاهر می شوند. قرآن مجید نیز در دلهای آگاهان همین اثر را دارد; گلهای فضیلت، میوه های لذت بخش ایمان و اخلاق و معرفت و سرانجام قرب الهی در پرتو قرآن فراهم می شود.

در جمله سوم، امام(علیه السلام) قرآن را جادّه وسیع و روشن رهروان راه حق می شمرد، زیرا صالحان کسانی هستند که در مسیر سیر و سلوک الی الله گام بر می دارند و بهترین جاده ای را که می توانند برای رسیدن به مقصد برگزینند مسیر قرآن مجید است.

در چهارمین جمله اشاره به نکته جدیدی می کند و آن این که داروها گاه تنها جنبه تسکینی دارند و گاه درمان موقّت و گاه درمان کامل; ولی عوارض منفی و بیماریهای جنبی به بار می آورند; اما قرآن دارویی است که هیچ یک از این ضعفهای سه گانه را ندارد; دارویی است که به طور کامل درمان می کند و فاقد هر عارضه منفی است.

در پنجمین جمله باز به نکته تازه ای اشاره می کند و آن این که نورهای عالم ماده، گاه آمیخته با ظلمت اند (مانند نور بین الطلوعین و بین الغروبین) و اگر ظلمتی با آن آمیخته نیست یا خسوف و کسوفی دارد و یاغروب و افولی; ولی نور قرآن نه غروب و افولی دارد و نه خسوف و کسوفی، زیرا از نور علم حق سرچشمه گرفته و در آنجا ظلمت راه ندارد و می دانیم: (اَللهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ...).(24)

در ادامه این اوصاف، امام به چهار امتیاز دیگر از امتیازهای قرآن اشاره کرده، می فرماید: «ریسمانی است که دستاویز آن مطمئن و پناهگاهی است که قلّه بلند آن مانع نفوذ دشمن و عزّت و قدرت است برای کسی که تحت ولایتش قرار گیرد و محل امنی است برای آن کس که در حوزه اش وارد شود»; (وَ حَبْلاً وَثِیقاً عُرْوَتُهُ، وَ مَعْقِلاً(25) مَنِیعاً ذرْوَتُهُ، وَ عِزًّا لِمَنْ تَوَلاَّهُ، وَ سلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ).

امام(علیه السلام) با بیان این چهارم وصف در واقع سعادت انسان را به دژ محکمی تشبیه کرده که بر فراز کوه بلندی قرار دارد و رهروان این راه همچون کوهنوردان باید از طنابهای محکمی که به نقاط بالاتر کوه بسته می شود و دستگیره های محکمی دارد استفاده کنند تا به آن دژ برسند و آن دژ در جایی قرار دارد که دشمن به آن دست نمی یابد و هر کس در سایه آن قرار گیرد قدرتی غیر قابل شکست می یابد و آن کس که در آن وارد شود، سالم می ماند.

دشمن اصلی انسان، هوای نفس و شیطان است و ناامنیها نیز از همین جا سرچشمه می گیرد. کسی که در پناه قرآن قرار می گیرد، بر قله رفیع سلامت و سعادت و در عزت و امنیّت خواهد نشست.

آن گاه امام به پنج وصف دیگر هماهنگ، از اوصاف قرآن اشاره کرده، می فرماید: «قرآن راهنمایی است برای کسی که به آن اقتدا کند، و عذری است برای آن کس که آن را مذهب خویش برگزیند و دلیل و برهانی است برای کسی که با آن سخن گوید، و گواهی است برای کسی که به کمک آن در برابر دشمنش بایستد، و سبب پیروزی است برای آن کس که به آن احتجاج کند»; (وَ هُدًی لِمَنِ ائْتَمَّ بهِ، وَ عُذْراً لِمَنِ انْتَحَلَهُ(26)، وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بهِ، وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بهِ، وَ فَلْجاً(27) لِمَنْ حَاجَّ بهِ).

منظور از هدایت در جمله اوّل روشن است و منظور از عذر در جمله دوم ممکن است اتمام حجّت باشد که قرآن به همه افراد در مورد ایمان و انجام وظایف الهی، اتمام حجّت  می کند و نیز ممکن است منظور این باشد که قرآن سند معذور بودن در پیشگاه خدا در قیامت است به این معنا که هر کس اعمال خود را با دستور و پیام قرآن هماهنگ سازد،در پیشگاه خدا معذور خواهد بود. معنای دوم صحیح تر به نظر می رسد.

تعبیر به «بُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بهِ» اشاره به این است که نه تنها انسان در عقاید و اعمال خود می تواند تکیه بر قرآن کند، بلکه براهین قرآنی در مقابل مخالفان; خواه در مبدأ و معاد باشد و خواه در برنامه های زندگی، بهترین برهان است.

تعبیر به «شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بهِ» تأکید بیشتری بر این معناست که هر کس قرآن را شاهد و گواه خود در مقابل خصم بگیرد، بهترین شاهد و گواه محسوب خواهد شد و نتیجه آن همان چیزی است که در جمله پنجم آمده که استدلال و استشهاد به قرآن، سبب پیروزی و غلبه بر مخالفان است.

سپس امام(علیه السلام) در هفت وصف باقی مانده از 42 وصفی که در این بخش از خطبه درباره قرآن بیان کرده، می فرماید: «قرآن نجات دهنده خوبی است برای کسی که به آن عمل کند و مرکب راهواری است برای آن کس که آن را به کار گیرد، نشانه افتخاری است برای کسی که خود را با آن نشانه گذاری کند، و سپر مطمئنّی است برای آن کس که خود را در پناه آن قرار دهد و علم و دانش پرارزشی است برای کسی که آن را حفظ و نگهداری کند و گفتار والایی است برای آن کس که آن را روایت نماید و حکم قاطعی است برای کسی که با آن قضاوت کند»; (وَ حَامِلاً لِمَنْ حَمَلَهُ، وَ مَطِیَّةً لِمَنْ أَعْمَلَهُ، وَ آیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ(28)، وَ جُنَّةً لِمَنِ اسْتَلاَْمَ(29)، وَ عِلْماً لِمَنْ وَعَی، وَ حَدیثاً لِمَنْ رَوَی، وَ حُکْماً لِمَنْ قَضَی).

در جمله های اول و دوم، مؤمنان به قرآن را به کسی تشبیه می کند که بر مرکبی از نور سوار شده و به سوی آسمان سعادت در پرواز است، مرکبی مطمئن و راهوار.

در جمله سوم قرآن را مدال افتخاری می شمارد برای همه کسانی که آن را نشانه زندگی خود قرار می دهند. آیات قرآن بهترین شعار و نشانه های آن بهترین نشانه هاست.

در جمله چهارم آن را زرهی شمرده که انسان را در نبرد با دشمنان از گزند حوادث، حفظ می کند. هم دشمنان ظاهری و مخالفان اسلام و هم دشمنان باطنی و درونی; یعنی هوای نفس و هم دشمنی پنهانی یعنی شیطان.

در پنجمین و ششمین و هفتمین وصف، در واقع به علوم حاصل از قرآن اشاره می کند; جمله «وَ عِلْماً لِمَنْ وَعی» ممکن اشاره به استدلالات منطقی قرآن باشد و جمله «حَدیثاً لِمَنْ رَوی» اشاره به حدیث نقلی و احادیثی که از ناحیه وحی به دست آمده است.

در آخرین جمله، به کاربرد علمی آن در مسئله قضاوت و داوری اشاره می کند. بنابراین که قضا در این جمله به معنای داوری در مخاصمات باشد، و اگر قضا هر گونه حکم و قضاوت را شامل شود، همه احکام فقهی و عقیدتی را در بر گیرد.


نکته ها:

1ـ عظمت قرآن از دیدگاه امیرمؤمنان (علیه السلام)

بحث درباره عظمت قرآن در خطبه های فراوانی از نهج البلاغه آمده است; ولی در هیچ خطبه ای بحثی به این گستردگی و جامعیت دیده نمی شود.

در 42 امتیازی که امام(علیه السلام) در این خطبه ذکر فرموده، مطالبی است که ناظر ناآگاه ممکن است آن را ادّعای بی دلیل پندارد; ولی با دقّت در آیات خود قرآن، شواهد و دلایل کافی برای آن یافت می شود.

مثلا اگر امام قرآن را معدن ایمان و سرچشمه علم می شمرد، به جهت آن است که قرآن مجید درباره مهم ترین مسائل عقیدتی; یعنی مبدأ و معاد، آن قدر دلایل گوناگون عقلی ذکر کرده که درهای ایمان به خدا و معاد را به روی هر انسان منصفی می گشاید.

در مسئله خداشناسی، دست انسانها را گرفته، به اوج آسمانها و اعماق زمین می برد; آمد و شد منظّم شب و روز، حرکت منظم بادها،(30) آفرینش انواع حیوانات و گیاهان و میوه ها،(31) پرواز پرندگان بر فراز آسمانها(32)، حرکت ابرها و سیراب شدن سرزمینهای تشنه، بر اثر ریزش بارانها(33) که هر کدام جلوه ای از نظم عالم آفرینش است، به او نشان می دهد تا یقین پیدا کند در ورای این دستگاه، مبدأ علم و قدرتی است که آن را به این صورت می گرداند. در مسئله معاد دست انسان حق طلب را گرفته به آغاز آفرینش می برد(34) و صحنه های معاد را در عالم گیاهان(35) و قدرت خدا را بر احیای استخوان پوسیده مردگان(36) نشان می دهد.

در زمینه عدالت آن قدر به آن اهمیّت داده که آن را از وظایف حتمی مؤمنان(37) و اجرای آن راحتی درباره دشمنان سرسخت، توصیه می کند(38) و انحراف از آن را گناهی بزرگ می شمرد.

اگر امیرمؤمنان آن را چشمه جوشان فیض الهی برای سیراب کردن قلوب علما و بهار دل های فقها می شمرد، دلیل آن در خود قرآن است، زیرا با اینکه هزاران تفسیر بر قرآن مجید نوشته شده، باز هر روز دانشمندان به کشف تازه ای در قرآن مجید دست می یابند.

اگر امام(علیه السلام) می فرماید: قرآن سبب عزت و شوکت مسلمانان است، دلیلش آن است که در آیات مختلف، آنها را به وحدت کلمه و عدم تفرقه دعوت کرده و پیوند مؤمنان را پیوند برادران شمرده و نتیجه آن را عزّت مؤمنان در سایه عزت خدا دانسته است.(39)

همچنین تمام موضوعاتی را که امام به عنوان 42 امتیاز برای قرآن در این بخش از خطبه ذکر فرموده، ریشه های آن را در قرآن می یابید، که اگر جمع آوری شود یک کتاب قطور تشکیل می دهد. دستوراتی که اگر به آنها عمل شود به یقین این آثار از آنها به دست می آید.

2ـ دانشمندان بیگانه و قرآن

عظمت قرآن چنان است که نه تنها مسلمانان و پیشوایان بزرگ اسلام آن را به این اوصاف بزرگ می ستایند، بلکه دورافتادگان با خبر نیز پس از غور در آیات این کتاب بزرگ آسمانی، به عظمت آن اعتراف کرده و تعبیراتی دارند که بسیار قابل توجه است:

«آلبر ماله» مورّخ و دانشمند معروف فرانسوی در کتاب «تاریخ عمومی» خود درباره قرآن چنین می نویسد:

«قرآن کتاب به تمام معنا ممتازی است که جایگزین سایر کتابهای عالی و دربرگیرنده همه علوم (انسانی) است، کتابی است که هم دارای دستورات مذهبی و هم قوانین مدنی امروز است; هم نسخه راهنمای یک قاضی و هم کمال مطلوب یک پیشوای روحانی است».(40)

«ویل دورانت» دانشمند و فیلسوف معروف معاصر در کتاب تاریخ تمدّن خود می نویسد:

«قرآن در جانهای ساده و بی آلایش، عقایدی آسان و دور از ابهام پدید می آورد که از رسوم تشریفات ناروا دور است و از قید مراسم بت پرستی و کاهنی آزاد. ترقّی اخلاق و فرهنگ مسلمین به برکت آن انجام گرفته و اصول نظم اجتماعی و وحدت جمعی را در میان آنان استوار ساخته است.

ـ سپس می افزاید: ـ عقول آنان را از بسیاری از اوهام و خرافات و ظلم و خشونت رهایی بخشیده و مردم زبون را از حرمت و عزّت نفس برخوردار ساخته و در جامعه مسلمین چنان اعتدال و تقوایی به وجود آورده که در هیچ یک از مناطق جهان که قلمرو انسان سفید پوست بوده است، نظیر نداشت».(41)

«رالف لین تون» (نویسنده کتاب سیر تمدن) می نویسد:

«آموزشگاه عالی قرآن، راه ترقّی و پیشرفت هر فرد را از هر طبقه به هر مقام هموار ساخته است، به گونه ای که حتّی فرزند یک نفر برده، می تواند در جامعه اسلامی به مقامات عالی و والا برسد».(42)

پروفسور «دراپرز اروپ» می گوید:

«قرآن شامل پیشنهادها و دستورات عالی اخلاقی است و از بخش هایی تشکیل یافته که مورد قبول همگان قرار می گیرد. این دستورات به خودی خود کامل و رسا بوده و برای برنامه زندگی مردم راهنمای حیات و ضروری است».(43)

«جان دیون پورت» مؤلّف کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمّد و قرآن» می نویسد: «قرآن به اندازه ای از نقایص مبرّا و منزّه است که نیازمند کوچک ترین تصحیح و اصلاحی نیست و ممکن است از اوّل تا به آخر آن را خواند بی آنکه انسان کمترین ملامتی از آن احساس کند».(44)

«گوته» شاعر و دانشمند مشهور آلمانی می گوید:

«سالیان دراز کشیشان از خدا بی خبر ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدّس و عظمت آورنده آن محمّد(صلی الله علیه وآله)، دور نگاه داشته بودند; اما هر قدر که قدم در جادّه علم و دانش گذاردیم پرده های جهل و تعصّب نابجا از بین رفته و این کتاب توصیف ناپذیر (قرآن) جهانیان را به سوی خود جلب نموده و تأثیر عمیقی در علم و دانش جهان می گذارد، و سرانجام محور افکار مردم جهان می گردد».(45)


پی نوشت:

  1. «یخبو» از مادّه «خبو» بر وزن «سرو» به معنای خاموش شدن گرفته شده است.

  2. «منهاج» به راه روشن و آشکار گفته می شود و «نهج» به معنای پیمودن چنین راهی است.

  3. فصّلت، آیه 42 .

  4. در نسخه نهج البلاغه «صبحی صالح» به جای «بنیان» «تبیان» آمده است; ولی جمعی از شارحان در متن همان «بنیان» را ذکر کرده اند و متناسب با «لا تهدم ارکانه» همین است.

  5. الکافی، جلد 8، صفحه 273، حدیث 409 .

  6. «بحبوحه» به معنای کانون و وسط چیزی است.

  7. «ریاض» جمع «روضه» به معنای باغ است.

  8. «عذران» جمع «عذیر» به معنای آبگیر و برکه است و به معنای رودخانه نیز آمده است و در اصل گودالی است که بر اثر سیل، آب در آن جمع می شود.

  9. «اثافیّ» جمع «أثفیّه» بر وزن «أضحیّه» از ماده «أثف» بر وزن «اسب» به معنای ثبات و استقرار گرفته شده و «اثفیه» به سنگهای ثابتی گفته می شود که دیگ را روی آن می گذارند. گاه این واژه به سه پایه هم اطلاق می گردد.

  10. «غیطان» جمع «غیط» بر وزن «زید» به معنای شدت و زمین وسیع است.

  11. «ینزف» از ریشه «نزف» بر وزن «نظم» به معنای آب از چیزی کشیدن است (و به معنای خون گرفتن هم آمده است) و «مستنزفون» به کسانی گفته می شود که آب را آن قدر از چاه یا استخر می کشند که پایان می گیرد.   

  12. «ینضب» در اصل از ریشه «نضوب» به معنای فرو رفتن آب در زمین است و جمله «لا ینضبها» مفهومش این است که آب آن چشمه ها را پایان نمی دهد.

  13. «ماتحون» جمع «ماتحه» از ریشه «متح» بر وزن «مدح» به معنای آب کشیدن از چاه یا چشمه است.

  14. «یغیض» از مادّه «غیض» بر وزن «غیب» در اصل به معنای فرو کش کردن و فرو بردن (به صورت لازم و متعدّی) است و در جمله بالا به معنای کاستن گرفتن است.

  15. «آکام» جمع «اکمه» بر وزن «طلبه» به معنای تپّه بلندی است که از سنگ یا شن تشکیل شده باشد.

  16. نساء، آیه 135 .

  17. مائده، آیه 8 .

  18. الکافی، جلد 2، صفحه 18، باب دعائم الاسلام.

  19. همان، صفحه 599 .

  20. بحارالانوار، ج 17، ص 213، ح 18.

  21. «ریّ» (با کسر راء و فتح آن) به معنای سیراب شدن است.

  22. «محاجّ» جمع «محجّه» به معنای راه روشن و وسیع است.

  23. نهج البلاغه، کلمات قصار، 457 .

  24. نور، آیه 35 .

  25. «معقل» به معنای پناهگاه و سنگر است. از ریشه «عقل» به معنای بازداشتن گرفته شده، زیرا پناهگاه انسان را از گزند حوادث دور می دارد.

  26. «انتحل» به معنای پذیرش مذهب و آیین از ریشه «نحله» بر وزن «خرقه» به معنای ایمان و مذهب گرفتن است.

  27. «فلج» به معنای ظفر و پیروزی است.

  28. «توسّم» از «وسم» بر وزن «وصل» به معنای علامت گذاری گرفته شده است. این ماده، گاه به معنای زیبایی نیز به کار می رود.

  29. «استلأم» از ریشه «لئم» بر وزن «لعن» به معنای جمع کردن و التیام بخشیدن و هماهنگ نمودن میان دو چیز است و «استلام» به معنای پوشیدن زره یا سایر ابزار جنگ است، گویی میان این ابزار و بدن خود هماهنگی ایجاد می کند.

  30. (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفِ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللهُ مِنْ السَّمَآءِ مِنْ مَآء فَأَحْیَا بهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَآبَّة وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَاب الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ لاَیَات لِّقَوْم یَعْقِلُونَ). (بقره، آیه 164)

  31. (وَفِی الاَْرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَاب وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَان یُسْقَی بمَآء وَاحِد وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْض فِی الاُْکُلِ إِنَّ فِی ذلِکَ لاَیَات لِّقَوْم یَعْقِلُونَ). (رعد، آیه 4)

  32. (أَلَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ مُسَخَّرَات فِی جَوِّ السَّمَآءِ مَا یُمْسکُهُنَّ إِلاَّ اللهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لاَیَات لِّقَوْم یُؤْمِنُونَ). (نحل، آیه 79)

  33. (اللهُ الَّذی یُرْسلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَآءِ کَیْفَ یَشَآءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ)، (فَانظُرْ إِلَی آثَارِ رَحْمَتِ اللهِ کَیْفَ یُحْیِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا). (روم، آیه 48 و 50)

  34. (کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ). (اعراف، آیه 29)

  35. (وَاضْرِبْ لَهُمْ مَّثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَآء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَیْء مُّقْتَدراً). (کهف، آیه 45)

  36. (وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذی  

أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بکُلِّ خَلْق عَلِیمٌ). (یس، آیه 78-79)

  1. (یَآ أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِِ وَلَوْ عَلَی أَنفُسکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالاَْقْرَبینَ). (نساء، آیه 135)

  2. (وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنئَانُ قَوْم عَلَی أَلاَّ تَعْدلُوا اعْدلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبیرٌ بمَا تَعْمَلُونَ). (مائده، آیه 8)

  3. (وَاعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَآءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً). (آل عمران، آیه 103)(وَللهِِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَ یَعْلَمُونَ). (منافقون، آیه 8)

  4. فرهنگ اسلام شناسان خارجی، تألیف حسین عبداللهی خروش، جلد 1، صفحه 15 .

  5. عصر ایمان، بخش دوم، تمدن اسلامی، صفحه 52 .

  6. فرهنگ اسلام شناسان خارجی، جلد 1، صفحه 15 .

  7. همان، صفحه 14 .

  8. از مقدمه کتاب سازمانهای تمدن امپراطوری اسلام، ص 111 .

  9. تفسیر نمونه، جلد 1، صفحه 137 .