[hadith]الوصیة بالتقوی‏:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی أُوصِیکُمْ بتَقْوَی اللَّهِ الَّذی ابْتَدَأَ خَلْقَکُمْ وَ إِلَیْهِ یَکُونُ مَعَادُکُمْ وَ بهِ نَجَاحُ طَلِبَتِکُمْ وَ إِلَیْهِ مُنْتَهَی رَغْبَتِکُمْ وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبیلِکُمْ وَ إِلَیْهِ مَرَامِی مَفْزَعِکُمْ؛ فَإِنَّ تَقْوَی اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبکُمْ وَ بَصَرُ عَمَی أَفْئِدَتِکُمْ وَ شفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَاد صُدُورِکُمْ وَ طُهُورُ دَنَس أَنْفُسکُمْ وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِکُمْ‏ وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشکُمْ وَ ضِیَاءُ سَوَاد ظُلْمَتِکُمْ؛ فَاجْعَلُوا طَاعَةَ اللَّهِ شعَاراً دُونَ دثَارِکُمْ وَ دَخِیلًا دُونَ شعَارِکُمْ وَ لَطِیفاً بَیْنَ أَضْلَاعِکُمْ وَ أَمِیراً فَوْقَ أُمُورِکُمْ وَ مَنْهَلًا لِحِینِ وُرُودکُمْ وَ شَفِیعاً لِدَرَکِ طَلِبَتِکُمْ وَ جُنَّةً لِیَوْمِ فَزَعِکُمْ وَ مَصَابیحَ لِبُطُونِ قُبُورِکُمْ وَ سَکَناً لِطُولِ وَحْشَتِکُمْ وَ نَفَساً لِکَرْب مَوَاطِنِکُمْ؛ فَإِنَّ طَاعَةَ اللَّهِ حِرْزٌ مِنْ مَتَالِفَ مُکْتَنِفَةٍ وَ مَخَاوِفَ مُتَوَقَّعَةٍ وَ أُوَارِ نِیرَانٍ مُوقَدَةٍ؛ فَمَنْ أَخَذَ بالتَّقْوَی عَزَبَتْ عَنْهُ الشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا وَ احْلَوْلَتْ لَهُ الْأُمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِهَا وَ انْفَرَجَتْ عَنْهُ الْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاکُمِهَا وَ أَسْهَلَتْ لَهُ الصِّعَابُ بَعْدَ إِنْصَابهَا وَ هَطَلَتْ عَلَیْهِ الْکَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا وَ تَحَدَّبَتْ عَلَیْهِ الرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا وَ تَفَجَّرَتْ عَلَیْهِ النِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبهَا وَ وَبَلَتْ عَلَیْهِ الْبَرَکَةُ بَعْدَ إِرْذَاذهَا. فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذی نَفَعَکُمْ بمَوْعِظَتِهِ وَ وَعَظَکُمْ برِسَالَتِهِ وَ امْتَنَّ عَلَیْکُمْ بنِعْمَتِهِ؛ فَعَبِّدُوا أَنْفُسَکُمْ لِعِبَادَتِهِ وَ اخْرُجُوا إِلَیْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِهِ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏7، ص: 684-677

 

تقوای الهی سرچشمه تمام خوشبختیها:

امام(علیه السلام) بعد از اشاره به علم بی پایان خداوند و شهادت به نبوّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در بخش گذشته، که در واقع جنبه مقدمه داشت، در این بخش وارد ذی المقدمه می شود که در درجه اوّل توصیه به تقوای الهی است و آن را با اوصافی از پروردگار همراه می کند تا شعله عشق به تقوا را در دل ها بر می افروزد، می فرماید: «اما بعد من شما را به تقوای الهی توصیه می کنم، همان خداوندی که آفرینش شما را آغاز کرد و بازگشت شما نیز به سوی اوست. خدایی که برآورنده حاجات شما و آخرین نقطه امید و آرزویتان است. راه راست شما به او ختم می شود و به هنگام ترس و وحشت پناهگاهتان تنها اوست»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی أُوْصِیکُمْ بتَقْوَی اللّهِ الَّذی ابْتَدَأَ خَلْقَکُمْ، وَ إِلَیْهِ یَکُونُ مَعَادُکُمْ، وَ بهِ نَجَاحُ طَلِبَتِکُمْ، وَ إِلَیْهِ مُنْتَهَی رَغْبَتِکُمْ، وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبیلِکُمْ، وَ إِلَیْهِ مَرَامِی مَفْزَعِکُمْ(1)).

قرآن مجید نیز می گوید: «(وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللهُ بضُرّ فَلاَ کَاشفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ); و اگر خداوند زیانی به تو برساند هیچ کس جز او آن را برطرف نمی سازد».(2) و نیز می فرماید: «(ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ); و هنگامی که ناراحتی به شما رسد فقط او را می خوانید».(3)

سپس امام(علیه السلام) به دنبال توصیه به تقوا، به ذکر آثار تقوا در هشت جمله کوتاه و پر معنا می پردازد و می فرماید : «(تقوا پیشه کنید) تقوای الهی داروی بیماریهای دلهای شماست و سبب بینایی قلبها و شفای امراض جسمانی و موجب اصلاح فساد جانها و پاکیزگی از آلودگی ارواح و جلای نابینایی چشمها و سبب امنیّت در برابر اضطرابها و روشنایی تیرگیهای شماست»; (فَإِنَّ تَقْوَی اللّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبکُمْ، وَ بَصَرُ عَمَی أَفْئِدَتِکُمْ، وَ شفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادکُمْ، وَ صَلاَحُ فَسَاد صُدُورِکُمْ، وَ طُهُورُ دَنَس أَنْفُسکُمْ، وَ جَلاَءُ عَشَا(1) أَبْصَارِکُمْ، وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشکُمْ(2)، وَ ضِیَاءُ سَوَاد ظُلْمَتِکُمْ).

جمله اوّل اشاره به بیماریهای فکری و روحانی، همچون گمراهی و ضلالت است و جمله دوم اشاره به برطرف شدن موانع و حجابهای شناخت در پرتو تقواست.

جمله سوم اشاره به کم خوری و رعایت اعتدال در مصرف غذاها در سایه تقواست، زیرا می دانیم همان گونه که در روایت معروف نبوی «اَلْمِعْدَةُ رَأْسُ کُلِّ داء وَ الْحِمْیَةُ رَأْسُ کُلِّ دَواء; معده خانه تمام بیماریها و کم خوردن سرآغاز تمام درمانهاست»(3) آمده و پزشکان امروز عموماً آن را تأیید می کنند، قسمت مهمی از بیماریها بر اثر پرخوری است و سلامت و طول عمر از آن کسانی است که کمتر غذا می خورند. جمله چهارم و پنجم هر دو اشاره به پاکسازی درون از رذائل اخلاقی، همچون کبر و حسد و کینه و مانند آن است منتها جمله چهارم ناظر به آنجایی است که این صفات زشت آنچنان در جان آدمی رسوخ کرده که آن را به فساد کشانده است، در حالی که جمله پنجم اشاره به آلودگیهای سطحی و کم عمق تر است که با آب تقوا شستشو می شود. جمله ششم، اشاره به این است که تقوا بینش درونی انسان را تیزتر و چشم بصیرت را روشن می سازد و تفاوت آن با جمله «وَ بَصَرُ عَمَی أَفْئِدَتِکُمْ» ظاهراً این است که در آن جمله سخن از نابینایی مطلق بود که تقوا آن را درمان می کند و در اینجا اشاره به کمی نور بصیرت است که در سایه تقوا افزونی می یابد.

جمله هفتم، اشاره به اضطرابهایی است که انسان بر اثر آلودگی به گناه پیدا می کند; ترس از عذابهای الهی در دنیا و آخرت و ناراحتی وجدان که در طبیعت گناه وجود دارد. تقوا همه اینها را برطرف می سازد.

قرآن مجید می گوید: «(مَنْ جَآءَ بالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُمْ مِّنْ فَزَع یَوْمَئِذ امِنُونَ); کسانی که کار نیکی انجام دهند پاداشی بهتر از آن خواهند داشت و آنان از وحشت و اضطراب آن روز در امانند».(4)

آخرین جمله، اشاره به تأثیر تقوا در برطرف ساختن ظلمت جهالتها و بی عدالتی هاست. به این ترتیب تقوا، همه خیر و سعادتهای دنیا و آخرت را برای انسان به ارمغان می آورد.

سپس امام(علیه السلام) بعد از ذکر تقوا و آثار مهم آن در زندگی معنوی و مادی انسانها، اطاعت پروردگار را که از آثار پربار تقواست مطرح می کند و در ده جمله کوتاه و پرمعنا موضع طاعت خدا را در زندگی افراد با ایمان روشن می سازد و می فرماید: «حال که چنین است اطاعت خدا را جامه زیرین قرار دهید; نه رویین، بلکه آن را درون وجود خود بسازید; نه جامه زیرین بلکه آن را در درون قلب خود وارد کنید و فرماندهی امور خود را به او بسپارید و راهی برای ورود به آبگاه (زندگی) و شفیعی برای نیل به خواسته ها، و سپری برای روز اضطراب، و چراغ پرفروغی برای درون قبرها، و مایه آرامشی در برابر وحشت های طولانی، و راه گشایشی برای لحظات سخت زندگی»; (فَاجْعَلُوا طَاعَةَ اللّهِ شعَاراً دُونَ دثَارِکُمْ، وَ دَخِیلاً دُونَ شعَارِکُمْ، وَ لَطِیفاً بَیْنَ أَضْلاَعِکُمْ، وَ أَمِیراً فَوْقَ أُمُورِکُمْ، وَ مَنْهَلاً(5) لِحِینِ وُرُودکُمْ(6)، وَ شَفِیعاً لِدَرَکِ(7) طَلِبَتِکُمْ، وَ جُنَّةً لِیَوْمِ فَزَعِکُمْ، وَ مَصَابیحَ لِبُطُونِ قُبُورِکُمْ، وَ سَکَناً لِطُولِ وَحْشَتِکُمْ، وَ نَفَساً لِکَرْب مَوَاطِنِکُمْ).

امام(علیه السلام) در سه جمله نخست، جایگاه اطاعت خدا را در وجود انسان مشخص می کند; ابتدا آن را به صورت لباس زیرین، نه لباس رویین که تنها جنبه خودنمایی و ظاهرسازی و ریاکاری داشته باشد، معرّفی می کند آن گاه از آن فراتر رفته و آن را به درون جسم می کشاند که از لباس زیرین هم پایین تر است و باز از آن فراتر می رود و جایگاه آن را قلب انسان معرفی می کند.

توجه داشته باشید که «بین اضلاع» مفهوم دقیقش «میان دنده ها» ست و از آنجا که قلب در درون سینه قرار دارد و دنده ها از هر طرف آن را احاطه کرده، اشاره لطیفی به قلب است.

البتّه باید توجه داشت که قلب، مرکز ادراکات نیست; ولی رابطه نزدیکی با مغز و روح انسان دارد و هر پدیده ای که در روح ظاهر می شود نخستین اثرش در قلب نمایان می گردد.

جمله «أَمِیراً فَوْقَ أُمُورِکُمْ» اشاره به این است که حاکمیت فرمان خدا باید در تمام مسائل زندگی اعم از فردی و اجتماعی و سیاسی جاری باشد.

جمله های «وَ مَنْهَلاً لِحِینِ وُرُودکُمْ...» اشاره به آثار مثبت و برکات فراوان اطاعت خدا در زندگی مادی و معنوی انسانهاست روح را سیراب می کند و انسان ها را به اهداف والای خود می رساند، در مقابل مشکلات از او دفاع می کند و در عالم برزخ و قبر و روز قیامت مایه آرامش است. سپس حضرت در ادامه به ذکر علّت لزوم اطاعت پروردگار پرداخته، می فرماید: «زیرا اطاعت خداوند وسیله حفظ از حوادث مرگباری است که اطراف انسان را فرا گرفته و وحشت هایی که (هر لحظه) انتظار آن می رود، و (نیز) حفظ از حرارت آتش های برافروخته (جهان دیگر) است»; (فَإِنَّ طَاعَةَ اللّهِ حِرْزٌ مِنْ مَتَالِفَ مُکْتَنِفَة، وَ مَخَاوِفَ مُتَوَقَّعَة، وَ أُوَارِ(8) نِیرَان مُوقَدَة).

در واقع جمله اوّل و دوم اشاره به برکات اطاعت خداوند در دنیا و جمله سوم اشاره به آثار آن در آخرت است; در دنیا انسان را از خطرات موجود و خطرات آینده حفظ می کند و در آخرت از آتش سوزان دوزخ.

بعضی از شارحان نهج البلاغه این خطرات را اشاره به مفاسد اخلاقی و درونی دانسته اند که هلاکتهای ناشی از آن همان دور ماندن از هدایت های الهی است در حالی که این خطرات می تواند شامل خطرات مادّی هم بشود، زیرا اطاعت الهی، جامعه بشری را در امنیّت فرو می برد، برکات آسمان و زمین را شامل حال آنها می کند و مرگ و میرها را تقلیل می دهد، همان گونه که در آیات سوره نوح به آن اشاره شده است: (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّاراً یُرْسلِ السَّمَآءَ عَلَیْکُمْ مِّدْرَاراً وَیُمْددْکُمْ بأَمْوَال وَبَنِینَ وَیَجْعَلْ لَّکُمْ جَنَّات وَیَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَاراً).(9)

آن گاه بار دیگر امام به مسئله تقوا و پرهیزگاری و آثار آن باز می گردد، زیرا طاعت پروردگار و تقوا لازم و ملزوم یکدیگرند; تقوای درونی سبب طاعت می شود، همان گونه که طاعت عامل پرورش تقوا در درون می گردد. امام(علیه السلام) در اینجا به هشت قسمت از آثار تقوا، ضمن جمله هایی کوتاه و پرمعنا اشاره می کند و می فرماید : «هر کس دست به دامن تقوا زند شدائد و سختیها پس از نزدیکی، از وی دور می گردد، تلخیهای حوادث ناراحت کننده به شیرینی مبدّل می شود، امواج متراکم ناراحتی از او دور و مشکلات پی در پی و خسته کننده، آسان می گردد و مجد و عظمت از دست رفته، همچون بارانهای پرپشت بر او فرو می بارد و رحمت قطع شده الهی به سوی او باز می گردد. نعمتهایی که فرو نشسته بود به جوشش در می آید و برکتهای کم شده به فراوانی بر او ریزش می کند»; (فَمَنْ أَخَذَ بالتَّقْوَی عَزَبَتْ(10) عَنْهُ الشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا، وَ احْلَوْلَتْ(11) لَهُ الاُْمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِها، وَ انْفَرَجَتْ عَنْهُ الاَْمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاکُمِهَا، وَ أَسْهَلَتْ لَهُ الصِّعَابُ بَعْدَ اِنْصَابهَا(12)، وَ هَطَلَتْ(13) عَلَیْهِ الْکَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا(14)، وَ تَحَدَّبَتْ(15) عَلَیْهِ الرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا، وَ تَفَجَّرَتْ عَلَیْهِ النِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبهَا(16)، وَ وَبَلَتْ(17) عَلَیْهِ الْبَرَکَةُ بَعْدَ إِرْذَاذهَا(18)).

از مجموعه این آثار هشت گانه ای که امام برای تقوا بیان فرمود، به خوبی ارزش تقوا در صحنه زندگی مادی و معنوی بشر آشکار می شود. آری! در سایه تقوا بلاها برطرف می گردد و فیض رحمت الهی بر پرهیزگاران و جوامع پرهیزگار می بارد، فساد و تباهی رخت بر می بندد، آرامش و امنیت و نعمت و برکت، شامل حال آنها می شود. قرآن مجید می گوید: «(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَات مِّنَ السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ); اگر مردمی که در شهرها و آبادی ها زندگی می کنند ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، درهای برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم».(19) و نیز می فرماید: «(وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسبُ); آن کس که تقوا پیشه کند خداوند راه نجات از مشکلات را به روی او می گشاید و از آنجا که انتظار آن ندارد، به او روزی می دهد».(20)

رابطه تقوا با این امور تنها رابطه ای معنوی نیست. از نظر تحلیل های عقلی نیز همین گونه است.

جوامعی را می شناسیم که بر اثر رعایت تقوا و اعتماد به یکدیگر توانستند با همکاری یکدیگر مشکلات عظیم را حل کنند و اختلافات و منازعات و پرونده های جزایی و کیفری در آنها به حداقل رسیده است.

جالب است که در ماه مبارک رمضان که روزه داران به مقتضای (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)(21) از تقوای بیشتری برخوردار می شوند، آمار جرائم و جنایات به شدت کاهش می یابد و به هنگامی که مردم به سفرهای معنوی، همچون زیارت خانه خدا می روند مشکلات اجتماعی ناشی از مشکلات اخلاقی به سرعت فروکش می کند، زیرا تقوا عامل بازدارنده ای در برابر تمام این مشکلات است.

در یک جامعه با تقوا بدهکاران به دنبال طلبکاران می گردند و اغنیا به سراغ نیازمندان می روند; افرادی که سنگینی حقوق دیگران را بر دوش خود احساس می کنند راه نجات از آن را جستجو می کنند و به این ترتیب رابطه تقوا و فرونشستن مشکلات و فزونی برکات هم تفسیر معنوی دارد و هم تفسیر مادّی.

سپس امام(علیه السلام) در پایان این بخش از خطبه بار دیگر به مسئله تقوا باز می گردد و بر آن چیزی که این بخش با آن آغاز شده بود بار دیگر تأکید می ورزد و می فرماید : «حال که چنین است (و تقوا و اطاعت پروردگار این همه برکات بی مانند و گسترده دارد) تقوای خداوند پیشه کنید، همان خداوندی که با پند و اندرزش به شما سود بخشیده و به وسیله رسالتش شما را اندرز داده و با نعمتش بر شما منّت نهاده است»; (فَاتَّقُوا اللّهَ الَّذی نَفَعَکُمْ بمَوْعِظَتِهِ، وَ وَعَظَکُمْ، برِسالَتِهِ، وَ امْتَنَّ عَلَیْکُمْ بنِعْمَتِهِ).

این اوصاف سه گانه ای را که امام برای خداوند ذکر کرده، همگی انگیزه هایی است برای پیمودن طریق تقوا، زیرا شامل تمام نعمت های مادی و معنوی می شود، مواعظ الهی آن هم مواعظی که از طریق رسالت انبیا مخصوصاً پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به صورت گسترده در اختیار تمام اهل ایمان گذارده، و انواع نعمتهای مادی و معنوی دیگر که به انسانها بخشیده و در سایه آن می توان به اوج قلّه عبودیت و تقوا و کمال معنوی و مادّی رسید، سبب می شود که حسّ شکرگزاری در برابر بخشنده این نعمتها در انسان تحریک گردد و او را به سوی تقوا و اطاعت پروردگار ببرد.

در آخرین جمله می فرماید: «اکنون که چنین است خود را برای پرستش او آماده کنید و با انجام وظایف، حق طاعتش را بجا آورید»; (فَعَبِّدُوا أَنْفُسَکُمْ لِعِبَادَتِهِ، وَاخْرُجُوا إِلَیْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِهِ).

«عبّدوا» گرچه از ریشه عبادت اخذ شده; ولی در این گونه موارد به معنای مهیّا ساختن و تسلیم نمودن است و همان گونه که گفته می شود «عبّد الطریق» یعنی جاده را آماده ساخت.

روشن است که آماده ساختن خویشتن برای بندگی خدا مقدمه ای است برای ادای حق اطاعت و این آمادگی از طریق ایمان و معارف الهی و خودسازی و تهذیب نفس و آگاهی بر اسرار عبادات میسّر خواهد شد.


پی نوشت:

  1. «مفزع» از ریشه «فزع» به معنای ترس و وحشت گرفته شده و این واژه (مفزع) به معنای پناهگاه به کار می رود، زیرا انسان به هنگام ترس و وحشت به آنجا پناه می برد.

  2. یونس، آیه 107 .

  3. نحل، آیه 53 .

  4. نمل، آیه 89 .

  5. «منهل» به معنای محلّی است که از آنجا در کنار آب قرار می گیرند و در فارسی به آن آبشخور گفته می شود و از ریشه «نهل» بر وزن «محل» به معنای ابتدای نوشیدن آب است.

  6. «ورود» در اصل به معنای رفتن در کنار آب است. سپس معنای وسیعی پیدا کرده و به داخل شدن  در هر چیزی اطلاق می شود.

  7. «درک» بر وزن «نمک» به معنای رسیدن و دریافتن است و تدارک به جبران کردن چیزی اطلاق می شود.

  8. «أوار» بر وزن «غبار» به معنای حرارت آتش و آفتاب است و گاهی به تشنگی حاصل از آن نیز اطلاق می شود.

  9. نوح، آیات 10-12 .

  10. «عزبت» از ریشه «عزوب» بر وزن «غروب» در اصل به معنای دور شدن از خانواده برای یافتن مرتع جهت چهارپایان است. سپس به هر نوع دور شدن و پنهان گشتن اطلاق شده است. به مردان و زنانی که از همسران خود دورمانده، یا اصلا همسری انتخاب نکرده اند «عزب» بر وزن «عَرَب» گفته می شود.

  11. «احلولت» در اصل از «حلو» بر وزن «حکم» به معنای شیرینی است و «احلولت» که از باب مزید فیه است، معنای کثرت و فزونی را پیدا کرده است، بنابراین «احلول» یعنی بسیار شیرین شد; مانند «اعشوشب» که به معنای پر گیاه شدن است.

  12. «انصاب» مصدر باب افعال به معنای خسته کردن است و از ریشه «نصب» بر وزن «نَسَب» به معنای خسته شدن گرفته شده است.

  13. «هطل» یعنی ریزش پی در پی باران.

  14. «قحوط» به معنای قحطی است.

  15. «تحدبت» از ریشه «حدب» بر وزن «ادب» در اصل به معنای بلندیهایی است که میان پستیها قرار گیرد و به برآمدگی پشت انسان نیز «حدب» گفته می شود و هنگامی که چیزی احاطه بر چیز دیگر کند این واژه در آنجا نیز به کار می رود و در خطبه بالا به همین معناست.

  16. «نضوب» در اصل به معنای فروکش کردن آب در زمین است. سپس به از بین رفتن هر چیزی اطلاق شده است.

  17. «وبلت» از ریشه «وبل» بر وزن «جبل» به معنای باران شدید و دانه درشت گرفته شده است و در اینجا به معنای ریزش فراوان برکات الهی است.

  18. «ارذاذ» به معنای باریدن خفیف باران است (نم نم باریدن).

  19. اعراف، آیه 96 .

  20. طلاق، آیه 2 و 3 .

  21. بقره، آیه 183 .