[hadith]و من کلام له (علیه السلام) یُنَبّه فیه علی فضیلته لقبول قوله و أمره و نهیه:

وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَاب مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) أَنِّی لَمْ أَرُدَّ عَلَی اللَّهِ وَ لَا عَلَی رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ، وَ لَقَدْ وَاسَیْتُهُ بنَفْسی فِی الْمَوَاطِنِ الَّتِی تَنْکُصُ فِیهَا الْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِیهَا الْأَقْدَامُ، نَجْدَةً أَکْرَمَنِی اللَّهُ بهَا. وَ لَقَدْ قُبضَ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَی صَدْرِی وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَی وَجْهِی، وَ لَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَهُ وَ الْمَلَائِکَةُ أَعْوَانِی، ضَجَّتِ الدَّارُ وَ الْأَفْنِیَةُ، مَلَأٌ یَهْبطُ وَ مَلَأٌ یَعْرُجُ وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِی هَیْنَمَةٌ، مِنْهُمْ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّی وَارَیْنَاهُ فِی ضَرِیحِهِ. فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بهِ مِنِّی حَیّاً وَ مَیِّتاً؟ فَانْفُذُوا عَلَی بَصَائِرِکُمْ وَ لْتَصْدُقْ نِیَّاتُکُمْ فِی جِهَاد عَدُوِّکُمْ. فَوَالَّذی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّی لَعَلَی جَادَّةِ الْحَقِّ، وَ إِنَّهُمْ لَعَلَی مَزَلَّةِ الْبَاطِلِ. أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِی وَ لَکُمْ.[/hadith]

خلاصه خطبه مذکور این است که امیر مؤمنان (ع) به منظور این که شنوندگان را نسبت به اوامری که صادر می کند مطیع و فرمانبردار سازد، مراتب شرف و برتری خود را به شرح زیر گوشزد می کند: 1-  او هرگز و در هیچ لحظه ای از آنچه خداوند و پیامبرش دستور داده سرپیچی و نافرمانی نکرده است، و در این باره به دانش اصحابی که نگهبانان دینند استشهاد فرموده است، منظور از عبارت المستحفظون من الصّحابة اصحاب دانشمند و دینداری است که محافظت کتاب خدا و دین از آنان خواسته شده یعنی به نگهبانی آنها گمارده گردیده اند و اسرار قرآن و سنّت به آنها سپرده شده است.

برخی از شارحان گفته اند این گفتار امام (ع) به آنچه بعضی از اصحاب در قبال پیامبر خدا (ص) مرتکب شده و در جاهایی نسبت به آن حضرت زبان درازی کرده و لب به اعتراض گشوده اند اشاره دارد، چنان که نقل شده در رویداد

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3    ، صفحة 798

حدیبیّه هنگامی که پیمان صلح نوشته می شد عمر مخالفت کرد و به پیامبر خدا (ص) عرضه داشت آیا ما بر حقّ نیستیم پیامبر (ص) فرمود: آری بر حقّیم، عرض کرد: آیا آنها دروغگو نیستند فرمود: بلی. عرض کرد: چگونه است که ما را در دین خود دچار شکّ و تردید می سازی پیامبر خدا (ص) فرمود: من به آنچه فرمان داده می شوم عمل می کنم، عمر برخاست و به برخی از صحابه گفت: آیا خداوند وعده دخول مکّه را به ما نداده بود، در حالی که اینک از آن محروم شده و با شکّ و شبهه در دین خود به دیار خویش باز می گردیم، به خدا سوگند اگر یارانی می داشتم هرگز دستخوش شکّ و شبهه نمی شدم، ابو بکر به او گفت: وای بر تو از گفتار و رفتار پیامبر (ص) پیروی کن، به پروردگار سوگند او پیامبر خداست، و خداوند او را ضایع نمی گرداند، سپس به او گفت: آیا پیامبر خدا به تو گفت امسال داخل مکّه خواهد شد، عمر گفت نه، ابو بکر گفت: پس در آینده به مکّه وارد خواهد گردید، از این رو در هنگامی که پیامبر (ص) مکّه را فتح کرد، و کلیدهای خانه به آن حضرت تقدیم شد عمر را فرا خواند و فرمود: این است آن وعده ای که به شما داده شده بود.

2-  دیگر مواسات آن حضرت با پیامبر خدا (ص) در فدا کردن جان خویش است، و این منقبتی است که اختصاص به آن حضرت دارد، و در موارد متعدّد اتّفاق افتاده، که از آن جمله در جنگ احد است و این هنگامی بود که اطرافیان پیامبر (ص) آن حضرت را رها کرده و فرار اختیار کرده بودند، و علی (ع) همچنان در کنار پیامبر (ص) ایستاده و پایداری می کرد.

مورّخان نقل کرده اند در جنگ احد هنگامی که پیامبر خدا (ص) مجروح شده و از آن حضرت رمقی بیش باقی نمانده، و مردم فریاد می زدند محمّد (ص) کشته شده است، دسته ای از سپاه مشرکان مشاهده کردند آن حضرت در حالی که زنده است در میان کشتگان افتاده است از این رو آهنگ او کردند، پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: اینها را از من درو کن، علی (ع) حمله کرد، و آنها را فراری داد و

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3    ، صفحة 799

فرمانده آنها را کشت، سپس گروهی دیگر از لشکریان دشمن یورش آوردند، و پیامبر (ص) دوباره همان را به علی (ع) فرمود، و او به آنان هجوم برد و سر دسته آنها را کشت، برای بار سوّم دسته دیگری قصد آن حضرت کردند که به همان نحو به وسیله علی (ع) سرکوب و فراری شدند، پیامبر خدا (ص) در این باره می فرمود: جبرئیل (ع) در همین موقع به من گفت: ای محمّد این است مواسات و یاری، به او گفتم، چه مانعی دارد او از من است و من از اویم، جبرئیل گفت: و من از هر دو شمایم.

و نیز محدّثان روایت کرده اند که در این روز مسلمانان شنیدند هاتفی از جانب آسمان ندا می دهد: لا سیف إلّا ذو الفقار و لا فتی إلّا علیّ (هیچ شمشیری مانند ذو الفقار، و هیچ جوانمردی مانند علی نیست) پیامبر (ص) فرمود: آیا می شنوید این آواز جبرئیل است.

همچنین در جنگ حنین پس از این که مسلمانان پشت کرده پا به فرار گذاشتند تنها علی (ع) با چند تن از بنی هاشم در کنار پیامبر (ص) باقی و پا بر جا ماندند و به حمایت و دفاع از آن حضرت پرداختند، و علی (ع) گروهی از (هواذن) را در پیش روی پیامبر (ص) به قتل رسانید تا این که انصار باز گشتند و افراد هواذن شکست خوردند و اموال آنها به غنیمت مسلمانان در آمد، همچنین داستان دلاوریهای آن حضرت در نبرد خیبر مشهور است، و منظور از این که فرموده است و لقد واسیته... تا الأقدام اشاره به همین موارد است.

فرموده است: نجدة أکرمنی اللّه بها، نجدت از صفات فاضله ای است که از فروع ملکه شجاعت است و گاهی هم از آن به شجاعت تعبیر می شود.

3-  در هنگامی که پیامبر (ص) دعوت حقّ را لبیک گفت علیّ (ع) کارهای مربوط به آن حضرت را سرپرستی کرد، و اموری را که تنها به او اختصاص دارد در حال رحلت پیامبر بر عهده داشت، و سر مبارک آن حضرت بر سینه او بود، گفته شده مراد این است که در آن هنگام سر آن بزرگوار بر روی زانوهای علیّ (ع) بود، و

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3    ، صفحة 800

در این صورت موقع خم شدن، سرش بر سینه او قرار می گرفت، و ظاهرا منظور این است که پیامبر (ص) در موقع شدّت مرض، تکیه اش بر او بود، در مورد این که جان مقدّس پیامبر (ص) پس از مفارقت از تن، در کف او جاری گشت و آن را بر رخسار خود کشید، مراد از جان یا نفس خون آن حضرت است، زیرا نقل شده که پیامبر اکرم (ص) در هنگام وفات، اندکی خون قی کرد، و علیّ (ع) آن را بر چهره خود کشید، و این عمل منافاتی با نجاست خون ندارد، زیرا رواست که خون رسول اکرم (ص) از عموم این حکم خارج باشد، چنان که روایت شده است ابا طیّبه حجّام هنگامی که پیامبر (ص) را حجامت کرد خون آن حضرت را آشامید، و پیامبر (ص) فرمود: از این پس شکمت دردمند نخواهد شد.

همچنین علیّ (ع) به کمک فرشتگان عهده دار غسل جسد مقدّس پیامبر خدا (ص) بود، او بدن مطهّر را می شست و فضل بن عبّاس آب می ریخت، نقل شده است در آن هنگام که فضل بر روی جسد آب می ریخت، علی (ع) چشمان او را با پارچه ای بسته بود، از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که به علی (ع) فرموده است: «هیچ کس جز تو بر عورت من نظر نمی کند مگر این که کور می شود» و از علیّ (ع) نقل کرده اند که فرموده است: عضوی از بدن پیامبر (ص) را برنگردانیدم مگر این که خود برگردانیده می شد و من در آن احساس سنگینی نمی کردم و گویی کسی مرا در این کار یاری می کرد، و اینها جز فرشتگان نبودند، واژه های حیّا و میّتا بنا بر این که حال از ضمیر مجرور به، در جمله فمن ذا أحقّ به می باشند منصوبند.

امّا در مورد این که چگونه جسد پیامبر اکرم (ص) به خاک سپرده شود و آیا برای آن حضرت لحد حفر، و یا به رسم مردم مکّه قبر کنده شود میان اصحاب اختلاف شد، عبّاس بن عبد المطلّب عبیدة بن جرّاح را که به رسم مردمان مکّه گور حفر می کرد و ابی طلحه انصاری را که بر طبق عادت مردم مدینه لحد می کند احضار کرد، و در این موقع گفت: خداوندا آنچه را می خواهی برای پیامبرت برگزین، و چون در این هنگام ابو طلحه وارد گردید لحد برای آن حضرت کنده شد

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3    ، صفحة 801

همچنین در باره این که چه کسی وارد قبر شود، تا جسد مقدّس پیامبر (ص) را در لحد گذارد اختلاف شد، علی (ع) فرمود: جز من و عبّاس کسی درون قبر نشود، و پس از آن اجازه داد فضل بن عبّاس و اسامة بن زید نیز به قبر در آیند، در این میان ناله انصار بلند شد و خواستند از آنان نیز یک تن به قبر پیامبر خدا (ص) در آید، از این رو أوس بن خولی که از مجاهدین بدر بود نیز وارد قبر شد، توضیح داده می شود واژه ضریح که در خطبه آمده گاهی بر مطلق قبر اطلاق می شود، و در این صورت هم لحد و هم غیر آن را شامل می گردد.

امّا در باره این که خانه و اطراف آن همصدا با فرشتگان به شیون در آمده و گروهی از فرشتگان فرود می آمدند، و دسته ای دیگر به آسمان بالا می رفتند، و تا آن گاه که پیامبر (ص) به خاک سپرده شد صدای آهسته آنان که بر آن حضرت نماز می گزاردند از گوش علی (ع) قطع نشده است، ما در بخشهای نخستین کتاب شرح داده ایم که چگونه بشر آواز فرشتگان را می شنود، همچنین روشن کرده ایم که نماز فرشتگان به این برگشت دارد که واسطه افاضه رحمت پروردگار بر بندگان می شوند، و نیز معنای بالا رفتن و پایین آمدن آنان را توضیح داده ایم.

باید دانست گفتار امام (ع) را تا آن جا که ممکن است بر ظاهر آن حمل کردن اولی و سزاوارتر است از این که با زحمت به تأویل آن پرداخته شود.

در هر حال ذکر این فضیلتها در این جا به منزله صغرای قیاس ضمیر از شکل اوّل است که به وسیله آن استدلال فرموده است به این که کسی نسبت به پیامبر (ص) از او شایسته تر نیست، و تقدیر کبرا این است که هر کس در ارتباط با پیامبر خدا (ص) این چنین باشد سزاوارتر به اوست، و در نتیجه آشکار می شود که هیچ کس از او نسبت به رسول اکرم (ص) احقّ و شایسته تر نیست، و منظور از این حقانیّت، سزاوارتر بودن او از نظر منزلت و داشتن مناسبت با پیامبر (ص) است، برای این که در حیات آن بزرگوار، او برادر و وزیرش بود، و پس از مرگ نیز او وصیّ و جانشینش می باشد، بنا بر این منظور آن حضرت این نیست که ذاتا و شخصا از

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3    ، صفحة 802

دیگران سزاوارتر است، بلکه مراد، احقّ و شایسته تر بودن او از نظر نسبت با رسول خدا (ص) و احراز جانشینی اوست.

امام (ع) پس از ذکر فضیلت و سوابق موقعیّت خود، به شنوندگان دستور می دهد که با دلایل و براهینی که دارند به سوی نبرد با دشمن خویش بشتابند منظور از بصائر عقاید آنهاست مبتنی بر این که آنها بر حقّند و دشمن آنها بر باطل است، و امام (ع) با سوگند به پروردگار این عقیده آنها را تأیید، و تأکید می کند که در آنچه دستور می دهد بر مقتضای حقّ و بر طبق آن است، و دشمن آنها بر پرتگاه باطل و لغزشگاه انحراف است، این که فرموده است: من بر جادّه حقّم، برای این است که مردم را به سوی خود بکشاند، و ذکر این که دشمن بر لغزشگاه باطل قرار دارد به منظور این است که از دشمن بیزاری جویند، زیرا باطل بر خلاف حقّ راه روشنی که به دانشی راست و برهانی درست برسد ندارد.

بقیّه سخنان آن حضرت، ختام خطبه به شمار است، و توفیق از خداوند است.