[hadith]أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بتَقْوَی اللَّهِ، وَ أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ، فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزلُّونَ، یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ یَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً، وَ یَعْمِدُونَکُمْ بکُلِّ عِمَادٍ وَ یَرْصُدُونَکُمْ بکُلِّ مِرْصَادٍ. قُلُوبُهُمْ دَوِیَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّةٌ، یَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ یَدبُّونَ الضَّرَاءَ، وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ، حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ. لَهُمْ بکُلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کُلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ، یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ. إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا وَ إِنْ حَکَمُوا أَسْرَفُوا. قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکُلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکُلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحاً. یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بالْیَأْس لِیُقِیمُوا بهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ یُنْفِقُوا بهِ أَعْلَاقَهُمْ. یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ، قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِیقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِیقَ، فَهُمْ لُمَةُ الشَّیْطَانِ وَ حُمَةُ النِّیرَانِ، «أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسرُون».[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏7، ص: 619-606

خطر منافقان!

همان گونه که در پایان بخش قبل گفتیم، امام(علیه السلام) در این بخش، اشاره به صفات منافقان می کند و مسلمانها را از خطرات آنها آگاه می سازد و به همگان هشدار می دهد و چنان وصف دقیقی برای آنها ذکر می کند که هیچ کس با این دقت اوصاف اهل نفاق را بیان نکرده است.

در آغاز شش وصف آنها را به این صورت بیان می کند که می فرماید: «ای بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزکاری سفارش می کنم، و از منافقان بر حذر می دارم، زیرا آنها گمراهند و گمراه کننده، خطاکارند و به خطاانداز، هر زمان به رنگی در می آیند و به قیافه های دیگری خودنمایی می کنند»; (أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللّهِ بتَقْوَی اللّهِ، وَ أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ، فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ، وَ الزَّالُّونَ(1) الْمُزلُّونَ، یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً، وَ یَفْتَنُّونَ(2) افْتِنَاناً).

نخستین صفتی که امام(علیه السلام) در اینجا برای اهل نفاق می شمرد گمراهی آنان است; نه تنها گمراهند که اصرار بر گمراه ساختن دیگران نیز دارند، اضافه بر این خطاکارند; نه تنها خطاکار که دیگران را نیز به خطا می افکنند.

در ضمن تفاوت بین «ضالّون» و «زالّون» روشن شد; اوّلی اشاره به کسانی است که آگاهانه در گمراهی گام می نهند و دومی اشاره به کسانی است که اشتباه و خطای فراوان دارند. آری! چون از نور علم و ایمان بی بهره اند اشتباهات آنها نیز فراوان است.

افزون بر این صفات چهارگانه آنها افراد متلوّنی هستند که هر روز به رنگی و هر زمان به شکلی در می آیند تا منافع نامشروع خود را از این طریق تأمین کنند; در جمع نمازگزاران به نماز می ایستند و در میان شرابخواران به شرب خمر می نشینند و مطابق توصیف قرآن «(وَإِذَا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزءُونَ); و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات کنند می گویند ما ایمان آوردیم; ولی هنگامی که با افراد شیطان صفت خود خلوت می کنند می گویند: ما با شماییم ما فقط آنها را مسخره می کنیم».(4)

تفاوت «یتلّونون» و «یفتنّون» ممکن است از این جهت باشد که اوّلی اشاره به جهات ظاهری آنها می کند که هر روز به رنگی در می آیند و دومی اشاره به نقشه های پنهانی آنها دارد که هر روز به سراغ نقشه مرموز تازه ای می روند و طبیعت نفاق در هر صورت دوگانگی در گفتار و رفتار و برنامه ها است.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به شش وصف دیگر از اوصاف خطرناک آنها در عبارتی کوتاه و پرمعنا اشاره می کند، می فرماید: «از هر وسیله ای برای فریفتن شما استفاده می کنند، و در هر کمینگاهی به کمین شما می نشینند. دلهایشان آلوده و بیمار، و ظاهرشان را (برای فریب شما) پاک نگه می دارند، در پنهانی گام بر می دارند، و همچون خزنده ای در لابه لای بوته های درهم پیچیده خود را مخفی ساخته، پیش می روند، بیان آنها درمان، گفتارشان (به ظاهر) شفابخش; ولی کردارشان درد بی درمان است!»; (وَ یَعْمِدُونَکُمْ(5) بکُلِّ عِمَاد، وَ یَرْصُدُونَکُمْ(6) بکُلِّ مِرْصَاد. قُلُوبُهُمْ دَوِیَّةٌ(7)، وَ صِفَاحُهُمْ(8) نَقِیَّةٌ. یَمْشُونَ الْخَفَاءَ، وِ یَدبُّونَ(9) الضَّرَاءَ(10)، وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ، وَ قَوْلُهُمْ شفَاءٌ، وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ(11)).

جمله «وَ یَعْمِدُونَکُمْ بکُلِّ عِمَاد» اشاره به این است که آنها برای درهم شکستن شما از هر وسیله ای استفاده می کنند; شایعه افکنی، ایجاد تردید و تزلزل در صفوف مؤمنان، پاشیدن تخم بدبینی و فساد و... .

جمله «وَ یَرْصُدُونَکُمْ بکُلِّ مِرْصَاد» اشاره به این است که آنها از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به شما غافل نمی مانند. پیوسته در کمین هستند تا فرصتی بیابند و زهر خود را در کام شما بریزند.

جمله های بعد از آن، همگی حکایت از دوگانگی شخصیت آنها و تفاوت ظاهر و باطن آنان می نماید و می فرماید : دلهایشان بیمار و ظاهرشان سالم، گفتارشان به ظاهر شفابخش; اما رفتارشان درد بی درمان و تمام کارهایشان آمیخته با توطئه های مخفیانه و نقشه های پنهانی شیطانی است.

سپس در ادامه سخن به بیان سه وصف دیگر پرداخته، می فرماید : «بر رفاه و آسایش مردم حسد می ورزند و بر بلا و ناراحتی آنان می افزایند و پیوسته تخم ناامیدی و یأس بر دل ها می پاشند»; (حَسَدَةُ(12) الرَّخَاءِ، وَ مُؤَکِّدُو الْبَلاَءِ، وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ).

قرآن مجید می گوید : «(إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بهَا); هر گاه نیکی به شما برسد ناراحت می شوند و هر گاه مصیبتی بر شما وارد گردد خوشحال می شوند»(13) و این طبیعت منافقان در هر عصر و در هر زمان است.

ایجاد یأس و بدبینی برای تضعیف اراده ها و در هم شکستن قدرت جهاد و مقاومت، یکی دیگر از حیله های خطرناک منافقان است که اگر کارگر شود آثار بسیار زیانباری دارد. این موضوع در دنیای امروز که فعالیت رسانه های جمعی بر همه جا سایه افکنده از گذشته خطرناک تر است. منافقانی که در بیرون و درون کشورهای اسلامی هستند با استفاده از این وسائل برای مأیوس کردن مسلمانان از برنامه های اصلاحی و از هر گونه پیشرفت و موفقیّت، وسائل شکست آنها را فراهم می سازند. باید در برابر این شیطان صفتان با تمام قدرت ایستاد و پیوسته مردم را به الطاف خفیّه و جلیّه الهی و پیشرفت و پیروزی امیدوار ساخت و شعارهای (إِنْ تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ)(14)(وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُم مُّؤْمِنِینَ)(15) را همه جا سر داد.

در ادامه به سه وصف دیگر اشاره کرده، می فرماید: «آنها در هر راهی کشته ای را به خاک افکنده اند، و به هر دلی راهی دارند، و بر هر مصیبتی اشک دروغینی می ریزند»; (لَهُمْ بکُلِّ طَرِیق صَرِیعٌ(16)، وَ إِلَی کُلِّ قَلْب شَفِیعٌ، وَ لِکُلِّ شَجْو(17) دُمُوعٌ).

جمله اوّل، کنایه از کثرت افرادی است که به دست آنها و با توطئه های آنها کشته می شوند یا شدیداً آزار می بینند.

جمله دوم، اشاره به این است که منافقان با انواع حیله ها و تملّقها تلاش می کنند در تمام دل ها نفوذ کنند و خود را دوست همه کس قلمداد کنند، حتی کسانی که با هم اختلاف دارند و در دو قطب مختلف اند و از این طریق به فتنه انگیزی ادامه دهند.

جمله سوم، اشاره به همدردی های دروغین آنها و اشک تمساح ریختن در مصائب مؤمنان است تا کینه ها و عداوتهای درونی خود را به این طریق بپوشانند و مردم را بفریبند و به دنبال خود به پرتگاه بکشانند و آنها را بیچاره کنند.

جمله چهارم، اشاره به کثرت کسانی است که از آنها ضربه خورده و از کار افتاده اند و یا هلاک شده اند. اشاره به این که قربانیان آنها محدود نیست که به آسانی بتوان از کنار آنها گذشت; به قدری گسترده است که گویی در هر کوچه و برزنی کشته ای بر اثر توطئه های آنها افتاده است. به این ترتیب اگر مسلمانان به موقع نقشه های آنها را نقش بر آب نکنند، هیچ کس از ضربه های آنان در امان نخواهد بود.

جمله پنجم، از نیرنگهای آنها برای نفوذ در دلها خبر می دهد آنها همواره شریک دزد و رفیق قافله اند و نشانه های قافله را در اختیار سارقان می گذارند و با آنها همکاری تنگاتنگ دارند و به همین دلیل سعی می کنند به هر کسی وانمود کنند دوست صمیمی او هستند. ششمین جمله نیز تکمیل و تأکیدی است برای آنچه در جمله قبل آمد. آنها سعی دارند خود را شریک غم مردم نشان دهند و بر مصائب آنان اشک تمساح بریزند، هر چند در دل می خندند و خوشحالند آری این است راه و رسم نفاق.

آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه سخن به دو صفت زشت و شوم دیگر آنان اشاره می کند و می فرماید: «آنها پیوسته مدح و ثنا به هم وام می دهند، و انتظار پاداش و جزا می کشند»; (یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ، وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ).

آری هر کدام از آنها در مجلسی به مدّاحی و ثناخوانی دیگری می پردازد و صفاتی را که هرگز در او وجود ندارد بر می شمرد، به این قصد که او هم در مجلس دیگری همین گونه از او مدح و ثنای دروغین بگوید. هرگز مدح و ثنای آنها به نیّت حق گویی و تقدیر از پاکان و نیکان نیست، بلکه هدف آن است که شبیه آن دروغها را در حق خود بشنود.

جمله «یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ» نیز تأکیدی بر این مطلب و یا چهره دیگری از این خلق و خوی زشت است; یعنی هرگز خدمت بی ریایی به کسی نمی کنند، بلکه دائماً در برابر خدمت انتظار خدمت دارند; نه فقط در ثناخوانی در همه جا و در هر کار.

امام(علیه السلام) در بیان سه قسمت دیگر از رذائل اخلاقی منافقان می فرماید : «هر گاه چیزی را طلب کنند اصرار می ورزند، اگر کسی را ملامت کنند پرده دری می کنند، اگر مقامی به آنها سپرده شود راه اسراف پیش می گیرند»; (إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا(18)، وَ إِنْ عَذَلُوا(19) کَشَفُوا، وَ إِنْ حَکَمُوا أَسْرَفُوا).

نیاز انسانها به یکدیگر قابل انکار نیست و گاه این نیاز سبب می شود که انسان چیزی یا حلّ مشکلی را از دیگری بخواهد; ولی اصرار کردن، کار زشتی است، زیرا ممکن است طرف نخواهد یا نتواند آن کار را انجام دهد و با آن خواسته موافقت نماید و از اصرار شرمنده و ناراحت شود. قرآن مجید در اوصاف مؤمنان نیازمند و تهی دست می فرماید: «(لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً); آنها هرگز با اصرار چیزی از مردم تقاضا نمی کنند»(3); ولی منافقان می خواهند به مقصود خود برسند، هر چند دیگری را مأخوذ به حیا کنند و مجبور سازند که برخلاف میلش عمل کند.

همچنین اگر به اصطلاح بخواهند کسی را نصیحت و امر به معروف کنند کاری می کنند که در میان جمع آبرویش بریزد، در حالی که اسلام دستور می دهد این کار با ظرافت و دقت انجام شود; نه آبروی مسلمانی بریزد و نه در دل ناراحت شود و غمگین گردد.

جمله «وَ إِنْ حَکَمُوا أَسْرَفُوا» اشاره به این است که منافقان هر گاه به مقامی برسند نه تنها حق آن مقام را ادا نمی کنند، بلکه راه اسراف، پیش می گیرند; هم خدا را ناراضی می کنند و هم مردم را و سعی دارند کیسه ها برای منافع نامشروع خود بدوزند. قرآن مجید درباره بعضی از منافقان می گوید: «(وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الاَْرْضِ لِیُفْسدَ فِیهَا وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللهُ لاَ یُحِبُّ الْفَسَادَ); هنگامی که به مقامی می رسد در راه فساد در زمین گام بر می دارد و سعی دارد زراعتها و چهارپایان را نابود کند (با اینکه می داند) خدا فساد را دوست ندارد».(20)

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «إنْ حَکَمُوا» این باشد که اگر آنها را در کاری به داوری بطلبند هرگز داوری عادلانه ای نخواهند داشت و از مرز عدالت و دادگری تجاوز خواهند کرد. و مانعی ندارد که هر دو تفسیر در مفهوم جمله جمع باشد.


امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، اشاره مهمی دارد به اینکه منافقان با برنامه ریزی کامل به سوی اهداف خود پیش می روند و برای حلّ هر مشکلی از مشکلات خود چاره ای اندیشیده و برای نابود کردن مخالفان برنامه ریزی نموده اند، می فرماید: «آنها در برابر هر حقی باطلی آماده ساخته اند، و در برابر هر دلیل محکمی، شبهه ای و برای هر زنده ای قاتلی، و برای هر دری کلیدی، و برای هر شبی چراغی تهیه کرده اند»; (قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلاً، وَ لِکُلِّ قَائِم مَائِلاً، وَ لِکُلِّ حَیٍّ قَاتِلاً، وَ لِکُلِّ بَاب مِفْتَاحاً، وَ لِکُلِّ لَیْل مِصْبَاحاً).

در این پنج جمله با توجه به واژه «أَعَدُّوا» (= آماده کرده اند) امام(علیه السلام) از این حقیقت پرده بر می دارد که منافقان، همه مسائل مثبت جامعه را زیر نظر می گیرند و برای تخریب آن برنامه ریزی می کنند و برای بن بستهایی که بر سر راه دارند راه حلهایی در نظر می گیرند تا بتوانند درهای بسته را بگشایند و موانع را از سر راه بردارند، حتی در شب تاریک با چراغ آیند تا گزیده تر برند کالا!

در طول تاریخ مخصوصاً قرنهای نخستین اسلام، شواهد زنده ای برای کلام پرمعنای امام(علیه السلام) دیده می شود; از بهانه ای که برای کنار زدن امام از صحنه خلافت (جوان بودن و یا شوخ طبع بودن) گرفته تا آتش زدن در بیت وحی، بعد از پیامبر اکرم، به بهانه مخالفت با اجماع مسلمین (اجماعی که وجود خارجی نداشت) و سپس خونخواهی عثمان، آن هم از سوی کسانی که دستشان به خون عثمان آلوده بود و بالا بردن قرآنها بر سر نیزه ها در زمانی که در آستانه شکستن بودند و مانند آن.

جالب این است که گاه به اموری متوسل می شدند که هر انسان آگاهی را شدیداً در تعجّب فرو می برد; مثلا هنگامی که به لشکریان معاویه گفتند شما «فئه باغیه» (گروه ستمگر) هستید که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در حدیث معروف درباره عمار خبر داده بود و بیش از سی سال قبل، به عمّار خطاب کرد و گفت : «تو را فئه باغیه خواهند کشت» آنها در برابر این استدلال محکم و روشن گفتند «قاتل عمّار علی است، زیرا او عمّار را به همراه خود آورد! اگر نیاورده بود ما او را نمی کشتیم».(21)

سپس امام(علیه السلام) به یکی دیگر از نیرنگهای آنها برای نفوذ در دلها اشاره کرده می فرماید : «آنها با اظهار یأس و بی رغبتی (به دنیا) تلاش می کنند به مطامع خویش برسند و بازار خود را گرم کرده. کالای مورد علاقه خویش (ضلالت و گمراهی) را به فروش برسانند»; (یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بالْیَأَس لِیُقِیمُوا بهِ أَسْوَاقَهُمْ، وَ یُنْفِقُوا بهِ أَعْلاَقَهُمْ(22)).

آنها سوداگران مرموزی هستند که سرمایه آنان کفر و نفاق و ضلالت و مشتریانشان افراد ساده اندیش و بهای این معامله از دست دادن دین و ایمان است.

همان گونه که گاه بعضی از تجّار برای گرم کردن بازار خویش، نسبت به فروش جنس به مشتریان بی اعتنایی نشان می دهند تا به مقتضای «الانْسانُ حَریصٌ عَلی ما مُنِعَ» آتش شوق را در دل آنها بیفروزند و بازار خود را گرم کنند و متاع کاسد و فاسد خود را به اعلی القیم بفروشند.

آن گاه می افزاید: «آنان سخنانی می گویند و مردم را به اشتباه می افکنند، توصیف می کنند تا مردم را بفریبند»; (یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ، وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ(23)).

آری! آنها پیوسته کفر و نفاق و گمراهی و ضلال را در لباس حق جلوه می دهند تا توده های مردم که به طور فطری و طبیعی خواهان حق اند، باطل آنها را بپذیرند و در طریق گمراهی گام بردارند.

در وصف دیگر می افزاید : «آنها راه ورود به خواسته های خود را آسان، و طریق خروج از آن را تنگ و پر پیچ و خم می سازند (تا مردم را در دام خود گرفتار سازند)»; (قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِیقَ، وَ أَضْلَعُوا(24) الْمَضِیقَ).

این روش را امروز هم در منافقان عصر خویش می بینیم که با شرایط سهلی افراد را وارد گروه خویش می سازند، آن گاه چنان دست و پای با انواع تعهدات و بدهکاریها می بندند که خروج از جرگه آنان بسیار سخت است. جهانخواران عصر ما برای گرفتار ساختن ملت ها و کشورها، نخست با شرایط ساده ای وام های سخاوتمندانه به آنها می دهند. هنگامی که آنها را گرفتار ساختند فشارها را پی در پی بر آنها وارد می سازند و خواسته های خود را بر آنان تحمیل می کنند، در حالی که چنان دست و پای آنها بسته که راه خروج و بازگشت ندارند.

سرانجام امام(علیه السلام) در پایان این خطبه، هشدار می دهد و می فرماید : «آنها دار و دسته شیطانند و شراره های آتش دوزخ (همان گونه که خدا می فرماید) آنها حزب شیطانند، و بدانید حزب شیطان زیان کارانند»; (فَهُمْ لُمَةُ(25) الشَّیْطَانِ، وَ حُمَةُ(26) النِّیْرَانِ: (أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ، أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسرُونَ)(27)).

نفاق و منافقان در طول تاریخ هیچ کس نمی تواند تاریخچه ای برای نفاق و منافقان تعیین کنند. در جوامعی که افراد فاسد و مفسدی وجود داشته اند، تا زمانی که قدرت بر مبارزه آشکار در خود می دیدند; به مبارزه ادامه می دادند; ولی هنگامی که شکست می خوردند، لباس نفاق در تن می پوشیدند و به صورت جمعیّتهای زیرزمینی در می آمدند و اهداف شوم خود را از این طریق ادامه می دادند. در ظاهر تسلیم شده و اعلام وفاداری و پیوستن به توده های مردم می کردند; ولی در باطن اهداف شوم خود را با برنامه ریزی دقیق دنبال می کردند.

ویژگی اصلی منافقان، داشتن شخصیت دو گانه است. دوگانگی ظاهر و باطن، گفتار و رفتار، جلسات خصوصی و عمومی و دوگانگی در همه چیز، که شرح آن را امام امیرمؤمنان(علیه السلام) در این خطبه به صورتی بسیار دقیق بیان فرموده است.

آنها خود را اصلاح طلب می خوانند، در حالی که مفسدان واقعی هستند. خود را عاقل و هوشیار و دیگران را ابله و نادان می دانند، در حالی که واقعاً ابلهانی شیطان صفتند. آنها شریک دزد و دوست قافله، رفیق مردم و عامل بیگانه، غمخوار کشور و عامل استعمارند.

آنها به هنگام بروز طوفانها و رسیدن وقت فداکاری به بهانه های واهی و گفتن (إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَة)(28) میدان را خالی می کنند و معمولا در این هنگام است که پرده نفاق بر اثر طوفان از چهره های آنها کنار می رود و شناخته می شوند.

برخلاف آنچه گروهی از ساده اندیشان اهل سنّت فکر می کنند که هر کس پیامبر خدا را ملاقات کرد و در خدمت او بود و سخنان او را شنید و چشم او بر صورت پیامبر(صلی الله علیه وآله) افتاد، در هاله قداستی به نام «صحابی» قرار می گیرد و صدق و عدالت او مسلّم می شود، برخلاف این پندار در میان معاصران پیامبر(صلی الله علیه وآله)، منافقان خطرناکی بودند که در سوره «منافقین» و از آن آشکارتر و گسترده تر در سوره «احزاب» و «توبه» و بعضی سوره های دیگر قرآن با صراحت به آنها اشاره شده و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مقابل آنها موضع گیری سختی داشته است.

کسی که این سوره ها را با دقت بررسی کند می داند که موج نفاق و منافقگری، حتی در سالهای آخر عمر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، شدید بوده; اما نفوذ و قدرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و پیروزی آشکار مؤمنان راستین، ابتکار عمل را از دست آنها گرفته بود.

آنها بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به جنب و جوش درآمدند و با نقشه های بسیار مرموز، آن قدر تلاش کردند که در عصر بنی امیّه بر جای پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عنوان خلیفه رسول الله(صلی الله علیه وآله) تکیه زدند و کسی که در اواخر عمر پیامبر(صلی الله علیه وآله) اسلام را پذیرفته بود و فرزند دشمن شماره یک اسلام; یعنی ابوسفیان به شمار می رفت بر جای رسول الله(صلی الله علیه وآله) نشست و «خال المؤمنین» شد. این داستان سر دراز دارد که فعلا از آن می گذریم.

در دنیای امروز نفاق بیش از هر زمان دیگری دیده می شود. منافقان با برنامه ریزی بسیار حساب شده و ابزار و سرمایه فراوان و عمّال وسیع در همه جای دنیا و حتی با بهره گیری از وسایل مدرن به شیطنتهای گسترده خود مشغولند.

دولتهای استعماری که حیات آنها به مکیدن خون دیگران وابسته است، در پناه عناوینی مانند حقوق بشر و آزادی و دموکراسی، بدترین جنایات را انجام می دهند. اگر در کشوری که مورد پسند آنها نیست در صورتی که کمترین خشونتی بایک زندانی شود فریاد بر می کشند; ولی در زندانهایی، همچون زندان «ابوغریب» عراق و «گوانتانامو» جنایاتی انجام می دهند که در تاریخ بی سابقه بوده است و اخبار تکان دهنده آنها در عصر و زمان ما همه جا منتشر شده است.

در پناه لفظ آزادی، آزادی عمل و عقیده را از همه مخالفان خود می گیرند و سعی دارند همه جا حکومتهای وابسته به خود به وجود آورند و گاه با صراحت می گویند بهترین گزینه برای ما حکومتهایی است که حافظ منافع ما باشد.

آنها دم از حکومتهای مردمی می زنند; ولی در هر نقطه ای از جهان که مردم حکومتی بر پا کردند که حافظ منافع آنها نبود با تمام قوا سعی می کنند آن را ساقط کنند.

گاه از طریق کمکهای مردم و وامهای با عوض و بلاعوض وارد می شوند; ولی هدف اصلی آنها وابسته کردن ملتها و دولتهاست; زیرا هنگامی که وابسته شدند به حکم اجبار آنچه را به آنها دیکته کنند باید بپذیرند و این داستان بسیار مفصل تری دارد که شرح آن را در یک کتاب و چند کتاب نمی توان نوشت.

تنها راه رهایی از چنگال این منافقان دژخیم و خطرناک و چندین چهره، اتحاد ملتهای مظلوم و در بند است که نخست پرده از چهره آنها بر گیرند و آنها را معرفی کنند و سپس به گونه ای هماهنگ با آنها بستیزند و به یقین چون منافقان، تنها دنبال اهداف مادی هستند هرگز روح فداکاری ندارند. سرانجام شکست می خورند و عقب نشینی می کنند.


پی نوشت:

  1. «الزالّون المزلون» از ریشه «زلت» به معنای لغزش و خطاست.

  2. «یفتنون» از «افتنان» از ریشه «فنّ» به معنای زینت بخشیدن گرفته شده، بنابراین «یفتنّون افتناناً» به این معناست که آنها اعمال خود را به اشکال مختلف تزیین می کنند تا دیگران را بفریبند.

  3. بقره، آیه 14 .

  4. «یعمدونکم» از ریشه «عمد» به معنای ستون زدن گرفته شده و منظور در اینجا این است که آنها از هر وسیله ای بر ضد شما استفاده می کنند.   

  5. «یرصدونکم» از «رصد» بر وزن «صدف» در اصل به معنای آمادگی برای مراقبت از چیزی است و به معنای کمین کردن آمده است.

  6. «دویة» از ریشه «دوّیً» از «دواً» به معنای بیماری گرفته شده و دوّی (صفت مشبهه بر وزن فعیل) به معنای آلوده و بیمار و مؤنث آن دوّیه است; ولی «دواء» بر وزن دمار از همین ماده گرفته شده و به معنای دارو و درمان و چیزی است که درد را زایل می کند.

  7. «صفاح» جمع «صفح» به معنای پهنه صورت یا کاغذ و امثال آن است و در این جا اشاره به این است که ظاهر منافقان پاک و درونشان آلوده است.

  8. «یدبّون» از «دبیب» به معنای آهسته راه رفتن و قدم های کوتاه برداشتن است و از نظر مفهوم لغوی هر جنبنده ای را شامل می شود; خواه سریع، راه برود یا آهسته.

  9. «ضراء» یعنی بیشه و زمین گسترده ای که درختان به هم پیچیده ای در آن وجود دارد و حیوانات بیابان برای مخفی کردن خود به آن پناه می برند.

  10. «عیاء» از «عیّ» به معنای عجز و ناتوانی گرفته شده و «داء عیاء» به معنای بیماری غیر قابل علاجی است که اطبّا از درمان آن عاجزند (عیاء در اینجا مصدری است که معنای وصفی دارد).

  11. «حسدة» جمع «حاسد» مانند «قتله» جمع «قاتل» به معنای کسی است که حسد می ورزد.

  12. آل عمران، آیه 120 .

  13. محمد، آیه 7 .

  14. آل عمران، آیه 139 .

  15. «صریع» از «صرع» بر وزن «فرع» به معنای به خاک افکندن گرفته شده و معنای مفعولی دارد یعنی به خاک افتاده، و به معنای کشته ای که به خاک افتاده به کار می رود.   

  16. «شجو» به معنای غم و غصه است.

  17. «الحفوا» از «الحاف» به معنای اصرار و الحاح برای طلب چیزی است.

  18. «عذلوا» از «عذل» بر وزن «هزل» به معنای ملامت کردن است.

  19. بقره، آیه 273 .

  20. بقره، آیه 205. البته تفسیر بالا یکی از تفاسیر آیه است.

  21. صحیح مسلم، جلد 8، صفحه 185 و سفینة البحار، «عمر» و بسیاری از کتب دیگر شیعه و اهل سنّت.

  22. «اعلاق» جمع «عِلْق» بر وزن «حزب» به معنای اشیای مورد علاقه است.

  23. «یمّوهون» از «تمویه» به معنای تزیین کردن برای گمراه ساختن و آمیختن حق به باطل است.

  24. «اضلعوا» در اصل از ریشه «ضلع» به معنای دنده گرفته شده و چون دنده ها معمولا کج است «اضلاع» به معنای کج و معوج ساختن آمده است.

  25. «لُمة» جمعیّتی است از مردان و زنان و بعضی تعداد آن را سه تا ده ذکر کرده اند و ممکن است در اینجا اشاره به این باشد که نفرات آنها کم و خطراتشان زیاد است.

  26. «حمة» به معنای سم و زهر است و به هر چیز گزنده ای «حمة» اطلاق می شود، مانند سوزش و حرارت آفتاب.

  27. مجادله، آیه 19 .

  28. احزاب، آیه 13 .