[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) یصف فیها المنافقین:
نَحْمَدُهُ عَلَی مَا وَفَّقَ لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ وَ ذَادَ عَنْهُ مِنَ الْمَعْصِیَةِ، وَ نَسْأَلُهُ لِمِنَّتِهِ تَمَاماً وَ [لِحَبْلِهِ] بحَبْلِهِ اعْتِصَاماً. وَ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، خَاضَ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ کُلَّ غَمْرَةٍ وَ تَجَرَّعَ فِیهِ کُلَّ غُصَّةٍ، وَ قَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْأَدْنَوْنَ وَ تَأَلَّبَ عَلَیْهِ الْأَقْصَوْنَ، وَ خَلَعَتْ [عَلَیْهِ] إِلَیْهِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا وَ ضَرَبَتْ إِلَی مُحَارَبَتِهِ بُطُونَ رَوَاحِلِهَا، حَتَّی أَنْزَلَتْ بسَاحَتِهِ عَدَاوَتَهَا مِنْ أَبْعَد الدَّارِ وَ أَسْحَقِ الْمَزَارِ.[/hadith]
از خطبه های آن حضرت علیه السّلام است که در آن صفات منافقان را بیان فرموده است:
«نَحْمَدُهُ عَلَی مَا وَفَّقَ لَهُ مِنَ الطَّاعَة»،
امام (ع) در این خطبه از دو دیدگاه به حمد و ستایش خداوند متعال پرداخته است، یکی آن که توفیق طاعت و فرمانبرداری را که بزرگترین وسیله رستگاری است نصیب فرموده و دیگر این که از گناه و نافرمانی که سبب بزرگترین خسران و زیان است دور داشته است.
این که خداوند بنده ای را از گناه دور نگه بدارد یا از طریق نواهی و هشدارهایی است که در باره لزوم دوری جستن از گناه، و کیفر گنهکاران داده است، و یا این که دست او را از وصول به اسبابی که وی را به معصیت می کشاند و به گناه وادار و آماده می کند کوتاه می سازد که البتّه همه اینها از عنایات اوست.
پس از این از خداوند دو چیز را درخواست می کند، نخست این نعمت را که به تقدیم شکر آن پرداخته است کامل گرداند، چنان که خود فرموده است: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ» دیگر توفیق تمسّک به ریسمان محکم الهی یعنی دین قویم اوست که هر کس به آن چنگ زند او را از در افتادن در پرتگاه نابودی و ژرفنای دوزخ نگه می دارد.
سپس به رسالت آسمانی پیامبر اکرم (ص) گواهی می دهد، و به شرح احوال آن حضرت در ادای این رسالت می پردازد، واژه غمرة را برای سختیهای بسیار و ناگواریهای زیاد که از هر سو در آغاز بعثت به آن بزرگوار رو آورده بود استعاره فرموده است، زیرا این حوادث انبوه به آبی که بر رویهم انباشته و متراکم شود شباهت داشته است، واژه خوض (فرو رفتن) ترشیح این استعاره و اشاره به همین رنجهای بسیار و مصیبتهای اندوهباری است که پیامبر اکرم (ص) در آغاز دعوت خود از مشرکان تحمّل فرموده است جمله تجرّع فیه کلّ غصّة کنایه از غمها و اندوههایی است که بر اثر این رخدادهای ناگوار پیاپی بر خود هموار می ساخته است، منظور از تلّون ادنین این است که دلهای خویشان پیامبر (ص) در این هنگام از او برگشته و هر کدام به گونه ای بر ضدّ او دگرگون شده بود، و مقصود از جمله «تألّب الأقصون» گردهمایی غیر اقارب و بیگانگان بر ضدّ او و همدستی آنها با طوایف مختلف عرب از دورترین نقاط عربستان برای جنگ با اوست.
فرموده است: «و خلعت إلیه العرب... رواحلها»،
دو جمله مذکور دو مثل رایج است که امام (ع) برای بیان شدّت شتاب اعراب در جنگ با پیامبر (ص) بدانها تمثّل جسته است، برای این که اسب در هنگامی که لجامش رها شود از هر موقع دیگر تیز پاتر و زمانی که بر شکم شتر سواری بکوبند از هر زمان دیگر تندروتر است، به علاوه این مثلها اشاره دارد به این که اعراب سواره و پیاده به جنگ با پیامبر (ص) شتافتند.
فرموده است: «حتّی أنزلت بساحته عداوتها»،
مراد از عداوت در این جا، جنگها و شرارتهای آنهاست که نتیجه و حاصل دشمنی است و اطلاق آن بر جنگ بر سبیل مجاز بوده و از باب نهادن نام سبب بر مسبّب است.
کسانی که با تاریخ آشنایی دارند می دانند پیامبر گرامی (ص) برای ادای رسالت خود، و جلب خشنودی ذات مقدّس پروردگار چه رنجها و سختیها را بر خود هموار کرد، از جمله این که قریش او را در آغاز دعوت پیوسته استهزا و مسخره کردند و به او سنگ زدند تا پشت پاهایش خونین گشت و کودکان بر او فریاد کشیدند، و شکمبه بر سر او خالی کردند، و جامه اش را به گردنش پیچانیدند، و او و کسانش را سالهایی در شعب بنی هاشم محصور، و هر گونه رفت و آمد و داد و ستد و ازدواج و گفتگو با آنها را ممنوع کردند، و اگر این نبود که تنی چند به سبب خویشاوندی و یا علل دیگر بر آنها ترحّم آورده شبانه بطور پنهانی اندکی آرد یا خرما به آنها می رسانیدند از گرسنگی تلف شده بودند، سپس آن همه اذیّت و آزاری که بر اصحاب و یاران او وارد کردند، و آنها را مورد انواع شکنجه ها قرار دادند، چنان که آنان را گرسنه نگه می داشتند و در آفتاب سوزان به بند می کشیدند و از درّه ها و شکاف کوههای مکّه بیرون می راندند، تا این که برخی از آنها ناگزیر شده به کشور حبشه رو آوردند، و خود آن بزرگوار نیز از شرّ قریش و دشمنان خود گاهی به طایفه ثقیف، و زمانی به قبیله بنی عامر و موقع دیگر به ربیعة الفرس و جز آنان پناه می برد، پس از این، طوایف عرب برای کشتن و ترور شبانه او همدست شدند و آن حضرت ناگزیر فرزندان و کسان خویش را ترک، و با رمقی که از جان برایش باقی مانده بود، از آنان گریخت و به اوس و خزرج پناه برد، و پس از آن که به مدینه رسید اعراب مکّه آرام نگرفته جنگ را بر ضدّ او بر پا کردند و دسته های سپاهی برای نبرد با او گسیل داشتند و مرکب های خود را برای این کار به تاخت و تاز در آوردند، تا آن گاه که خداوند او را یاری و برتری داد، و دین خود را نیرومند و آشکار فرمود.