[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) یصف فیها المنافقین:
نَحْمَدُهُ عَلَی مَا وَفَّقَ لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ وَ ذَادَ عَنْهُ مِنَ الْمَعْصِیَةِ، وَ نَسْأَلُهُ لِمِنَّتِهِ تَمَاماً وَ [لِحَبْلِهِ] بحَبْلِهِ اعْتِصَاماً. وَ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، خَاضَ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ کُلَّ غَمْرَةٍ وَ تَجَرَّعَ فِیهِ کُلَّ غُصَّةٍ، وَ قَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْأَدْنَوْنَ وَ تَأَلَّبَ عَلَیْهِ الْأَقْصَوْنَ، وَ خَلَعَتْ [عَلَیْهِ] إِلَیْهِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا وَ ضَرَبَتْ إِلَی مُحَارَبَتِهِ بُطُونَ رَوَاحِلِهَا، حَتَّی أَنْزَلَتْ بسَاحَتِهِ عَدَاوَتَهَا مِنْ أَبْعَد الدَّارِ وَ أَسْحَقِ الْمَزَارِ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 7، ص: 604-597
وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ یَصِفُ فیهَا الْمُنافِقِینَ.
از خطبه های امام علیه السلام است
که درباره اوصاف منافقان ایراد فرموده است
.
خطبه در یک نگاه:
این خطبه همان گونه که از عنوانش پیداست درباره منافقان و اوصاف آنها سخن می گوید و در مجموع از دو بخش تشکیل شده است
.
بخش اوّل، از حمد و ثنای الهی و شهادت به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آغاز می شود و در ذیل همین بخش، مشکلات طاقت فرسای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و توطئه های خطرناکی که از سوی منافقان و دشمنان، بر ضد آن حضرت شد، مورد توجه قرار گرفته است
.
از آنجا که خط نفاق بعد از آن حضرت و در عصر امام علیه السلام نیز با شدت ادامه داشت، امام علیه السلام در بخش دوم این خطبه، درباره خطر منافقان هشدار می دهد و صفات آنها را یکی پس از دیگری با بیانی روشن برای جامعه اسلامی ذکر می کند تا همه مسلمانان راستین، آنها را بشناسند و توطئه های آنها را خنثی کرده و در نطفه خفه کنند
.
مشکلات عظیم رسالت:
امام(علیه السلام) این خطبه را، مانند بسیاری از خطبه های دیگر، با حمد و ثنای الهی و شهادت بر رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آغاز می کند و در اینجا حمد و ثنا را با تقاضا و دعا می آمیزد و می فرماید: «خداوند را سپاس می گوییم و ستایش می کنیم بر توفیقی که بر اطاعتش داده و حمایتی که در جلوگیری از معصیتش نموده، و از او می خواهیم که نعمتش را (بر ما) کامل و چنگ زدن به ریسمان محکمش را نصیب ما گرداند»; (نَحْمَدُهُ عَلَی مَا وَفَّقَ لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ، وَ ذَادَ(1) عَنْهُ مِنَ الْمَعْصِیَةِ، وَ نَسْأَلُهُ لِمِنَّتِهِ تَمَاماً، وَ بحَبْلِهِ اعْتِصَاماً).
از آنجا که برترین افتخار انسان توفیق اطاعت و ترک معصیت است، امام(علیه السلام) در کلام بالا بر این دو تکیه می کند و منظور از توفیق در اینجا فراهم کردن اسباب اطاعت و ترک معصیت است، زیرا خداوند به ما عقل و هوش داده، وجدان بیدار مرحمت کرده، پیامبران الهی را فرستاده و کتب آسمانی را نازل کرده که تمام اینها ما را به طاعتش نزدیک و از معصیتش دور گرداند و اگر این اسباب وجود نداشت در گرداب گناه و ترک طاعت غوطه ور می شدیم، بنابراین سزاوار است همواره خدا را بر این نعمتهای بزرگ سپاس گوییم.
اما دعایی که امام در دو جمله در ذیل این حمد و ثنا آورده، یکی مربوط به تقاضای تکمیل نعمتها و دیگری توفیق اعتصام به حبل الله است که منظور از آن یا دین و آیین الهی است، آن گونه که از آیه (وَاعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا)(2) استفاده می شود، و یا منظور قرآن مجید است، آن گونه که از حدیث ثقلین بر می آید که می فرماید: «کِتابَ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَی الاَْرْضِ»(3) و یا منظور، هر دو است، زیرا در واقع تفاوتی با هم ندارند.
به یقین اگر این توفیق الهی شامل حال ما گردد، که نعمتهای او در حق ما کامل و چنگ زدن ما به حبل الله، قویّ شود، خوشبخت ترین انسان خواهیم بود.
بعضی از شارحان نهج البلاغه در اینجا اشکالی مطرح کرده اند، که چگونه امام تقاضای اتمام نعمت می کند، در حالی که قرآن می گوید: (وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لاَ تُحْصُوهَا)(4) اشاره به اینکه نعمتهای الهی قابل شمارش نیست و حد و مرز ندارد؟
ولی باید توجه داشت که تکمیل نعمت درجات و مراحلی دارد; اگر به مرحله نهایی آن هیچ کس نمی رسد، مراحل دیگرش قابل وصول است و امام آن را از خدا تقاضا می کند.
سپس حضرت شهادت به نبوّت پیامبر را با ذکر اوصاف برجسته آن حضرت مطرح می کند و می فرماید: «و گواهی می دهیم که محمّد بنده و فرستاده اوست، همان کسی که در راه رضای خدا در دریای مشکلات غوطه ور شد، و جام هر مصیبتی را جرعه جرعه نوشید»; (وَ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، خَاضَ إِلَی رِضْوَانِ اللّهِ کُلَّ غَمْرَة(5)، وَ تَجَرَّعَ فِیهِ کُلَّ غُصَّة(6)).
این دو وصفی که امام(علیه السلام) درباره پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیان فرموده، جامع همه اوصاف خیر است; ایستادن در برابر مشکلات و تحمّل در برابر مصائب. تا آن مقاومت و تحمّل نباشد هیچ کار مهمی به سامان نمی رسد.
جمله «تَجَرَّعَ فِیهِ کُلَّ غُصَّة» نشان می دهد که حوادث گلوگیر در برابر پیامبر یکی، دو تا نبود، بلکه او جرعه جرعه از جام مصائب می نوشید و تحمّل می کرد; جمعی از بهترین یارانش را از او گرفتند صبر کرد، انواع مشکلات و موانع بر سر راه او ایجاد کردند; ولی از همه آنها عبور نمود و این در واقع درسی است برای همه کسانی که می خواهند با طاغوت ها مبارزه کنند و به اصلاح جامعه خویش بپردازند.
سپس امام(علیه السلام) بخشی از مشکلات عظیم پیامبر اسلام را در دوران رسالتش در چند جمله کوتاه و پرمعنا بیان می کند و می فرماید: «بستگان و نزدیکانش را ناپایدار و بیگانگان در دشمنی اش مصمّم بودند، عرب برای نبرد با او زمام مرکب ها را رها ساخت و با شتاب، به سوی او راند تا از دورترین نقطه و پرفاصله ترین خانه عداوت خویش را در برابر وی ظاهر سازند»; (وَ قَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الاَْدْنَوْنَ(7)، وَ تَأَلَّبَ(8) عَلَیْهِ الاَْقْصَوْنَ، وَ خَلَعَتْ إِلَیْهِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا(9)، وَ ضَرَبَتْ إِلی مُحَارَبَتِهِ بُطُونَ رَوَاحِلِهَا،(10) حَتَّی أَنْزَلَتْ بسَاحَتِهِ عَدَاوَتَها، مِنْ أَبْعَد الدَّارِ، وَ أَسْحَقِ(11) الْمَزَارِ).
جمله «تَلَوَّنَ لَهُ الاَْدْنَوْنَ» اشاره به این است که جمعی از بستگان نزدیک پیامبر(صلی الله علیه وآله) مانند عباس که تمایل به حمایت از او داشتند، در کار خود ثابت قدم نبودند.
جمله «تَأَلَّبَ عَلَیْهِ الاَْقْصَوْنَ» اشاره به شاخه های دورتر قبیله قریش است که دست به دست هم دادند و قبائل دیگر را نیز تحریک کردند تا در برابر پیامبر اسلام بایستند و در چنین شرایطی که نه نزدیکان جرأت حمایت شجاعانه ای داشته باشند و نه دوران، در عداوت و دشمنی کوتاهی کنند مشکلات عظیمی پیدا می شود که ایستادگی در برابر آن بسیار سخت است.
جمله «خَلَعَتْ إِلَیْهِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا، وَ ضَرَبَتْ إِلی مُحَارَبَتِهِ بُطُونَ رَوَاحِلِهَا» اشاره به سرعت و شتاب شدید مخالفان در عداوت و دشمنی با آن حضرت است، زیرا هنگامی که بخواهند مرکب به سرعت پیش برود افسار آن سست می کنند و با شلاّق بر پهلوها و شکم آن می زنند. تاریخ اسلام نیز در همه فصول خود به این حقیقت گواهی می دهد که دشمنان از هیچ کاری که فکر می کردند به شکست اسلام و پیامبر بینجامد خودداری نکردند; ولی خدا می خواست این نور الهی خاموش نشود و روز به روز درخشش بیشتری پیدا کند، لذا نقشه های آنها را نقش بر آب کرد و آتشهایی را که افروخته بودند، با باران لطف و عنایتش خاموش ساخت و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از این معرکه های خطرناک پیروز و سربلند بر آمد و اسلام، شرق و غرب جهان را تسخیر کرد.
ولی از آنجا که منافقان داخلی ـ همان کسانی که اظهار اسلام کردند و ظاهراً به مسلمانان پیوستند; ولی دلهای آنها بوی کفر می داد و مملوّ از عداوت بود ـ نیز در این میان نقش مهمی داشتند و خط آنها همچنان در میان مسلمانان و حتی در عصر امام(علیه السلام) ادامه داشت. امام در ادامه این سخن، هشدار اکیدی به مسلمانان درباره خط نفاق می دهد و در بخش بعد ـ چنانکه خواهد آمد ـ اوصاف و خطرات منافقان را شرح می کند.
ابن ابی الحدید در اینجا نگاهی کوتاه و گذرا به مشکلات و دشواریهایی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در دوران رسالت خود پشت سر گذاشت، افکنده، چنین می گوید:
«کسی که کتب تاریخ و سیره را مطالعه می کند، می داند که رسول الله(صلی الله علیه وآله) در راه خدا چه دشواریهایی را تحمل کرد; از استهزای قریش در آغاز دعوت گرفته تا سنگسار کردن، تا آنجا که از پشت پای او خون فرو می ریخت و کودکان را به مخالفت و آزار او وادار می کردند. شکمبه شتر بر سر او می ریختند. لباس آن حضرت را بر گردنش پیچیده و می فشردند. او را چند سال در شعب بنی هاشم (ابوطالب) محاصره کردند. خرید و فروش با او و مسلمانان اندک آن زمان را تحریم کردند و از ازدواج با آنان و سخن گفتن خودداری نمودند تا آنجا که نزدیک بود مسلمانان از گرسنگی هلاک شوند، و اگر بعضی از ارحام و علاقه مندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) مخفیانه کمی آرد و خرما در تاریکی شب به آنها نمی رساندند، از گرسنگی هلاک شده بودند. اصحاب و یارانش را می گرفتند و می زدند و در برابر آفتاب به بند می کشیدند و از خانه خود دور می ساختند تا آنجا که گروهی مجبور شدند به حبشه مهاجرت کنند و خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) گاهی به قبیله ثقیف و گاهی به بنی عامر و گاه به ربیعه و غیر آنها پناه برد (ولی هیچ یک فایده ای نداشت). سپس همگی تصمیم گرفتند که آن حضرت را شبانه به قتل برسانند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) ناچار شد از چنگال آنها فرار کند و به مدینه رود و به طایفه اوس و خزرج بپیوندد، در حالی که همسر و فرزندان خود و تمام وسایل زندگیش را در مکه رها کرده بود و با زحمت شدید توانست خود را به مدینه برساند. در آنجا نیز آن حضرت را آسوده نگذاشتند، جنگها پشت سر یکدیگر روی داد و لشکرها پشت سر یکدیگر به سوی او حرکت کردند، به گونه ای که همیشه در زحمت بود و جنگها یکی پس از دیگری مسلمانان را در فشار قرار می داد; ولی سرانجام خدا او را یاری کرد و آیینش جهانگیر شد و کسی که آشنا به تاریخ اسلام باشد شرح این مشکلات را می داند».(12) (اینها همان چیزی است که امام(علیه السلام) در جمله های کوتاه و پر معنای بالا به آن اشاره کرده است).(13)
پی نوشت:
-
«ذاد» از ریشه «ذود» بر وزن «ذوق» به معنای راندن و طرد کردن است.
-
آل عمران، آیه 103 .
-
مجمع البیان، ذیل آیه 103، سوره آل عمران این حدیث را از ابوسعید خدری، از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است.
-
ابراهیم، آیه 34 .
-
«غمره» در اصل از «غمر» بر وزن «خمر» به معنای از بین بردن اثر چیزی است. سپس به آب زیادی که همه چهره چیزی را می پوشاند و مسیر خود را می شوید و پیش می رود «غمره» و «غامر» گفته می شود.
-
«غصّه» در اصل به معنای غذا، آب و یا شیء دیگری است که در گلو گیر می کند. انسان چون هنگام غم و اندوه، احساس می کند چیزی در گلویش گیر کرده است از آن تعبیر به غصّه می شود.
-
«ادنون» جمع «أدنی» به معنای نزدیک است، بنابراین «أدنون» یعنی نزدیکان و در مقابل «أقصون» به معنای افراد دور است.
-
«تألّب» از ماده «ألب» بر وزن «امر» به معنای جمع شدن و از هر سو گرد آمدن است و به معنای شورانیدن و بسیج کردن بر ضدّ شخص یا گروهی نیز به کار می رود.
-
«أعنّة» جمع «عنان» یعنی زمام و لجام.
-
«رواحل» جمع «راحله» به معنای مرکب و در بسیاری از مواقع به معنای شتر باربر است.
-
«أسحق» از ریشه «سحق» بر وزن «قفل» یعنی دور شدن و اسحق به معنای دورترین نقطه است.
-
شرح ابن ابی الحدید، جلد 10، صفحه 165 .
سند خطبه
:
در مصادر نهج البلاغه برای اثبات اینکه خطبه مورد بحث را غیر از مرحوم سیّد رضی نیز نقل کرده اند، به دو مدرک اشاره می کند؛ نخست به چیزی که میریحیی علوی در کتاب طراز آورده که بخشهایی از این خطبه را با تفاوتهایی ذکر کرده است و نشان می دهد از جای دیگری آن را گرفته است. دیگر این که آمدی در کتاب غررالحکم بخشهای مختلفی از خطبه را با تفاوتهایی ذکر کرده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 69
)