[hadith]وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ، قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ، یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَی، وَ مَا بالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ؛ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا، وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ؛ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ، فَهُمْ لِأَنْفُسهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ؛ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ، خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ أَنَا أعْلَمُ بنَفْسی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بی مِنِّی بنَفْسی، اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3، صفحة 762-758

  •  از ویژگیهای متقین این است که در روز حکیمانند، مراد از آن حکمت شرعیّه است که مشتمل بر کمال نیروی علمی و عملی است و میان صحابه و تابعان معمول بوده است، به جای حکماء حلماء نیز روایت شده است، و حلم صفت فاضله ای می باشد که از فروع ملکه شجاعت است و عبارت از حدّ وسط میان سستی و بی حالی و زیاده روی در خشم و تندی است که هر دو از خویهای زشت به شمار می آیند، این که اینها از صفات روز آنهاست، و شب آنها به نماز اختصاص داده شده برای این است که همان گونه که پیش از این گفته ایم شب برای برگزاری نماز شایسته تر است. 

  •  دانشمندانند، منظور از این دانش، کمال قوّت نظری به وسیله داشتن علوم نظری است که عبارت از معرفت صانع عالم و شناخت صفات اوست. 

  •  ابرار و نیکوکارانند، برّ (نیکوکار) که جمع آن ابرار است معنای عفیف (پاکدامن) را نیز شامل است، زیرا واژه مقابل برّ، فاجر (بدکار) است. 

  •  پرهیزگارانند، مراد از تقوا و پرهیزگاری در این جا ترس از خداست، و اگر چه پیش از این صفت عفّت و بیم از خداوند جزء صفات پرهیزگاران آورده شده لیکن تکرار آنها در این جا به منظور شمارش صفات و اخلاق آنان در ساعات روز است، و آنچه پیش از این گفته شده مراد مطلق اوصاف آنها بوده است. 

  •  فرموده است: «و قد برأهم الخوف... تا عظیم». 

این گفتار در بیان اثرات ترس از خداست که بر جان آنان غلبه دارد، و بی تردید بروز آثار مذکور به سبب این است که روح آنان که عهده دار تدبیر امور تن است در نتیجه توجّه به مبدأ عالم وجود و هراس از قصور در برابر او، و بازماندن نیروی جذب و تغذیه از رسانیدن بدل ما یتحلّل به بدن، نمی تواند به اصلاح امور و اداره آن بپردازد، از این رو لاغری و نزاری آنان را بر اثر ترس از خدا به تیری که تراشیده شده باشد تشبیه فرموده است، و وجه مشابهت شدّت لاغری و کاهیدگی آنان است. و این وضع دگرگونی رنگ و رخسار و پوست و قیافه و ضعف انفعالات نفسانی را بر اثر ترس و اندوه به دنبال دارد، لذا بیننده گمان می کند آنان بیمارند در صورتی که هیچ گونه بیماری در آنها نیست، جمله «و یقول قد خولطوا» یعنی بیننده می گوید آنها دیوانه شده اند، اشاره به حالتی است که در برخی از اوقات به اهل معرفت دست می دهد و این هنگامی است که روح آنها به فرشتگان عالم بالا پیوسته، و از تدبیر امور بدن و ضبط حرکات آن بازمانده و شروع به گفتن سخنانی می کنند که خلاف متعارف بوده و از نظر ظاهر بینان اهل شرع، زشت شمرده شده و به گویندگان آن سخنان نسبت نابخردی و دیوانگی و گاهی کفر و ارتداد داده اند، چنان که در باره حسین بن منصور حلّاج نقل شده است. 

  •  فرموده است: «و لقد خالطهم أمر عظیم». 

یعنی پرهیزگاران را امری بزرگ به خود مشغول داشته است، و مراد این است که تمامی دل و نهان آنها متوجّه تماشای شکوه و جلال پروردگار و مطالعه انوار فرشتگان عالم بالاست. 

  •  فرموده است: «لا یرضون من أعمالهم القلیل... الکثیر». 

پرهیزگاران به سعی اندک خشنود نمی شوند، و اعمال بسیار خود را زیاد نمی شمرند، زیرا به نتایج والایی که بر اعمال آنها مترتّب است آگاهند. 

  •  فرموده است: «فهم لأنفسهم متّهمون... تا ما لا یعلمون». 

این که پرهیزگاران نفس خویش را به قصور متّهم می کنند، و از اعمال خود بیمناکند به سبب شکّ و بدبینی است که نسبت به توهّمات و تلقینهای نفس خویش دارند، زیرا نفس این توهّم را در آنها پدید می آورد که عبادتهای آنها نیکو و مقبول است، و بر وجه مطلوب که موجب تقرّب به درگاه الهی است انجام شده است، و این توهّم باعث خودپسندی و مغرور شدن به عبادت، و کوتاهی در افزایش عمل است، در صورتی که اگر در این باور شکّ کند و اندیشه خود را متّهم سازد به این که در این حکم از نفس امّاره پیروی می کند این بیم در او پدید می آید که اعمال او مطابق دستور انجام نشده است، و در نتیجه، این شکّ و بدبینی او را بر عمل بیشتر وادار، و خودپسندی و فریفتگی او را به عبادتهایی که انجام داده از میان می برد، و می دانیم که عجب و خودپسندی از چیزهایی است که موجب هلاکت انسان است، چنان که امیر مؤمنان (ع) فرموده است: سه چیز هلاکت کننده است: حرصی که دنبال شود و هوسی که پیروی گردد و خودپسندی. 

همچنین ترسی که از ستایش مردم از آنان به آنها دست می دهد درمان حالت برتربینی و خود پسندی است که معمولا بر اثر مدح و ستایش در انسان به وجود می آید، از این رو هنگامی که یکی از آنان را می ستایند در پاسخ می گوید: من به خودم از دیگران داناترم و... پس از این امام (ع) بطور کلّی به ذکر نشانه هایی که هر یک از مؤمنان به آنها شناخته می شود پرداخته است، و اوصافی که برای آنان پیش از این بیان فرموده اگر چه به آنان اختصاص داشته و بدانها شناخته می شوند، لیکن گاهی ممکن است برخی از آن صفات به ریا آمیخته شود، در صورتی که تقوای حقیقی به ریا آلوده نمی گردد، از این رو اوصاف پرهیزگار را در این بخش از گفتار خود جمع آوری و بطور مرتّب ذکر فرموده است:

1-  در دین نیرومند است، به سبب این که در برابر وسوسه های شیطان ایستادگی می کند و فریب مردم را نمی خورد، و این ویژگیهای دین عالمان و دانشوران است. 

2-  در امور دنیا دارای هشیاری و درنگ و دقّت است و این صفات را با نرمخویی آمیخته و از تندخویی و خشونت بدور است، چنانکه در مثل آمده که: نه چندان شیرین باش که تو را ببلعند و نه چندان تلخ که تو را به دور افکنند، و این همان صفت فاضله عدالت در رفتار با خلق است، و می دانیم نرمخویی گاهی از نظر تواضع مطلوبی است که مقتضای آیه شریفه: «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» می باشد، و زمانی ناشی از فرومایگی و ضعف یقین است و تواضعی که پسندیده است همان است که در نخست گفته شد و آن با هشیاری و مصلحتهای نفس توأم است، امّا فروتنی دوّم از صفات زشت به شمار می آید، و نمی تواند با آگاهی و دور اندیشی همراه باشد زیرا افراد سفله و فرومایه را وزش هر نسیمی به جنبش در می آورد و هر جاذبه و انگیزه ای آنها را تحت تأثیر قرار می دهد.