[hadith]فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدهِمْ أَنَّکَ تَرَی لَهُ قُوَّةً فِی دینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًی وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِی شدَّةٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًی وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ؛ یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَی وَجَلٍ؛ یُمْسی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ وَ یُصْبحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ؛ یَبیتُ حَذراً وَ یُصْبحُ فَرِحاً، حَذراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ؛ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ؛ قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَی؛ یَمْزُجُ الْحِلْمَ بالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بالْعَمَلِ؛ تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ، قَلِیلًا زَلَـلُه، خَاشعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً أَکْلُهُ، سَهْلًا أَمْرُهُ، حَرِیزاً دینُهُ، مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً غَیْظُهُ؛ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ؛ إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 7، ص: 582-566

 

دوازده وصف دیگر

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به دوازده وصف دیگر از اوصاف برجسته پرهیزکاران، در عباراتی کوتاه و پرمعنا اشاره کرده از قوّت آنها در دین آغاز می کند و به دوری آنان از طمع ختم می نماید، می فرماید: «از نشانه های هر یک از آنها این است که آنها را در دین خود نیرومند می بینی و در عین محکم کاری و قاطعیت، نرم خو، و دارای ایمانی مملوّ از یقین، و حرص در کسب دانش، و آگاهی در عین بردباری، و میانه روی در حال غنا و ثروت، و خشوع در عبادت، و آراستگی در عین تهیدستی، و شکیبایی در شدائد و طلب روزی حلال و نشاط در راه هدایت، و دوری از طمع هستند»; (فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدهِمْ أَنَّکَ تَرَی لَهُ قُوَّةً فِی دین، وَ حَزْماً(1) فِی لِین، وَ إِیماناً فِی یَقِین، وَ حِرْصاً فِی عِلْم، وَ عِلْماً فِی حِلْم، وَ قَصْداً فی غِنیً، وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَة، وَ تَجَمُّلاً(2) فِی فَاقَة، وَ صَبْراً فِی شدَّة، وَ طَلَباً فِی حَلاَل، وَ نَشَاطاً(3) فِی هُدًی، وَ تَحَرُّجاً(4) عَنْ طَمَع).

تعبیر به قوّت در دین، اشاره به این است که وسوسه گران و شبهه افکنان و منافقان نمی توانند در آنها نفوذ کنند و طوفانها و حوادث سخت زندگی، ایمان آنها را متزلزل نمی سازد.

و «حَزم در لین» اشاره به این است که آنها در عین دوراندیشی که لازمه آن غالباً سختگیری است ـ برخلاف «روزمرگی» که کارها را آسان می کند ـ نرمخویی را فراموش نمی کنند و با کسانی که در انجام یک هدف اجتماعی با آنها همراه هستند رفتاری با رفق و محبت دارند و مطابق ضرب المثل معروف عرب که می گوید: «لا تَکُنْ حُلْواً فَتَسْتَرِطُ وَ لا مُرّاٌ فَتَلْفَظُ; آن قدر شیرین نباش که تو را ببلعند و نه آن قدر تلخ که تو را دورافکنند»، رفتار می کنند.

تعبیر به «ایمان در یقین» اشاره به این است که ایمان مراتبی دارد و اعلی درجه آن، علم الیقین و حق الیقین است که گاه از طریق استدلالهای قوی و محکم، حاصل می شود و گاه از آن برتر; یعنی از راه شهود به دست می آید.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «إنَّ الاْیمانَ أفْضَلُ مِنَ الإسْلامِ وَ إنَّ الْیَقینَ أفْضَلُ مِنَ الاْیمانِ وَ ما مِنْ شَیْء أعزُّ مِنَ الْیَقینِ; ایمان از اسلام برتر است (زیرا اسلام، اقرار در ظاهر است و ایمان، تصدیق به قلب) و یقین، افضل از ایمان است (زیرا درجه عالی ایمان است) و هیچ چیز کمیاب تر از یقین نیست».(5) آری پرهیزکاران واقعی به این گوهر گران بهای کمیاب دست یافته اند.

تعبیر به «حِرْصاً فِی عِلْم» با اینکه واژه حرص معمولا بار منفی دارد، اشاره به این است که آنها شدیداً به دنبال فراگیری علم اند و روزی بر آنها نمی گذرد که دانش تازه ای کسب نکنند، در حالی که دنیاپرستان، حریص در جمع اموال اند. پرهیزکاران حریص در جمع علم اند، زیرا پرهیزکاری بدون علم، عمق و ریشه ای ندارد.

منظور از آمیختن علم با حلم، این است که عالم در برابر جهل جاهلان نباید خشمگین شود و تندخویی کند، بلکه با بردباری و به صورت تدریجی در آنها نفوذ نماید و جهلشان را بزداید.

در حدیث مفصلی که مرحوم علامه مجلسی در گفتگوی امام صادق(علیه السلام) با عنوان بصری که برای درک علم به محضر آن حضرت آمده بود نقل می کند، می خوانیم که فرمود: حلم و بردباری تو باید به قدری باشد که اگر کسی به تو بگوید اگر سخن نسنجیده ای درباره من بگویی ده برابر آن به تو می گویم، تو در جواب بگویی اگر تو ده سخن ناسنجیده بگویی من یکی نخواهم گفت: «فَمَنْ قالَ لَکَ إنْ قُلْتَ واحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ واحِدَةً» و در مورد علم به او می فرماید: آنچه را نمی دانی از علما بپرس و از اینکه برای بهانه جویی و آزار یا آزمودن افراد از آنها سؤال کنی بپرهیز و از عمل به آرای شخصی و ظنی دوری کن: «فَأسْأَلِ الْعُلَماء ما جَهِلْتَ وَ إیّاکَ أنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً وَ إیّاکَ أنْ تَعْمَلَ برَأْیِکَ شَیْئاً».(6)

تعبیر به «قَصْداً فی غِنیً» اشاره به این است که آنها اگر غنی و ثروتمند شوند اعتدال و میانه روی را فراموش نمی کنند و از اسراف و تبذیر، پرهیز دارند و اضافه اموال خویش را در اختیار نیازمندان می گذارند.

جمله «وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَة» اشاره به این است که عبادت آنها سرسری و بی روح نیست، بلکه حالت خضوع و خشوع و حضور قلب که روح عبادات است در اعمال عبادی آنها موج می زند و هر نمازی از آنها نردبانی است برای صعود به اوج قرب خدا; و به همین دلیل قرآن مجید در وصف مؤمنان رستگار می فرماید : (الَّذینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشعُونَ).(7)

جمله «تَجَمُّلاً فِی فَاقَة» در واقع نقطه مقابل «قَصْداً فی غِنیً» است. اشاره به اینکه پرهیزگاران نه به هنگام تبذیر و اسراف و طغیان دارند و نه به هنگام فقر زبان به شکوه و شکایت می گشایند.

تعبیر به «تجمّل» مفهومش این است که آنها هر چند فقیر و نادار باشند، ظاهر خود را حفظ می کنند، همان گونه که قرآن مجید می فرماید : (یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).(8)

این گروه از فقیران آنچنان زندگی می کنند که افراد نادان بر اثر خویشتن داری، آنها را اغنیا می پندارند.

جمله «صَبْراً فِی شدَّة» اشاره به استقامت و شکیبایی آنها در برابر شدائد روزگار و حوادث ناگوار است که به مصداق (إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ)(9) خود را از آن خدا می دانند و جایگاه امن و امان و روح و ریحان را سرای آخرت می شمرند; نه این دنیا را. در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم که فرمود : «إنَّ الصَّبْرَ نِصْفُ الإیمانِ»(10) و در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است که فرمود: «الإیمانُ نِصْفانِ; نِصْفٌ فِی الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِی الشُّکْرِ; ایمان دو نصف است; نیمی از آن صبر است و نیمی از آن شکر (صبر در برابر مشکلات و ناملایمات و شکر در برابر نعمتها)».(11)

جمله «طَلَباً فِی حَلاَل» نشان می دهد که پرهیزگاران افرادی گوشه گیر و بیگانه از فعالیتهای زندگی نیستند، بلکه تلاش و کوشش برای معاش و پیشرفت جامعه اسلامی جزو برنامه های اصلی آنهاست. با این قید که دنیاپرستان در فکر حلال و حرام نیستند و آنها پیوسته طالب حلال اند و اگر کاری بسیار پردرآمد باشد ولی بوی حرام دهد از آن می گریزند. در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «اَلْعِبادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ ; عبادت هفتاد جزء دارد که از همه برتر، به دنبال روزی حلال بودن است».(12)

قرآن مجید می گوید: «(یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً) ; ای رسولان الهی از غذای پاکیزه و حلال تناول کنید و عمل صالح به جای آورید».(13) این تعبیر ممکن است، نشان آن باشد که عمل صالح زاییده غذای حلال و طیّب است.

تعبیر به «نَشَاطاً فِی هُدًی» ناظر به این است که پیمودن راه هدایت برای آنها برخلاف افراد کوتاه فکر و کم معرفت مایه نشاط و شادی است; هرگز از پیمودن این راه خسته نمی شوند و سلوک سبیل الهی هر دم بر نشاط آنها می افزاید.

منظور از جمله «وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع» این است که پرهیزکاران به کلّی از طمع دورند، زیرا طمع نتیجه وابستگی شدید به دنیا و سبب توجه به غیر خدا و موجب مفاسد زیادی می گردد. از جمله یکی از عوامل ذلّت و کینه و عداوت و حقد و حسد است ; طمعکاران هرگز از مال دنیا سیر نمی شوند و پیوسته برای به دست آوردن آن از هر راهی که باشد تلاش می کنند و در واقع گرفتار اسارت دائم اند، همان گونه که امام(علیه السلام) در کلمات قصارش فرموده: «اَلطَّمَعُ رِقُّ مُؤَبَّدٌ ; طمع سبب بردگی جاویدان است».(14)

به علاوه، طمع فکر و عقل را از کار می اندازد و انسان را گرفتار لغزش های بزرگ می کند، همان گونه که مولا در یکی دیگر از کلمات قصارش فرموده: «أکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ; بیشترین زمین خوردن عقلها، زیر برقهای طمع است».(15)

سپس امام(علیه السلام) به بیان سه وصف دیگر از اوصاف برجسته شخص پرهیزکار پرداخته می فرماید: «پیوسته عمل صالح انجام می دهد، با این حال ترسان است (که از او پذیرفته نشود.) روز را به پایان می برد در حالی که همّ او سپاسگزاری (نعمتهای الهی) است و صبح می کند در حالی که تمام همّش یاد خداست» (یَعْمَلُ الاَْعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَی وَجَل(16) یُمْسی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ یُصْبحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ).

آری! اولیاءالله اگر تمام اعمال صالح را انجام داده باشند باز از این بیم دارند که حق عبودیت پروردگار را ادا نکرده و در انجام وظیفه خود کوتاهی کرده باشند، همان گونه که در حدیث آمده است: شخصی از امام صادق(علیه السلام) پرسید چه چیز مهمّی در وصیّت لقمان بود؟ فرمود: «امور مهم و شگفت آوری، گفت و از همه شگفت آورتر این که به فرزندش گفت: آن گونه از خدا بترس که اگر تمام اعمال نیک انس و جنّ را انجام داده باشی باز از این بترسی که کوتاهی کرده ای و خداوند مجازاتت می کند و آن قدر به رحمت خدا امیدوار باش که اگر تمام گناهان انس و جنّ را انجام داده ای، باز امید به رحمت او داشته باشی».(17)

قرآن مجید در این زمینه تعبیر گویایی دارد; در بیان اوصاف پیشگامان در اعمال خیر می فرماید: «(وَالَّذینَ یُؤْتُونَ مَا اتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ) ; آنها کسانی هستند که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج می دهند و با این حال دلهایشان هراسناک است از اینکه سرانجام به سوی پروردگارشان باز می گردند».(18)

تعبیر به «یمسی ...» اشاره به این است که آنها در آغاز روز که تلاش و کوشش را شروع می کنند، با نام خدا آغاز می کنند و در پایان روز که از مواهب الهی بهره کافی می گرفتند، به شکر خدا می پردازند. درست همچون نشستن بر سر سفره غذا که با نام خدا شروع می شود و با شکر پروردگار پایان می پذیرد، هر چند بعضی از شارحان(19) نهج البلاغه در تفسیر این دو جمله گفته اند که این اختلاف در تعبیر از باب تنوّع در عبارت است و منظور آن است که صبح و شام و در جمیع حالات، هم ذاکرند و هم شاکر; ولی آنچه که در بالا گفته شد، صحیح تر به نظر می رسد.

درباره اهمیّت ذکر الله در آیات و روایات، تعبیرات بسیار پرمعنایی وارد شده است; مثلا در حدیثی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «ثَلاثَةٌ مَعْصُومُونَ مِنْ إبْلیسَ وَ جُنُودهِ: الذّاکِرُونَ للهِِ، وَ الْباکُونَ مِنْ خَشْیَةِ اللهِ، وَ الْمُسْتَغْفِرُونَ بالاْسْحارِ; سه گروهند که از شیطان و لشکریانش در امانند، آنها که پیوسته یاد خدا می کنند، و آنها که از ترس (کیفر خداوند) اشک می ریزند (و احساس مسؤولیت می کنند)، و آن ها که در سحرگاهان استغفار می نمایند».(20)

درباره اهمیّت شکر نیز در آیات و روایات، تأکیدات فراوانی دیده می شود; از جمله در حدیثی از امیرمؤمنان که در غررالحکم آمده است، می خوانیم: «شُکْرُ النِّعْمَةِ اَمانٌ مِنْ حُلُولِ النِّقْمَةِ; شکر نعمت انسان را از بلاها و حوادث ناگوار در امان می دارد».(21)

آن گاه اشاره به دو وصف مهم دیگر از اوصاف این پاک مردان می کند و می فرماید: «شب را سپری می کند، در حالی که ترسان است و صبح بر می خیزد، در حالی که شادمان است. ترسان از غفلتهایی است که از آن برحذر داشته شده، و شادمان برای فضل و رحمتی است که به او رسیده (زیرا روز دیگری از خدا عمر گرفته و درهای سعی و تلاش را به روی او گشوده است)»; (یَبیتُ حَذراً وَ یُصْبحُ فَرِحاً; حَذراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ).

مفهوم این سخن آن نیست که برای مسئله خوف و رجا تقسیم زمانی بیان کند; خوف و رجا در هر زمان و در هر حال در دل پرهیزکاران است، بلکه از آنجا که پرهیزکاران بعد از پایان کار روزانه به محاسبه خویش می پردازند و از این نگرانند که در برنامه روزی که گذشت خطاها و لغزش هایی باشد، سخن از خوف آنها به میان آمده و لذا به ما دستور داده شده است که شب هنگام قبل از آنکه به بستر استراحت رویم، استغفار کنیم. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «مَنِ اسْتَغْفَرَاللهَ حینَ یَأْوِی إلی فِراشهِ مِأَةَ مَرَّة تَحاتَتْ ذُنُوبُهُ کَما یَسْقُطُ وَرَقَ الشَّجَرِ; کسی که شب هنگام وقتی به بستر استراحت می رود یک صد مرتبه استغفار کند، گناهان او فرو می ریزد آن گونه که برگ درختان (هنگام پاییز) فرو می ریزد».(22)

و از آنجا که روز آغاز فعالیتی نوین و اعمال صالح جدیدی است فعالیتی که باید با امید آغاز گردد تجلی گاه صفت رجا و شادمانی است.

در اینکه میان فضل و رحمت چه تفاوتی است مفسّران قرآن در ذیل آیه (قُلْ بفَضْلِ اللهِ وَبرَحْمَتِهِ)(23) گفت و گو بسیار دارند; بعضی فضل الهی را اشاره به نعمت های ظاهری و مادی و رحمت را اشاره به نعمتهای باطنی و معنوی دانسته اند و بعضی دیگر فضل را آغاز نعمت و رحمت را دوام نعمت دانسته اند. این احتمال نیز داده شده که فضل اشاره به نعمت عام پروردگار به همه انسانها و رحمت اشاره به رحمت ویژه مؤمنان است.

البتّه این تفسیرها منافاتی با هم ندارند و ممکن است در مفهوم عبارت بالا گنجانیده شوند.

آن گاه امام(علیه السلام) به بیان یکی دیگر از اوصاف برجسته انسان پرهیزگار که در ارتباط با تهذیب نفس و خودسازی است، پرداخته، می فرماید : «هر گاه نفس او در انجام وظایفی که از آن ناخشنود است سرکشی کند، او نیز از آنچه نفس دوست دارد محرومش می سازد»; (إِنِ اسْتَصْعَبَتْ(24) عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ).

این در واقع یکی از مراحل سلوک راهیان الی الله است که آن را مرحله «معاقبه» می نامند که بعد از مراحل «مشارطه» و «مراقبه» و «محاسبه» قرار دارد; یعنی صبحگاهان که برنامه تازه ای را در زندگی خود شروع می کنند با نفس خویش شرط می کنند که از هرگونه گناه بپرهیزد. سپس در طول روز مراقب آن هستند و شبانگاه قبل از آنکه به بستر استراحت بروند به حساب اعمال روزانه رسیدگی می کنند و اگر خلافی از آنها سرزده بود نفس خود را مجازات می کنند. به این صورت که او را از آنچه به آن تمایل دارد موقّتاً باز می دارد; مثلا از غذای خوب، بستر نرم، خواب کافی و مانند آن محروم می سازد تا نفس سرکش رام گردد و برای روزهای آینده در مسیر اطاعت خداوند قرار گیرد. این برنامه برای تهذیب نفس، بسیار مؤثر و کارساز است و به یقین هرگاه انسان مدّتی بر آن مداومت کند، آثار و برکات عجیب آن را در جان و روح خویش می بیند.

در ادامه این سخن به چهار وصف مهم دیگر اشاره کرده، می فرماید: «روشنی چشم او در چیزی است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بی اعتنایی اش نسبت به چیزی است که بقا و دوامی در آن نیست. علم را با حلم می آمیزد و گفتار را با کردار»; (قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَی، یَمْزُجُ الْحِلْمَ بالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بالْعَمَلِ).

تعبیر به «قرّة عینه» با توجه به اینکه «قرّه» در اصل از ریشه «قرّ» (بر وزن حرّ) به معنای سردی گرفته شده و عرب معتقد بوده که اشک شوق همواره سرد و خنک و اشک غم داغ و سوزان است، این تعبیر در جایی گفته می شود که مایه شادی و خوشحالی است و معادل آن در فارسی «چشم روشنی» است.

به این ترتیب مفهوم جمله بالا این است که چشم پرهیزگاران به جهان آخرت روشن است، زیرا جهانی است پایدار و برقرار، همان گونه که قرآن مجید درباره بهشتیان می گوید: (خَالِدینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّموَاتُ وَالاَْرْضُ)(25) و نیز می فرماید: «(فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُمْ مِّنْ قُرَّةِ أَعْیُن جَزَاءً بمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ); هیچ کس نمی داند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده، این جزای کارهایی است که انجام می دادند».(26) و با توجه به اینکه طبق آنچه در بخشهای قبل این خطبه گذشت، آنها در همین دنیاگویی بهشت و نعمتهای بهشتی را با چشم خود می بینند، این حالت شادمانی و قرة العین در برابر بهشت، در همین جا برای آنها حاصل است. به عکس چون دنیای ناپایدار را آن گونه که هست دریافته اند، هرگز دل به آن نمی بندند. آمیختن حلم با علم و بردباری با دانش و همچنین گفتار با کردار از برجسته ترین نقاط قوّت آنهاست، زیرا اگر عالم در برابر جهل جاهلان بردبار نباشد نجات دادن آنها برای او غیر ممکن است و اگر گفتار آنها با عمل همراه نگردد تأثیری در سخن آنها نخواهد بود. همان گونه که در حدیث امام صادق(علیه السلام) آمده است: «إنَّ الْعالِمَ إذا لَمْ یَعْمَلْ بعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوب کَما یَزلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفا; هرگاه عالم به علمش عمل نکند موعظه و اندرز او از دلها فرو می ریزد، آن گونه که دانه های باران از سنگ سخت فرو می ریزد».(27)


نُه وصف مهم دیگر

امام(علیه السلام) سپس به بیان نه وصف دیگر از اوصاف برجسته پرهیزگاران می پردازد و می فرماید: «او را می بینی که آرزویش نزدیک، لغزشش کم، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراکش اندک، امورش آسان، دینش محفوظ، شهوت سرکشش مرده، و خشمش فرو خورده شده است»; (تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ، قَلِیلاً زَلَلُـه، خَاشعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً(28) أَکْلُهُ، سَهْلاً أَمْرُهُ، حَرِیزاً(29) دینُهُ، مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً(30) غَیْظُهُ).

در این عبارت، امام نخست از کوتاهی آرزوها سخن می گوید، زیرا آرزوهای دور و دراز ـ همان گونه که در روایات وارد شده ـ سبب فراموشی آخرت می گردد و نسیان آخرت، بلای بزرگی است که سرچشمه انواع گناهان و خطاهاست.

درست است که وجود امید و آرزو در انسان، انگیزه حرکت و فعالیت است، همان گونه که در حدیث نبوی آمده است: «الاَْمَلُ رَحْمَةٌ لاُِمَّتی وَ لَوْلا الاَْمَلُ ما رَضَعَتْ والِدَةٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَراً; امید و آرزو مایه رحمت است برای امت من و اگر نبود، هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی درختی نمی نشاند».(31) ولی هرگاه از حد بگذرد و به صورت آرزوهای دور و دراز درآید تمام نیروها و افکار انسان را مجذوب دنیا می کند و همه چیز به فراموشی سپرده می شود و حتی انسان با چنین حالتی از دنیای خود نیز بهره نمی برد.

اما کم بودن لغزشهای پرهیزگاران به جهت آن است که خود را از صحنه های گناه دور می دارند و پیوسته به یاد خدا هستند.

و خشوع قلب آنان نتیجه معرفت آنها نسبت به خداست، چون هر قدر انسان عظمت معبود را بیشتر درک کند در برابر او خاضع تر می شود.

قانع بودن پرهیزگاران نتیجه بینش آنها به مواهب مادی و زرق و برق دنیاست. و چون آن را ناپایدار و فانی می بینند خود را برای وصول به آن به خطر نمی افکند و به مقدار لازم قناعت می کنند.

اندک بودن خوراک آنها بدین جهت است که می دانند پرخوری، علاوه بر اینکه سبب انواع بیماریهاست، حال عبادت و راز و نیاز با خدا را از بین می برد. افزون بر این، آنها را از یاد مستمندان غافل می سازد. در حدیثی در غررالحکم از کلمات مولا می خوانیم: «مَنِ اقْتَصَدَ فی أکْلِهِ کَثُرَتْ صِحَّتُهُ وَ صَلُحَتْ فِکْرَتُهُ; کسی که میانه روی در خوردن را پیشه کند، سلامتی او افزون و فکرش به صلاح و درستی می گراید».

جمله «سَهْلاً أَمْرُهُ» اشاره به این است که هم در مورد کارهای شخصی خود آسان می گیرد و هم در برابر مردم سهل المؤونه است. کسانی را می بینیم که برای یک مسافرت و یا حتی یک مهمانی چه تکلّفاتی قائل می شوند و عذاب الیم برای خود فراهم می سازند و یا در برابر مردم برای اندک حقّی ماهها و سالها به کشمکش ادامه می دهند، در حالی که آسان گیران هم در زندگی شخصی راحتند و هم در روابطشان با سایر مردم.

تعبیر به «حَرِیزاً دینُهُ» اشاره به این است که او بیش از هر چیز به حفظ ایمان و عقیده و اصول مکتب خود اهمیّت می دهد و آن را در برابر مال و مقام و شهوت، قربانی نمی کنند. جمله «مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ» به این معنا نیست که آنها خالی از هرگونه شهواتی هستند، بلکه شهوت آنها در کنترل عقل و ایمانشان است، همان تعبیر جالبی که قرآن درباره یوسف دارد: (وَلَقَدْ هَمَّتْ بهِ وَ هَمَّ بهَا لَوْلاَ أَن رَّءا بُرْهَانَ رَبِّهِ).(32)

و اما جمله «مَکْظُوماً غَیْظُهُ» بعد از صفات گذشته، اشاره به این است که حفظ دین و انجام مسئولیتها، گاه سبب عکس العملهای ناروایی از سوی جاهلان می شود که آتش خشم را در دل پرهیزگاران بر می افروزد; ولی آنها بر نفس خویش مسلّطند و خشم خود را فرو می برند.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه سخن به چهار وصف دیگر از اوصاف برجسته پرهیزگاران اشاره کرده، می فرماید : «(مردم) به خیر او امیدوار و از شرّش درامانند، اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب می شود و اگر در میان ذاکران باشد در زمره غافلان نوشته نمی شود»; (اَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ، إِنْ کانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ إِنْ کانَ فی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ).

در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم که فرمود: «ألا أُنَبِّئُکُم لِمَ سُمِّیَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً؟ لاِیمانِهِ النّاسُ عَلی أنْفُسهِمْ وَ أمْوالِهِمْ، ألا أُنَبِّئُکُمْ مِنَ الْمُسْلِمِ؟ اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ النّاسُ مِنْ یَدهِ وَ لِسانِهِ; آیا به شما خبر دهم چرا مؤمن مؤمن نامیده شده؟ به سبب این که مردم را بر جان و مالشان امان بخشیده. آیا به شما خبر دهم چه کسی مسلمان است؟ کسی که مردم از دست و زبانش در سلامت باشند».(33)

هرگاه مؤمنان و مسلمانان عادی باید چنین باشند، پرهیزگاران که نخبگان مؤمنان و مسلمانان اند به طور مسلم چنین خواهند بود; آنها منبع خیرات و برکات و همه مردم از شر آنان در امانند.

در حدیث دیگری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «إِنَّ مَثَلَ الْمُؤمِنِ کَمَثَلِ النِّحْلَةِ إنْ صاحَبْتَهُ نَفَعَکَ وَ إنْ شاوَرْتَهُ نَفَعَکَ وَ إنْ جالَسْتَهُ نَفَعَکَ وَ کُلّ شَأْنِهِ مَنافِعُ وَ کَذلِکَ النِّحْلَة کُلّ شَأْنِها نِحْلَة; مؤمن همچون زنبور عسل است (سرتا پا مفید است) اگر با او رفیق بشوی به تو سود می رساند و اگر مشورت کنی به تو منفعت می بخشد و اگر با او هم نشین گردی برای تو سودمند است و همه کار او منفعت است، همان گونه که زنبور عسل همه چیزش دارای منفعت است».(34)

بعضی از دانشمندان گفته اند: تشبیه مؤمن به زنبور عسل می تواند به جهت هوشیاری فوق العاده، و منافع گسترده، سعی و کوشش فراوان، پرهیز از مناطق آلوده، استفاده از غذای پاک و بهره گرفتن از دسترنج خود باشد.(35) اضافه بر این زنبور عسل هم شهدی را که تولید می کند بسیار پرفائده است و هم انباری را که از موم می سازد کارآیی بسیار دارد و هم با گردش روی گلها سبب گردافشانی و باروری انواع گیاهان می شود و حتی نیش او نیز که وسیله ای دفاعی در برابر دشمن است برای درمان بعضی از بیماری ها مفید است.

واژه خیر و شر مفهوم بسیار گسترده ای دارد که همه نیکیهای مادّی و معنوی و همه شرور مادی و معنوی را شامل می شود.

جمله «إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ...» اشاره به این است که او در میان افراد غافل و بی خبر، هم رنگ جماعت نمی شود و همچنان به یاد خدا و روز قیامت مشغول است و در میان ذاکران از جمع آنها عقب نمی ماند و غفلت دامن او را نخواهد گرفت.


پی نوشت:

  1. «حزم» به معنای محکم کردن و متقن ساختن است و ریشه اصلی آن «حزام»، تنگ حیوان است (نوار محکمی که زین یا پالان را به وسیله آن زیر شکم حیوان، محکم می بندند و به معنای هرگونه کمربند نیز آمده است).

  2. «تجمّل» از «جمال» گرفته شده و به معنای اظهار زیبایی و جمال است و «تجمل» در حال فقر به این معناست که شخص فقیر ظاهراً خود را بی نیاز نشان دهد.

  3. «نشاط» فعالیت صادقانه است و «نشاطات» علمی به معنای فعالیت های علمی است.

  4. «تحرّج» از ریشه «حرج» به معنای مشقّت گرفته شده است. این واژه هنگامی که با «عن» متعدی شود به معنای دوری کردن و خود را گرفتار نمودن است.

  5. الکافی، جلد 2، صفحه 51، باب فضل الایمان علی الاسلام، حدیث 1 .

  6. بحارالانوار، جلد 1، صفحه 226 .

  7. مؤمنون، آیه 2 .

  8. بقره، آیه 273 .

  9. بقره، آیه 156 .

  10. شرح ابن ابی الحدید، جلد 1، صفحه 319 و بحارالانوار، جلد 79، صفحه 137، حدیث 22 .

  11. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 151 .

  12. الکافی، جلد 5، صفحه 78 .

  13. مؤمنون، آیه 51 .

  14. نهج البلاغه، کلمات قصار، 180 .

  15. نهج البلاغه، کلمات قصار، 219 .

  16. «وجل» به معنای خوف و ترس است و «وَجِل» بر وزن «خجل» به معنای شخص ترسان است.

  17. الکافی، جلد 2، صفحه 67 .

  18. مؤمنون، آیه 60 .

  19. فی ظلال نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 169 .

  20. مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 146، حدیث 5 .

  21. غرر الحکم، 5664 .

  22. وسائل الشیعة، جلد 4، صفحه 1028، حدیث 7 .

  23. یونس، آیه 58 .

  24. «استصعب» از «صعوبت» گرفته شده و «استصعاب» به معنای مشکل شدن و زیر بار نرفتن است.

  25. هود، آیه 107 .

  26. سجده، آیه 17 .

  27. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 39، حدیث 68 .

  28. «منزور» از ریشه «نزر» بر وزن «نذر» به معنای کم و اندک است.

  29. «حریز» از ریشه «حَرْز» بر وزن «قرض» به معنای حفظ کردن گرفته شده و «حریز» به چیزی می گویند که محفوظ است.

  30. «مکظوم» از ریشه «کظم» بر وزن «هضم» به معنای گلوگاه است و «مکظوم» به کسی گفته می شود که بسیار خشمگین یا غمناک باشد و در عین حال خویشتنداری می کند، گویی گلویش دارد فشرده می شود.

  31. سفینة البحار، جلد 1، صفحه 30، ماده «امل» و بحارالانوار، جلد 74، صفحه 173 .

  32. یوسف، آیه 24 .

  33. بحارالانوار، جلد 64، صفحه 60، حدیث 3 .

  34. بحارالانوار، جلد 61، صفحه 238 .

  35. بحارالانوار، جلد 61، صفحه 238 .