[hadith]فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدهِمْ أَنَّکَ تَرَی لَهُ قُوَّةً فِی دینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًی وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِی شدَّةٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًی وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ؛ یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَی وَجَلٍ؛ یُمْسی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ وَ یُصْبحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ؛ یَبیتُ حَذراً وَ یُصْبحُ فَرِحاً، حَذراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ؛ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ؛ قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَی؛ یَمْزُجُ الْحِلْمَ بالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بالْعَمَلِ؛ تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ، قَلِیلًا زَلَـلُه، خَاشعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً أَکْلُهُ، سَهْلًا أَمْرُهُ، حَرِیزاً دینُهُ، مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً غَیْظُهُ؛ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ؛ إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ.[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3، صفحة 766-762
از صفات دیگر اهل تقوا اینکه:
-
ایمان او در حدّ یقین است، چون ایمان عبارت از تصدیق وجود آفریدگار جهان و آنچه دین از جانب او برای بشر آورده است و این تصدیق دارای شدّت و ضعف است، گاهی بر حسب تقلید است، یعنی اعتقادی است مطابق با واقع، لیکن مستند به انگیزه و دلیل نیست، و زمانی تصدیق ناشی از علم و دانایی است و این عبارت از اعتقادی است که متّکی به برهان و دلیل است. گاهی هم علاوه بر این که تصدیق، از روی علم و مستند به برهان است عدم امکان هر چه جز آن است نیز از روی علم و دلیل مورد اعتقاد و تصدیق است که این را علم الیقین می نامند، و پیشتازان راه حقّ به این مرتبه بسنده نمی کنند بلکه با روگردانیدن از دنیا و از میان برداشتن موانع و حجابها خواستار یقینی هستند که حاصل از مرتبه شهود است و منظور از این، یقینی است که تزلزل و احتمال به هیچ روی در آن راه نداشته باشد.
-
در به دست آوردن و هر چه بیشتر اندوختن دانش حریص است.
-
دانش را که از صفات ملکوتی است با حلم و بردباری که از فضیلتهای نیروی حیوانی است در آمیخته است.
-
در حال توانگری میانه رو است، روش فاضله عدالت در به کار بردن متاع دنیا همین است که از فضول آن صرف نظر کنند و از حدّ ضرورت نگذرند.
-
داشتن خشوع و فروتنی و احساس عجز و زبونی در عبادت، و این حالت، نتیجه تفکّر در جلال معبود و عظمت اوست که به منزله روح عبادت است.
-
در حال تنگدستی بردبار است، زیرا نزد مردم از تهیدستی شکایت نمی برد، و از آنها چیزی طلب نمی کند، بلکه بی نیازی خود را از آنان نشان می دهد، و این حالت از قناعت در زندگی و خشنود بودن به قضای الهی و بلند همّتی. ناشی می گردد، و توجّه به وعده های خداوند و آنچه برای پرهیزگاران آماده فرموده است آن را تقویت می کند.
-
در سختیها شکیباست.
-
در طلب حلال است و از حرام پرهیز می کند، و این صفت برخاسته از عفّت ذات و پاکدامنی است.
-
در طریق هدایت و رستگاری و سیر الی الله پر نشاط و فعّال است، و این به سبب حسن اعتقاد اوست به آنچه خداوند به پرهیزگاران وعده داده است و همچنین نتیجه توجّه به شرافت هدف والایی است که دارد.
-
در باره اعمال شایسته ای که به جا می آورد بیمناک است، بدین سبب که مبادا به گونه ای که مطلوب و سزاوار است انجام نگردیده، و مورد قبول حضرت حقّ واقع نشده باشد چنان که از امام زین العابدین (ع) روایت شده است هنگامی که برای ادای حجّ تلبیه می گفت ناگهان از شتری که بر آن سوار بود مدهوش به روی زمین افتاد، و موقعی که به هوش آمد علّت را از او پرسیدند، فرمود: ترسیدم پروردگارم در پاسخم بگوید: «لا لبّیک و لا سعدیک».
-
کوشش او در شب سپاسگزاری از خداست، به مناسبت آنچه در روز، روزی او کرده و بر آنچه او را از آن محروم داشته است، همچنین سعی او در روز ادای ذکر الهی است، تا خدا هم او را یاد کند و کمالات نفسانی و بدنی را روزی او گرداند، چنان که فرموده است: «فاذکرونی أذکرکم و اشکروا لی و لا تکفرون».
-
«یبیت حذرا و یصبح فرحا... الرّحمة».
این گفتار هر چه را پرهیزگار از آن بیمناک و بر حذر است، و همچنین آنچه را بدان خرسند است توضیح می دهد و مقصود آن حضرت این نیست که شب او به بیم از غفلت، و روز او به خشنود بودن اختصاص دارد، بلکه این سخن شبیه این است که می گوییم: فلانی شب را با بیم و روز را با شادی آغاز کرد، همچنین در آن جا که به شکر پرهیزگاران در شب، و ذکر آنها در روز اشاره فرموده منظور آن بزرگوار اختصاص آنها در این اوقات نیست.
- فرموده است: «إن استصعبت... تحبّ».
این سخن در باره مقاومت مسلمان پرهیزگار است که هنگامی که نفس امّاره کار را بر او دشوار می سازد در برابر او پایداری می کند، و آن را بر خلاف آنچه میل دارد مجبور می سازد، و به خواسته ها و تمایلات آن اعتنا نمی کند.
-
روشنی چشم و شادی دل خود را در چیزهایی می داند که از میان رفتنی نبوده، و در زمره کمالات نفسانی پایدار باشد، مانند دانش و حکمت و صفات برجسته اخلاقی که همگی متضمن لذات باقی و سعادت دائمی است. اصطلاح قرّة عینه (روشنی چشمش) کنایه از خوشی و شادمانی اوست، زیرا مستلزم این است که با دیدن آنچه مطلوب اوست چشمش بدان قرار و آرام گیرد، و از آنچه رفتنی و ناپایدار است چشم پوشد و زهد اختیار کند.
-
بردباری را با دانش در آمیخته است، پس نادان نیست تا سبکسری کند، همچنین گفتار را با کردار قرین ساخته است در نتیجه آنچه را نمی کند نمی گوید، و به کار نیکی که خود آن را به جا نمی آورد فرمان نمی دهد، و از کار زشتی که پس از گفتن، خودش مرتکب آن می شود دیگران را نهی نمی کند، و از وعده خود تخلّف نمی ورزد تا خود را در زمره دشمنان خدا قرار دهد، چنان که فرموده است: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».
-
آرزویش کوتاه است، و آمال دور و دراز ندارد، زیرا مرگ را بسیار یاد می کند، و پیوسته در اندیشه لقای پروردگار است.
-
لغزشهایش اندک است، می دانیم که لغزشهای خداشناسان از قبیل ترک اولی است، زیرا صدور کارهای خوب و شایسته، ملکه و طبیعت آنها گردیده، و انگیزه های لغزش و خطا در آنها کم بوده، و به ندرت و بر حسب ضرورت و یا اشتباه مرتکب این امور می شوند، و در این باره شکّی نیست.
-
دل او در برابر خداوند ترسان و خاشع است، زیرا نظر بر عظمت معبود و جلال کبریائی او دارد.
-
نفس او قانع است، این صفت بر اثر توجّه به حکمت و قدرت خداوند است، و این که اوست که روزی مردم را تقسیم می کند، تصوّر سودی که قناعت در دنیا، و نتایجی که در آخرت دارد این صفت را در او راسختر و نیرومندتر می گرداند.
-
خوراک او اندک است، زیرا می داند که پرخوری مایه از دست رفتن زیرکی و هشیاری، و موجب از میان رفتن نرمدلی و پدید آمدن سخت دلی و تنبلی است.
-
کارش آسان است، یعنی به خاطر کسی خود را به رنج نمی اندازد، و دیگری را به زحمت وا نمی دارد.
-
دینش را نگهبان است، و چیزی از آن را ترک نمی کند، و خللی بر آن وارد نمی سازد.
-
شهوتش مرده است، واژه مرگ برای خاموشی و فرو نشستگی شهوت او در جهت آلودگی به حرام استعاره شده، و این حالت ناشی از ملکه عفّت اوست.
-
خشم خود را فرو برده است، این صفت از فضیلتهای نیروی غضبیّه است.
-
نیکی او مورد امید و انتظار است، زیرا نیکوکاری بیشترین کار اوست، و مردم از شرّ او ایمن و آسوده اند، برای این که می دانند او قصد بدی و آزار رسانی ندارد.
-
فرموده است: «إن کان فی الغافلین... لم یکتب من الغافلین».
یعنی: اگر مردم او را در زمره غافلان به شمار آورند، و ذکر خدا را بر زبان او مشاهده نکنند، خداوند او را از ذاکران و کسانی که پیوسته در یاد اویند محسوب داشته است، زیرا دل او همواره در یاد خداست هر چند آن را بر زبان جاری نساخته است، و اگر در میان مردم زبانش به ذکر خدا مشغول باشد روشن است که از غافلان شمرده نخواهد شد.
در باره ذکر خدا ستایشهای بسیار شده، و آن را یکی از درهای بزرگ بهشت شمرده، و وسیله ارتباط با خداوند متعال دانسته اند، و پیش از این به فضیلت ذکر و اسرار آن اشاره شده است.