[hadith]عود إلی التحذیر:

فَاللَّهَ اللَّهَ فِی عَاجِلِ الْبَغْیِ وَ آجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ وَ سُوءِ عَاقِبَةِ الْکِبْرِ، فَإِنَّهَا مَصْیَدَةُ إِبْلِیسَ الْعُظْمَی وَ مَکِیدَتُهُ الْکُبْرَی الَّتِی تُسَاوِرُ قُلُوبَ الرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ، فَمَا تُکْدی أَبَداً وَ لَا تُشْوِی أَحَداً لَا عَالِماً لِعِلْمِهِ وَ لَا مُقِلًّا فِی طِمْرِهِ، وَ عَنْ ذَلِکَ مَا حَرَسَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِینَ بالصَّلَوَاتِ وَ الزَّکَوَاتِ وَ مُجَاهَدَةِ الصِّیَامِ فِی الْأَیَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ تَسْکِیناً لِأَطْرَافِهِمْ وَ تَخْشیعاً لِأَبْصَارِهِمْ وَ تَذْلِیلًا لِنُفُوسهِمْ وَ تَخْفِیضاً لِقُلُوبهِمْ وَ إِذْهَاباً لِلْخُیَلَاءِ عَنْهُمْ، وَ لِمَا فِی ذَلِکَ مِنْ تَعْفِیرِ عِتَاقِ الْوُجُوهِ بالتُّرَاب تَوَاضُعاً وَ الْتِصَاقِ کَرَائِمِ الْجَوَارِحِ بالْأَرْضِ تَصَاغُراً وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بالْمُتُونِ مِنَ الصِّیَامِ تَذَلُّلًا، مَعَ مَا فِی الزَّکَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ الْأَرْضِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ إِلَی أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْفَقْرِ؛‏ انْظُرُوا إِلَی مَا فِی هَذهِ الْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ وَ قَدْعِ طَوَالِعِ الْکِبْرِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام، ج‏7، ص: 442-436

 

هیچ کس از کبر و غرور در امان نیست

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه باز به دنبال هدف اصلی مجموع خطبه; یعنی نکوهش کبر و غرور و نشان دادن آثار سوء آن است; ولی این هدف را از مسیر جالب دیگری دنبال می کند و به سراغ عبادت و واجبات و فرایض الهی می رود و نشان می دهد که آنها چگونه برای زدودن آثار کبر و غرور، مؤثراند.

ابتدا مقدّمتاً به طور کلّی به عواقب سوء بغی و ظلم، هشدار می دهد و می فرماید: «خدا را خدا را! از کیفر سریع سرکشی و سرانجام وخیم ظلم و ستم و سوء عاقبت تکبّر بر حذر باشید»; (فَاللّهَ اللّهَ فِی عَاجِلِ الْبَغْیِ، وَ آجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ، وَ سُوءِ عَاقِبَةِ الْکِبْرِ).

سپس به ذکر دلیل روشنی برای این هشدار پرداخته، می فرماید: «زیرا (این امور سه گانه) دام بزرگ ابلیس و نیرنگ عظیم اوست که همچون زهرهای کشنده در قلوب مردان نفوذ می کند. هرگز از تأثیر فرو نمی ماند و کسی از هلاکتش جان سالم به در نمی برد، نه عالم به جهت علم و دانشش و نه فقیر به سبب لباس کهنه اش»; (فَإِنَّهَا مَصْیَدَةُ(1) إِبْلِیسَ الْعُظْمَی، وَ مَکِیدَتَهُ الْکُبْرَی، الَّتِی تُسَاوِرُ(2) قُلُوبَ الرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ، فَمَا تُکْدی(3) أَبَداً، وَ لاَ تُشْوِی(4) أَحَداً، لاَ عَالِماً لِعِلْمِهِ، وَ لاَ مُقِلاًّ(5) فِی طِمْرِهِ(6)).

امور سه گانه ای که امام(علیه السلام) در آغاز این سخن به آن هشدار می دهد، بعضی به معنای تجاوز از حد به معنای ستم کردن و تکبّر و خود برتربینی است لازم و ملزوم یکدیگرند.

افراد متکبّر تنها خودشان را می بینند و به همین جهت برای حقوق دیگران ارزشی قائل نیستند و دست به ظلم و ستم می زنند و نیز بعضی به معنای تجاوز از حد، به ظلم و ستم می انجامد و همه اینها سموم کشنده و دامهای خطرناکی از دامهای شیطانند که جز اولیاء اللّه و افراد صالح با ایمان را از آن گریزی نیست.

جمله «فَمَا تُکْدی أَبَداً...» اشاره به فراگیر بودن این هشدار است; مبادا دانشمندی تصوّر کند که تنها با علم و دانشش می تواند از این دام شیطان رهایی یابد و یا شخص فقیری با فقرش ممکن است از آسیب آن در امان بماند; هرکس ـ بدون استثنا ـ آلوده بغی و ظلم و کبر گردد عاقبت شوم و تاریکی خواهد داشت.

آن گاه امام عبادت اسلامی را مطرح و روی بسیاری از آنها انگشت می گذارد و تأثیر مثبت آنها را در زدودن آثار کبر و غرور و زنده کردن روح تواضع و فروتنی شرح می دهد و می فرماید: «و به همین جهت است که خداوند، بندگان با ایمان خود را با نمازها و زکاتها و مجاهدتها به وسیله روزه واجب (از بغی و ظلم و کبر) حراست فرموده، تا اعضا و جوارحشان آرام شود; چشمانشان خاضع، و نفوس آنان رام گردد; قلبهایشان خضوع پذیرد و تکبّر را از آنان بزداید»; (وَ عَنْ ذلِکَ مَا حَرَسَ اللّهُ(7) عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِینَ بالصَّلَوَاتِ وَ الزَّکَوَاتِ، وَ مُجَاهَدَةِ الصِّیَامِ فِی الاَْیَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ، تَسْکِیناً لاَِطْرَافِهِمْ،(8) وَ تَخْشیعاً لاَِبْصَارِهِمْ، وَ تَذْلِیلاً لِنُفُوسهِمْ، وَ تَخْفِیضاً(9) لِقُلُوبهِمْ، وَ إِذْهَاباً لِلْخُیَلاَءِ(10)عَنْهُمْ).

اشاره به اینکه یکی از فلسفه های مهم این عبادات، در هم شکستن انگیزه های کبر و غرور است که سرچشمه تجاوز و ظلم می شود. ارکان و آداب نماز به طور کامل، انسان را به تواضع دعوت می کند. ایستادن همچون عبد خاضع در برابر خداوند و سپس رکوع و از همه مهم تر سجده از یک سو روح تواضع را در انسان پرورش می دهد و از سوی دیگر او را از هرگونه گناه باز می دارد (إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنْکَرِ)(11).

همچنین زکات که در واقع اکرام و احترامی به نیازمندان و مستمندان است، کبر و غرور را از روح و جان ثروتمندان و متمکّنان می زداید و نیز روزه که انسان را با تشنگی و گرسنگی در صف فقرا و نیازمندان قرار می دهد، در هم شکننده کبر و غرور است; هر چند فلسفه این عبادات به این منحصر نمی شود; ولی به یقین یکی از فلسفه هایش همین است که امام(علیه السلام) در اینجا بدان اشاره فرموده است.

در سایر روایات اسلامی نیز به این معنا اشاره شده است; مثلا در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می خوانیم: «إنَّ عِلَّةَ الصَّلاةِ أنَّها إقْرارٌ بالرُّبُوبیَّةِ للهِِ تَعالی وَ خَلْعُ الاَْنْداد وَ قِیامُ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبّارِ جَلَّ جَلالُهُ بالذُّلِ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ الْخُضُوعِ...; فلسفه نماز اقرار به ربوبیت خداوند متعال و نفی هرگونه شرک و قیام در برابر ذات پاک خداوند با تسلیم و تواضع و خضوع است».(12)

و نیز درباره فلسفه زکات از همان حضرت نقل شده است که می فرماید: «وَ هُوَ مَوْعِظَةٌ لاِهْلِ الْغِنی وَ عِبْرَةٌ لَهُمْ لِیَسْتَدَلُّوا عَلی فُقَراءِ الاْخِرَةِ بهِمْ; ادای زکات پند و اندرزی است برای اغنیا و درس عبرتی است برای آنها تا از این طریق به فقر و نیازمندی خود در آخرت آشنا شوند».(13)

نیز از همان حضرت درباره فلسفه صوم چنین می خوانیم: «عِلَّةُ الصَّوْمِ عِرْفانُ مَسِّ الْجُوعِ وَ الْعَطَش لِیَکُونَ ذَلیلا مُسْتَکیناً...; فلسفه روزه این است که گرسنگی و تشنگی را احساس کند تا متواضع و خاضع گردد...».(14)

آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به شرح آنچه در جمله های بالا به صورت اجمال درباره فلسفه نماز و روزه و زکات بیان کرده بود، پرداخته چنین می فرماید: «(خداوند نماز را واجب کرد) به این جهت که ساییدن پیشانیها که بهترین جای صورت است بر خاک،موجب تواضع و فروتنی است و گذاردن اعضای پر ارزش بدن بر زمین دلیل بر کوچکی، و چسبیدن شکمها به پشت، به هنگام روزه، مایه تواضع است و نیز پرداخت زکات، موجب صرف ثمرات زمین و غیر آن برای نیازمندان و مستمندان می گردد (و همه این امور، بندگان را از آفت کبر و غرور باز می دارد و به تواضع و فرتنی دعوت می کند)»; (وَ لِمَا فِی ذلِکَ مِنْ تَعْفِیرِ(15) عِتَاقِ(16) الْوُجُوهِ بالتُّرَاب تَوَاضُعاً، وَ الْتِصَاقِ کَرَائِمِ(17) الْجَوَارِحِ بالاَْرْضِ تَصَاغُراً(18)، وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بالْمُتُونِ(19) مِنَ الصِّیَامِ تَذَلُّلاً; مَعَ مَا فِی الزَّکَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ الاَْرْضِ وَ غَیْرِ ذلِکَ إِلَی أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْفَقْرِ).

به یقین آنچه در بالا آمد، بخشی از فلسفه های این عبادات مهم اسلامی است، زیرا عبادات، فلسفه های مهمی دارد که یکی از مهمترین آنها همان پرورش روح تواضع و فروتنی و مبارزه با کبر و غرور است. فلسفه نهی از فحشاء و منکر و معراج مؤمن بودن در نماز و نیز پرورش روح تقوا و اخلاص در سایه روزه و مبارزه با آفت اختلاف طبقاتی در زکات و غیر اینها، غیر قابل انکار است.

در سایر روایات اسلامی نیز اشارات روشنی به این امور دیده می شود. در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم که خداوند به موسی بن عمران وحی کرد: آیا میدانی چرا من تو را از میان خلقم برای سخن گفتن با او برگزیدم؟ موسی عرض کرد: پروردگارا نمی دانم، فرمود: «یا مُوسی إنّی قَلَّبْتُ عِبادی ظَهْراً وَ بَطْناً فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً أذلَّ لی نَفْساً مِنْکَ یا مُوسی إِنَّکَ إذا صَلَّیْتَ وَضَعْتَ خَدَّیْکَ عَلَی التُّراب; ای موسی من تمام بندگانم را زیر و رو کردم احدی را مثل تو متواضع در برابر خود ندیدم; ای موسی! هنگامی تو نماز می خوانی دو طرف صورت خود را بر خاک می نهی».(20)

در پایان این فقره در یک نتیجه گیری کلی می فرماید: «به آثار این اعمال (نماز و روزه و زکات و سجده) بیگرید که چگونه شاخه های درخت تفاخر را در هم می شکند و از جوانه زدن کبر و خودپسندی (در دل ها) جلوگیری می کند»; (اُنْظُرُوا إِلی مَا فِی هذهِ الاَْفْعَالِ مِنْ قَمْعِ(21) نَوَاجِمِ(22) الْفَخْرِ وَ قَدْعِ(23) طَوَالِعِ الْکِبْرِ).

قابل توجه است که بعضی از این عبادات همه روز تکرار می شود تا روزی خالی از برنامه «کبرزدایی» بر انسان نگذرد.


نکته:

فلسفه عبادات

بی شک، خداوند بزرگ از عبادت ما و فرشتگان بی نیاز است و اگر تمام جهانیان، راه ایمان یا کفر را پیش گیرند چیزی بر جلال او افزوده یا از آن کاسته نمی شود. (إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِی الاَْرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).(24) و نیز می فرماید: (وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ).(25)

هر کس هر چیز دارد از برکات ذات پاک پروردگار و رشحه ای از رشحات وجود اوست بنابراین مخلوق کاری نمی تواند انجام دهد که بر عظمت خالق بیفزاید و از اینجا به خوبی می تواند نتیجه گرفت که فلسفه و فایده احکام عموماً و عبادات خصوصاً به خود انسانها باز می گردد.

عبادات، فلسفه مشترک و فلسفه خاص دارد; فلسفه مشترک عبادات، خضوع و تواضع در پیشگاه خدا و شکستن بت کبر و غرور و سرکشی و طغیان است. افزون بر این، عبادات انسان را به یاد خدا می اندازد و قلب و روح را زنده نگاه می دارد و آثار غفلت و بی خبری را می زداید و بدین ترتیب عبادات انسان را همیشه در مسیر عبودیت و بندگی حق نگاه می دارد.

اضافه بر این، هر یک از عبادات، فلسفه ویژه خود را نیز دارد; نماز نهی از فحشا و منکر می کند و روزه مبارزه با هوای نفس را تقویت می نماید و زکات، اختلاف طبقاتی را از بین می برد یا کاهش می دهد، حج باعث اتحاد صفوف مسلمانان و قوت و قدرت اسلام می گردد و در روایات اسلامی که در باب فلسفه احکام آمده به همه این امور اشاره شده است.(26)


پی نوشت:

  1. «مصیدة» (به سکون صاد و فتح یاء) و بعضی به کسر میم خوانده اند به معنای آلت صید دام است.

  2. «تساور» از «سور»، بر وزن «غور» به معنای پریدن بر چیزی و حمله کردن است و در اینجا به معنای نفوذ سموم در دلها آمده است.

  3. «تکدی» از ریشه «کَدْی» بر وزن «کسب» به معنای بخل ورزیدن و محبوس ساختن و از اثر انداختن است.

  4. «تشوی» از ریشه «شیّ» بر وزن «شرّ» گاه به معنای بریان کردن و پختن و گاه به معنای دست و پا و اطراف بدن آمده و هنگامی که به باب افعال برود به ضرباتی گفته می شود که به نقطه حساس وارد نگردد و خطا کند و به اطراف وارد شود.

  5. «مقلأ» «مقلّ» به معنای فقیر است و از ریشه «قلیل» گرفته شده است.

  6. «طمر» به معنای لباس کهنه و مندرس است.

  7. «عَنْ ذلِکَ ما حَرَسَ اللهُ» در ترکیب و تفسیر این جمله، شارحان اختلاف کرده اند. ابن ابی الحدید می گوید «ما» در این جمله زایده و «ذلک» اشاره به بغی و ظلم و کبر است، بنابراین مفهوم جمله چنین می شود: خداوند بندگانش را از این امور سه گانه به وسیله نماز و روزه و زکات حفظ فرموده است و بعضی دیگر مانند شارح خوئی گفته اند که «عن» در اینجا برای بیان علت است و «ما» مصدریه است و معنای جمله این می شود که خداوند بدین سبب بندگانش را با نماز و زکات و روزه از کبر و غرور و ظلم، حراست کرده است.

  8. «اطراف» این واژه در فارسی امروز به معنای جوانب است; ولی در لغت عرب طرف، بر وزن «هدف» به معنای قطعه و پاره ای از هر چیز است و به هنگامی اطراف بدن گفته می شود مراد دست و پا و انگشتان است.

  9. «تخفیض» از «خفض» بر وزن «لفظ» به معنای سهولت و نرمش و پایین آوردن گرفته شده است.

  10. «خیلاء» به معنای تکبّر و خودبینی است.

  11. عنکبوت، آیه 45 .

  12. وسائل الشیعة، جلد 3، صفحه 4، کتاب الصلاة، باب وجوب الصلاة، حدیث 7.

  13. همان مدرک، جلد 6، صفحه 5، کتاب الزکاة، ابواب ما یجب فیه و ما تستجب، باب 1، حدیث 7.

  14. من لا یحضره الفقیه، جلد 2، صفحه 73، حدیث 1767.

  15. «تعفیر» به معنای به خاک مالیدن است از «عفر» به معنای خاک و غبار است.

  16. «عتاق» جمع «عتیق» شیء پر ارزش و گرانبهاست و به اشیای قدیمی پر ارزش، عتیقه می گویند، و «عتاق الوجوه» اشاره به بخشهای پر ارزش صورت یعنی پیشانی است.

  17. «کرائم» جمع «کریمه» یعنی گرانقدر، با ارزش، شریف و بزرگوار.

  18. «تصاغر» به معنای کوچکی کردن از ریشه «صغر» بر وزن «پسر» به معنای کوچکی شده است.

  19. «متون» جمع «متن» به معنای پشت و گاه به معنای اصل می آید و در اینجا معنای اوّل مراد است.

  20. من لا یحضره الفقیه، جلد 2، صفحه 363.

  21. «قمع» به معنای غلبه کردن و ریشه کن نمودن است.

  22. «نواجم» جمع «ناجمه» به معنای هر چیزی است که در ابتدا ظاهر می شود. از «نجم» بر وزن «حجم» به معنای طلوع و ظهور گرفته شده است.

  23. «قدع» به معنای باز داشتن است.

  24. ابراهیم، آیه 8.

  25. آل عمران، آیه 97.

  26. به کلمات قصار نهج البلاغه، کلمه 252 مراجعه فرمایید.