[hadith]لَومُ العُصاة:

أَلَا وَ إِنَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَیْدیَکُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَیْکُمْ بأَحْکَامِ الْجَاهِلِیَّةِ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَد امْتَنَ‏ عَلَی جَمَاعَةِ هَذهِ الْأُمَّةِ فِیمَا عَقَدَ بَیْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذهِ الْأُلْفَةِ الَّتِی [یَتَقَلَّبُونَ‏] یَنْتَقِلُونَ فِی ظِلِّهَا وَ یَأْوُونَ إِلَی کَنَفِهَا بنِعْمَةٍ لَا یَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَهَا قِیمَةً لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ کُلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِنْ کُلِّ خَطَرٍ؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالاةِ أَحْزَاباً، مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا باسْمِهِ وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِیمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ؛ تَقُولُونَ النَّارَ وَ لَا الْعَارَ، کَأَنَّکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُکْفِئُوا الْإِسْلَامَ عَلَی وَجْهِهِ انْتِهَاکاً لِحَرِیمِهِ وَ نَقْضاً لِمِیثَاقِهِ الَّذی وَضَعَهُ اللَّهُ لَکُمْ حَرَماً فِی أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَیْنَ خَلْقِهِ، وَ إِنَّکُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَی غَیْرِهِ حَارَبَکُمْ أَهْلُ الْکُفْرِ ثُمَّ لَا [جَبْرَائِیلَ‏] جَبْرَائِیلُ وَ لَا [مِیکَائِیلَ وَ لَا مُهَاجِرِینَ وَ لَا أَنْصَارَ] مِیکَائِیلُ وَ لَا مُهَاجِرُونَ وَ لَا أَنْصَارٌ یَنْصُرُونَکُمْ إِلَّا الْمُقَارَعَةَ بالسَّیْفِ، حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَکُمْ وَ إِنَّ عِنْدَکُمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْس اللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ وَ أَیَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ، فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِیدَهُ جَهْلًا بأَخْذهِ وَ تَهَاوُناً ببَطْشهِ وَ یَأْساً مِنْ بَأْسهِ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ [الْقُرُونَ الْمَاضِیَةَ] بَیْنَ أَیْدیکُمْ إِلَّا لِتَرْکِهِمُ الْأَمْرَ بالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ، فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوب الْمَعَاصِی وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْکِ التَّنَاهِی؛ أَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَیْدَ الْإِسْلَامِ وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْکَامَهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏7، ص: 485-479

 

از تعصّب و تفرقه بپرهیزید

به دنبال بحثی که در فرازهای گذشته درباره بنی اسرائیل و ضعف آنها قبل از قیام موسی(علیه السلام) سپس قدرت و قوّت آنان در سایه این قیام وحدت ساز و آن گاه ضعف و ذلّت مجدّد به جهت پشت کردن به آیین موسی بیان فرمود، همین مراحل سه گانه را درباره مسلمانان یادآور می شود: مرحله اوّل که مربوط به عصر جاهلیت بود و مرحله دوم که ارتباط با عصر قیام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و آن همه موفقیّت ها و پیروزی ها داشت، در بخش های سابق این خطبه گذشت. اکنون امام در این بخش به بیان مرحله سوم که دوران عقب گرد مسلمانان از وحدت و پیروزی پیشینه است، پرداخته چنین می فرماید: «آگاه باشید شما دست از ریسمان اطاعت خدا کشیدید و با احیای احکام جاهلیّت دژ محکم الهی را که گرداگرد شما بود درهم شکستید»; (أَلاَ وَ إِنَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ(1) أَیْدیَکُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ، وَ ثَلَمْتُمْ(2) حِصْنَ اللّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَیْکُمْ، بأَحْکامِ الْجَاهِلِیَّةِ).

سپس به شرح این سخن پرداخته، می افزاید: «چنان که خداوند سبحان بر این امّت منّت نهاده و پیوند الفت و اتحاد را میان آنان برقرار ساخته، الفتی که در سایه آن (در امنیّت) رفت و آمد کنند و در کنف حمایت آن قرار گیرند; نعمتی که هیچ کس از مردم نمی تواند بهایی برای آن بشناسد، زیرا از هر بهایی برتر و از هر چیز با ارزشی پرارزش تر است»; (فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ قَد امْتَنَّ عَلَی جَمَاعَةِ هذهِ الاُْمَّةِ فِیمَا عَقَدَ بَیْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذهِ الاُْلْفَةِ الَّتی یَنْتَقِلُونَ فِی ظِلِّهَا، وَ یَأْوُونَ إِلَی کَنَفِهَا(3)، بنِعْمَة لاَ یَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَهَا قِیمَةً، لاَِنَّها أَرْجَحُ مِنْ کُلِّ ثَمَن، وَ أَجَلُّ مِنْ کُلِّ خَطَر).

این تعبیرات بلند و بالا، همه درباره اهمیّت اتحاد و الفت است، همان چیزی که قرآن بارها بر آن تأکید کرده از جمله می فرماید: «(وَاعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً); و همگی به ریسمان خدا (= قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت) چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهای شما، الفت ایجاد کرد و به برکت نعمتش، برادر شدید».(4)(5)

در ادامه این سخن با صراحت بیشتری می فرماید: «بدانید شما بعد از هجرت (به سوی اسلام) به خوی اعراب بادیه نشین (قبل از اسلام) بازگشتید و بعد از دوستی و محبّت (رشته الفت را گسستید و) به صورت گروه های پراکنده درآمدید. از اسلام تنها به نامش قناعت کرده اید و از ایمان جز صورتی نمی شناسید»; (وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً، وَ بَعْدَ الْمُوَالاَةِ أَحْزَاباً. مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الاِْسْلاَمِ إِلاَّ باسْمِهِ، وَ لاَ تَعْرِفُونَ مِنَ الاِْیمَانِ إلاَّ رَسْمَهُ).

امام در این چند جمله نگرانی شدید خود را از وضع مسلمانان آن زمان ابراز می دارد که چگونه تعصّبات قبیلگی در میان آنها به شدت آشکار شده بود، همان چیزی که پیامبر اسلام آن را در سایه تعلیمات عالی اسلامی محو کرد و این تعصّبات سرچشمه درگیری و خونریزی شد، لذا امام(علیه السلام) به آنها می فرماید: «شما دم از اسلام و ایمان می زنید; ولی تنها از اسلام نامی برخود نهاده اید و از ایمان به تشریفاتی بسنده کرده اید. آری! شما شهادتین را بر زبان جاری می کنید و نماز و روزه ای در ظاهر انجام می دهید; ولی از اصول تعلیمات اسلام بی خبرید».

سپس امام به شرح این جمله سربسته پرداخته، می فرماید: «شما می گویید: «النّارَ وَ لاَ الْعارَ» (آتش دوزخ آری! اما ننگ و عار نه!) گویا می خواهید با این شعارتان اسلام را واژگون کنید و حرمت آن را بشکنید و پیمان الهی را که خداوند آن را حرمی برای شما در زمین قرار داده و وسیله امنیّت خلقش شمرده، نقض کنید»; (تَقُولُونَ: النَّارَ وَ لاَ الْعَارَ! کَأَنَّکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُکْفِئُوا(6) الاِْسلاَمَ عَلَی وَجْهِهِ انْتِهَاکاً لِحَرِیمِهِ، وَ نَقْضاً لِمِیثَاقِهِ الَّذی وَضَعَهُ اللّهُ لَکُمْ حَرَماً فِی أَرْضِهِ، وَ أَمْناً بَیْنَ خَلْقِهِ).

جمله شعارگونه «اَلنّارَ وَ لاَ الْعارَ» که به گفته بعضی از شارحان نهج البلاغه اوّلین بار از زبان «اوس بن حارثه»(7) شنیده شد و مفهومش این است که «ما از آتش استقبال می کنیم ولی ننگ را نمی پذیریم» در واقع از شعارهای متعصّبین دور از اسلام است; آنها می گفتند: «حاضریم به دوزخ برویم; اما حاضر نیستیم مثلا فلان قبیله بر ما پیشی گیرد یا خونی از ما بریزد و انتقامش را دو چندان نگیریم». امام می فرماید: «مفهوم این سخن پشت کردن به اسلام و نقض پیمانهای الهی است».

جمعی از شارحان نهج البلاغه گفته اند: جمله «اَلنّارَ وَ لاَ الْعارَ» اگر در مورد اهداف مقدّس باشد جمله خوبی است; ولی اگر درباره افتخارات موهوم قبیلگی باشد سخن زشت و نادرستی است.

این سخن در صورتی صحیح است که «النار» به معنای آتش دوزخ نباشد، بلکه به معنای وسیعی باشد که شامل آتش مشکلات دنیوی نیز بشود. مثلا گفته شود: «تن به مشکلات و حتی مرگ می دهیم اما ننگ سیطره کفّار را بر بلاد اسلامی نمی پذیریم». به یقین این شعار صحیحی است; اما اگر گفته شود «تن به آتش دوزخ می سپاریم; اما ننگ برتری جویی فلان قبیله را نمی پذیریم» شعاری بسیار نادرست و همگون با تعصّبات جاهلیت است.

بر این اساس آنچه در شرح نهج البلاغه محقّق تستری آمده است که این تقسیم را سخن مضحکی می داند، درست به نظر نمی رسد، زیرا گویندگان این سخن نار را به معنای وسیع تفسیر کرده اند، هر چند آنچه در کلام امام(علیه السلام) از زبان متعصّبان آن زمان آمده، منظور همان قسم منفی این شعار است.

آن گاه امام به عاقبت شوم این روش اشاره کرده، می فرماید: «شما اگر به غیر اسلام پناه برید کافران با شما نبرد خواهند کرد و در آن هنگام نه جبرئیل و میکائیل به یاری شما می آیند و نه مهاجرین و انصار و راهی جز پیکار با شمشیر نخواهید داشت تا خداوند میان شما حکم کند (و شکست و زبونی شما فرا رسد)»; (وَ إِنَّکُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَی غَیْرِهِ(8) حَارَبَکُمْ أَهْلُ الْکُفْرِ، ثُمَّ لاَ جَبْرَائِیلُ وَلاَ مِیکائِیلُ وَ لاَ مُهَاجِرُونَ وَ لاَ أَنْصَارٌ(9) یَنْصُرُونَکُمْ إِلاَّ الْمُقَارَعَةَ(10) بالسَّیْفِ(11) حَتَّی یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَکُمْ).

اشاره به اینکه آن روز که متمسّک به اسلام بودید، خداوند فرشتگان آسمان را به یاری شما فرستاد و امدادهای غیبی شامل حال مهاجران و انصار شد; دشمنان را عقب راندید و پیروزی و امنیت و عزّت را برای خود فراهم ساختید; ولی اگر به اسلام پشت کنید همه اینها از شما گرفته خواهد شد; شما می مانید و دشمنان خون آشام و به یقین بدون یاری خداوند راه به جایی نخواهید برد، بنابراین به اسلام راستین بازگردید، باد کِبر و غرور از سر به در کنید و تعصّبهای جاهلیّت را کنار بگذارید و آتش اختلاف را فرو بنشانید تا دست لطف الهی بر سر شما باشد.

آن گاه امام(علیه السلام) به آنها هشدار می دهد که درسرگذشت دردناک متمرّدان پیشین بیندیشید و حال خود را با آنها قیاس کنید، می فرماید: «(در قرآن مجید) نمونه هایی از کیفرهای الهی و عذابهای کوبنده او و روزهایی که مجازات وی دامن گنهکاران را گرفت و وقایعی که در این زمینه اتفاق افتاد در دسترس شماست»; (وَ إِنَّ عِنْدَکُمُ الاَْمْثَالَ مِنْ بَأْس اللّهِ وَ قَوَارِعِهِ، وَ أَیَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ).

تعبیرات چهارگانه «بأس» و «قوارع» و «ایام» و «وقایع» همه، اشاره به مجازاتهای سخت و سنگین امتهای تبه کار پیشین است; ولی هر یک از این تعبیرات مفهوم خاص خود را دارد; «بأس» به معنای جنگ و پیکار و عذاب است و «قوارع» اشاره به کیفرهای کوبنده است; مانند طوفان نوح و زلزله ویرانگر قوم لوط و صاعقه عاد و ثمود. «ایّام» اشاره به مجموعه روزهایی است که این حوادث در آن اتفاق افتاد و «وقایع» مجموعه این حوادث اعم از مقدمات و ذی المقدمه و آثار و نتایج آن است.

«ایّام الله» در اینجا اشاره به روزهای سخت و وحشتناک امتهای پیشین است. در قرآن مجید درباره قوم عاد آمده است: «(إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْس مُّسْتَمِرّ); مانند باد وحشتناک و سردی را در یک روز شوم طولانی بر آنان فرستادیم».(12) و به دنبال آن می فرماید: «(تَنزعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْل مُّنْقَعِر); که مردم را همچون تنه های نخل ریشه کن شده از جایشان بر می کند».(13) و آیات فراوان دیگری که درباره قوم فرعون و قوم نوح و مانند آنها آمده است.

سپس امام به دنبال آن می افزاید: «بنابراین تهدیدهای الهی را به جهت جهل نسبت به آن و سبک شمردن خشم پروردگار و ایمنی از کیفر او دور نشمرید»; (فَلاَ تَسْتَبْطِئُوا(14) وَعِیدَهُ جَهْلاً بأَخْذهِ، وَ تَهَاوُناً ببَطْشهِ(15)، وَ یَأْساً مِنْ بَأْسهِ).

اشاره به اینکه اگر چند روز یا چند ماهی مجازات عاصیان و گردنکشان به تأخیر افتد آن را دلیل بر عدم نگیرید، زیرا تاریخ نشان داده این امر «گرچه دیر آید بیاید» و اصولا این گونه فاصله های زمانی در مقیاس عمر جهان فاصله ای محسوب نمی شود.

آن گاه امام به ذکر دلیل برای این موضوع (همگونی سرنوشتها) پرداخته و انگشت بر یکی از مهم ترین خطاهای آنان گذارده، می فرماید: «خداوند سبحان مردم قرون پیشین را از رحمت خود دور نساخت جز به این سبب که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند، لذا افراد سفیه و نادان را به سبب گناه و دانایان را به علت ترک نهی از منکر از رحمت خود دور ساخت»; (فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ بَیْنَ أَیْدیکُمْ إِلاَّ لِتَرْکِهِمُ الاَْمْرَ بالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ. فَلَعَنَ اللّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوب الْمَعَاصِی، وَ الْحُلَمَاءَ(16) لِتَرْکِ التَّنَاهِی).

این سخن اشاره به آیات شریفه قرآن مجید است، آنجا که می فرماید: «(لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بمَا عَصَوْا وَّکَانُوا یَعْتَدُونَ * کَانُوا لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُّنکَر فَعَلُوهُ لَبئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ); کافران بنی اسرائیل از زبان داود و عیسی بن مریم لعن و نفرین شدند. این به جهت آن بود که گناه کردند و تجاوز نمی نمودند; آنها از اعمال زشتی که انجام می دادند یکدیگر را نهی نمی کردند، چه بدکاری انجام می دادند».(17)

البتّه در بخش آینده خطبه، به عوامل دیگر سقوط آنها اشاره شده; ولی تعبیر امام نشان می دهد که مهم ترین خطای آنها ترک امر به معروف و نهی از منکر بود، زیرا اجرای همه احکام الهی وابسته به زنده نگه داشتن این دو وظیفه الهی است و هر گاه این دو فریضه برپا داشته شود همه فرایض برپا خواهد بود و اگر رها شود فرایض دیگر نیز دستخوش فنا و نابودی خواهد شد، لذا در حدیث امام باقر(علیه السلام)می خوانیم: «إنَّ الاَْمْرَ بالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ... فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بها تُقامُ الْفَرائِضُ».(18)

درباره اهمیّت فوق العاده امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، ذیل خطبه های دیگری که با صراحت از این موضوع سخن می گوید به خواست خدا بحث خواهیم کرد.

سپس امام(علیه السلام) سخنش را در این فراز از خطبه با این جمله پایان می دهد، می فرماید: «به هوش باشید شما رشته اسلام را قطع کردید، حدود آن را تعطیل نمودید و احکامش را به نابودی کشاندید»; (أَلاَ وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَیْدَ الاِْسْلاَمِ، وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَ أَمَتُّمْ أَحْکامَهُ).

اشاره به اینکه که تنها نام اسلام یا تشریفات ظاهریش سبب نجات کسی نیست، بلکه باید احکامش اجرا شود، حدودش برقرار گردد و پیوند با اسلام در همه زمینه ها محکم باشد و شما چنین نیستید. نام اسلام را یدک می کشید و از افکار و رفتار جاهلی پیروی می کنید و باز هم انتظار دارید سربلند و عزیز و مقتدر باشید.


پی نوشت:

  1. «نفضتم» از ریشه «نفض» بر وزن «نبض» به معنای تکان دادن چیزی است برای فروریختن اشیایی که در آن است و تعبیر بالا به معنای رها ساختن رشته طاعت الهی است.

  2. «ثلمتم» از ریشه «ثلم» بر وزن «عزم» به معنای شکستن و سوراخ کردن و شکاف دادن است.

  3. «کنف» به معنای حمایت و حفاظت و سایه و پناه است.

  4. آل عمران، آیه 103.

  5. نمونه های عینی این فرمان قرآنی و تعلیمات امام(علیه السلام) را در این خطبه با چشم خود در ایّام مشاهده کردیم. دشمنان اسلام و استعمارگران غرب نقشه های خطرناکی برای کشورهای اسلامی لبنان کشیده بودند که آن را به وسیله عمّال نفوذی خود تحت سیطره قرار دهند; هم فکر اسرائیل را از این ناحیه آسوده کنند و هم سکویی باشد برای دست انداختن به سایر کشورهای اسلامی; ولی ملّت لبنان در یک روز تاریخی (روز 26 محرم الحرام 1426) دست اتحاد به هم دادند و گردهمایی عظیم میلیونی به راه انداختند و با یک زبان، بیزاری خود را از دشمنان ابراز داشتند و نقشه های آنها را نقش بر آب کردند : (وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللهُ وَاللهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ).

  6. «تکفئوا» از ریشه «اکفاء» به معنای واژگون کردن است.

  7. او مردی بود که در عصر جاهلیّت می زیست; ولی مطابق نقل نوه او «حمید بن منهب» جدّش اوس بن حارثه با هفتاد نفر از قبیله «طیّ» خدمت پیامبر رسید و با آن حضرت بیعت کرد. (اسد الغابة، ج 1، ص 141)

  8. مرجع ضمیر در «غیره» اسلام است که قبلا ذکر شده، هر چند بعضی احتمال دادند که منظور خداست.

  9. واژه «لا» در چهار مورد که در این جمله آمده است، اگر «لا» نافیه جنس باشد باید جبرائیل و میکائیل و مهاجرون و انصار به صورت منصوب خوانده شود، آن گونه که در بعضی از نسخ نیز وارد شده است و اگر آن را «لا»ی نفی بدانیم (لای مشبهه به لیس) باید هر چهار کلمه به صورت مرفوع خوانده شود، آن گونه که در نسخه موجود است.

  10. «المقارعة» به معنای زد و خورد و نبرد و کشمکش است.

  11. جمله «إلاّ المُقارَعَةَ بالسَّیْفِ» احتمال دارد از قبیل استثنای منقطع باشد، اشاره به اینکه شما هیچ یار و یاوری نخواهید داشت، جز زد و خورد با شمشیر که آن نیز نمی تواند با این پراکندگی که دارید سبب پیروزی شما شود، بنابراین محکوم به شکست خواهید شد. این احتمال نیز از سوی جمعی از شارحان داده شده که جمله مزبور استثنای متّصل است; یعنی یار و یاور شما تنها شمشیرهای شماست که احتمال پیروزی و شکست، هر دو را دارد; ولی پیداست که این احتمال با سیاق عبارت امام سازگار نیست.

  12. قمر، آیه 19.

  13. قمر، آیه 20 .

  14. «تستبطئوا» از ریشه «استبطاء» به معنای کُند شمردن و انتظار کشیدن است. از «بُطئ» بر وزن «قفل» به معنای کُندی گرفته شده است.

  15. «بطش» در اصل به معنای گرفتن چیزی با قدرت است و چون به هنگام مجازات مجرم، نخست او را با قدرت می گیرند، این واژه به معنای مجازات نیز آمده است.

  16. «الحلماء» جمع «حلیم» به معنای عاقل است و از ریشه «حُلُم» بر وزن «شتر» به معنای عقل گرفته شده است.

  17. مائده، آیه 78-79.

  18. الکافی، جلد 5، صفحه 56 .