[hadith]النعمة برسول اللّه‏:

فَاعْتَبرُوا بحَالِ وَلَد إِسْمَاعِیلَ وَ بَنِی إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ، فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ! تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ لَیَالِیَ کَانَتِ الْأَکَاسرَةُ وَ الْقَیَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ یَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِیفِ الْآفَاقِ وَ بَحْرِ الْعِرَاقِ وَ خُضْرَةِ الدُّنْیَا إِلَی مَنَابتِ الشِّیحِ وَ مَهَافِی الرِّیحِ وَ نَکَد الْمَعَاش، فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً مَسَاکِینَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ أَذَلَّ الْأُمَمِ دَاراً وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً، لَا یَأْوُونَ إِلَی جَنَاحِ دَعْوَةٍ یَعْتَصِمُونَ بهَا وَ لَا إِلَی ظِلِّ أُلْفَةٍ یَعْتَمِدُونَ عَلَی عِزِّهَا، فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ وَ الْأَیْدی مُخْتَلِفَةٌ وَ الْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ، فِی بَلَاءِ أَزْلٍ وَ أَطْبَاقِ جَهْلٍ مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ وَ أَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ وَ غَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ.

فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولًا، فَعَقَدَ بمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ، کَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بهِمْ فِی عَوَائِد بَرَکَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ وَ فِی خُضْرَةِ عَیْشهَا فَکِهِینَ [فَاکِهِینَ‏]، قَدْ تَرَبَّعَتِ الْأُمُورُ بهِمْ فِی ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ وَ آوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَی کَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ، وَ تَعَطَّفَتِ الْأُمُورُ عَلَیْهِمْ فِی ذُرَی مُلْکٍ ثَابتٍ، فَهُمْ حُکَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ مُلُوکٌ فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ، یَمْلِکُونَ الْأُمُورَ عَلَی مَنْ کَانَ یَمْلِکُهَا عَلَیْهِمْ وَ یُمْضُونَ الْأَحْکَامَ فِیمَنْ کَانَ یُمْضِیهَا فِیهِمْ، لَا تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَ لَا تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏7، ص: 476-466

 

از سرنوشت فرزندان اسماعیل و اسحاق عبرت بگیرید!

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به دنبال بحث مشروحی که در بخشهای قبل درباره عوامل پیروزی و شکست اقوام پیشین بیان فرمود، انگشت روی مصادیق عینی این مطلب می گذارد و دست مخاطبان خویش را گرفته، به اعماق تاریخ گذشته می برد و سرگذشت فرزندان اسماعیل و اسحاق و بنی اسرائیل را به آنها نشان می دهد تا از آن عبرت بگیرند، می فرماید: «حال که چنین است از سرنوشت فرزندان اسماعیل و اولاد اسحاق و یعقوب، درس عبرت بیاموزید، و چقدر احوال امتها یکسان و سرنوشتها شبیه یکدیگر است»; (فَاعْتَبرُوا بحَالِ وَلَد إِسْمَاعِیلَ وَ بَنیِ إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ(علیهم السلام) فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ(1) الاَْحْوَالِ، وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ(2) الاَْمْثَالِ!).

به این ترتیب امام به آنها توصیه می کند که با مقایسه حال خود به پیشینیان، عوامل پیروزی را از شکست بشناسند و در دام شیطان و هوای نفس و تعصب و غرور گرفتار نشوند.

باید توجه داشت که فرزندان ابراهیم به سه شاخه تقسیم شدند. یک شاخه بنی اسماعیل بودند که اجداد پیامبر اکرم را تشکیل می دادند و دیگر بنی اسحاق بودند که به دو شاخه تقسیم شدند; گروهی فرزندان یعقوب بودند که بنی اسرائیل را تشکیل می دهند و گروهی فرزندان «عیسو» که «ادومیان» از نسل آنها هستند (ادومیان قوم نیرومندی بودند که در منطقه «ادوم» بخش جنوبی بحر المیّت تا شمال عربستان زندگی می کردند.

این احتمال نیز در تفسیر جمله های بالا وجود دارد که امام یک قانون کلی بیان می کند و می فرماید: «تاریخ پیوسته تکرار می شود و اقوام و امت ها همواره، شرایط مشابهی دارند که هر ملتی از آن می تواند به سرنوشت خودش پی ببرد».

آن گاه به شرح و بسط این سخن پرداخته و از روش اجمال و تفصیل که روش مؤثّری برای بیان حقایق است بهره می گیرد، می فرماید: «در کار آنها که گرفتار تشتّت و پراکندگی بودند، بیندیشید، آن زمان که کسراها و قیصرها مالک و اربابشان بودند و آنها را از سرزمینهای آباد و کناره های دریای عراق (دجله و فرات) و مناطق سرسبز و خرم به نقاط بی آب و علف، محل وزش تندبادها و مکانهایی که زندگی در آن سخت و مشکل بود تبعید کردند»; (تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ، لَیَالِیَ کَانَتِ الاَْکَاسرَةُ(3) وَ الْقَیَاصِرَةُ(4) أَرْبَاباً لَهُمْ، یَحْتَازُونَهُمْ(5) عَنْ رِیفِ(6) الاْفَاقِ، وَ بَحْرِ الْعِرَاقِ، وَ خُضْرَةِ الدُّنْیَا، إِلَی مَنَابتِ الشِّیحِ(7)، وَ مَهَافِی(8) الرِّیحِ، وَ نَکَد(9) الْمَعَاش).

اشاره به اینکه زندگی پربرکت شهری و روستایی را از آنها گرفتند و آنان را به بیابانها راندند و در محیط های بی آب و علف آواره ساختند.

در ادامه می افزاید: «آنان را به صورت گروهی فقیر و مسکین، همنشین شتران مجروح و لباسهای پشمین خشن ساختند. (شغلشان ساربانی، خوراکشان شیر شتر، لباس و خیمه هایشان از پشمهای خشن تهیه می شد) آنها را ذلیل ترین امتها از نظر محل سکنا قرار دادند و در بی حاصل ترین زمینها ساکن کردند. نه در پناه کسی بودند که از حمایت او کمک گیرند و نه در سایه الفت و اتحادی که بر عزتش تکیه کنند»; (فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً(10) مَسَاکِینَ إِخْوَانَ دَبَر(11) وَ وَبَر(12)، أَذَلَّ الاُْمَمِ دَاراً، وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً لاَ یَأْوُونَ(13) إِلَی جَنَاحِ دَعْوَة یَعْتَصِمُونَ بها، وَ لاَ إِلَی ظِلِّ أُلْفَة یَعْتَمِدُونَ عَلَی عِزِّهَا).

سپس امام به شرح نتیجه این وضع پرداخته، می فرماید: «حالات آنها ناآرام، قدرتها پراکنده، جمعیت انبوهشان متفرق شد. در بلایی شدید و جهلی فراگیر فرو رفتند، دختران زنده به گور شده، بتهای مورد پرستش، قطع رحمها و جنگها و غارتهای پی در پی از آثار آن بود»; (فَالاَْحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَ الاَْیْدی مُخْتَلِفَةٌ، وَ الْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ، فِی بلاَءِ أَزْل(14)، وَ أَطْبَاقِ جَهْل! مِنْ بَنَات مَوْؤُودَة(15)، وَ أَصْنَام مَعْبُودَة، وَ أَرْحَام مَقْطُوعَة، وَ غَارَات(16) مَشْنُونَة(17)).

اشاره به اینکه اختلاف و پراکندگی و تشتّت آرا و افکار، همیشه بلاهای شدیدی بر سر جوامع انسانی نازل می کند و آنها را در جهل و نادانی فرو می برد، همان گونه که تاریخ درباره جاهلیّت عرب نشان می دهد که دست به اعمال ضدّ انسانی وحشتناکی می زدند که امام به چهارنمونه آن اشاره فرموده است; دخترانشان را به بهانه حفظ حرمت و ابراز غیرت و یا نجات از ننگ زنده به گور می کردند و سنگ و چوبهایی را که با دست خود ساخته و پرداخته بودند، می پرستیدند. هر قبیله ای بتی مخصوص به خود داشتند. قریش، بنی کنانه، اوس و خزرج بت «منات» پرستش می کردند. بنی ثقیف، بتهای «لات و عزّی» و هُذیل بت «سواع» و قبیله بنی کلب بت «ودّ» و طوایف دیگر بتهای دیگر را، بت «هبل» به عنوان بزرگترین بت بر فراز کعبه نصب شده بود و بتهای «اساف» و «نائله» بر صفا و مروه قرار داشت و همه در برابر این سه بت تعظیم می کردند و خانه کعبه که کانون توحید و یگانه پرستی بود تبدیل به بتخانه ای بزرگ شده بود.

قطع رحم، در کلام امام می تواند اشاره به کشتن فرزندان به علت فقر یا به عنوان عبادت در مقابل بتها بوده باشد و «غارات مشنونه» اشاره به جنگهای متعددی است که در عصر جاهلیّت میان قبائل عرب به بهانه های واهی در می گرفت و به گفته بعضی از مورّخان هیچ گاه آتش این جنگها خاموش نشد تا اسلام ظهور کرد و به جنگهای قبیلگی و کشتن پسران و دختران و پرستش بتها پایان داد.

این است سرنوشت کسانی که رشته اتحاد را پاره کنند و به پراکندگی و نفاق روی آورند که در میان هر قوم و ملتی به شکلی ظهور می کند و منحصر به عصر جاهلیّت نیست.


نکته:

قطره ها و دریا!

شاید این سخن را کراراً شنیده باشید که قطره های باران هر کدام به تنهایی قوت و قدرتی ندارند، اما هنگامی که به هم پیوستند و تشکیل نهر عظیمی دادند و پشت سد نیرومندی متراکم شدند می توانند کارهای بزرگی را انجام دهند از جمله نیروی مهم برق تولید می کنند که کارخانه های عظیمی را به حرکت در می آورد، فضای شهرها و روستاها را روشن می سازد و مزارع و باغهای گسترده ای را آبیاری می کند و در یک کلام حیات و زندگی می بخشد.

انسانها نیز همین گونه اند; هر انسانی هر قدر قویّ و نیرومند باشد به تنهایی کاری از او ساخته نیست، همچون یک قطره درشت باران; ولی هنگامی که این نیروهای کوچک به هم پیوستند دنیا را تکان می دهند. نه تنها در میدان نبرد با دشمن سدّ عظیمی ایجاد می کنند، در عالم اقتصاد و علم و دانش نیز سبب پیشرفت های عظیمی می شوند. اگر قطرات علم دانشمندان در طول تاریخ و در جوامع بشری به هم نمی پیوست امروز شاهد و ناظر این پیشرفتهای علمی نبودیم و تمدّن بشر همچون تمدّن دوران حجر بود.

هنگامی که اختلاف در جوامع انسانی ظاهر شود نه تنها پیشرفتی حاصل نمی گردد، بلکه همه قدرت و قوّت در مبارزه با یکدیگر نابود می گردد و اثری جز ویرانی و عقب ماندگی نخواهد داشت.

امام(علیه السلام) در این خطبه شریفه بارها بر این معنا تأکید فرمود و مخاطبان خود را به اعماق تاریخ بشریت برده و نتیجه اتحاد و اختلاف را آشکارا به آنها نشان می دهد.

در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی بر این موضوع تأکید بسیار زیادی شده است; ولی همیشه به دست آوردن اتحاد صفوف کارآسانی نیست. آفات زیادی دارد; از جمله تعصّبها و تکبّر و خودبرزگ بینی و ترجیح منافع محدود کوتاه مدت، بر منافع گسترده درازمدت که امام(علیه السلام) در این خطبه به آن اشاره فرموده از آفات مهمّ وحدت است.

امام(علیه السلام) در خطبه های دیگر نهج البلاغه نیز بر این معنا تأکید کرده است; از جمله در خطبه 127 خواندیم که می فرماید: «وَ إیّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاس لِلشَّیْطانِ کَما أنّ الشّاذّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب; از جدایی و تفرقه بپرهیزید، زیرا افراد تنها و جدا از جمعیّت نصیب شیطانند، همان گونه که گوسفند جدا از گله طعمه گرگ است».

در خطبه 86 نیز تعبیر گویای دیگری دارد که می فرماید: «وَ لا تَباغَضُوا فَإنّها الْحالِقَةُ; با هم دشمنی نکنید که دشمنی و عداوت هر خیر و برکتی را از بین می برد».

این سخن را با پیام مهمی از قرآن مجید پایان می دهیم که می فرماید: «(وَلاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابرِینَ); نزاع مکنید که سست خواهید شد و قوّت و قدرت شما از دست خواهد رفت و صبر و استقامت (در برابر عوامل نفاق) داشته باشید که خدا با صابران است».(18)


اسلام به شما قدرت و عظمت داد:

به دنبال بحثی که امام(علیه السلام) در بخش گذشته این خطبه درباره بدبختیهای عصر جاهلیّت و مشکلات و نابسامانیها و فقر و ناامنی بیان فرمود، در این بخش از خطبه به شرح برکاتی که در سایه قیام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و اتحاد و اتفاق و الفت مردم به یکدیگر نصیب آنها شد، پرداخته و با عباراتی بسیار گویا و زیبا آن را تشریح می کند و می فرماید: «به نعمتهای بزرگی که خداوند هنگام بعثت پیامبر به آنها ارزانی داشت بنگرید که در سایه آیین خود آنها را مطیع فرمان ساخت و با دعوتش آنان را متحد کرد»; (فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولاً، فَعَقَدَ بمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ، وَ جَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ).

آری در عصر جاهلیت، هر قوم و قبیله ای، بلکه هر فردی دنبال منافع و هوا و هوس خویش بود و اختلاف و پراکندگی عظیمی بر آنها حاکم شده بود; ولی خداوند در سایه توحید و آیین اسلام همه را در زیر یک پرچم گردآوری کرد و تحت یک فرمان قرار داد و در سایه همین امر همه چیز دگرگون شد.

آن گاه به شرح این نعمتها پرداخته و با تشبیهات و استعارات زیبایی آنها را یک به یک بر می شمارد و می افزاید: «(بنگرید) چگونه نعمت (الهی) پر و بال کرامت خود را بر آنها گسترد و نهرهای مواهب خویش را به سوی آنها جاری ساخت و آیین حقّ با همه برکاتش آنان را در بر گرفت تا آنجا که در میان نعمتهای این آیین غرق شدند و در زندگی خرّمش شادمان گشتند»; (کَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا، وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ(19) نَعِیمِهَا، وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بهِمْ فِی عَوَائِد بَرَکَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ، وَ فِی خُضْرَةِ عَیْشهَا فَکِهِینَ(20)).

امام(علیه السلام) نخست نعمتهای الهی را به پرنده ای تشبیه می کند که جوجه های خود را زیر بال و پر می گیرد و به آنها گرمی و آرامش و امنیّت می بخشد، سپس آن را به نهرهای آب زلالی تشبیه می کند که به سوی مزارع و باغها در حرکت است و آنها را خرم و سرسبز و شاداب می سازد و نتیجه آن را غرق شدن در نعمتها و آسوده زیستن در یک زندگی شیرین و آرام ذکر می کند.

در ادامه این سخن، به نعمت مهم حکمت اسلامی، حکومتی مقتدر و سرفراز اشاره کرده، می فرماید: «امور آنها در سایه حکومت قدرتمندی استوار شد، و تحت حمایت عزّت پیروزمندی قرار گرفتند و کارهایشان بر قلّه های حکومتی پایدار، سامان یافت»; (قَدْ تَرَبَّعَتِ(21) الاُْمُورُ بهِمْ، فِی ظِلِّ سُلْطَان قَاهِر، وَ آوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَی کَنَفِ عِزٍّ غَالِب، وَ تَعَطَّفَتِ الاُْمُورُ عَلَیْهِمْ فِی ذُرَی(22) مُلْک ثَابت).

تاریخ اسلام، بهترین گواه بر صدق تمام تعبیرات امام(علیه السلام) در زمینه پیروزی عرب بالخصوص و مسلمانان عموماً در سایه اسلام است، چیزی که مورخان شرق و غرب همه به آن معتقدند.

در پایان این سخن اشاره به پیروزی مطلق مسلمانان بر دشمنان کرده و با تعبیری رسا می فرماید: «در سایه این امور آنها زمامداران جهانیان شدند و سلاطین گرداگرد زمین و بر کسانی که پیش از آن بر آنها فرمانروایی داشتند حکم راندند، و احکام را درباره کسانی به اجرا درآوردند که در گذشته مجریان امور بودند، نه نیزه های آنها کج می شد و نه سنگ آنان در هم می شکست (قدرتشان ثابت و نیروهایشان شکست ناپذیر بود)»; (فَهُمْ حُکَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ، وَ مُلُوکٌ فِی أَطْرَافِ الاَْرَضِینَ. یَمْلِکُونَ الاُْمُورَ عَلَی مَنْ کَانَ یَمْلِکُهَا عَلَیْهِمْ، وَ یُمْضُونَ الاَْحْکامَ فِیمَنْ کَانَ یُمْضِیهَا فِیهِمْ! لاَ تُغْمَزُ(23) لَهُمْ قَنَاةٌ(24)، وَ لاَ تُقْرَعُ(25) لَهُمْ صَفَاةٌ(26)).

اشاره به اینکه پادشاهان و حاکمانی که در دوران قبل آنها را بر اثر اختلاف و پراکندگی و ضعف و ناتوانی به بند می کشیدند و برده و بنده خود می ساختند، در سایه اتحاد و قدرتی که مسلمین از ایمان گرفته بودند در برابر آنان زانو زدند و به نیروی شکست ناپذیری مبدّل شدند.

یکی از مستشرقین می گوید: قدرت مسلمین به جایی رسیده بود که اگر کسی به فکر مبارزه با آنها می افتاد، می گفتند: دیوانه است و عقل خود را از دست داده است.


پی نوشت:

  1. «اعتدال» معنای معروفی دارد و آن میان حدّ افراط و تفریط است و معنای دیگری و آن مساوات دو چیز و شباهت آنها به یکدیگر است (هر کدام عِدل دیگری است) و در عبارت بالا همین معنا مراد است.

  2. «اشتباه» نیز دو معنا دارد; نخست در فهم یا انجام چیزی راه خطا رفتن و دوم شباهت دو چیزی به یکدیگر است و در اینجا معنای دوم اراده شده است.

  3. «اکاسرة» جمع «کسری» (به کسر و فتح کاف) لقب عمومی برای پادشاهان ایرانی پیش از اسلام بوده است. (مثل واژه شاه)

  4. «قیاصره» جمع «قیصر» بر وزن «حیدر» لقب عمومی پادشاهان روم; مانند فرعون که لقب عمومی پادشاهان مصر بوده است.

  5. «یحتازونهم» از ریشه «حیازت» به معنای در اختیار گرفتن و تملک کردن چیزی است و در اینجا به معنای برگرفتن آن افراد از سرزمینهای آباد و سرسبز و تبعید کردنشان به جای دیگر است.

  6. «ریف» یعنی زمین حاصلخیز و پربرکت.

  7. «شیح» گیاه تلخ و خوشبویی است که در بیابانها می روید و در فارسی به آن درمنه می گویند.  

  8. «مهافی» جمع «مهفی» به معنای محلّی است که تندبادها در آن می وزد.

  9. «نکد» به معنای شیء قلیل است.

  10. «عالة» جمع «عائل» به معنای فقیر است و «عیلولة» برطرف ساختن نیازهای دیگری است.

  11. «دبر» جمع «دبرة» بر وزن «شجره» یعنی جراحت و زخم پشت حیوان.

  12. «وبر» پشم شتر (و گاه به خصوص کُرک گفته می شود) و منظور از اخوان وبر در عبارت بالا، ساربانی شتر است.

  13. «یأوون» از ریشه «اواء» بر وزن «کتاب» به معنای وارد شدن و سکنا گزیدن در مکانی است.

  14. «ازل» به معنای تنگ و سخت است; به معنای حبس کردن نیز آمده است.

  15. «موؤدة» از «وأد» بر وزن «رعد» در اصل به معنای ثقل و سنگینی است. سپس به دخترانی که در زیر خاک در عصر جاهلیت پنهان می کردند نیز اطلاق شده، زیرا آنها را در زیر خاک پنهان می کردند و انبوهی خاک و سنگ به روی آنها می ریختند.

  16. «غارات» جمع «غارة» در اصل به معنای هجوم بردن است و هنگامی که هجوم از هر طرف باشد «غارات مشنونة» گفته می شود و چون حملات در بسیاری از اوقات توأم با بردن اموال است واژه غارتگری در فارسی به معنای بردن اموال اطلاق شده; ولی ظاهراً در عربی به این معنا نیامده است.

  17. «مشنونة» از «شَنّ» بر وزن «ظنّ» به معنای هجوم بردن از هر طرف است.

  18. انفال، آیه 46 .

  19. «جداول» جمع «جدول» به معنای جوی آب است.

  20. «فکهین» جمع «فکه» بر وزن «خشن» به معنای شادمان و خندان است و در اصل از «فکاهه» بر وزن قباله به معنای مزاح کردن و خندیدن گرفته شده است. بعضی معتقدند ریشه اصلی آن «فاکهه» به معنای میوه است گویی شوخیها و مزاحها همچون میوه های شیرینی است که از آن لذّت می برند.

  21. «تربّعت» از «تربّع» به معنای چهارزانو نشستن است. سپس به معنای اقامت در مکانی با آرامش و اطمینان به کار رفته است.

  22. «ذری» جمع «ذروة» (به ضم ذال و کسر آن) قسمت بالای هر چیزی است و به کوهان شتر و قلّه کوهها گفته می شود.

  23. «تغمز» از ریشه «غمز» بر وزن «طنز» به معنای اشاره با چشم و دست برای عیب جویی است و گاه به معنای کج و معوج شدن به کار می رود و در جمله بالا معنای دوم مراد است.

  24. «قناة» به معنای نیزه و گاه به معنای عصا آمده است و به کاریز و مسیر آبها که به صورت مستقیم کشیده می شود، قنات می گویند و در اینجا به معنای نیزه است.

  25. «لا تقرع» از ریشه «قرع» بر وزن «فرع» یعنی کوبیدن چیزی بر روی چیزی به گونه ای که صدای شدید از آن برخیزد.

  26. «صفاة» به معنای تخته سنگ پهن و صاف و در جمله بالا کنایه از قدرت است.