[hadith]وَ کُونُوا عَنِ الدُّنْیَا نُزَّاهاً وَ إِلَی الْآخِرَةِ وُلَّاهاً، وَ لَا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوَی وَ لَا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْیَا، وَ لَا تَشیمُوا بَارِقَهَا وَ لَا تَسْمَعُوا نَاطِقَهَا وَ لَا تُجِیبُوا نَاعِقَهَا وَ لَا تَسْتَضِیئُوا بإِشْرَاقِهَا وَ لَا تُفْتَنُوا بأَعْلَاقِهَا، فَإِنَّ بَرْقَهَا خَالِبٌ وَ نُطْقَهَا کَاذبٌ وَ أَمْوَالَهَا مَحْرُوبَةٌ وَ أَعْلَاقَهَا مَسْلُوبَةٌ. أَلَا وَ هِیَ الْمُتَصَدِّیَةُ الْعَنُونُ وَ الْجَامِحَةُ الْحَرُونُ وَ الْمَائِنَةُ الْخَئُونُ وَ الْجَحُودُ الْکَنُودُ وَ الْعَنُودُ الصَّدُودُ وَ الْحَیُودُ الْمَیُودُ؛ حَالُهَا انْتِقَالٌ وَ وَطْأَتُهَا زلْزَالٌ وَ عِزُّهَا ذُلٌّ وَ جِدُّهَا هَزْلٌ وَ عُلْوُهَا سُفْلٌ؛ دَارُ [حَرْبٍ‏] حَرَبٍ وَ سَلَبٍ وَ نَهْبٍ وَ عَطَبٍ، أَهْلُهَا عَلَی سَاقٍ وَ سیَاقٍ وَ لَحَاقٍ وَ فِرَاقٍ؛ قَدْ تَحَیَّرَتْ مَذَاهِبُهَا وَ أَعْجَزَتْ مَهَارِبُهَا وَ خَابَتْ مَطَالِبُهَا؛ فَأَسْلَمَتْهُمُ الْمَعَاقِلُ وَ لَفَظَتْهُمُ الْمَنَازلُ وَ أَعْیَتْهُمُ الْمَحَاوِلُ؛ فَمِنْ نَاجٍ مَعْقُورٍ وَ لَحْمٍ مَجْزُورٍ وَ شلْوٍ مَذْبُوحٍ وَ دَمٍ مَسْفُوحٍ وَ عَاضٍّ عَلَی یَدَیْهِ وَ صَافِقٍ بکَفَّیْهِ وَ مُرْتَفِقٍ بخَدَّیْهِ وَ زَارٍ عَلَی رَأْیِهِ وَ رَاجِعٍ عَنْ عَزْمِهِ وَ قَدْ أَدْبَرَتِ الْحِیلَةُ وَ أَقْبَلَتِ الْغِیلَةُ وَ لَاتَ حِینَ مَنَاصٍ. هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ، قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ وَ ذَهَبَ مَا ذَهَبَ وَ مَضَتِ الدُّنْیَا لِحَالِ بَالِهَا، «فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِین»‏.[/hadith]

15-  خود را از آلودگیهای دنیا دور کنند، و از آنچه که خداوند حرام کرده و از آن در دنیا مذمت فرموده و در آخرت وعده عذاب داده خودداری کنند.

16-  کاری کنند که نسبت به آخرت عاشق و شیدا باشند و این مطلب کمال توجه به تقوا و پرهیزکاری را می رساند زیرا در موقعی این حالت دست می دهد که آدمی بکلی از علایق دنیا چشم بپوشد و به عبادات و اعمال نیک بپردازد که در این صورت عشق به آخرت و پیشگاه پروردگار در آدمی به وجود می آید.

17-  یکی دیگر از دستورهایی که امام به یاران خود در رابطه با توجه کردن به تقوا می دهد آن است که پرهیزگاران و اهل تقوا را حقیر نشمارند، از آنها بدگویی نکنند آنان را مورد تمسخر و ضرب و شتم قرار ندهند، و کاری انجام ندهند که باعث اهانت به ایشان باشد و همه اینها گناه است به دلیل این که باعث توهین به شخص پرهیزکاری است که خداوند او را دوست می دارد و مقامش را بالا برده است.

18-  مطلب دیگر که به اصحاب خود خاطر نشان ساخته آن است که مثل دنیا پرستان اهل دنیا را بلند مقام ندانند و کسانی را که در میان خلق به سبب موقعیتهای مالی و ریاستی و جسمانی دارای وجاهتی می باشند خیلی مورد اهمیت و احترام قرار ندهند زیرا کسی که به دلیل علایق دنیوی و امور مادی کسی را بلند مرتبه شمارد خود از تقوا بدور است و احترام او، علامت دلبستگی به وی و توجه به دنیا خواهد بود و بر عکس بی توجهی به چنین شخصی دلیل بی علاقگی به دنیا و اهل آن و نشانه زهد انسان می باشد که از علامتهای تقواست.

19-  به ابر درخشنده دنیا چشم ندوزید، ابر درخشنده کنایه از زرق و برقهای دنیاست که دنیا دوستان پیوسته چشم طمع به آن دوخته اند که روزی به آن دست یابند و از لذتهای آن بهره مند شوند مانند ابری که صدای غرّش و درخشندگی برقش منتظران را متوجه خود می کند، انتظار می کشند تا از بارش بارانش بهره مند شوند.

20-  و نیز پیروان خود را از گوش دادن به سخنان ستایش کنندگان دنیا نهی فرموده است، خواه این که دنیا پرستان آن را با زبان بستایند و یا با اعمال خود محبوبیّت آن را آشکار کنند، و یا زینتهای دنیوی با جلوه گریهایشان جلب توجه کنند زیرا اعتنا کردن و با اهمیت نگریستن به هر کدام از امور فوق، سبب دوری و انحراف از مسیر تقوا و آخرت و سقوط در سیاهچال هلاکت و گرفتار کیفر ابدی شدن می باشد.

21-  «و لا تجیبوا ناعقها»،

به سر و صدای دعوت کنندگان به دنیا پاسخ مثبت ندهید، به دلیل این که واژه نعق، به معنای صدای قار قار کلاغ می باشد، گویا امام (ع) دعوت کنندگان به دنیا را به خاطر زشتی معنویشان، تشبیه به این پرنده کرده که باطنشان به سبب دنیاپرستی، سیاه و زشت و فریادهایشان دلخراش و کریه است و سرانجامی خشونتزا دارد.

22-  از جلوه گری و درخشندگی دنیا روشنایی مجویید. در این قسمت واژه های درخشندگی و روشنایی جستن به عنوان استعاره به کار برده شده است، زیرا همچنان که درخشندگی نور محسوس سبب راهیابی انسان می شود، افکار و اندیشه های مربوط به مصالح دنیا هم آدمی را برای به دست آوردن امور مادّی و دنیایی راهنمایی می کنند و به احتمال دیگر می توان گفت درخشندگی دنیا استعاره از امور لذت بخش و زینتهای دنیاست که باعث سرور و ابتهاج می شود و طلب روشنایی استعاره از خوشحالی و سروری است که از این امور به دست می آید.

23-  آخرین دستوری که حضرت در این مورد به پیروان خود می دهد آن است که فریفته کالاهای پر قیمت دنیا نشوند یعنی از دوستی دنیا و فرو رفتن در خوشیهای آن بپرهیزند زیرا این امور سبب فریب خوردن آنان و انحرافشان از راه خدا و گرفتاری و اندوه ابدی آنان می شود و خداوند در قرآن به این مطلب اشاره فرموده است «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ ...»، اهل تفسیر گفته اند مراد از فتنه بلا و محنت و رو گرداندن از آخرت می باشد، انسان به خاطر مال دنیا و فرزندان خود چه بسا که به گناهان بزرگ دچار شود و به حرام بیفتد مگر کسانی که خداوند آنان را از لغزش و گناه محافظت فرماید. از ابو بریده روایت شده است که روزی پیامبر اکرم روی منبر برای ما سخنرانی می کرد ناگهان دو فرزندش امام حسن و امام حسین به مسجد وارد شدند، در حالی که پیراهن های سرخ عربی به تن داشتند و همچنان که قدم بر می داشتند گاهی بر زمین می افتادند، رسول خدا که چنین دید، فوری از منبر پایین آمد و آن دو را بلند کرد و جلو روی خود نشاند و سپس فرمود: خدای بزرگ درست فرموده است که «انما اموالکم و اولادکم فتنه»، من همین که دیدم این دو کودک راه می روند و زمین می خورند، نتوانستم تحمل کنم تا این که فرود آمدم و آنها را بلند کردم.

پس از بیان دستورهای متعدد به شرح عیبهای دنیا پرداخته و از این طریق علت بی ارزشی دنیا را روشن ساخته است:

«فانّ برقها خالب»،

صفت خالب که به معنای ابر بی باران است، استعاره از آرزوهای دنیا می باشد که معمولا برآورده نمی شود و اگر مقدار اندکی از آن برآورده شود آن هم چنان در معرض زوال است که گویا حاصل نشده و از این رو به برقی شباهت دارد که یا به کلی خالی از آب است و یا اگر مقدار کمی هم داشته باشد ارزش و اعتباری ندارد و بدین سبب سزاوار نیست که آدمی چشم به آن بدوزد.

«و نطقها کاذب»،

به سخنهایی که در ستایش دنیا اظهار می شود گوش فرا ندهید که جز، و هم و خیال و دروغ چیزی نیست، زرق و برق دنیا با زبان حال خود را می ستاید، دنیا طلبان آدمی را به اندوختن مال دنیا تشویق می کنند و لذتهای آن را به رخ می کشند تا انسان گول خورده و به سویش بشتابد، به هیچ کدام از این نویدها گوش ندهید زیرا تمام اینها خالی از واقعیت می باشد.

«و اموالها مخروبه»،

سزاوار نیست که آدمی برای به دست آوردن مال و ثروت دنیا فکر و اندیشه خود را به زحمت اندازد و یا از داشتن آن خوشحال و شادمان باشد زیرا سرانجام باید تمامی آن را از دست بدهد.

«و اعلاقها مسلوبه»،

تعلّقات دنیا و آنچه مایه دلبستگی به آن است عاقبت از آدمی گرفته می شود، بنا بر این نباید فریفته دنیا و محو تعلقات آن بشوید.


پس از بیان ادله عدم دلبستگی به دنیا در جمله های بعد به شرح اوصاف و عیوب دیگری برای آن پرداخته و به عنوان تشبیه و استعاره آنها را اظهار فرموده است:

1-  «انها المتصدیّه العنون»،

بعضی شارحان گفته اند این جمله استعاره است از ویژگی زن بدکاره ای که پیوسته خود را بر مردان عرضه می کند تا آنان را به سوی خود بکشاند و احتمال دیگر آن است که استعاره از صفت اسب یا ناقه ای باشد که در هنگام راه رفتن پا را بر زمین می کوبد و نامنظم و غیر عادی راه می رود.

و کلمه عنون به معنای حیوانی که پیوسته در راه رفتن از همه جلوتر می رود نیز می باشد، و خلاصه در این جمله حضرت دنیا را از سه جهت به سه چیز تشبیه کرده است: الف-  نخست آن را به زن فاجره ای تشبیه کرده که پیوسته در پی جلب انسان و فریب وی می باشد.

ب-  از طرف دیگر آن را به اسب یا ناقه ای مانند ساخته است که در هنگام راه رفتن چموشی می کند، چون دنیا نیز برای آدمی بر یک منوال باقی نمی ماند بلکه پیوسته در حال دگرگونی و نوسان می باشد.

ج-  و نیز به دلیل سرعت سر رسید و زودگذر بودنش آن را به چهار پای تندرویی تشبیه کرده است که پیوسته از همه زودتر راه را به پایان می رساند.

2-  «الجامحه الحرون»،

در این عبارت حضرت دنیا را به طریق استعاره به چهار پای چموشی تشبیه کرده است که کنترل را از دست صاحبش گرفته است اگر بخواهد آن را از حرکت باز دارد سرکشی می کند و اگر سعی در راه رفتنش کند در جای خود توقف می کند و گام از گام بر نمی دارد، و بالاخره به هیچ رو در اطاعت راکبش قرار نمی گیرد، دنیا نیز چنین است هیچ گاه مطابق میل اهلش جاری نمی شود بلکه در هنگام شدت نیاز و کمال احتیاج به آن، پشت به او کرده و در حسرت رهایش می سازد.

3-  «الماثنه الخوون»،

صفت دروغگویی را برای دنیا استعاره آورده است به دلیل آن که زرق و برقهای دنیا، مردم را به خود جلب کرده، فکر می کنند که متاعهای دنیا همیشه برایشان باقی است ولی یک بار متوجه می شوند که چه زود از دست آنها رفت و باقی نماند، این جا معلوم می شود که آن زرق و برقها سرابی بیش نبوده و توهمهایشان دروغ از کار در آمد، وصف خیانتکار هم به این اعتبار است که گویا دنیا با جلوه های گول زننده و زینتهای فریبکارانه خود به آنان وعده می داده است که پیوسته با آنها باقی خواهد ماند، اما با از بین رفتن و نابودیش خیانتکاری و پیمان شکنی وی آشکار شد.

4-  «الجحود الکنود»،

با ذکر این دو صفت دنیا را در بی وفایی به زنی مانند ساخته است که نعمت وجود شوهر خود را کفران کرده تمام نیکیهای وی را نادیده می انگارد و پیوسته با فریبکاری به سر می برد، دنیا نیز رسمش بر آن است که دلبستگانش را فریبکارانه وا می گذارد و از آنان که با وی اظهار تمایل می کنند و برای دست یافتن به آن می کوشند و به زینتهای آن مغرورند، متنفّر است و سرانجام آنان را به هلاکت سپرده و به دیگری رو می آورد.

5-  «العنود الصّدور»،

این جا دنیا را به ناقه ای همانند کرده است که از چراگاه مخصوص و همیشگی شتران کناره گرفته و آخور خود را از دیگران جدا ساخته است، دنیا نیز طبق روش دلخواه مردم رفتار نمی کند و از راهها و مقصدهایی که به آن منظور آن را می طلبند سرپیچی می کند و از هر کس که بیشتر به وی میل و رغبت داشته باشد بیشتر اعراض و دوری می کند.

6-  «الحیود المیود»،

نسبت به دلبستگانش بی علاقه و پیوسته در حال دگرگونی و تغییر است گاهی به برخی رو می آورد و زمانی از او اعراض و به دیگری اقبال می کند گاهی به سود انسان و گاهی به زیان او می باشد.

7-  «حالها انتقال»،

خاصیت ذاتی دنیا بر آن است که هر لحظه در حالتی و متوجه به دیگری است به احتمال دیگر، معنای کلام امام (ع) این است: آنچه از دنیا به نظر ظاهر، حاضر و ثابت می نماید در حقیقت چنان نیست بلکه سیّال و متغیر است زمان حاضرش هم مانند گذشته و آینده اش بی ثبات و قرار می باشد.

8-  «وطأتها زلزال»،

لگدکوب کردن دنیا، لرزش و اضطراب به وجود می آورد منظور از لگدکوب ساختن، مبتلا شدن آدمی به شداید و مصیبتهای دنیا می باشد. زیرا چنان که اگر حیوانی گامهای خود را بر چیزی بگذارد سنگینی خود را بر رویش انداخته و، وی را حقیر و پست شمرده، سختیها و گرفتاریهای دنیا نیز اهلش را این چنین تحت فشار قرار داده و پست و بی مقدار می داند، و مراد از واژه زلزال اضطراب و ناراحتی و دگرگونی احوال مبتلایان به ناگواریهای دنیا می باشد.

9-  «عزّها ذلّ»،

عزّتی که از ناحیه آرایشها و آرایشگریهای دنیا، برای ملوک و پادشاهان و سایر اهل دنیا، حاصل می شود، همه آنها در آخرت عین ذلّت و خواری است زیرا عزت دنیا سبب انحراف از حقیقت دین و تقوا می شود که لازمه آن ذلّت در پیشگاه حق تعالی می باشد و به این معنا در قرآن اشاره شده است هنگامی که خداوند متعال گفتار رئیس منافقان را نقل می کند: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ ...» چنان که مفسران گفته اند، کسی که چنین حرفی گفته، عبد اللَّه ابیّ رئیس گروه منافقها بوده و منظورش از عزیزتر خودش و از ذلیلتر پیامبر است اما حق تعالی حرف او را ردّ کرده و می فرماید: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ».

10-  «و جدها هزل»،

لفظ جدّ، که به معنای دست زدن به کار با توجه و کوشش می باشد دو مطلب را می فهماند.

الف-  گاهی دنیا آن چنان خوشیهای خود را به بعضی اشخاص متوجه می سازد مثل دوستی که عنایت کاملی به دوست خود داشته باشد.

ب-  و موقعی که از آدمی برمی گردد و بخت او را واژگون می سازد مثل دشمنی می باشد که تصمیم قطعی برای از بین بردن دشمن خود دارد، و حضرت این اقبال و ادبار دنیا را که به صورت جدّی برای اشخاص ظاهر می شود شوخی و مسخره می خواند، به علت این که دوام و ثباتی ندارد زیرا تا انسان می خواهد از خوشیهای آن بهره ای ببرد از دستش می رود و باز همین که می رود تا به سختیها و مصائبش خو بگیرد، عوض می شود گویا این دنیا با اهل خود بازی و شوخی دارد، (چرخ بازیگر، از این بازیچه ها بسیار دارد).

احتمال دیگر در سخن امام (ع) آن است که جدّ و هزل، مربوط به کارهای مردم باشد یعنی جدیت و کوشش اهل دنیا برای به دست آوردن مال و منال آن مثل بازی و شوخی بی دوام و زودگذر است زیرا با از بین رفتن فرصتهای دنیا، آن نیز از بین می رود.

11-  «و علوّها سفل»،

بلندی مقام و مرتبه ای که به سبب دنیا و برای اهل آن حاصل می شود، در حقیقت تنزّل و پستی است زیرا که مایه انحطاط و پایین آمدن مقام انسانی در سرای آخرت و پیشگاه پروردگار می شود، معنای این عبارت شبیه عبارت شماره 9 که در صفحه قبل گذشت می باشد عزّها ذلّ.

12-  «دار حرب و...»،

این عبارت نیز شبیه جمله اموالها محروبه صفحه می باشد یعنی دنیا و خوشگذرانیهایش به سبب مرگ و ناگواریهای دیگر پیوسته در محلّ سلب شدن از انسان می باشد، امروز در تصرف عده ای است و فردا از آنان گرفته شده و دیگری آن را در اختیار می گیرد، شبیه میدان جنگ که هر کس کشته شد دیگری سلاح و لباس وی را مالک می شود واژه های نهب و عطب که به دنبال عبارت بالا ذکر شده قریب به این معناست، دنیا سرای غارتگری و وادی هلاکت است.

13-  «اهلها ساق و...»،

اهل دنیا پیوسته در شداید و ناراحتی به سر می برند و این حال انسان می باشد، مرحوم قطب الدین راوندی در شرح عبارت فوق گفته است مراد آن است که مردم دنیا هر کدام بی درنگ در پی دیگری به سوی آخرت روانند و فاصله ای میانشان نمی افتد مانند ضرب المثلی که گفته اند: «ولدت فلانة ثلاثه بنین علی ساق» یعنی فلانه زن، سه پسر پشت سر هم زایید در حالی که میان آنها به آمدن دختری فاصله واقع نشد، اما ابن ابی الحدید این معنا را نپذیرفته بلکه واژه ساق را کنایه از امر شدید دانسته چنان که در اول بیان داشتیم. بعضی هم آن را مصدر دانسته اند یعنی اهل دنیا به سوی آخرت رانده می شوند. کلمه لحاق به این معناست که هر کدام از مردم دنیا در به وجود آمدن و از میان رفتن به دیگری ملحق می شود و لفظ فراق یعنی میانشان جدایی و فراق می افتد چنان که گفته اند الدنیا مولود یولد و مفقود یفقد، دنیا چیزی است که پیوسته زاییده می شود و سپس نابود می شود. ممکن است منظور از لحاق، ملحق شدن زندگان به مردگان در عدم باشد.

14-  «قد تحیّرت مذاهبها»،

راههای دنیا باعث سرگردانی آدمی است منظور از این راهها نه جاده های حسّی روی زمین است و نه مذاهب اعتقادی بلکه مقصود روشهای عقلی و تدبیرهای خردمندانه ای است که عقلا به منظور دست یافتن به منافع دنیا و دفع شرور آن به کار می برند و این که امام (ع) سرگردانی و حیرت را به این روشها نسبت داده و می فرماید: راههای دنیا سرگردان است، از باب مجاز و ذکر پذیرنده به جای انجام دهنده می باشد زیرا حقیقت امر آن است که روندگان این راهها، دچار حیرت و سرگردانی می باشند.

15-  «و اعجزت مهاربها»،

گریزگاههای دنیا فراریانش را درمانده و ناتوان ساخته است، هر کس بخواهد از شرور و بدیهای این جهانی بگریزد تا خود را نجات دهد قدرت بر این امر ندارد، در این عبارت مفعول به، حذف شده است به علت آن که هدف بیان ناتوان ساختن فرارگاههای دنیاست و به مفعول توجّهی نیست.

16-  «و خابت مطالبها»،

نومید شد خواسته های دنیا، یعنی امور دنیوی که مورد علاقه انسانهاست آنان را از وصال خود مأیوس و ناامید می سازد، در این جا که حضرت صفت ناامیدی را نسبت به مطالب دنیا می دهد تشبیه و استعاره به کار برده است زیرا آرزوهای دراز و خواسته های نفسانی که در ذهن آدمی جلوه می کند، اما در عالم وجود تحقق نمی یابد و انسان به آن نمی رسد مانند شخصی است که اظهار دوستی می کند و، وعده وصال می دهد اما به وعده خود وفا نمی کند و انسان را ناامید می سازد، امام (ع) پس از بیان این ویژگی برای دنیا، برخی از پی آمدهای آن را که گواه بر مطلب می باشد، بیان فرموده است: الف-  پس پناهگاههای عالم آنان را ترک کرد و به خود، واگذارشان ساخت، زیرا موقعی که حفاظتهای دنیایی و حصارهای محکم آن سبب نجات انسان نمی شود و جلو تیرهای بلا و دردهای مرگ آور را نمی گیرد شبیه کسی است که پناهنده اش را به خود راه ندهد بلکه وی را تسلیم دشمن کند.

ب-  منزلهای دنیا، آنان را به دور انداخت، این جا نیز مانند قسمتهای بالا استعاره و تشبیه به کار رفته است، این که انسانها با مردن از استراحتگاههای دنیا بیرون برده می شوند و راه آخرت می پیمایند چنین تشبیه شده است که گویا همین منزلها ساکنان خود را از درون خود بدور افکنده اند.

ج-  انقلابات روزگار، ایشان را عاجز و ناتوان ساخت.

پس از بیان ویژگیهای دنیا، مردم را به اعتبار این که مرده و زنده آنان از بلاهای آن بی بهره نیستند، به چند گروه تقسیم کرده است:

1-  عده ای اگر چه از مرگ نجات یافته و نمرده اند، اما مجروح و زخمی باقی مانده اند.

2-  گروهی کشته شده و به حالت گوشتهای قطعه قطعه در آمده اند.

3-  برخی پس از مرگ اعضایی از هم جدا شده می باشند. احتمال می رود که «مذبوح» صفت «شلو» باشد و از ذبح شقّ و شکافتن را بطور کلی اراده کرده است همچنان که در اصل لغت بدین معناست.

4-  پاره ای خونهایشان بر زمین ریخته است.

5-  تعدادی به دلیل پشیمانی از گناهانی که در دنیا مرتکب شده اند، دستهای خود را با دندانهایشان می گزند.

6-  گروهی دست بر روی دست می زنند و اظهار ندامت و پشیمانی می کنند.

7-  عده ای به علامت پشیمانی و حسرت، کف دستهای خود را بر دو طرف صورت خود نهاده و بر مرفقهای خویش تکیه می کنند.

8-  گروهی اندیشه ای را که در دنیا داشته اند مورد سرزنش قرار می دهند، زیرا همان بوده است که آنان را واداشت که تمام همّ خود را به دنیا متوجه سازند و از اندیشه عالم آخرت بیرون روند، و اینک پس از مرگ به کیفر کردارهای ناشایست خود، دچار شده اند، و تعلّقات دنیا و گناهان به صورت غل و زنجیرهای آتشین به گردنهایشان افتاده است و به این دلیل از افکار دوران گذشته خود، اظهار تنفر و انزجار می کنند.

9-  و بالاخره، گروهی که فکر می کردند، برای همیشه در این سرای خواهند ماند و در اندیشه آباد ساختن دنیای خود بودند ولی با فرا رسیدن مرگ بیدار شده و از این تصمیم خود برگشتند.

«و قد ادبرت الحیلة»،

پس از بیان حالت پشیمانی گروهها (که شامل شماره های 5 تا 9 می شود) هشدار می دهد که این پشیمانیها سودی ندارد زیرا چاره از دست رفته است.

«و اقبلت الغیلة»،

هلاکت و سقوط آنان در ورطه هولناک دوزخ به آنان رو آورده و نزدیکشان شده است، و موقع فرار نیست، چنان که خداوند متعال نیز می فرماید: «کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ»، یعنی با فریادهای خود یاری می طلبیدند ولی موقع نجات و خلاصی باقی نمانده بود.

هیهات، هیهات، هنگام فرار گذشته و بسیار دور شده است، امام (ع) این کلمه را که دلالت بر سپری شدن موقع فرار از رنج و عذاب عالم آخرت دارد، دوبار یاد کرده تا مفید تاکید باشد و این سخن در حقیقت نقطه مقابل گفتار کافران در دنیاست که چون منکر روز قیامتند در برابر وعد و وعیدهای خدا و پیامبران به مردم می گویند: هیهات هیهات لما توعدون، آنچه پیامبران به شما وعده می دهند بسیار دور است و منظورشان آن است که اینها همه فریب و دروغ است و این سخن امام (ع) گویا جزا و جواب گفتار آنان می باشد.

«و قد فات ما فات... ذهب»،

دیگر آن موقعیت و فرصت دنیایی که داشتید به پایان رسیده و آرزوی برگشت به آن، مورد ندارد زیرا امری است غیر ممکن چنان که در قرآن نیز به این درخواست و برآورده نشدنش تصریح فرموده است: «حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ...» هنگامی که مرگ کافر و گنهکار فرا می رسد می گوید: بار الها مرا به دنیا بازگردان تا شاید به تدارک گذشته عمل صالحی انجام دهم، به او خطاب شود: بس کن.

«و مضت الدنیا لحال بالها»،

دنیا به دنبال کار خود رفت، این عبارت شبیه جمله ای است که در خطبه شقشقیه می فرماید: حتی مضی الاول لسبیله، تا سرانجام اولی راه خود را گرفت و رفت، و نیز مثل قول کسی که می گوید: امض لشأنک، به سوی هدف خودت برو، واژه بال که به معنای قلب است برای دنیا استعاره است زیرا دنیا به شخصی مانند شده است که دنبال هدف و خواسته دل خود رفته است، به احتمال دیگر می توان بال را در همان معنای حال گرفت و چون در لفظ اختلاف دارند، مضاف و مضاف الیه بود نشان هم بی اشکال است.

بنا بر این معنای عبارت چنین می شود: دنیا به هر حال چه خوب و چه بد، گذشت.

«و اقبلت الآخره»،

و آخرت با همه سختیها و ناگواریهایش فرا رسید، و در آخر به منظور کسب نورانیت بیشتر از کلام خداوند سخن خود را به آیه قرآن پایان داده و می فرماید: «فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ»، یعنی اهل ناز و نعمت که باغها و مزارع از خود باقی گذاشتند و رفتند کسی بر آنها نگریست و با آن که تکیه و اعتمادشان بر دنیا بود نتوانستند طرفی از آن ببندند، بلکه بر آنها پشت کرد و پی کار خود رفت، برخی مفسّران برآنند که منظور از آسمان و زمین که در آیه شریفه ذکر شده، اهل آسمان یعنی ملائکه و اهل زمین می باشد، که در هر دو جا مضاف حذف شده و این اشاره به آن است که این گونه اشخاص که از دنیا می روند شایسته آن نیستند که کسی بر آنها تأسف بخورد یا بر حالشان بگرید، بعضی گفته اند بدون این که مضافی محذوف بگیریم، مراد مبالغه در تحقیر اهل دنیاست زیرا در میان عربها معروف است که اگر فرد یا شخصیّتی از دنیا برود می گویند زمین و آسمان بر حالش گریست، و در این که این مطلب را از آنان نفی کرده اشاره بر آن است که اینها ارزش آن را ندارند که کسی بر ایشان چنین بگوید، از ابن عباس سؤال شد، آیا آسمان و زمین برای کسی می گرید گفت.

آری وقتی کسی از دنیا می رود در زمین مکانی که آن جا نماز می خوانده و در آسمان جایی که اعمالش به آن محلّ بالا می رفته بر حال او می گریند، پس این که در این آیه گریه آسمان و زمین را از آنان نفی کرده، اشاره به آن است که آنها اهل عبادت نبوده اند تا جایگاه عبادتشان از زمین و محلّ بالا رفتن آن از آسمان بر آنها بگرید، و شبیه این معنا از انس بن مالک نقل شده است که می گوید: پیامبر خدا فرمود: برای هر مسلمانی دو در به سوی آسمان باز است از یک در اعمال و عباداتش بالا می رود و از در دیگر روزیش به زمین می آید و هر گاه این شخص از دنیا می رود، هر دو در بر او می گریند، و این است معنای آیه شریفه.

در خاتمه باید توجه داشت که گریه زمین و آسمان امری مجازی است و از باب ذکر لازم (گریه) و اراده ملزوم (فراق) می باشد، به دلیل آن که هر گاه کسی محبوب خود را از دست داد، در فراقش می گرید، این جا نیز مراکز عبادت او در زمین و محلهای بالا رفتن آن در آسمان، با مردن وی محبوب خود را از دست داده و به فراق و دوری او مبتلا شده اند. توفیق از خداست.