[hadith]الوصیة بالزهد و التقوی‏:

عِبَادَ اللَّهِ، أُوصِیکُمْ بتَقْوَی اللَّهِ، فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَی اللَّهِ حَقَّکُمْ، وَ أَنْ تَسْتَعِینُوا عَلَیْهَا باللَّهِ وَ تَسْتَعِینُوا بهَا عَلَی اللَّهِ، فَإِنَّ التَّقْوَی فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ، وَ فِی غَدٍ الطَّرِیقُ إِلَی الْجَنَّةِ، مَسْلَکُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِکُهَا رَابحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ، لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَی الْأُمَمِ الْمَاضِینَ مِنْکُمْ وَ الْغَابرِینَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَیْهَا غَداً، إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَی وَ أَخَذَ مَا أَعْطَی وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَی؛ فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا، أُولَئِکَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ یَقُولُ "وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادیَ الشَّکُورُ"؛ فَأَهْطِعُوا بأَسْمَاعِکُمْ إِلَیْهَا وَ أَلِظُّوا بجِدِّکُمْ عَلَیْهَا وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ کُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً وَ مِنْ کُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً، أَیْقِظُوا بهَا نَوْمَکُمْ وَ اقْطَعُوا بهَا یَوْمَکُمْ وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ وَ ارْحَضُوا بهَا ذُنُوبَکُمْ وَ دَاوُوا بهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادرُوا بهَا الْحِمَامَ، وَ اعْتَبرُوا بمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا یَعْتَبرَنَّ بکُمْ مَنْ أَطَاعَهَا؛ أَلَا فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بهَا.[/hadith]

برای امام (ع) معمول است که پس از بیان هر مطلبی سفارش به تقوا می کند، زیرا که تقوا مهمترین مطلب است این جا نیز بر طبق معمول پس از بیان شرح حال مردم زمان پیامبر، سفارش به تقوا کرده و به دو دلیل مردم را بدان تشویق فرموده است:

1-  تقوا حقی است از خداوند بر گردن بندگان و از آنان خواسته است که آن را انجام دهند.

2-  تقوای بندگان حقّی را برای آنان بر خداوند واجب می سازد که مزد طاعت و بندگی آنها باشد زیرا حق تعالی به دلیل فیّاضیّت ذات و لطف بی پایانش بر خود لازم ساخته است که جزای نیکوکاران را ضایع نفرماید و سپس اشاره فرموده است به آنچه که سزاوار است شخص پرهیزگار انجام دهد و آن، درخواست کمک از خداوند و توجه کامل به اوست زیرا این مطلب اصل و اساس همه مطالب است و نیز اشاره کرده به فایده تقوا در تقرب و وصول به ساحل دریای عزت و جلال حضرت احدیت ظاهر شود، نهایت مطلوب بنده خدا رسیدن به جوار قرب حق تعالی و نظر انداختن به عظمت و جلال کبریایی او، و در امان بودن از غضب و سالم ماندن از حسابرسی دقیق وی می باشد، به دلیل این که او حاکم علی الاطلاق است و برای رسیدن به این مطلوب تقوا مهمترین وسیله است و سعادتمند کسی است که برای نجات از گرفتاریهای اخروی از تقوا کمک بگیرد زیرا جز تقوا وسیله نجاتی از شداید آن جهان وجود ندارد.

سرانجام به ذکر فواید دیگری برای تقوا پرداخته که باعث دلبستگی بیشتری به آن می شود:

1-  تقوا در زندگانی دنیا، آدمی را از ناملایمات محافظت می کند چنان که در قرآن می فرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ».

2-  فایده اخروی، تقوا در روز قیامت راهی برای ورود به بهشت است، و این امری روشن است.

3-  راه پرهیزکاری واضح و روشن است زیرا شارع مقدس پیامبر اکرم، راههای تقوا را بیان کرده و مسیر آن را مشخص فرموده و تا این که برای هیچ فردی پوشیده نباشد، مگر جاهل و نادان باشد.

4-  آن که در این راه قدم گذارد و این مسیر را بپیماید سود می برد، کلمه سود که مربوط به امور مادی است استعاره از نتیجه های دنیوی و اخروی است که شخص متقی از داشتن تقوا، کسب می کند و وجه این استعاره آن است که شخص پرهیزگار به سبب حرکتها و کارهایش و داشتن تقوا که مانند سرمایه ای برای او می باشد ثواب کسب می کند چنان که بازرگان به وسیله سرمایه خود سود به دست می آورد.

واژه «مستودَع» با فتح دال به معنای قبول کننده ودیعه، و با کسر آن به معنای فاعل و ودیعه دهنده می باشد.

اگر به فتح گرفته شود منظور آن است که قبول کننده امانت به سبب آن خود را از کیفر الهی محافظت می کند و می توان حافظ را به معنای محفوظ گرفت یعنی آن که امانت تقوا به او سپرده شده از عذاب الهی محفوظ است و اگر به کسر دال گرفته شود، کسی که تقوا را به امانت سپرده ممکن است حق تعالی باشد زیرا تقوا، همان امانتی است که خداوند بر آسمانها و زمین آن را عرضه داشت و آنها از حمل آن خودداری کردند و از آن ترسیدند اما انسان آن را پذیرفت و بدیهی است که خداوند بنده خود را که امانتش را پذیرفته از هر گونه انحراف و سردرگمی نگهداری می فرماید و نیز ممکن است فرشتگان را فاعل امانت گرفت زیرا آنان واسطه میان خدا و خلق و حافظان از طرف او می باشند چنان که در قرآن می فرماید: «وَ یُرْسلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً» و در جای دیگر می گوید: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبینَ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ».

«لم تبرح عارضة نفسها... الغابرین»،

در این عبارت مطلب بسیار لطیفی را با زبان استعاره و تشبیه بیان فرموده، تقوا را به زن صالحه ای تشبیه کرده است که پیوسته خود را در معرض تزویج و بهره گیری قرار می دهد یعنی تقوا همیشه آماده است که آدمیان آن را بپذیرند و سپس به منظور تشویق و توجه کردن بیشتر مردم می فرماید: علت این که تقوا این چنین خود را جلوه می دهد آن است که فردای قیامت همگان به آن نیازمند و محتاجند، می توان همین علّت را وجه شبه دانست (وجه مشابهت دنیا به زن، نیاز مردم به هر دو است).

«اذا اعاذ... اسدی»،

چون در عبارت قبلی از روز قیامت تعبیر به فردا کرده، در پی آن این عبارت را به منظور قرینه بیان کرده است تا کلمه غد را از معنای حقیقی خارج سازد و معنای مجازی آن را که فردای قیامت است اراده فرموده و معین کرده که آن وقتی است که هر چه خداوند از اول آفرینش ایجاد کرده در آن روز آنها را به نیستی بر می گرداند و آنچه از هستی دنیوی و متعلقات آن که به موجودات داده همه را از آنها می گیرد و ندایش بلند می شود: حاکمیت جهان هستی در امروز با چه کسی است و باز خود می فرماید: تنها از آن خدای یکتای غالب است. در حدیث آمده است: خداوند متعال در آن هنگام تمام جواهر پر ارزش دنیا از قبیل طلا و نقره را جمع می کند تا به اندازه کوههای عظیمی می شود و آن گاه می گوید اینها فتنه اولاد آدم بود و سپس آن توده از طلا و نقره را به جانب دوزخ سوق می دهد و آن را وسیله داغ نهادن بر پیشانیهای گنهکاران قرار می دهد و از مردم سؤال می کند در باره نعمتهایی که در دنیا به آنان عطا کرده بود که با آن همه نعمت و ثروت چه اعمالی انجام دادند، از آنان که اموال دنیا را اندوخته کردند و در راههای رضای خدا صرف نکردند سؤال می کند، و نیز از کسانی که آن را در راههای نامشروع و غیر رضای خدا خرج و صرف کردند می پرسد که چرا چنین کردید و به آنان خطاب می کند: «وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَذْهَبْتُمْ.»

دسته اول را که پولها را اندوخته کرده بودند خداوند چنان که معین ساخته به این طریق مجازات می کند «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاس بالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ ...». و دسته دوم را که اموال را در راههای نامشروع خرج می کردند به طریق دیگر کیفر می دهد چنان که می فرماید: «الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

«فما اقلّ من قبلها»،

امام (ع) از این که پذیرندگان صفت تقوا و عاملان به شرایط آن که همان امانت الهی است اندکند. اظهار شگفتی و تعجب کرده و سپس فرموده است این گروه به عدد قلیل، توصیف شدگان حق تعالی می باشند که در قرآن فرموده است «و قلیل من عبادی الشّکور».

و بعد به پیروان خود دستور می دهد که امور ذیل را انجام دهند:

1-  «اهطعوا باسماعکم الیها»،

این که برای شنیدن فواید تقوا بشتابند و به گفته منادیان آن گوش فرا دهند تا حقیقت آن را بشناسند و از روی بصیرت به آن عمل کنند.

2-  کوشش کنند که هرگز دست، از پرهیزگاری بر ندارند و پیوسته همراه آن باشند. به روایت دیگر به جای اهطعوا، انقطعوا آمده و معنایش این است که خود را از دلبستگیهای دنیا بر کنید و به شنیدن اوصاف تقوا گوش فرا دهید: البته ممکن است که یکی از این دو کلمه تغییر یافته دیگری باشد به این دلیل که هر گاه حرف ن و ق پهلوی یکدیگر قرار گیرند مانند ه نوشته می شود.

3-  تقوا را به جای تمام آنچه که در گذشته از دنیا دوست می داشتند قرار دهند و آن بهترین جانشین از هر محبوبی است زیرا گرانبهاترین نتیجه ها را که سعادت همیشگی است برای انسان به بار می آورد.

4-  در مقابل هر نوع مخالفی تنها تقوا را موافق خود سازد، به این معنا که هر کس بر خلاف حق و تقوا قدم بردارد گر چه عزیزترین دوست آدم باشد باید از او دست برداشت و راه پرهیزگاری را که راه حق است، پیش گرفت و از تمایل به راه مخالف حق پرهیز کرد، چنان که از افلاطون حکیم نقل شده است که: سقراط را دوست می دارم و حقیقت را هم دوست می دارم اما در هنگامی که حرف سقراط مخالف حق باشد حق را دوست تر می دارم.

5-  به پیروان خود دستور می دهد که با توجه به تقوا و پرهیزگاری، خوابشان را به بیداری مبدّل سازند یعنی شب زنده دار باشند خواب شبانه را از خود دور کنند و تمام آن را به عبادت به سر برند.

برخی از شارحان نهج البلاغه می گویند: مراد آن است کسانی را که در خواب فرو رفته اند با توجه به تقوا بیدارشان سازند منظور از خواب، غفلت و جهل و بی خبری است و مقصود از بیدار کردن آنان، بیرون آوردنشان از خوابگاههای طبیعت و وادار کردن ایشان به انجام دادن عبادات است تا لیاقت کمالات علمی و عملی را دریافت کنند.

6-  ششمین دستوری که امام به اصحاب خود در باره صفت تقوا می دهد آن است که سراسر روزهای عمر خود را با توجه به تقوا و پرهیزگاری بگذرانند.

7-  تقوا را شعار دلهای خود قرار دهند، شعار به معنای لباس زیرین است که به عنوان استعاره به کار رفته است یعنی همچنان که شعار در زیر لباسهاست و به باطن بدن چسبیده است، تقوای حقیقی نیز دل آدمی را فرا گرفته و در باطن اثر می گذارد و ممکن است از عبارت سخن امام (ع) این اراده شده باشد که تقوا را با دلهای خود قرین کنند، تا با دلهای ستمکاران متفاوت باشد، و نیز ممکن است معنای عبارت چنین باشد: دلهای خود را آگاه کنید و تقوا را به دلهایتان بشناسانید تا به حقیقت آن و آثار و فوایدش پی ببرند، و به این معنا کلمه شعار از ماده شعور خواهد بود.

8-  گناهانشان را به وسیله تقوا و پرهیزگاری بشویند، شستن در این مورد نیز به عنوان استعاره به کار رفته است زیرا همچنان که با شستن آلودگیهای جامه و چرک آن از بین می رود به سبب تقوا هم آلودگی گناه و پلیدیهای مادّی از چهره روح و صفحه قلب آدمی پاک می شود.

9-  دستور دیگر امام آن است که با توجه به تقوا و عمل کردن به شرایط آن، بیماریهای درونی خویش را درمان کند و امراض مهلکه گناه و رذایل اخلاقی از قبیل نفاق و دو رویی و ریا و خودنمایی و حسد ورزیدن و تکبر و بخل و فرومایگی و سایر صفات زشت را از خود دور سازند تا دل آنان به نور علم و یقین نورانی شده و از شرّ جهل و شک و تردید خلاصی یابند و چون تقوا تمام کارهای خوب و ملکات پسندیده را در بر دارد. داروی این دردهاست و درمانی است که درد در پی ندارد.

10-  با پرهیزگاری و عمل به شرایط تقوا آن چنان قدردان فرا رسیدن مرگ شوند که برای دست یافتن به آن بر یکدیگر پیشی بگیرند و مسابقه دهند.

11-  از اوضاع و احوال گذشتگان تاریخ که تقوا را ضایع ساختند، عبرت بگیرند مردمی که به خاطر علاقه به دنیا و لذتهای زودگذرش پرهیزکاری را کنار گذاشتند و در نتیجه به هلاکت ابدی و سوء عاقبت دچار شدند باید از کار آنان و سرانجامشان پند گرفت و تقوا را پیشه خود ساخت تا به سرنوشت آنها که سقوط در ورطه دوزخ و افسوس بر گذشته است دچار نشد.

12-  به یاران خود دستور می دهد که نکند بر اثر ترک تقوا و انجام دادن اعمال زشت و گرفتار شدن به سوء عاقبت آن، مایه عبرت دیگران شوند در این قسمت حضرت لطیفه ای به کار برده و بطور کنایه که هشداری است به شنونده، اصحاب خود را به ترک گناه و توجه به صفت تقوا وادار فرموده است چنان که معمول است بعضی اوقات که شخصی می خواهد، دیگری را نصیحت کند می گوید: کاری نکنی که مردم بر تو بخندند، یعنی عمل خلاف انجام مده که مایه مسخره دیگران واقع شوی.

13-  به شدت و با تمام نیرو از تقوا محافظت کنند مبادا آن را به ریا و سمعه آلوده سازند، دامن پاک تقوا را به سبب سوء اخلاق و انجام دادن گناه لکه دار نکنند.

14-  و نیز تقوا را محافظ خود قرار دهند یعنی با اتصاف به پرهیزکاری خود را از انجام دادن گناه و تمایل به صفتهای ناشایسته و پی آمدهای ناروای آن بدور دارند تا از کیفر الهی و عذاب آخرت ایمن باشند.