[hadith]الوصیة بالزهد و التقوی‏:

عِبَادَ اللَّهِ، أُوصِیکُمْ بتَقْوَی اللَّهِ، فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَی اللَّهِ حَقَّکُمْ، وَ أَنْ تَسْتَعِینُوا عَلَیْهَا باللَّهِ وَ تَسْتَعِینُوا بهَا عَلَی اللَّهِ، فَإِنَّ التَّقْوَی فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ، وَ فِی غَدٍ الطَّرِیقُ إِلَی الْجَنَّةِ، مَسْلَکُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِکُهَا رَابحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ، لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَی الْأُمَمِ الْمَاضِینَ مِنْکُمْ وَ الْغَابرِینَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَیْهَا غَداً، إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَی وَ أَخَذَ مَا أَعْطَی وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَی؛ فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا، أُولَئِکَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ یَقُولُ "وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادیَ الشَّکُورُ"؛ فَأَهْطِعُوا بأَسْمَاعِکُمْ إِلَیْهَا وَ أَلِظُّوا بجِدِّکُمْ عَلَیْهَا وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ کُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً وَ مِنْ کُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً، أَیْقِظُوا بهَا نَوْمَکُمْ وَ اقْطَعُوا بهَا یَوْمَکُمْ وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ وَ ارْحَضُوا بهَا ذُنُوبَکُمْ وَ دَاوُوا بهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادرُوا بهَا الْحِمَامَ، وَ اعْتَبرُوا بمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا یَعْتَبرَنَّ بکُمْ مَنْ أَطَاعَهَا؛ أَلَا فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بهَا.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏7، ص: 339-330

تقوا بهترین پناهگاه در دنیا و چراغ راه در قیامت است:

این بخش از کلام امام(علیه السلام) هدف اصلی خطبه را تشکیل می دهد و آنچه در بخش نخست گذشت در واقع مقدمه و زمینه ساز این بخش است، زیرا تا ایمان به خدا و نبوت پیامبر اکرم نباشد سخن از تقوا گفتن موضوعی ندارد; نخست می فرماید : «ای بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزکاری توصیه می کنم، زیرا که تقوا حق خداوند بر شما است و سبب حق شما بر خداوند (نیز) خواهد بود»; (عِبَادَاللّهِ! أُوصِیکُمْ بتَقْوَی اللّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللّهِ عَلَیْکُمْ، وَ الْمُوجِبَةُ عَلَی اللّهِ حَقَّکُمْ).

این تعبیر درباره تقوا بدیع است که از یک سو حقّ خداست بر بندگان و از سوی دیگر سبب می شود بندگان بر خداوند حقّی پیدا کنند; اما حق خداست به دلیل آنکه نتیجه تقوا همان اطاعت جمیع اوامر و نواهی پروردگار است و اطاعت حق خدا بر بندگان است، و اما حق بندگان است، زیرا بر اثر آن استحقاق پاداش خواهند یافت.

بسیاری از شارحان نهج البلاغه تقوا را در اینجا به اطاعت کامل از فرمانهای خدا تفسیر کرده اند در حالی که تقوا آن خداترسی درونی و پای بند بودن باطنی به اصولی است که اثرش اطاعت فرمان خداست; تقوا همان چیزی است که در مراحل نخستین به صورت عدالت ظاهر می شود و در مراحل عالی به صورت عصمت، و اینها همه از صفات باطنی است.

کسی که در برابر اطاعت و گناه بی تفاوت است بی تقواست و آن کس که پای بند به اصول الهی و متعهّد به آنهاست، باتقواست و آثار هر دو در اعمال نمایان می شود. سپس امام برای بدست آوردن این گوهر گرانبها چنین می فرماید:

«شما را توصیه می کنم که با استعانت از خداوند به تقوا دست یابید (که پیمودن این راه بی یاری خدا بسیار مشکل است) و به یاری تقوا بر خداوند حق (پاداش) پیدا کنید»; (وَ أَنْ تَسْتَعِینُوا عَلَیْهَا باللّهِ، وَ تَسْتَعِینُوا بهَا عَلَی اللّهِ).

آری پیمودن راه تقوا، تقوایی که بر زندگی انسان احاطه کند، جز به یاری خداوند میسّر نیست. حتی انبیا و اولیا خود را در این راه به خدا می سپردند و از او یاری می جستند و می گفتند: «(وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ باللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ) ; توفیق من جز به یاری خدا نیست، بر او توکّل کردم و به سوی او باز می گردم».(1)

در دعای پرمعنایی که بعد از زیارت امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به آن توصیه شده، می خوانیم: «کُلَّما وَفَّقْتَنی بخَیْر فَأنْتَ دَلیلی عَلَیْهِ وَ طَریقی إلَیْهِ ; هر زمان مرا به کار نیکی توفیق دادی تو راهنمای من به سوی آن و نشان دهنده مسیر من بودی».(2)

آن گاه امام به دو اثر مهم تقوا به عنوان دلیل اشاره کرده، می فرماید: «زیرا پرهیزگاری امروز، پناهگاه و سپر بلای شماست و فردا راه رسیدن به بهشت است»; (فَإِنَّ التَّقْوَی فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ).

آری! همه حوادث تلخ فردی و اجتماعی که زندگی را در کام انسان در این جهان، ناگوار می کند بر اثر گناه و خروج از جاده عدل و انصاف است; تقوا سبب می شود که انسان در این جهان از سقوط در پرتگاه گناه و عواقب دردناک آن رهایی یابد و زندگی شیرین توأم با آرامش و سعادت داشته باشد و فردای قیامت به مقتضای : «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّاد التَّقْوَی) ; و زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشه پرهیزکاری است».(3)

راه وصول به بهشت و نعمتهای بی نظیر بهشتی است، آیا گوهری گرانبهاتر از این پیدا می شود که هم در دنیا حافظ انسان باشد و هم در آخرت نجات دهنده او گردد؟

سپس در ادامه سخن به سه نکته مهم درباره تقوا اشاره می کند، نخست می فرماید: «جاده تقوا واضح و روشن و پوینده آن صاحب سود فراوان و امانتدارش (خداوند) حافظ آن است» (وَ فِی غَد الطَّرِیقُ إِلَی الْجَنَّةِ. مَسْلَکُهَا وَاضِحٌ، وَ سَالِکُهَا رَابحٌ، وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ).

اما واضح بودن جاده تقوا به جهت آن است که از یک سو با فطرت انسان، کاملا هماهنگ است و از سوی دیگر در عالم تشریع در کتاب و سنّت، مسیر این جاده، تبیین شده است.

اما سود بردن سالک این راه به جهت آن است که از یک سو در قیامت به مقتضای (تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادنَا مَنْ کَانَ تَقِیّاً)(4) پرهیزکاران را به سوی بهشت دعوت می کند و از سوی دیگر در دنیا صاحب آن را از آلودگیها و پستیها و زندگی تاریک و ظلمانی رهایی می بخشد و او را آبرومند و سربلند و مورد احترام قرار می دهد.

اما حافظ بودن نگاهدارنده آن (بنابر اینکه «مستودع» را به معنای اسم مفعولی بگیریم) به سبب آن است که خداوند اجر و پاداش پرهیزکاران را بر عهده گرفته، بنابراین امانت آنها نزد خدا محفوظ است و فرشتگان الهی نیز حافظ اعمال پرهیزگارانند، و اگر «مستودع» را به معنای اسم مکان (مخزن و جایگاه) بدانیم جایگاه تقوا قلب انسان است که آن را به خوبی حفظ می کند و از آن مراقبت می نماید. بعضی نیز «حافظ» را به معنای محفوظ گرفته اند، بنابراین مفهوم جمله این می شود که پرهیزکاران در سایه تقوا محفوظ اند.

نکته دومی که امام به آن اشاره می کند، این است که تقوا حقیقتی است پایدار که محدود به زمان و مکانی نبوده و نخواهد بود، می فرماید: «تقوا همواره خود را به امت های پیشین و آینده عرضه داشته و می دارد، زیرا فردای قیامت همه به آن نیازمندند; در آن روز که خدا آنچه را که آفریده باز می گرداند و آنچه را عطا کرده، باز می ستاند و از همه نعمت هایش (صاحبان نعمت را) بازخواست می کند (که با نعمت های او چه کردند؟)»; (لَمْ تَبْرَحْ(5) عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَی الاُْمَمِ الْمَاضِینَ مِنْکُمْ وَ الْغَابرِینَ،(6) لِحَاجَتِهِمْ إِلَیْهَا غَداً، إِذَا أَعَادَ اللّهُ مَا أَبْدَی، وَ أَخَذَ مَا أَعْطَی، و َ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَی(7)).

آری تقوا همچون قصر زیبا، باشکوه و آرام بخشی است که همگان را به سوی خود فرا می خواند و در برابر دیدگان همه انسانها بوده و خواهد بود و همه کتب آسمانی و انبیا و اولیای الهی به سوی آن دعوت کرده اند. قرآن مجید می گوید: «(وَلَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَإِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللهَ) ; ما به کسانی که پیش از شما کتاب آسمانی به آنها داده شده بود سفارش کردیم به شما نیز سفارش می کنیم که تقوای الهی پیشه کنید».(8)

امام(علیه السلام) در سومین نکته می فرماید: «اما چه کم هستند کسانی که تقوا را پذیرا شدند و حق آن را ادا کردند (آری) آنها عددشان کم و شایسته توصیفی هستند که خداوند (در قرآن مجید) می فرماید: اندکی از بندگان من سپاسگزارند»; (فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبلَهَا، وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا! أُولئِکَ الاَْقَلُّونَ عَدَداً، وَهُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ یَقُولُ: (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادیَ الشَّکُورُ)(9)).

امّا چرا تقوا با آن همه اهمیّتی که دارد طالبانش کم است؟ پاسخ این سؤال چندان پیچیده نیست، زیرا تقوا مخالف هوای نفس است و گام برداشتن بر خلاف هوای نفس کار آسانی نیست. جاده تقوا بسیار پر سنگلاخ و پر فراز و نشیب است، هر چند پایانی لذت بخش دارد; ولی جاده هوای نفس، اما صاف و لذت بخش; اما پایانش بسیار دردناک است.

در حدیثی می خوانیم هنگامی که خداوند بهشت را آفرید به جبرئیل فرمود نگاهی به آن بیفکن. هنگامی که جبرئیل مناظر زیبای بهشت را دید عرض کرد پروردگارا «لا یَتْرُکُها أحَدٌ إلاّ دَخَلَها; هیچ کس نیست که بهشت را رها سازد و وارد آن نشود»; اما هنگامی که خداوند آن را در لابه لای ناراحتیها (و مخالفت هوای نفس) پیچید، فرمود نگاهی به آن بیفکن، چون جبرئیل به آن نگاه کرد عرض کرد: «یا رَبّ أخْشی أنْ لا یَدْخُلَها أَحَدٌ; پروردگارا از این می ترسم که هیچ کس وارد آن نشود». هنگامی که دوزخ را آفرید به جبرئیل فرمود: نگاهی به آن بیفکن، چون که جبرئیل به آن منظره وحشتناک نگاه کرد عرض کرد: «یا رَبِّ لا یَدْخُلُها أحَدٌ; پروردگارا هیچ کس به سراغ آن نخواهد آمد» اما هنگامی که خداوند آن را در لابه لای شهوات پیچید فرمود نگاهی به آن بیفکن. وقتی که جبرئیل به آن نگاه کرد عرض کرد: «یا رَبِّ أخْشی أنْ یَدْخُلَها کُلُّ أحَد; پروردگارا از آن می ترسم که همه وارد آن شوند».(10)

این حدیث پر معنا در واقع شرحی است بر حدیث فشرده ای که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده است: «حُفَّتِ الْجَنَّةُ بالْمَکارِهِ وَ حُفَّتِ النّارُ بالشَّهَواتِ».(11)


ندای بیدارگر تقوا را بشنوید:

امام علی(علیه السلام) در این بخش از خطبه بحث گسترده و عمیقی درباره آثار تقوا برای انسانهای بیدار دل بیان فرموده است و در دوازده جمله کوتاه و پر معنا ابعاد مختلف آن را به نمایش گذارده است:

نخست می فرماید: «گوش جان خود را برای شنیدن ندای تقوا باز کنید، و با جدیت برای به دست آوردن آن تلاش نمایید، تقوا را به جای آنچه از دست رفته است قرار دهید. و آن را در عوض هر کار مخالفی (که انجام می دادید) پذیرا شوید»; (فَأَهْطِعُوا(12) بأَسْمَاعِکُمْ إِلَیْهَا، وَ أَلِظُّوا(13) بجِدِّکُمْ عَلَیْهَا، وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ کُلِّ سَلَف خَلَفاً، وَ مِنْ کُلِّ مُخَالِف مُوَافِقاً).

گویی تقوا همه انسانها را به سوی خود فرا می خواند و آثار نیک خود را برای همگان تشریح می کند، لذا امام می فرماید : به سرعت گوش خود را به دعوت تقوا بسپارید و به دنبال آن برخیزید و به تهیه مقدمات آن بپردازید و اگر تقوا داشته باشید از دست رفتن سرمایه های دنیا غمی ندارد و تقوا در برابر مخالفان مدافع شماست.

واژه «مخالف» در اینجا ممکن است اشاره به گناهان پیشینی باشد که آثار آن با تقوا برچیده می شود و یا منظور دشمنان و مخالفان انسان باشد، زیرا خداوند وعده پیروزی به پرهیزگاران داده است همان گونه که قرآن مجید می فرماید: «(إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَواْ وَالَّذینَ هُمْ مُّحْسنُونَ); خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است».(14) و نیز می فرماید: «(وَإِنْ تَصْبرُوا وَتَتَّقُوا لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً); هر گاه شکیبایی و تقوا پیشه کنید مکر مخالفان به شما نمی رسد».(15)

سپس در شش جمله دیگر می افزاید : «خواب خود را با تقوا به بیداری مبدّل سازید، و روز خود را با آن طی کنید، قلوب خود را با آن همراه نمایید، گناهان خویش را با آن شستشو دهید، و بیماریهای جان و دل را با آن مداوا کنید»; (اَیْقِظُوا بهَا نَوْمَکُمْ وَ اَقْطَعُوا بهَا یَوْمَکُمْ، وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ، وَ ارْحَضُوا(16) بهَا ذُنُوبَکُمْ، وَ دَاوُوا بهَا الاَْسْقَامَ).

جمله «أَیْقِظُوا بها نَوْمَکُمْ» ممکن است اشاره به خواب معمولی باشد; یعنی در پرتو تقوا پاسی از شب را بیدار باشید و با خدا راز و نیاز کنید. (در مقابل وَ اقْطَعُوا بها یَوْمَکُمْ) این احتمال داده شده که مراد بیدار شدن از خواب غفلت به سبب تقواست. جمله «اَشْعِرُوها قُلُوبکم» (با توجه به اینکه شعار لباس زیرین است) ممکن است به این اشاره باشد که دل خود را با تقوا نورانی کنید و یا تقوا را شعار و علامت خویش قرار دهید و یا دلهای خود را با تقوا بیدار سازید. (چنانچه «اشعروا» از ریشه شعور باشد).

جمله «دَاوُوا بهَا الاَْسْقَامَ» دردهای اجتماعی است که به واسطه تقوا درمان می شوند.

در نهمین تا دوازدهمین جمله ها می فرماید: «به وسیله تقوا بر مرگ خود پیشی گیرید. (و با آن آماده سفر آخرت شوید) از کسانی که تقوا را بر باد دادند (و گرفتار انواع بدبختی ها شدند) عبرت بگیرید، مبادا مطیعان تقوا از بی تقوایی شما عبرت گیرند! (و زندگی شما عبرتی برای آنان گردد) به هوش باشید! تقوا را حفظ کنید و خویشتن را نیز در پرتو آن محافظت نمایید»; (وَ بَادرُوا بهَا الْحِمَامَ(17)، وَاعْتَبرُوا بمَنْ أَضَاعَهَا، وَ لاَ یَعْتَبرَنَّ بکُمْ مَنْ أَطَاعَهَا. أَلاَ فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا(18) بها).

قرآن مجید نیز می فرماید: «(سَابقُوا إِلَی مَغْفِرَة مِّنْ رَّبِّکُمْ وَ جَنَّة عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ); به پیش تازید برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است».(19)

در جای دیگر می فرماید: «(وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذَلِکَ خَیْرٌ); لباس پرهیزکاری لباس خوبی است».(20) آری لباس تقوا را باید حفظ کرد و با لباس تقوا نیز باید مصون و محفوظ بود.

جمله «و اعتبروا...» اشاره به این است که نتیجه بی تقواییها در همین زندگی دنیا در برابر چشمان شماست; هم با چشم می بینید و هم در تاریخ می خوانید که افراد و جوامع بشری بر اثر بی تقواییها به چه سرنوشت شوم و دردناکی گرفتار شدند. شما از آنان عبرت گیرید و نگذارید دیگران از شما عبرت گیرند.

قرآن مجید بعد از اینکه داستان یوسف و برادران و همسر عزیز مصر و مشکلاتی که بر اثر بی تقوایی دامن گروهی را گرفت و آثار پر برکتی را که از تقوا عاید یوسف(علیه السلام) شد بیان می کند و می فرماید: «(لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِّوْلِی الاَْلْبَاب); به یقین در سر گذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه است».(21)


پی نوشت:

  1. هود، آیه 88 . این سخن از زبان شعیب در برابر قوم سرکش او در قرآن نقل شده است.

  2. بحارالانوار، جلد 99، صفحه 55.

  3. بقره، آیه 197.

  4. مریم، آیه 63.

  5. «لم تبرح» از ریشه «برح» به معنای دور شدن و کنار رفتن گرفته شده و هنگامی که با کلمه نفی همراه می شود، معنای اثبات را می رساند.

  6. «غابرین» جمع «غابر» از غبور، بر وزن «عبور» گرفته شده که به معنای باقی ماندن چیزی است، بنابراین «غابرین» یعنی بازماندگان.

  7. «اَسْدی» از ریشه «سَدی» بر وزن «عبا» به معنای نیکی کردن گرفته شده است.

  8. نساء، آیه 131.

  9. سبأ، آیه 13 .

  10. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 72.

  11. همان مدرک و نهج البلاغه، خطبه 176.

  12. «اهطعوا» از ریشه «هطوع» بر وزن «طلوع» به معنای به سرعت به سراغ چیزی رفتن گرفته شده است.

  13. «الظوا» از ریشه «لظّ» بر وزن «خطّ» به معنای ملازم چیزی بودن مشتق شده است.

  14. نحل، آیه 128.

  15. آل عمران، آیه 120.

  16. «ارحضوا» از «رحض» بر وزن «محض» به معنای شستشو دادن است.

  17. «حمام» (به کسر حاء) به معنای مرگ است.

  18. «تصّونوا» از ریشه «صون» بر وزن «قوم» به معنای حفظ کردن گرفته شده و «تصوّن» یعنی خویشتن را حفظ نمودن.

  19. حدید، آیه 21.

  20. اعراف، آیه 26.

  21. یوسف، آیه 111.