[hadith]من کلام له (علیه السلام) فی الإیمان و وجوب الهجرة:

أقسام الإیمان:

فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یَکُونُ ثَابتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوب، وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوَارِیَّ بَیْنَ الْقُلُوب وَ الصُّدُورِ إِلَی أَجَلٍ مَعْلُومٍ؛ فَإِذَا کَانَتْ لَکُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَدٍ فَقِفُوهُ حَتَّی یَحْضُرَهُ الْمَوْتُ، فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَةِ.[/hadith]

در این خطبه راجع به چند مسأله بحث شده است.

1-  مسأله اول: «فمن الایمان... اجل معلوم»،

در این عبارت امام (ع) ایمان را به دو بخش تقسیم فرمود. زیرا معنای ایمان عبارت است از تصدیق به وجود حق تعالی و صفات کمال و جلال وی و نیز اعتراف به صداقت پیامبر (ص) و آنچه از طرف خداوند آورده است، حال اگر این گونه عقاید، آن چنان در دلها نفوذ کند که ملکه وجودی انسان شود، ایمان مستقر و ثابت خواهد بود، ولی اگر چنین نباشد بلکه در برخی احوال در معرض زوال و تغییر باشد، ایمان متزلزل و ناپایدار می باشد و حضرت این گونه عقاید را تعبیر به «عواریّ» کرده است به دلیل این که مانند وسایلی است که انسان به عاریه از دیگری می گیرد که باید موقعی آن را به صاحبش برگرداند، و به اعتبار آن که درست در دلها جایگزین شده است آن را جا گرفته در میانه دلها و سینه دانسته است و برخی از شارحان عبارت بالا را چنین خلاصه کرده که ایمان بر دو گونه است: یکی ایمان خالصانه و بی غلّ و غش، و دیگری ایمان منافقانه می باشد.

«الی اجل معلوم»، این عبارت به منظور ترشیح برای استعاره «عواریّ» آمده است زیرا چنان که خاصیت شیئی عاریه ای آن است که در دست عاریه گیرنده دوام ندارد، این قسم ایمان نیز در معرض تغییر و زوال قرار دارد، این تقسیم ایمان بر دو بخش چنان که نقل شد بر طبق نسخه سید رضی و نسخه های معتبر بسیاری از شارحان می باشد، اما در نسخه ای که ابن ابی الحدید شرح داده، ایمان را به سه بخش تقسیم کرده است، قسمتی از ایمان آن است که ثابت و مستقر در دلها جای دارد و دیگری آن است که به عاریت در دلها قرار دارد، و قسم سوم ایمانی است عاریتی که تا مدت معینی در میانه دلها و سینه در نوسان و اضطراب است و سپس نامبرده در شرح آن بیاناتی دارد که خلاصه آن چنین است که: بخشی از ایمان آن است که با دلیل و برهان در دلها جایگزین شده و این ایمان حقیقی می باشد، بخش دیگر ایمانی است که برهانی نیست بلکه با استدلالهای جدلی ثابت شده مانند ایمان بسیاری از کسانی که تحقیقات عقلی نکرده اند و عقیده هایشان بر قیاسهای جدلی که به مرحله برهان نرسیده تکیه دارد و حضرت آن را عاریه در دلها نامیده است که اگر چه در دل جای دارد که محل ایمان حقیقی است اما از این بابت که در معرض تزلزل و خروج است مانند چیزی است که بطور عاریه در خانه ای قرار دارد، و بخش سوم ایمانی است که نه مستند به برهان است و نه به قیاسهای جدلی بلکه از راه تقلید و حسن ظن به گذشتگان و یا از اعتماد به امامی که مورد اعتقاد می باشد پیدا شده است و این قسم را حضرت عاریه میان دلها و سینه ها نامیده زیرا پایین تر از بخش دوم و ضعیفتر از آن و نزدیکتر به زوال می باشد.

شارح نامبرده این سخن امام را که ایمان مستعار فقط تا هنگام مرگ باقی است به دو قسم اخیر ارتباط داده است زیرا کسی که ایمانش با قیاس جدلی اثبات شود گاهی به درجه یقین و برهان می رسد، و آن در موقعی است که با نظر دقیق بنگرد و مقدمات یقین آور بیاورد، ولی اگر مقدمات آن ایمان در نظرش ضعیف آید عقیده اش تا مرحله تقلید پایین می آید و به این طریق ایمان دو قسم اخیر محدود می شود به اجل معلوم به دلیل این که هر دو در معرض زوال می باشند، این بود شرحی که ابن ابی الحدید با توجه به متنی که از نهج البلاغه مولی در هنگام شرح در دست داشته است امّا اصل مطلب آن است که اگر این روایت درست هم باشد، باز به همان معنا و تقسیمی بر می گردد که ما بیان داشتیم زیرا ایمان چه برهانی و چه غیر برهانی باشد اگر به حدّ ملکه برسد و راسخ باشد، ایمان ثابت و مستقّر است و گرنه عاریتی است و من گمان دارم که قسم دوم در متن شارح معتزلی تکراری است که سهوا از قلم نویسنده صادر شده است، خدا می داند.

2-  مسأله دوم: «فاذا کانت لکم براءة... حدّ البراءة»،

هر گاه شخصی را گنهکار یافتید او را بطور کلّی از هدایت محروم ندانید و در بیزاری جستن از وی شتاب نکنید بلکه او را مهلت دهید زیرا تا فرا رسیدن مرگ احتمال برگشتن و توبه کردن می باشد، به دلیل این که حتی برای کافر که بزرگترین گناهان را که شرک است مرتکب می شود احتمال ایمان آوردن و توبه کردن می رود تا چه مسلمانی که مرتکب گناه می باشد و اگر مرگش فرا رسید و گناهان خود را تدارک نکرد آن وقت هنگام برائت جستن از وی فرا می رسد زیرا پس از مرگ امید و انتظار و برگشتن از گناه باقی نمی ماند، برخی از شارحان گفته اند مراد از این بیزاری جستن، طرد مطلق و بیزاری کلی است که تا پیش از مرگ روا نیست و گرنه بیزاری مشروط از فاسق قبل از مرگ هم جایز است یعنی از گناهکار بیزاری بجوید تا موقعی که آلوده به گناه است و توبه نکرده باشد.