[hadith]من کلام له (علیه السلام) فی الإیمان و وجوب الهجرة:

أقسام الإیمان:

فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یَکُونُ ثَابتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوب، وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوَارِیَّ بَیْنَ الْقُلُوب وَ الصُّدُورِ إِلَی أَجَلٍ مَعْلُومٍ؛ فَإِذَا کَانَتْ لَکُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَدٍ فَقِفُوهُ حَتَّی یَحْضُرَهُ الْمَوْتُ، فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَةِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 7، ص: 282-277

وَ مِنْ کَلامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ فِی الإیمانِ وَ وُجُوب الْهِجْرَةِ.

از کلمات امام علیه السلام است که درباره اقسام ایمان و وجوب هجرت، سخن می گوید

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه که در عین کوتاهی، بسیار پرمحتوا و مشتمل بر چهار بخش است: در بخش اول، امام علیه السلام درباره اقسام ایمان (ایمان پایدار و ناپایدار) سخن می گوید و در بخش دوم از حقیقت مفهوم مهاجرت در اسلام پرده بر می دارد و آن را برنامه ای دائم و مستمر معرفی می نماید و در بخش سوم به مشکل بودن فهم برخی از احادیث معصومین یا عدم

قدرت بر تحمل مفهوم آن اشاره می کند و سرانجام در بخش چهارم به گستردگی دانش خود اشاره می فرماید و از مردم دعوت می کند که هر چه می خواهند از وی بپرسند، پیش از آن که حضرتش را از دست بدهند

.

ایمان های پایدار و ناپایدار:

امام(علیه السلام) در بخش اوّل این خطبه، اشاره به اقسام ایمانهای ثابت و غیر ثابت می کند و می فرماید: «بعضی از ایمانها ثابت و استوار در دلهاست و بعضی دیگر ناپایدار و عاریتی در میان قلبها و سینه ها تا سرآمدی معلوم است»; (فَمِنَ الاِْیمَانِ مَا یَکُونُ ثَابتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوب، وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوَارِیَ بَیْنَ الْقُلُوب وَ الصُّدُورِ، إِلَی أَجَل مَعْلُوم).

تقسیم ایمان به ثابت و مستقر و متزلزل و ناپایدار و به بیان دیگر عاریتی، چیزی است که در احادیث اسلامی به آن اشاره شده است.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه (وَهُوَ الَّذی أَنشَأَکُمْ مِّنْ نَّفْس وَاحِدَة فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ)(1) این چنین می خوانیم: «فَالْمُسْتَقَرّ الإیمانُ الثابتُ وَ الْمُسْتَوْدَعُ الْمُعارُ; مستقر به معنای ایمان ثابت است و مستودع ایمان عاریتی است».(2)

در حدیث دیگری از امام ابوالحسن در تفسیر همان آیه آمده است: «ما کانَ مِنَ الإیمانِ الْمُسْتَقَرِّ فَمُسْتَقَرٌّ إلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ أبداً وَ ما کانَ مُسْتَودَعاً سَلَبَهُ اللهُ قَبْلَ الْمَماتِ; ایمانی که مستقر باشد تا ابد ادامه خواهد یافت و اما ایمان عاریتی، خداوند آن را قبل از ممات می گیرد».(3)

گرچه در تفسیر آیه فوق نظرات مختلفی داده شده است، از جمله این که منظور از مستقر آنهایی هستند که از قرارگاه رحم به دنیا گام نهادند و مستودع آنهایی هستند که هنوز در رحم مادرانند; ولی مانعی ندارد که یک آیه دارای چند تفسیر باشد.

به هر حال اگر انسان دارای نفس مطمئنه شود و ایمان در اعماقش نفوذ کند، ایمان او مستقر است و با دگرگونی ها شرایط و تهدیدها و تطمیع ها متزلزل نمی شود; ولی اگر راسخ نباشد، زوال آن در برابر زر و زور کاملا ممکن است.

عوامل تزلزل ایمان متعدد است; عدم آگاهی از دلایل محکم و هواپرستیها و ضعف نفس و آلودگی به گناهان بزرگ. هر یک از اینها اموری هستند که ممکن است در پایان عمر ایمان انسان را متزلزل سازند و سرانجام آدمی بی ایمان از دنیا برود.

تعبیر به (عَوَارِیَ بَیْنَ الْقُلُوب وَ الصُّدُورِ) کنایه از این است که ایمان هنوز در قلب و روح آدمی نفوذ نکرده و به همین دلیل استقرار نیافته است. درست مانند انسانی که به کنار دیوار خانه ای می رسد و وارد آن نمی شود. به یقین چنین شخصی استقراری ندارد.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن مردم را از بیزاری جستن از افراد پیش از پایان عمرشان بر حذر می دارد; زیرا سرنوشت انسان ها در پایان عمرشان روشن می شود. حضرت می فرماید: «هر گاه خواستید از کسی بیزاری بجویید مهلت دهید تا زمان مرگش فرا رسد که آن هنگام (اگر از گناهانش توبه نکرد و تزلزل ایمان یافت آن زمان) بیزاری جستن است»; (فَإِذَا کَانَتْ لَکُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَد فَقِفُوهُ حَتَّی یَحْضُرَهُ الْمَوْتُ، فَعِنْدَ ذلِکَ یَقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَةِ).

به این ترتیب درباره هیچ کس حکم قطعی نمی توان کرد; نه افراد با ایمان و نه افراد بی ایمان، زیرا ممکن است در پایان راه بر اثر عوامل مختلفی برگردد و اگر حکمی بشود حکم موقت و مرحله ای است.


نکته:

عوامل پایداری ایمان:

در بخش نخستین این خطبه که در بالا آمد، امام(علیه السلام) اشاره ای پر معنا بر تقسیم ایمان به دو قسم پایدار و ناپایدار فرمود. اکنون سؤال در این است که چه اموری سبب ثبات یا تزلزل ایمان می شود؟

پاسخ این سؤال اجمالا معلوم است، زیرا گناهان سنگین و بی توجهی به وظایف شرعی، به یقین از اسباب تزلزل ایمان و سوء خاتمه است; ولی در آیات و روایات روی موارد خاصی تکیه شده است، از جمله:

همنشینی با بدان و منافقان; در آیه 28 و 29 سوره فرقان می خوانیم که بعضی از دوزخیان در قیامت از داشتن دوستان بد اظهار تأسف می کنند و می گویند : «(یَا وَیْلَتا لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِی); ای وای بر من کاش فلان کس را دوست خود انتخاب نکرده بودم، او مرا از ذکر حق گمراه ساخت بعد از آن که یاد حق به سراغ من آمده بود».

در آیه 56 و 57 سوره صافات از قول بعضی از بهشتیان می خوانیم که از فراز بهشت نگاهی به دوزخ می افکند و به دوست گمراه دوزخیش می گوید: «(تَاللهِ إِنْ کِدْتَّ لَتُرْدینِ * وَلَوْلاَ نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ); به خدا سوگند! نزدیک بود مرا نیز به هلاکت بکشانی و اگر نعمت پروردگارم نبود من نیز از احضارشدگان در دوزخ بودم».

در حدیثی نیز از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که از آن حضرت پرسیدند چه چیز ایمان را در انسان ثابت و راسخ می کند؟ در پاسخ فرمود: «اَلَّذی یَثْبُتُهُ فیهِ الْوَرَعُ، وَ الَّذی یُخْرِجُهُ مِنْهُ الطَّمَعُ; ورع و تقوا ایمان را در انسان تثبیت می کند و طمع آن را بیرون می سازد».(14)

در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است: «مَنْ کانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوافِقاً فَاثْبُتْ لَهُ الشَّهادَةُ بالنَّجاةِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوافِقاً فَإنَّما ذلِکَ مُسْتَوْدَعٌ; کسی که رفتارش با گفتارش هماهنگ است به نجات او گواهی ده، و آن کس که موافق نیست ایمانش عاریتی است (و بر باد می رود)».(5)

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز به «کمیل» راه پایدار بودن را نشان داد و فرمود: «یا کُمَیلَ! إِنَّما تَسْتَحِقّ أنْ تَکُونَ مُسْتَقَراً إذا لَزمْتَ الْجادَّةَ الْواضِحَةَ الَّتی لا تُخْرِجُکَ إلی عَوْج وَ لا تَزیلُکَ عَنْ مِنْهَج ما حَمَلْناکَ عَلَیْهِ وَ هَدَیْناکَ إلَیْهِ; ای کمیل! تنها در صورتی مستحق ثبات ایمان هستی که از جاده روشنی که تو را به کژی نمی برد حرکت کنی و از روشی که به تو آموخته ایم و به سوی آن هدایت شده ای، جدا نشوی».(6)

البتّه عوامل ثبات و تزلزل ایمان منحصر به آنچه گفته شد نیست ; ولی بخش مهمی را می توان در عوامل فوق جستجو کرد.(7)


پی نوشت:

  1. انعام، آیه 98.

  2. میزان الحکمة، جلد 1، صفحه 265، حدیث 1350.

  3. تفسیر نورالثقلین، جلد 1، صفحه 751، حدیث 207.

  4. میزان الحکمة، جلد 1، حدیث 1359.

  5. الکافی، جلد 2، صفحه 420.

  6. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 272.

سند خطبه

:

این خطبه را افزون بر سیّد رضی، جمعی از بزرگانی که قبل از او می زیسته اند یا بعد از او دیده به جهان گشوده اند در کتب خود، نقل کرده اند. مرحوم محمّد بن حسن صفار متوفای سال 290 هجری در کتاب بصائر الدرجات و مرحوم صدوق متوفای سال 381 هجری در کتاب عیون الاخبار و کتاب خصال، در هر کدام قسمتی از خطبه را آورده است و همچنین در غررالحکم آمدی متوفای 550 هجری و ثعالبی در کتاب الایجاز و الاعجاز آن را با مختصر تفاوتی نقل کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 19

).