[hadith]أَیُّهَا النَّاسُ، أَلْقُوا هَذهِ الْأَزمَّةَ الَّتِی تَحْمِلُ ظُهُورُهَا الْأَثْقَالَ مِنْ أَیْدیکُمْ، وَ لَا تَصَدَّعُوا عَلَی سُلْطَانِکُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِکُمْ، وَ لَا تَقْتَحِمُوا مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِ نَارِ الْفِتْنَةِ وَ أَمِیطُوا عَنْ سَنَنِهَا وَ خَلُّوا قَصْدَ السَّبیلِ لَهَا؛ فَقَدْ لَعَمْرِی یَهْلِکُ فِی لَهَبهَا الْمُؤْمِنُ وَ یَسْلَمُ فِیهَا غَیْرُ الْمُسْلِمِ. إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَةِ یَسْتَضِیءُ بهِ مَنْ وَلَجَهَا، فَاسْمَعُوا أَیُّهَا النَّاسُ وَ عُوا

،

وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبکُمْ تَفْهَمُوا.[/hadith]

«ایها الناس ألقوا هذه الازمّه»،

امام (ع) پس از بیان وضع اسفبار آینده جامعه خود، اکنون به راهنمایی آنها پرداخته و می فرماید: ای مردم، این بندها که باعث سنگینی بار شما شده است از دستهای خود باز کرده و بر زمین افکنید.

لغت «ازمّه» که جمع زمام و به معنای بند و افسار می باشد، استعاره از اندیشه های فاسدی بود که پیروی می کردند و خواهشهای نفسانی که آنها را به گناه و معصیت می کشاند، در واقع حضرت آن مردم را به شترانی تشبیه فرموده است که با افسارهایی به این طرف و آن طرف کشیده می شوند. و فعل «ألقوا» استعاره از عمل نکردن به افکار باطل و دوری کردن از آنهاست و مراد به کلمه ظهور، نفسهای آنان و به اثقال، سنگینی بار گناه می باشد چنان که در قرآن نیز به این تشبیه تعبیر شده است: «وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ»، و جای دیگر می فرماید «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ» و در حقیقت خصلتهای ناپسندی که بر اثر گناه در نفوس این گونه انسانها جایگزین شده پشت او را سنگین کرده و، وی را از بالا رفتن به سوی مقام قدس و جایگاه ابرار و نیکوکاران باز می دارد، همچنان که سنگینی محموله های بزرگ حیوان را از سرعت در راه رفتن باز می دارد.

کلمات القوا و اذمّه، را به این سبب استعاره آورده که بیشتر کار دست می باشد لذا از کلمه دست برای ترشیح آن استفاده کرده و عبارت: «من ایدیکم» را بیان فرموده است حاصل معنا آن است که امام (ع) مردم زمان خود را امر فرموده است که اندیشه های تباهی آور را ترک کنند و دنبال هواهای نفسانی نروند و برای این که آنان را بیشتر از این کارها باز دارد، سرانجام شوم آن را که تحمّل بارهای سنگین و طاقت فرسای گناهان است به آنان خاطر نشان ساخته و سپس به منظور این که متفرق شدن و جدایی از مقام رهبری نیز از جمله اندیشه های ناروا می باشد به آنان گوشزد می فرماید که وی را رها نکنند و از پیرامونش پراکنده نشوند.

«فتذمّوا غبّ فعالکم»،

این جمله عاقبت نامطلوب جدایی از رهبر را می فهماند که در نتیجه دشمن بر آنان مسلط می شود، عزّتشان مبدل به ذلّت و آسایش و نعمتشان به رنج و فقر تبدیل خواهد شد و آن موقع است که به زشتی اندیشه های خود پی برده و به نکوهش کارهای گذشته خود خواهند پرداخت و به دنبال نهی آنان از اندیشه های زشت و منع آنها از پراکندگی و دور شدن از امام خود و بیان قسمتی از نتیجه های سوء آن ایشان را از فرو رفتن در فتنه ای که به این علت در انتظار آنهاست بر حذر داشته و می فرماید: خودتان را بی باکانه در آتش آشوب و فتنه ای که در اثر جدایی از رهبر، جلو رویتان قرار گرفته است نیاندازید.

نکته های بلاغی که در این قسمت از سخنان حضرت می باشد از این قرار است: واژه «نار» استعاره از جنگها، کشتارها و ستمگریهایی می باشد که از خواص فتنه و آشوب است و مانند آتش باعث آزار و اذیت است، صفت اقتحام که به معنای یورش بردن است برای مخالفت با آن حضرت و جدایی از وی ذکر شده تا نشان دهد که این امر، به سرعت آنان را به آشوب می کشاند، همچنان که شخص مقتحم، خود را سریع و بی باکانه در مکانی جایگزین می سازد، واژه فور، که به معنای شعله ور شدن آتش است و نیز لهب به عنوان ترشیح برای نار ذکر شده، تا بیشتر آنان را به ترک این عمل وادار سازد.

و سپس یاران خویش را نصیحت می فرماید که خود را از آشوبی که در آینده پیش خواهد آمد که کنار بگیرند، راهش را باز گذارند تا بگذرد و خود را آلوده به آن نسازند و سر راهش قرار نگیرند که مبادا در آتش آن بسوزند و سپس دلسوزانه به جان خود سوگند یاد می کند که دخول در آن فتنه باعث هلاکت مؤمن و سلامت و رفاه کافر می باشد، صدق این گفتار، امری روشن، خبر از آینده و از کرامتهای آن حضرت است زیرا آنچه که خبر داده واقع شد و در حکومت ظالمانه بنی امیّه کسانی از مسلمانان توانستند سالم بمانند که گوشه نشین بوده و به عبادت خود مشغول و عقیده خود را حفظ کردند، و در امور اجتماعی دخالت نداشتند، اما هر مؤمنی که خواست علیه آنان در آید سلامتش به خطر افتاد و سرانجام به شهادت رسید ولی نامسلمانان و منافقانی که با فسادهای آنان موافق بودند، و با ستمگری نسبت به بندگان خدا و دروغ بستن به پیامبر او توانستند برای خود در دل حکومتها جایی باز کنند به موقعیتهای اساسی دست یافتند و عهده دار کارهای مهمّ شدند و از تمام امور رفاهی برخوردار شدند، در خطبه های بعد خواهیم گفت که چه بسیار اولیای خدا و ذراری پیامبر (ص) و صحابه او را که این ستمکاران شهید ساختند.

باید توجه کرد که هلاکت مؤمن و سالم ماندن غیر او در فتنه زمانهای بعد کلیّت ندارد بلکه به عنوان قضیّه مهمله صادق است یعنی بیشترین قربانیان آن از مؤمنانند و اکثر کسانی که جان سالم بدر بردند، منافقان و اشخاصی می باشند که اسلامشان محکم نیست.

پس از بیان مطالب فوق به منظور روشن شدن راه سعادت، موقعیت خود را در میان جامعه زمانش به چراغی در تاریکی تشبیه فرموده و جمله «لیستضیء به من ولجها»، اشاره به وجه شبه می باشد، به این بیان که طالبان هدایت از او و پیروان واقعیش، از روشنایی علم و راهنمایی آن حضرت کسب نور می کنند، و به راه رشد و حقیقت واصل می شوند، همان طور که رونده در تاریکی به وسیله چراغ راه خود را می بیند، و لازمه این همانندی، آن است که امام (ع) وضع مردم زمان خود را به تاریکی تشبیه فرموده، و چنان وانمود ساخته است که اگر او، در میان آنان نباشد تمامشان مقهور و شکست خورده خواهند بود.

بعد از آن که با تشبیه وجود خود به چراغ نورانی، فضیلت خویش را روشن فرمود، از آنان می خواهد که به سخنانش گوش فرا دهند، و دلها را برای فهمیدن نصایح و اندرزهایش آماده سازند، چنان که هر گوینده ای، از مخاطبهای خود چنین انتظاری دارد.

اثبات گوش برای دلها، از باب استعاره است به این بیان: علم و آگاهی را که دل نسبت به گفته ها دارد تشبیه به گوش فرموده که آن نیز سخنان را می شنود، و سپس از آنان خواسته است که دلها را آماده سازند، نه گوشهای جسمانی را چرا که حرفها بر دل می نشیند نه بر گوشهای مادّی و محسوس، آری دل است که آمادگی و توجهش به اندیشیدن در گفته های مسموع، سبب حصول درک، علم و فهم می باشد. توفیق از خداوند است.