[hadith]من خطبة له (علیه السلام) و هی فی ذکر المَلاحم:

أَلَا بأَبی وَ أُمِّی هُمْ مِنْ عِدَّةٍ أَسْمَاؤُهُمْ فِی السَّمَاءِ مَعْرُوفَةٌ وَ فِی الْأَرْضِ مَجْهُولَةٌ. أَلَا فَتَوَقَّعُوا مَا یَکُونُ مِنْ إِدْبَارِ أُمُورِکُمْ وَ انْقِطَاعِ وُصَلِکُمْ وَ اسْتِعْمَالِ صِغَارِکُمْ، ذَاکَ حَیْثُ تَکُونُ ضَرْبَةُ السَّیْفِ عَلَی الْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ، ذَاکَ حَیْثُ یَکُونُ الْمُعْطَی أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِی، ذَاکَ حَیْثُ تَسْکَرُونَ مِنْ غَیْرِ شَرَابٍ بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَ النَّعِیمِ وَ تَحْلِفُونَ مِنْ غَیْرِ اضْطِرَارٍ وَ تَکْذبُونَ مِنْ غَیْرِ إِحْرَاجٍ، ذَاکَ إِذَا عَضَّکُمُ الْبَلَاءُ کَمَا یَعَضُّ الْقَتَبُ غَارِبَ الْبَعِیرِ؛ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْعَنَاءَ وَ أَبْعَدَ هَذَا الرَّجَاءَ.[/hadith]

از خطبه های آن حضرت که آن را در باره حوادث آینده ایراد فرموده است:

«بأبی و أمّی»،

این عبارت را بطور اختصار «بأبأة» می گویند و جارّ و مجرور، خبر مبتدای محذوف یعنی هم می باشد، و شبیه این عبارت در سخنان امام (ع) اول خطبه 226 که در هنگام غسل پیامبر اکرم خطاب به آن حضرت گفت نیز وجود داشت و مرجع ضمیر هم در این عبارت اولیای خداست که در زمانهای بعد از زندگانی امام (ع) به دنیا آمده اند و مفسّران شیعه می گویند حضرت از این کلمه، اولاد معصومش را اراده فرموده است که پیشوایان جامعه بودند:

«اسمائهم فی السماء معروفه»،

این جمله اشاره به مقام و مرتبه والای آنها در پیشگاه حق تعالی، و قرار داشتن اسامی و صفات آنان در دیوان صدیقان می باشد، اما در روی زمین و میان اهل دنیا که خیال می کنند کمال و سعادتی جز در این جهان ماده وجود ندارد، ناشناخته مانده اند، معمولا از چهره اهل صلاح و مؤمنان صدیق دوری از دنیا و امور مادی، ظاهر است، از این رو با اهل دنیا آمیزش ندارند و این امر، باعث می شود که گمنام به سر برده و شناخته نشوند، و در جمله بعد هشدار داده است که بر اثر بداندیشی و نداشتن وحدت کلمه در آینده با وضع و حالات بدی روبرو خواهند شد و دنیا را به فساد و تباهی خواهند کشید و آن عبارت از مسئولیت دادن به بی تجربه ها و افراد پست می باشد که در نتیجه هر چه دنیا به آنان رو آورد مایه عقب ماندگی شده و به هر سبب و وسیله ای متوسل می شوند از آنان قطع و کنده شود، واژه وصل در این سخن امام (ع): جمع وصله است و منظور از آن نظامهای اجتماعی است که به واسطه وجود رسول اکرم و مدیریّت آن حضرت در امور زندگی و معاد، مایه سعادت دنیا و آخرت آنان بود.

از جمله اموری که در ایجاد روابط حسنه اهمیت دارد و سبب صلاح عالم و اهل آن می باشد، آن است که اشخاص با شرافت و بزرگوار، کارهای اجتماعی را به دست گیرند، چنان که در عهدنامه مالک اشتر نیز به این معنا اشاره کرده و فرموده است: از میان جامعه اسلامی کسانی را در رأس کارهای اجتماعی بگذار که اهل تجربه و با حیا و از خانواده های درستکار و پیشقدم در اسلام بوده باشند به دلیل آن که اینها دارای کریمترین اخلاق و با ارزشترین آبرو هستند، به طمع مال و منال کار نمی کنند و عاقبت اندیشترین افراد می باشند و بر خلاف آنچه گفته شده مهمترین امری که باعث فساد و تباهی جامعه می شود آن است که کارها به دست کودک صفتان پست و بی تجربه افتد، زیرا همه امور بر عکس خواهد شد و نظام به هم پیوسته اجتماعی از هم گسیخته و جهان را ظلم و فساد فرا خواهد گرفت و بعد به موقیتهایی اشاره می فرماید که برای مردم دنیا در نتیجه خلافکاریهای مذکور پیش خواهد آمد.

1-  در آن هنگام شمشیر زدن و تحمل ضربات آن برای مؤمن از به دست آوردن یک درهم از راه حلال آسانتر خواهد بود، زیرا اختلافها و سپردن کارها به نااهلان نظم جامعه را بر هم می زند، حلال و حرام به هم آمیخته می شود و بلکه راههای در آمد حرام بیشتر از حلال می شود.

2-  در آن موقع، اجر و پاداش مستمندی که طرف بخشش واقع می شود، از اجر و ثواب بخشنده بیشتر است، به دو دلیل:

الف-  بسیاری از عطا کنندگان، آنچه که به مستحقان می بخشند، یا از راه حرام به دست آورده اند و یا این که به قصد ریا و خودنمایی و هوای نفس و به خاطر بهره کشی و اغراض دنیوی و یا ترس از شتری که از ناحیه شخص مستمند، یا زیردست احتمال می دهند، انجام می دهند و به این دلیل اجر و پاداشی ندارند، اما شخص فقیر و مستحق به نیت و قصد او کار ندارد و شرعا موظف نیست که از منشأ در آمد وی تحقیق به عمل آورد و همین که به منظور رفع نیاز و امرار معاش خود می گیرد مأجور و مثاب می باشد.

ب-  دلیل دیگر این که بیشتر ثروتمندان پول و مال خود را در کارهای نامشروع صرف می کنند و موقعی که به دست اشخاص مستحق می رسد، توفیق جبری برای پولدارها پیدا می شود به دلیل آن که از خرج کردن آن در راههای نامشروع می مانند، اما فقیر در حقیقت بر آنان منت دارد زیرا باعث ترک این مقدار گناه آنها شده پس اجر و پاداش گیرنده، از دهنده بیشتر است.

3-  موقعیت دیگری که برای جامعه پدید می آید آن است که در آن روز مردم با استفاده از غیر مسکرات مست و از خود بی خود می باشند و منظور آن است که نعمت و رفاه و لذتهای مادّی سبب بی توجهی آنان به مصالح امور گشته است. واژه مستی مجاز و استعاره از بی خبری ذکر شده و قرینه آن هم، عبارت من غیر شراب می باشد زیرا مستی حقیقی از خر و مسکرات معمولی حاصل می شود نه از غیر آن.

4-  در آن زمان، بدون آن که ضرورتی برای قسم خوردن پیش آید، هر لحظه سوگند یاد می کنند، بلکه آن چنان به عظمت الهی بی اعتنا می شوند که برای پست ترین امور دنیا به خدا سوگند می خورند.

5-  بر اثر خلافکاریها، دروغگویی، خوی و ملکه مردم آن زمان شده و بدون هیچ گونه ضرورت و لزومی از خلافت واقع گویی باکی ندارند.

6-  در آن هنگام، گرفتاریها، شما را به شدت تحت فشار قرار خواهد داد، همچنان که جهاز شتر، شانه و گردن وی را سخت می کوبد.

کلمه غصّ در عبارت متن کنایه از سختی دردی است که بر دلهای مردم وارد خواهد شد.

«ما اطول هذا العناء و ابعد هذا الرجاء»،

شارح در بیان ترتیب این دو جمله سه احتمال ذکر کرده، احتمال اوّل آن است که جدا از قبل باشد و رابطه ای با آن نداشته باشد به این احتمال که جمله های دیگری قبل از آن بوده که گرفتاریهای شیعیان را در آن زمان و ناامید شدنشان را بیان می کند، در چنین شرایطی تنها امیدواری آنان به فرج آل محمد (صلی الله علیه وآله) است که آن نیز همراه با مشقت های زیادی می باشد، و حضرت این عبارت را به عنوان قول شیعه بیان فرموده است که آنها از شدت رنج و ناامیدی می گویند: چه طولانی است این سختی و چه دور است امید فرجی که با قیام آن نجات دهنده حاصل خواهد شد، و این احتمال که این دو جمله جدا از جمله های قبل خود باشد بر طبق عادتی است که از مرحوم سید رضی معمول است که گاهی در آوردن جملات التقاط می کند و آنها را پشت سر هم نمی آورد.

احتمال دوم آن است که جمله استینافیه و دنباله ما قبل خود باشد که امام (ع) پیروان خود را با این بیان توبیخ و سرزنش کرده است، برای آن از حقیقت و معنویت رو گردانده و به دنیای فانی رو آورده اند و در طلب وی و امیدواری به آن خود را به مشقت و رنج می اندازند و این چنین آنان را از کاری که در پیش گرفته اند متنفّر می سازد و پیداست که رنج دنیا برای طالبان آن، طولانی ترین رنج و آسایش خواستن از آن، دورترین خواسته ها می باشد، چنان که حضرت در سخنان قبل فرمود: «هر کس برای دنیا بکوشد، دنیا از دستش می رود» و پیامبر (ص) فرمود «هر کس دنیا را بزرگترین وجهه همت خود قرار دهد، خداوند آن چنان کوشش وی را بر ضررش از هم می پاشد که پیوسته فقر و بی نوایی جلو چشمش قرار دارد، در حالی که جز آنچه از دنیا نصیب اوست برایش پیش نمی آید.» و این سخن دلالت می کند بر این که هر کس تمام همتّش دنیا و زرق و برق آن باشد، پیوسته فقر و نیازمندی را پیش روی خود ملاحظه می کند و این باعث می شود که همواره برای به دست آوردن آن، در رنج و زحمت به سر ببرد.

احتمال سوّم آن که، منظور از کلمه عناء که امام بیان فرموده، رنجی باشد که خود حضرت در بیشتر اوقات تحمل می کرد تا مردم را به سوی خدا و امور آخرت و معنویت بکشاند و البته این کار رنج و مشقت طولانی داشت، زیرا آنان به حرف وی گوش نمی دادند و از وحدت کلمه پشتیبانی نمی کردند. و مراد از کلمه رجاء امیدواری به اصلاح آنهاست که آن را دور و بعید شمرده است.