[hadith]لَا یُقَالُ کَانَ بَعْدَ أَنْ لَمْ یَکُنْ، فَتَجْرِیَ عَلَیْهِ الصِّفَاتُ الْمُحْدَثَاتُ، وَ لَا یَکُونُ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ فَصْلٌ وَ لَا لَهُ عَلَیْهَا فَضْلٌ، فَیَسْتَوِیَ الصَّانِعُ وَ الْمَصْنُوعُ وَ یَتَکَافَأَ الْمُبْتَدَعُ وَ الْبَدیعُ. خَلَقَ الْخَلَائِقَ عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَیْرِهِ، وَ لَمْ یَسْتَعِنْ عَلَی خَلْقِهَا بأَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ؛ وَ أَنْشَأَ الْأَرْضَ فَأَمْسَکَهَا مِنْ غَیْرِ اشْتِغَالٍ وَ أَرْسَاهَا عَلَی غَیْرِ قَرَارٍ وَ أَقَامَهَا بغَیْرِ قَوَائِمَ وَ رَفَعَهَا بغَیْرِ دَعَائِمَ وَ حَصَّنَهَا مِنَ الْأَوَد وَ الِاعْوِجَاجِ وَ مَنَعَهَا مِنَ التَّهَافُتِ وَ الِانْفِرَاجِ؛ أَرْسَی أَوْتَادَهَا وَ ضَرَبَ أَسْدَادَهَا وَ اسْتَفَاضَ عُیُونَهَا وَ خَدَّ أَوْدیَتَهَا، فَلَمْ یَهِنْ مَا بَنَاهُ وَ لَا ضَعُفَ مَا قَوَّاهُ، هُوَ الظَّاهِرُ عَلَیْهَا بسُلْطَانِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ وَ الْعَالِی عَلَی کُلِّ شَیْءٍ مِنْهَا بجَلَالِهِ وَ عِزَّتِهِ، لَا یُعْجِزُهُ شَیْءٌ مِنْهَا طَلَبَهُ وَ لَا یَمْتَنِعُ عَلَیْهِ فَیَغْلِبَهُ وَ لَا یَفُوتُهُ السَّرِیعُ مِنْهَا فَیَسْبقَهُ وَ لَا یَحْتَاجُ إِلَی ذی مَالٍ فَیَرْزُقَهُ؛ خَضَعَتِ الْأَشْیَاءُ لَهُ وَ ذَلَّتْ مُسْتَکِینَةً لِعَظَمَتِهِ، لَا تَسْتَطِیعُ الْهَرَبَ مِنْ سُلْطَانِهِ إِلَی غَیْرِهِ فَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَ ضَرِّهِ، وَ لَا کُفْءَ لَهُ فَیُکَافِئَهُ، وَ لَا نَظِیرَ لَهُ فَیُسَاوِیَهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏7، ص: 226-220

باز هم اوصاف مهم دیگری از اوصاف جمال و جلالش:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به صفات دیگری از صفات خداوند اشاره کرده و بحثهای گذشته را بدین وسیله تکمیل می کند.

نخست به سراغ ازلیت خداوند می رود و می فرماید: «شایسته نیست گفته شود او موجود شد بعد از آنکه نبود که در این صورت صفات موجودات حادث بر او جاری می شود و بین او و آنها تفاوتی باقی نمی ماند و هیچ گونه برتری بر سایر مخلوقات نخواهد داشت; در نتیجه صانع و مصنوع و ایجاد کننده و ایجاد شونده یکسان خواهد شد»; (لاَ یُقَالُ: کَانَ بَعْدَ أَنْ لَمْ یَکُنْ، فَتَجْرِیَ عَلَیْهِ الصِّفَاتُ الْمُحْدَثَاتُ، وَ لاَ یَکُونُ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ فَصْلٌ، وَ لاَ لَهُ عَلَیْهَا فَضْلٌ، فَیَسْتَوِیَ الصَّانِعُ وَالْمَصْنُوعُ، وَ یَتَکَافَأَ الْمُبْتَدَعُ وَالْبَدیعُ(1)).

سپس به شرح یکی دیگر از صفات بارز خداوند یعنی قدرت بارز او می پردازد و در این زمینه نخست به مسئله ابداع و آفرینش بی سابقه را مطرح کرده و می فرماید: «مخلوقات را بی نمونه ای که از دیگری گرفته باشد آفرید و در آفرینش آنها از کسی یاری نجست»; (خَلَقَ الْخَلاَئِقَ عَلَی غَیْرِ مِثَال خَلاَ مِنْ غَیْرِهِ، وَ لَمْ یَسْتَعِنْ عَلَی خَلْقِهَا بأَحَد مِنْ خَلْقِهِ).

هنگامی که به جهان خلقت نظر می افکنیم انواع بیشماری مخلوقات در عالم جانداران و گیاهان و جمادات می بینیم که هر یک شکل و ساختمان بدیع و آفرینش ویژه و جالبی دارد. موجوداتی که هرگز سابقه نداشته و خداوند آنها را از کتم عدم به عرصه وجود آورد و در مسیر تکامل پیش فرستاد در حالی که اگر انسانها صنایعی دارند هم به اقتباس از دیگری است; مثلا روز نخست کسی با دقت در بال و پر پرندگان و کیفیت پرواز آنها به فکر ساختن نوعی هواپیمای بسیار ابتدایی افتاد. سپس دانشمندان در زمان های بعد یکی پس از دیگری اختراع پیشین را گرفته و به تکمیل آن پرداختند تا در عصر و زمان ما به اوج تکامل خود رسید.

بر این اساس، مخترعان ما یا در اختراعات خود از طبیعت الهام می گیرند و یا از دیگری; نه کار بدون سابقه انجام می دهند و نه کاری بدون کمک گرفتن از دیگران. در حالی که کارهای آنها محدود است; ولی خداوند در پهنه آفرینش و در ایجاد این همه مخلوقات متنوع و بیشمار، نه نیاز به سابقه دارد و نه نیاز به کمک.

آن گاه به سراغ چهره دیگر از قدرت بی پایان او می رود و می فرماید: «خداوند زمین را آفرید و آن را در جای خود ثابت نگه داشت بی آنکه این کار او را به خود مشغول سازد و در عین حرکت و بی قراری به او ثبات بخشید. بدون هیچ پایه ای آن را بر پا کرد و بی هیچ ستونی آن را برافراشت و از کژی و اعوجاج نگاه داشت و از سقوط و درهم شکافتن آن جلوگیری کرد»; (وَ أَنْشَأَ الاَْرْضَ فَأَمْسَکَهَا مِنْ غَیْرِ اشْتِغَال، وَ أَرْسَاهَا عَلَی غَیْرِ قَرَار، وَ أَقَامَهَا بغَیْرِ قَوَائِمَ، وَ رَفَعَهَا بغَیْرِ دَعَائِمَ، وَ حَصَّنَهَا مِنَ الاَْوَد(2) وَالاِْعْوِجَاجِ، وَ مَنَعَهَا مِنَ التَّهَافُتِ(3) وَالاِْنْفِرَاجِ(4)).

امروز این مطلب برای همه ما مسلم است که میلیونها سال است کره زمین به دور خود و به دور خورشید در مدار معینی در حرکت است و این حرکت سریع به قدری منظم و آرام است که ساکنان زمین هرگز آن را احساس نمی کنند و به همین دلیل دانشمندان پیشین کره زمین را مرکز عالم و ثابت می دانستند.

این چه قدرتی است که زمین با این همه عظمت را در میلیونها سال در عین حرکتهای متعدد، آن را ثابت نگهداشته بی آن که پایه ای بخواهد و یا ستونی داشته باشد و یا اینکه با گذشت این همه زمان شکافی بردارد و اجزای آن در هم بریزد; آیا جز قدرت عظیم پروردگار می تواند چنین برنامه ای برای زمین تنظیم کند؟

امروز ما می دانیم قرار گرفتن زمین در فاصله معینی از خورشید و در وضعی کاملا یکنواخت و آرام، نتیجه تعادل دقیقه قوه جاذبه و دافعه است. بر اساس نیروی جاذبه به هر دو جسم یکدیگر را نسبت مستقیم جرمها و به نسبت معکوس مجذور فاصله ها جذب می کنند. این نیرو سبب می شود کره خاکی ما به سرعت به سوی خورشید پیش رود و مجذوب آن شود و تبدیل به دود و بخار گردد از سوی دیگر حرکت دورانی بر گرد یک مرکز سبب فرار آن جسم از مرکز می شود که آن را نیروی گریز از مرکز می نامند و هر چه قدر حرکت سریع تر باشد نیروی گریز از مرکز بیشتر است، لذا هنگامی که قلاب سنگ را به دور دست به طور سریع به گردش در می آورند ناگهان آن را رها می کنند به شدت به نقطه دور پرتاب می شود.

حال برای اینکه زمین میلیونها سال در مدار خود به صورت یکنواخت گردش کند تنها راه این است که نیروی جاذبه که تناسب با جسم زمین و خورشید دارد با نیروی دافعه که بر اثر حرکت و گریز از مرکز حاصل می شود کاملا مساوی باشد; حتی اگر کمی فاصله زیادتر و یا کمتر گردد و یا کمی حرکت کندتر و یا سریع تر شود این معادله دقیق بر هم می خورد و زمین در فضا سرگردان می شود و یا به سوی خورشید جذب می گردد.

اکنون این سؤال باقی می ماند که این تعبیرهای مختلف برای چیست؟

بعضی از شارحان نهج البلاغه آنها را از قبیل عطف تفسیری دانسته اند; ولی به نظر می رسد مولا امیرمؤمنان علی(علیه السلام) هر یک از اینها را در معنای خاصی به کار برده تا همه جوانب مطلب را روشن سازد. توضیح اینکه هنگامی که بخواهند چیزی را ثابت قرار دهند نخست قرارگاهی می خواهد که بر آن تکیه کند، سپس احتیاج به پایه های زیرین و بعد از آن ستونهای محکم و قوی دارد. امام(علیه السلام) می فرماید: خدا زمین را ثابت نگهداشته بی آنکه نیازی به یکی از این امور سه گانه داشته باشد. در فضای بی کران با نرمی شنا می کند و بدون تکیه گاه و ستون در یک حال ثابت است.

در جمله بعد فرمود: خداوند زمین را از اِوَد و اعوجاج و تهافت و انفراج بازداشت که هر کدام از این چهار واژه معنای خاص خود دارد. «اِوَد» اشاره به سنگینی و فشاری است که گاه موجب کجی (اعوجاج) و گاه موجب فروریختن (تهافت) و یا شکاف (انفراج) در بنا می شود. خداوند زمین را از همه اینها حفظ کرد.

سپس در ادامه این سخن به بعضی دیگر از عجایب و شگفتیهای زمین و تدبیرهای الهی برای آماده ساختن آن برای زندگی انسانها اشاره کرده، می فرماید: «خداوند میخهای زمین را محکم نمود و سدهایی در آن ایجاد نمود، چشمه هایش را جاری ساخت و درّه هایش را (برای جریان سیلابها) شکافت. آنچه را بنا نمود هرگز سست نشد و هر چه را قوت بخشید ناتوان نگشت»; (أَرْسَی أَوْتَادَهَا، وَ ضَرَبَ أَسْدَادَهَا(5)، وَاسْتَفَاضَ عُیُونَهَا، وَ خَدَّ(6) أَوْدیَتَهَا; فَلَمْ یَهِنْ مَا بَنَاهُ، وَ لاَ ضَعُفَ مَا قَوَّاهُ).

جمله اوّل اشاره به آیات متعددی است که در قرآن درباره کوهها آمده و خداوند آنها را به منزله میخ های زمین قرار داده تا از لرزه ها و بی قراریها زمین را نجات دهد. در سوره نبأ می خوانیم: «(وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً); خداوند کوهها را میخهای زمین قرار داد».(7)(8)

از آنجا که یکی از آثار کوهها این است که به صورت سدی در مقابل سیلابها و تندبادها در می آید از آن تعبیر به «اسداد» فرموده است. با توجه به اینکه خلل و فرج کوهها و فضاهای خالی در گوشه و کنار آنها سبب ذخیره آب و سپس جاری شدن چشمه ها می گردد و نیز شکافهای کوهها که سبب پیدایش دره ها و هدایت آب باران به جلگه ها و دره ها می شود روی این دو مسئله نیز تکیه فرموده است.

آن گاه در پی بیان ربوبیت و تدبیر خداوند که از صفات فعل اوست به سراغ صفات ذات می رود و به علم و قدرت و وحدانیت خداوند با تعبیرهای بسیار عمیق و دلنشین اشاره کرده، می فرماید: «او با سلطه و عظمتش بر ظاهر آن سلطه دارد و با علم و آگاهیش از درون آن با خبر است. با جلال و عزتش بر همه چیز مسلط است و چیزی از قلمرو قدرتش بیرون نیست. هرگز موجودی از فرمانش سر نمی پیچد تا بر او چیره گردد و هیچ شتاب کننده ای از چنگ قدرتش نمی گریزد تا بر او پیشی گیرد و به هیچ ثروتمندی نیاز ندارد تا به او روزی دهد»; (هُوَ الظَّاهِرُ عَلَیْهَا بسُلْطَانِهِ وَ عَظَمَتِهِ، وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ، وَ الْعَالِی عَلَی کُلِّ شَیْء مِنْهَا بجَلاَلِهِ وَ عِزَّتِهِ. لاَ یُعْجِزُهُ شَیْءٌ مِنْهَا طَلَبَهُ، وَ لاَ یَمْتَنِعُ عَلَیْهِ فَیَغْلِبَهُ، وَ لاَ یَفُوتُهُ السَّرِیعُ مِنْهَا فَیَسْبقَهُ، وَ لاَ یَحْتَاجُ إِلَی ذی مَال فَیَرْزُقَهُ).

دلیل همه این صفات در واقع قدرت و علم بی پایان اوست، آن کس که قدرت نامحدود دارد بر همه چیز غالب است و بر همه موجودات برتری دارد، چیزی بر او غالب نمی شود و کسی از حیطه قدرتش نمی تواند بگریزد و طبعاً نیاز به هیچ کس ندارد، چون بر هر چیز قادر و تواناست.

همچنین کسی که علمش بی پایان است از درون و برون اشیا آگاه است و اساساً درون و برون برای او معنا ندارد، همان گونه که قوی و ضعیف، دور و نزدیک و بالا و پایین همه نزد او یکسان است.

بدیهی است توجه به این صفات افزون بر بالا بردن سطح معرفت انسان نسبت به خدا، آثار بسیار مهمی در تربیت نفوس و تزکیه انسان دارد.

آن گاه در ادامه شرح قدرت پروردگار در پهنه جهان هستی می افزاید: «تمامی اشیا در برابرش خاضع و فرمانبردار و در مقابل عظمتش ذلیل و خوارند. هیچ موجودی قدرت فرار از محیط حکومتش به خارج از آن را ندارد تا از پذیرش سود و زیان او خودداری کند»; (خَضَعَتِ الاَْشْیَاءُ لَهُ، وَ ذَلَّتْ مُسْتَکِینَةً لِعَظَمَتِهِ، لاَ تَسْتَطِیعُ الْهَرَبَ مِنْ سُلْطَانِهِ إِلَی غَیْرِهِ فَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَ ضَرِّهِ).

آری همه جهان ملک خداست و قوانین او در همه جا حکومت می کند و هر جا برویم تحت سلطه او هستیم و بیرون از آن چیزی جز عدم نیست و فرار به جای دیگر مفهومی ندارد.

در اینجا این سؤال برای شارحان نهج البلاغه مطرح شده که فرار از زیان قابل درک است; ولی فرار از منفعت چه مفهومی می تواند داشته باشد؟

در پاسخ گفته اند: منظور این است که اگر کسی نخواهد وامدار دیگری گردد تا در برابر خواسته های او مسئولیتی داشته باشد و به تعبیر دیگر از منافع و عطایای او بگریزد تا ناچار نباشد سر بر فرمان او نهد چنین کاری در مورد خداوند و مهر و قهر او مفهومی ندارد.

قرآن مجید می گوید: «(قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِّنَ اللهِ إِنْ أَرَادَ بکُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بکُمْ رَحْمَةً); بگو چه کسی می تواند شما را در برابر اراده خدا بازدارد اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد».(9)

در اینجا نیز سخن از امتناع از پذیرش رحمت و کیفر الهی است; می فرماید: در هر حال شما راهی جز پذیرش ندارید; خواه رحمتی برای شما بخواهد یا مصیبتی در برابر رحمت او به هر حال وامدار خواهید بود.

سرانجام این فراز از خطبه با تأکید بر یگانگی ذات پاک پروردگار پایان می گیرد، حضرت می فرماید: «نه مانندی دارد تا همتای او گردد و نه نظیر و شبیهی برای او متصور است تا با او مساوی شود»; (وَ لاَ کُفْءَ لَهُ فَیُکَافِئَهُ، وَ لاَ نَظِیرَ لَهُ فَیُسَاوِیَهُ).

بارها گفته ایم، ذات پاک خداوند از هر نظر نامحدود است. بدیهی است دوگانگی در وجود نامحدود امکان ندارد، زیرا تعدّد همیشه همراه با محدودیت است، چون هر یک از آن دو فاقد وجود دیگری است و یا به تعبیر دیگر مرز هر کدام به دیگری که می رسد نقطه پایان آن است و این امر با نامحدود بودن ذات پروردگار او سازگار نیست.

جالب اینکه این فراز از توحید شروع می شود و بعد از ذکر مجموعه ای از صفات ذات و صفات افعال با تأکید بر توحید پایان می گیرد.


پی نوشت:

  1. روشن است که ضمیرها در «بینها» و «علیها» به «محدثات» بازگشت می کند و هرگاه «صفات المحدثات» به صورت اضافه و بدون الف و لام خوانده شود (آن گونه که در بعضی نسخه ها آمده، مطلب روشن تر خواهد بود. همچنین اگر طبق بعضی از نسخ «مبدع» به جای «مبتدع» باشد مفهوم عبارت روشن تر می شود، زیرا «مبدع» به معنای آفریننده و «بدیع» در این صورت به معنای آفریده شده است و مفهوم اسم مفعولی دارد.

  2. «اَوَد» به معنای فشار و سنگینی است که گاه موجب کجی و اعوجاج می شود.

  3. «تهافت» یعنی فرو ریختن و خرد شدن.

  4. «انفراج» به معنای شکاف برداشتن است.

  5. «اسداد» جمع «سدّ» است که معنای معروفی دارد.

  6. «خدّ» در اصل از خدّ انسان گرفته شده که به معنای دو فرورفتگی واقع در دو طرف بینی است. سپس به گودالها و شکافهای وسیع و عمیق در زمین اطلاق شده است و در خطبه بالا به در معنای شکافتن به کار رفته است.

  7. نبا، آیه 7.

  8. شرح این مطلب در تفسیر نمونه، ذیل آیه 3 سوره رعد آیه 15 سوره نحل آمده است.

  9. احزاب، آیه 17.