[hadith]وَ [إِنَّهُ] إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْیَا وَحْدَهُ لَا شَیْءَ مَعَهُ، کَمَا کَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا کَذَلِکَ یَکُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا، بلَا وَقْتٍ وَ لَا مَکَانٍ وَ لَا حِینٍ وَ لَا زَمَانٍ؛ عُدمَتْ عِنْدَ ذَلِکَ الْآجَالُ وَ الْأَوْقَاتُ وَ زَالَتِ السِّنُونَ وَ السَّاعَاتُ؛ فَلَا شَیْءَ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ الَّذی إِلَیْهِ مَصِیرُ جَمِیعِ الْأُمُورِ، بلَا قُدْرَةٍ مِنْهَا کَانَ ابْتِدَاءُ خَلْقِهَا، وَ بغَیْرِ امْتِنَاعٍ مِنْهَا کَانَ فَنَاؤُهَا، وَ لَوْ قَدَرَتْ عَلَی الِامْتِنَاعِ لَدَامَ بَقَاؤُهَا.[/hadith]

«و انه سبحانه یعود... الامور»،

این فرمایش امام اشاره به جاودانگی خداوند و هستی او پس از فنا و نیستی عالم می باشد، پس از آن که صحنه هستی بکلی از موجودات خالی ماند و همه چیز به فنا سپرده شد تنها ذات غنی و بی نیاز حق تعالی باقی می ماند همان طور که پیش از آفرینش وجود در انحصار ذات اقدس وی بوده است بدون نیاز به مکان و زمان و جز اینها و عبارت «یعود بعد»، حکایت می کند از حالت قبل از آفرینش موجودات و پس از فنا و نیستی آنها که دو حالت متغیّر و مختلف می باشد و پیداست که این دو گانگی و تغییر از اعتبارات ذهن بشری ماست که حق تعالی را با جهان آفرینش مقایسه می کند و گرنه برای خداوند متعال تغییر حالت و دگرگونی وجود ندارد.

«عدمت عند ذلک... الساعات»،

این عبارت، روشن است و نیازی به توضیح ندارد، زیرا تمام آنچه نام برده شده، اجزای زمان و از عوارض حرکت می باشند و آن هم از ویژگیهای ماده و جسم است و موقعی که ماده بکلی نیست و نابود شد عوارض آن نیز از بین می رود و معنای جمله «فلا شیئی... الامور»، آن است که پس از فانی شدن جهان بجز ذات احدیت وی کسی و چیزی باقی نمی ماند کلمه الواحد اشاره به همین معناست و واژه قهّار اشاره به صفت قهاریت اوست که به آن سبب تمام موجودات را معدوم و نابود می سازد و معنای جمله «الیه مصیر جمیع الامور» آن است که خداوند پس از آن که به موجودات هستی بخشیده روزی آن را از آنها می گیرد.

«بلا قدرة... فناؤها»،

این جمله اشاره به آن است که هیچ یک از موجودات نه قدرت و توانایی بر ایجاد خود داشته و نه می توانند از فانی شدن خویش خودداری کنند و در عبارت بعدی با یک قیاس شرطی متصل قسمت دوم ادعای فوق را (هیچ موجودی نمی تواند از نابودی او امتناع کند) اثبات می کند و علت این که تنها به این قسمت پرداخته آن است که شقّ اول (هیچ مخلوقی قدرت بر ایجاد خود ندارد) واضح است و نیازی به استدلال ندارد اما ملازمه ای که میان مقدم و تالی وجود دارد آن است که هر موجودی چون از فنا و نیستی نفرت دارد اگر بتواند حتما از آن فرار می کند تا باقی بماند اما به دلیل این که آفریننده جهان او را فانی و نابود می سازد پس قدرتی برای خودداری از نابودی خود ندارد.