[hadith]خلقة السماء و الکَون:
وَ کَذَلِکَ السَّمَاءُ وَ الْهَوَاءُ وَ الرِّیَاحُ وَ الْمَاءُ، فَانْظُرْ إِلَی الشَّمْس وَ الْقَمَرِ وَ النَّبَاتِ وَ الشَّجَرِ وَ الْمَاءِ وَ الْحَجَرِ وَ اخْتِلَافِ هَذَا اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ تَفَجُّرِ هَذهِ الْبحَارِ وَ کَثْرَةِ هَذهِ الْجِبَالِ وَ طُولِ هَذهِ الْقِلَالِ وَ تَفَرُّقِ هَذهِ اللُّغَاتِ وَ الْأَلْسُنِ الْمُخْتَلِفَاتِ. فَالْوَیْلُ لِمَنْ أَنْکَرَ الْمُقَدِّرَ وَ جَحَدَ الْمُدَبِّرَ، زَعَمُوا أَنَّهُمْ کَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ، وَ لَا لِاخْتِلَافِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ؛ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَی حُجَّةٍ فِیمَا ادَّعَوْا، وَ لَا تَحْقِیقٍ لِمَا [دَعَوْا] أَوْعَوْا؛ وَ هَلْ یَکُونُ بنَاءٌ مِنْ غَیْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَایَةٌ مِنْ غَیْرِ جَانٍ؟![/hadith]
«و کذلک السماء و الماء»،
حضرت در این عبارت آسمان، هوا بادها و آب را به آفریده هایی از قبیل مورچه و درخت خرما و اعضای آنها و بقیّه امور فوق الذکر، تشبیه کرده و وجه مشابهت هم عبارت است از نیازمندی در آفرینش و کیفیت ترکیب و حالات مختلف، به صانعی حکیم و آفریننده ای مدبّر.
نخست آفریده های گوناگون و ویژگیهای آنها را ذکر فرموده و به قدرت خداوند نسبت داده است زیرا این خود روشنترین دلیل بر کمال قدرت وی می باشد، و سپس به ذکر آسمان و بقیّه مشبّهات پرداخته و آنها را، نه از آن رو که با هم تضادّ و اختلاف دارند، بلکه به آن سبب که هر یک دارای حکمت و منفعتی می باشند و موادّ اولیه اجسام و مرکبات را تشکیل می دهند. واژه هوا، اعم از کلمه ریاح می باشد زیرا ریاح یا بادها، اختصاص به مورد حرکت دارد بر خلاف هوا که شامل ساکن هم می شود.
«فانظروا... المختلفات»،
در این قسمت، امام (ع) آدمی را توجه می دهد که بطور مشروح به حالات برخی از آفریده ها و آنچه ویژه هر کدام از آنهاست بنگرد، در صفتها، شکلها، اندازه ها، روشنیها، رنگها و سایر خصوصیات و منافعی که از آنها به دست می آید، بیاندیشید زیرا این اختلاف احوال با اشتراک در اصل جسمیت حکایت از نیازمندی به مدبّری حکیم دارد که به هر کدام آنچه را شایسته آن بوده عطا فرموده است و استدلال مذکور را در همه این موارد جاری ساخته است و چون جریان این احتجاج و درک این دلیل در تمام اینها احتیاج به یک دیدی آگاهانه و اندیشه ای عالمانه دارد، آن را مورد امر و دستور قرار داده و فرموده است: «انظروا... » و خصوصیاتی که با توجّه به آنها، از وجود اشیای مذکور (در متن خطبه) استدلال بر وجود صانع حکیم می شود، از حدّ و شماره بیرون است ولی برخی از آنها را تحت چند موضوع که حضرت بیان فرموده اند توضیح می دهیم:
1- خورشید و ماه و عظمت جسمانی و روشنایی که از آن دو صادر می شود و گردشهای متعدد آنها و پی آمدهای این حرکتها که عبارت از پیدایش فصول و آثاری است که در وجود موادّ ترکیبی جهان از قبیل معادن و گیاهان و حیوانها وجود دارد چنان که خداوند متعال به دلیل اعطای این نعمت عظیم بر آدمیان منّت نهاده و می فرماید: «هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ» و اینها را خدا جز به حق و مصلحت نیافریده است و او، آیات خود را برای اهل معرفت مفصّل بیان می کند.
2- گیاهان و درختها و موادّ جسمانی و اشکال و رنگهای مختلف و شاخ و برگها و میوه های گوناگون آنها و سود و زیانهایی که در زندگی موجودات دارند که در قرآن به آن توجه داده است: «یُنْبتُ لَکُمْ بهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ».
3- آب و سنگ که اوّلی در نهایت نرمی و لطافت است و دومی، بر عکس، بسیار زبر و سخت با آن که اغلب آبها از دل سنگ بیرون می آید، و نیز آثار سودمند و یا زیانباری که در این دو مادّه متخالف، برای مخلوقات دیگر وجود دارد، قرآن در این زمینه نیز موارد مختلفی را بیان فرموده و از جمله آنها این آیات است که هم در باره اهمیّت آب و فواید آن است و هم رویاندن گیاهان و درختان و میوه ها و موارد استفاده از آنها را بیان فرموده است: «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ... مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ» و در جای دیگر می فرماید: «... أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ...».
4- یکی از مواردی که حضرت توجّه به آن فرموده است، شب و روز می باشد که چگونه پشت سر همدیگر می آیند و با اختلاف کوتاه و بلند می شوند، و همچنین منافعی که بر وجود هر یک از آنها بار می شود که پروردگار سبحان از آن یاد فرموده است: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً... أَلْفافاً.»
5- موضوع پنجم دریا و جوش و خروش آن و فواید و منفعتهایی که از آن نصیب دیگران می شود چنان که خداوند می فرماید «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ... یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ.»
6- ساختمان کوهها و بلندیهای آن و عرض و طولشان و همچنین معادن گوهرها و فلزات و مواد قیمتی که در درون آنها قرار دارد.
7- آخرین موضوع لغتها و لهجه های گوناگون و زبانهای مختلف است که اهل هر کشوری و شهری و سرزمینی و بلکه هر فردی بطوری خاص سخن می گوید.
اجمالا وقتی که انسان در این موضوعها و ویژگیهای آن، بیاندیشد، با وضوح، وجود صانع حکیم و مدبّری را دریافت می کند و خلاصه استدلال آن است که تمام موجودات مزبور، جسم و ماده محسوس می باشند، اما هر کدام ویژگیها و صفاتی مخصوص به خود دارند، حال باید دید این امتیازات از چه ناحیه ای می باشد اگر بگوییم به دلیل جسمیت است لازمه اش آن است که تمام صفات همه آنها یکی باشد زیرا علت آن که جسمیت است یکی است و این امری باطل است، چون میان موجودات تمایزی وجود نخواهد داشت، و نیز این خصوصیات از ناحیه عوارض جسمیت هم نیست زیرا عوارض هم از صفات خصوصند و مثل بقیّه، علّت و سبب می خواهند و در نهایت تسلسل لازم می آید، و چون این دو امر باطل شد، پس ریشه این امتیازات از خارج وجود آنهاست یعنی از ناحیه فاعل حکیم و خداوند متعال است، که روی مصلحت و حکمت خویش به هر کدام آنچه را که شایسته آن است عطا فرموده، شرح این استدلال و شکل برهان در چند مورد گذشته بیان شده است.
پس از آن که امام (ع) با ذکر آثار آفرینش، خالق و آفریننده جهان را اثبات فرمود، کسانی را که منکر خدا باشند نفرین کرده و یا خبر از آینده داده است که حتما ویل نصیب او خواهد شد، سیبویه نحوی گفته است: ویل هم برای دعا (نفرین) و هم برای وعده و خبر از آینده می آید، اما از عطاء بن سیّار نقل شده است که ویل نام یک وادی از جهنّم است که اگر کوهها در آن قرار گیرند، از شدّت حرارت آب می شوند. این کلمه مبتدا و مرفوع است و خبر آن لمن انکر می باشد. واژه مدبّر به معنای کسی است که بر سرانجام امور و مصالح آن که همان مرحله قضاست، آگاهی کامل دارد، و قدر، اموری است که بر طبق این آگاهی انجام می شود، همان طور که در گذشته شرح داده شده است.
چنان که متداول و معمول است امام (ع) پس از بیان دلیلهایی بر اثبات وجود حق تعالی، منکران خدا را نفرین کرده و وعده عذاب الهی داده است و منظور از منکران، گروهی از عرب می باشند که مبدأ و معاد را انکار کرده و دهری مذهب شدند و گفتند: روزگار است که همه ما را نیست و نابود می کند، و ما عقیده و مذهب آنها را ضمن شرح نخستین خطبه بطور مشروح بیان داشته ایم و اجمالا، ایشان کسانی هستند که خداوند متعال در کتاب کریمش عقیده شان را چنین معرّفی می فرماید: «وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا...».
«زعموا... صانع»،
در این قسمت به این موضوع اشاره شده است که منکران خدا و قیامت به غلط و از روی اشتباه خود را همانند گیاهان خودرو، دانسته و برای خویش صانعی قائل نیستند و در این جمله تمثیل به کار رفته است که اصل (مشبه به)، گیاه و فرع (مشبه)، وجود خود آنها، می باشد و حکم این تمثیل یا نتیجه تشبیه، عبارت از توهم آنهاست که آفریننده ای ندارند، و جامع میان این دو، یا وجه شبه، ممکن است همان توارد مرگ و زندگی بر آنها باشد چنان که قرآن اشاره می کند می میریم و زنده می شویم و یا امر دیگر از اموری که میان آنها مشترک است، گر چه منکرانی که مورد سخن امام (ع) بودند توجّهی به این جامع نداشتند زیرا مراعات این اصطلاحات و جزئیات تمثیل، از امور تخصّصی است که آنان از این علم بی بهره بوده اند، و در جای خود ثابت شده است که با فرض تحقّق شرایط تمثیل، اعتبار چندانی ندارد، بلکه به دلایلی فاسد است، زیرا حد اکثر افاده ظن و گمان ضعیف یا قوی می کند و مفید یقین نیست.
«و لم یلجئوا... جان»،
در این جملات حضرت ادّعای کافران را مبنی بر انکار حق و قیامت، مردود دانسته است به دلیل این که آنان برای عقیده خود هیچ دلیلی ندارند. «و هل یکون... جان»، ممکن است این قسمت هشداری باشد بر این که اصل وجود آنها و آفرینش گیاهان دلیل بر وجود صانع است و نقیض ادّعای آنان را اثبات می کند و به صورت استفهام اشاره به حدّ وسط و کبرای قیاس کرده است که ترتیب آن با شکل اول چنین می شود: آنها مصنوعند و هیچ مصنوعی بی صانع نیست، پس هیچ کدام از آنان بی صانع و آفریننده نیست، امام (ع) به کبرای قیاس، فقط اشاره ای فرموده بدون این که تصریح به آن کند، زیرا امری بدیهی است و خلافش ترجیح بلا مرجّح است که نزد همه عقلا حتی کودکان و حیوانها زشت و محال است. از باب مثال: درازگوش که صدای چوب را می شنود از ترس می دود، به دلیل آن که غریزه اش می گوید صدای چوب بدون وجود چوب محال است. پس فرارش ترجیح بلا مرجّح نیست و بر فرض این که گیاه بدون زارع سبز شود دلیل بر آن نمی شود که فاعل نداشته باشد، زیرا زارع فاعل و وجود دهنده نیست، او فقط کارش آماده کردن بذر و زمین است ولی فاعل حقیقی و هستی بخش به زراعت و گیاه، پروردگار حکیم است که از حواسّ ظاهری ما، دور می باشد، دیدگان او را در نمی یابند و اوهام و اندیشه ها از درک ذات اقدس وی ناتوانند و او از آنچه منکران ستمگر می گویند مبرّا و بدور است.