[hadith]منها فی صفة [عجیب] خلق أصناف من الحیوان:
وَ لَوْ فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسیمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَی الطَّرِیقِ وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ، وَ لَکِنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَةٌ وَ الْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ. أَلَا یَنْظُرُونَ إِلَی صَغِیرِ مَا خَلَقَ کَیْفَ أَحْکَمَ خَلْقَهُ وَ أَتْقَنَ تَرْکِیبَهُ، وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ سَوَّی لَهُ الْعَظْمَ وَ الْبَشَرَ؟ انْظُرُوا إِلَی النَّمْلَةِ فِی صِغَرِ جُثَّتِهَا وَ لَطَافَةِ هَیْئَتِهَا، لَا تَکَادُ تُنَالُ بلَحْظِ الْبَصَرِ وَ لَا بمُسْتَدْرَکِ الْفِکَرِ. کَیْفَ دَبَّتْ عَلَی أَرْضِهَا وَ صُبَّتْ عَلَی رِزْقِهَا، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَی جُحْرِهَا وَ تُعِدُّهَا فِی مُسْتَقَرِّهَا؛ تَجْمَعُ فِی حَرِّهَا لِبَرْدهَا وَ فِی وِرْدهَا لِصَدَرِهَا؛ مَکْفُولٌ برِزْقِهَا، مَرْزُوقَةٌ بوَفْقِهَا. لَا یُغْفِلُهَا الْمَنَّانُ وَ لَا یَحْرِمُهَا الدَّیَّانُ، وَ لَوْ فِی الصَّفَا الْیَابس وَ الْحَجَرِ الْجَامِس؛ وَ لَوْ فَکَّرْتَ فِی مَجَارِی أَکْلِهَا [وَ] فِی عُلْوِهَا وَ سُفْلِهَا وَ مَا فِی الْجَوْفِ مِنْ شَرَاسیفِ بَطْنِهَا وَ مَا فِی الرَّأْس مِنْ عَیْنِهَا وَ أُذُنِهَا، لَقَضَیْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً وَ لَقِیتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً. فَتَعَالَی الَّذی أَقَامَهَا عَلَی قَوَائِمِهَا وَ بَنَاهَا عَلَی دَعَائِمِهَا، لَمْ یَشْرَکْهُ فِی فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ وَ لَمْ یُعِنْهُ عَلَی خَلْقِهَا قَادرٌ. وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِی مَذَاهِب فِکْرِکَ لِتَبْلُغَ غَایَاتِهِ، مَا دَلَّتْکَ الدَّلَالَةُ إِلَّا عَلَی أَنَّ فَاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ، لِدَقِیقِ تَفْصِیلِ کُلِّ شَیْءٍ وَ غَامِضِ اخْتِلَافِ کُلِّ حَیٍّ؛ وَ مَا الْجَلِیلُ وَ اللَّطِیفُ وَ الثَّقِیلُ وَ الْخَفِیفُ وَ الْقَوِیُّ وَ الضَّعِیفُ فِی خَلْقِهِ إِلَّا سَوَاءٌ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 7، ص: 166-156
قدرت بی نظیر او در آفرینش موجودات کوچک و بزرگ:
در ادامه بحث این خطبه که از خداشناسی آغاز شد و با پیامبرشناسی ادامه یافت، امام(علیه السلام) بار دیگر به خداشناسی باز می گردد و این بار به ادله اثبات وجود خداوند و علم و قدرت بی پایان او می پردازد و به آنها که از بیراهه می روند هشدار داده و می فرماید: «اگر در عظمت قدرت (خداوند) و اهمیّت نعمت او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند و از آتش سوزان (دوزخ) می ترسیدند»; (وَ لَوْ فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَةِ، وَ جَسیمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَی الطَّرِیقِ، وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ).
اشاره به دو چیز است که اگر اندیشه ها در آن به کار گرفته شود آثار آن به زودی در اعمال انسان آشکار می شود; نخست اندیشه در عظمت قدرت خدا، که کرات عظیم آسمانی و میلیاردها ستاره در یک کهکشان و صدها میلیون کهکشان آفریده و کرانه های ملک عظیم او بر هیچ کس روشن نیست و آنچه را درباره عظمت جهان می گوییم مربوط به چیزی است که در قلمرو علم قاصر ما قرار گرفته و ای بسا تمام اینها همچون برگ درختی باشد که بر پیکر درخت سر به آسمان کشیده ای در میان جنگلی قرار دارد. اندیشه در این امر سبب می شود که انسان در برابر چنین قدرتی خاضع گردد، سر بر آستانش نهد و دل به او ببندد و زندگی خود را با نام و یاد او نورانی سازد.
دیگر اینکه در نعمتهایی بیاندیشد که همه وجود ما را در برگرفته و از لحظه انعقاد نطفه تا پایان عمر ادامه دارد; خورشید و ماه و آسمان و زمین را به خدمت ما گماشته و ابرها و بادها و بارانها را سر بر فرمان ما نهاده، در همه جا خوان نعمتش را گسترده و همه را روزی خوار خود ساخته است.
به یقین شکر نعمت که در فطرت هر انسانی است او را به دنبال شناخت منعم می فرستد.
حضرت در ادامه می فرماید: چه عاملی سبب می شود که با وجود این انگیزه های قوی، انسان از راه بماند و به بیراهه کشیده شود و عذاب دردناک الهی دامان او را بگیرد. می فرماید: «ولی دلها بیمار و چشمهای بصیرت معیوب است» (وَ لکِنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَةٌ، وَالْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ!(1)).
در اینجا امام(علیه السلام) به دو علت عمده اشاره می کند، زیرا منظور از «قلوب»، عقلهاست که بر اثر هوا و هوسها و آفات دیگر، شناخت از کار می افتد و منظور از «بصائر»، چشمهای بصیرت است که پرده های گناه و تعصب و خودخواهی بر روی آن افکنده می شود.
بدیهی است آنها هرگز در اصل خلقت چنین نبوده، بلکه بر اثر غفلت و هوا و هوس و شهوت به این روز افتاده اند. امام(علیه السلام) در این عبارت کوتاه، اشاره به موانع شناخت می کند که در آیات قرآن نیز آمده است: «(کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلی قُلُوبهِمْ مَّا کَانُوا یَکْسبُونَ); چنین نیست که آنها خیال می کنند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دل های آنها نشسته است».(2) و در جای دیگر می فرماید: «(أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلی عِلْم وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً); آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده و بر چشمش پرده افکنده است».(3)
همان گونه که در آیات بیشماری نیز همگان را دعوت به مطالعه اسرار آفرینش و تفکّر در قدرت و نعمتهای خدا کرده تا از این طریق به راه راست پی برند.
سپس امام(علیه السلام) بعد از بیان مسأله اسرار آفرینش به صورت کلّی انگشت روی بخشی از موجودات شگفت انگیز جهان آفرینش می گذارد و می فرماید: «آیا به مخلوقات کوچکی که خدا آفریده، نمی نگرند که چگونه آفرینش آنها را دقیق و حساب شده و ترکیب آنها را متقن ساخته، و گوش و چشم برای آنها آفریده و استخوان پوست آنها را مرتّب کرده است»; (أَلاَ یَنْظُرُونَ إِلَی صَغِیرِ مَا خَلَقَ، کَیْفَ أَحْکَمَ خَلْقَهُ، وَ أَتْقَنَ تَرْکِیبَهُ، وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ، وَ سَوَّی(4) لَهُ الْعَظْمَ وَالْبَشَرَ(5)!).
در اینجا امام(علیه السلام) به امور ششگانه ای درباره حیوانات و حشرات بسیار کوچک اشاره می کند; آفرینش مستحکم، ترکیب صحیح، دارا بودن گوش و چشم و نظم خاص استخوان و پوست. آری در عین کوچکی، همه اعضا و ابزار مورد نیاز در اختیار آنهاست و آنچه را خداوند به حیوان عظیمی همچون فیل و کرگدن داده، به آنها نیز به نسبت اندام و نیازشان بخشیده است و به یقین آفرینش این موجودات کوچک به جهت ظرافت و دقت عجیبی که در آنها به کار رفته از آفرینش موجودات عظیم مهمتر است.
آن گاه امام وارد مرحله دقیق تری می شود و از میان موجودات کوچک به شرح بسیار جالبی درباره دو مخلوق صغیر که غالباً انسانها درباره آفرینش آن دو نمی اندیشند می پردازد; نخست درباره مورچه چنین می فرماید: «به این مورچه نگاه کنید با آن جثه کوچک و اندام ظریفش که از کوچکی درست، با چشم دیده نمی شود و در اندیشه نمی گنجد»; (انْظُرُوا إِلی النَّمْلَةِ فِی صِغَرِ جُثَّتِهَا، وَ لَطَافَةِ هَیْئَتِهَا، لاَ تَکَادُ تُنَالُ بلَحْظِ الْبَصَرِ، وَ لاَ بمُسْتَدْرَکِ الْفِکَرِ).
سپس می افزاید: « ولی با این حال چگونه روی زمین (ناهموار و پر سنگلاخ) راه می رود و به روزیش دست می یابد، دانه ها را (از راه های دور و نزدیک) به لانه اش منتقل می کند و در جایگاه مخصوص نگهداری می نماید. در فصل گرما برای سرما و به هنگام توانایی برای روزناتوانی ذخیره می کند»; (کَیْفَ دَبَّتْ عَلَی أَرْضِهَا، وَ صُبَّتْ عَلَی رِزْقِهَا، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَی حُجْرِهَا، وَ تُعِدُّهَا فِی مُسْتَقَرِّهَا. تَجْمَعُ فِی حَرِّهَا لِبَرْدهَا، وَ فِی وِرْدهَا(6) لِصَدْرِهَا(7)).
آری، این موجود ضعیف و ناتوان به قدری هوشیار است که راه و رسم زندگی خود را به خوبی می داند، با این دست و پای کوچک کوه و دشت و بیابان و درختها را جولانگاه خود قرار می دهد و آن دسته از مواد غذایی که با مزاج او سازگار است از میان مواد مختلف بر می گزیند و دانه های غذایی را از راه های دور و نزدیک به لانه خود می برد; دانه هایی را انتخاب می کند که از پیچ و خم لانه بگذرد و مشکلی برای عبور و مرور سایر همنوعانش ایجاد نکند. دانه ها را در جایگاه مخصوص جای می دهد به گونه ای که فاسد نشود. در فصل تابستان با یک الهام درونی بی آن که زمستان را دیده باشد ـ یعنی متولّد همان سال باشد ـ پیش بینی ایّامی را که برف و باران سراسر روی زمین را گرفته و جمع آوری روزی را بر او غیر ممکن ساخته می کند و درست به اندازه نیازش با دوراندیشی مواد غذایی را ذخیره می سازد.
در ادامه می افزاید: «روزیش (از سوی خدا) تضمین شده و خوراک موافق طبعش در اختیار او قرار گرفته، خداوند منّان هرگز از او غافل نمی شود، و پروردگار مدبّر محرومش نمی سازد، هر چند در دل سنگی سخت و خشک و در میان صخره ای فاقد رطوبت باشد»; (مَکْفُولٌ برِزْقِهَا، مَرْزُوقَةٌ بوِفْقِهَا ; لاَ یُغْفِلُهَا الْمَنَّانُ، وَ لاَ یَحْرِمُهَا الدَّیَّانُ(8)، وَ لَوْ فِی الصَّفَا(9) الْیَابس، وَالْحَجَرِ الْجَامِس!(10)).
اشاره به اینکه خداوند منان این موجودات کوچک را که در دشتها و بیابانها و کوهها زندگی می کنند از نظر لطفش دور نداشته هر غذایی که موافق طبع آنهاست در اختیارشان قرار داده است، حتی اگر در دل سنگ سخت و خشکی زندگی کنند غذا و رطوبت لازم را هر چند از طریق هوا باشد برای آنها فراهم می کند و با الهام درونی آنها را وادار می سازد که در ایّام توانایی برای روزهای ناتوانی ذخیره کنند و این واقعاً حیرت آور است.
آیا این حشره می داند چند روز از زمستان را نمی تواند از لانه بیرون آید؟ آیا می فهمد که جیره غذایی او در این مدت چه اندازه است؟ آیا توجه دارد چه موادی ممکن است در این مدت سالم بماند و فاسد نشود؟ و آیا خبر دارد که این مواد در کجاست و از چه جایی باید به دست آورد؟
آری همه اینها را می داند و استاد ازل به او آموخته است.
سپس امام(علیه السلام) ساختمان شگفت آور این موجود زنده کوچک را با نیروی فکر و اندیشه تشریح می کند و می فرماید: «اگر در مجاری خوراک و در بالا و پایین دستگاه گوارش او و آنچه در جوفش از جوانب دنده ها وجود دارد و آنچه در سر او از چشم و گوش قرار گرفته، بیندیشی شگفت زده خواهی شد و از وصف عجایب آن به زحمت خواهی افتاد»; (وَ لَوْ فَکَّرْتَ فِی مَجَارِی أَکْلِهَا، فِی عُلْوِهَا وَ سُفْلِهَا، وَ مَا فِی الْجَوْفِ مِنْ شَرَاسیفِ(11) بَطْنِهَا، وَ مَا فِی الرَأْس مِنْ عَیْنِهَا وَ أُذُنِهَا، لَقَضَیْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً، وَ لَقِیتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً!).
اشاره به اینکه اگر انسان در آفرینش این موجود کوچک که به زحمت دیده می شود دقت کند، و پرده های غفلت را که ناشی از عادی شدن مسئله است کنار بزند، به راستی یک دنیا شگفتی در آن دیده می شود; در سر بسیار کوچک او هم چشم است و هم گوش و هم دهان و دو شاخکی همچون دو آنتن دارد که برای برقراری ارتباط از آن استفاده می کند و در شکمش چیزی همانند معده و روده است و دنده های بسیار ظریف و کوچکی از هر طرف آن را احاطه کرده است. اعصاب و عضلات ظریفش به اندازه نیاز اوست و مغز کوچکش مدیریت زندگی پیچیده او را بر عهده گرفته، پاهایش مفاصل مختلف دارد و هر مفصلی همچون مفاصل حیوانات بزرگ کار ویژه ای انجام می دهد.
سپس امام(علیه السلام) به نتیجه گیری از بیان بالا پرداخته، چنین می فرماید: «پس بزرگ و بلند مرتبه است خداوندی که مورچه را روی دست و پا (ی ضعیف و ظریفش) برپا داشته و او را بر ستونهای محکمی (نسبت به او) بنا نهاده است، هیچ آفریدگاری در آفرینش این حشره با او شریک نبود و هیچ قدرتمندی او را در آفرینش آن یاری نکرده است»; (فَتَعَالَی الَّذی أَقَامَهَا عَلَی قَوَائِمِهَا، وَ بَنَاهَا عَلَی دَعَائِمِهَا! لَمْ یَشْرَکْهُ فِی فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ، وَ لَمْ یُعِنْهُ عَلَی خَلْقِهَا قَادرٌ).
امام(علیه السلام) در این عبارت همگان را به دو موضوع توجه می دهد و آن اینکه خداوند این پیکر ظریف را بر دست و پای ظریفی که توان حمل آن را دارد بلکه گاه کوله بار سنگینی که چندین برابر وزن اوست بر دوش می گیرد، استوار ساخته و عجب اینکه با کوله بارش از دیوار صاف بالا می رود و گاه به سقف می چسبد و به راه خود ادامه می دهد کاری که از هیچ انسان قهرمانی ساخته نیست. اضافه بر این برای او اسکلتی متناسب حالش آفریده که امام از آن تعبیر به دعائم (ستونها) فرموده است. این اسکلت نه چندان سنگین است که از توان حرکت او بکاهد و نه آن قدر سبک و ظریف که نتواند هیأت او و محتوای درون وجودش را نگهدارد.
آن گاه به نکته مهم دیگری اشاره کرده، می فرماید: «اگر تمام راه های فکر واندیشه را طی کنی تا به آخر برسی همه دلایل به تو می گوید که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت (تناور) نخل است، زیرا ساختمان اجزای هر موجودی دقیق است و هر مخلوق زنده ای در درون خود اعضای مختلف و پیچیده ای دارد»; (وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِی مَذَاهِب فِکْرِکَ لِتَبْلُغَ غَایَاتِهِ، مَا دَلَّتْکَ الدَّلاَلَةُ إِلاَّ عَلَی أَنَّ فَاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ، لِدَقِیقِ تَفْصِیلِ کُلِّ شَیْء، وَ غَامِضِ اخْتِلاَفِ کُلِّ حَیٍّ).
اشاره به اینکه تصوّر نکنید ساختمان یک موجود بزرگ; مانند درخت نخل تناور از ساختمان یک موجود کوچک همچون مورچه مهم تر است، زیرا اگر درست بنگرید هر دو ساختمان بسیار پیچیده و دقیقی دارند و قوانین منظّم بر هر دو حاکم است و هدایت های الهی از لحظه تولّد تا پایان عمر در هر دو نمایان است. به علاوه آن درخت بزرگ هم در حدّ خود دارای اعضای مختلف کوچک و بزرگ و قوی و ضعیف است که هر کدام متناسب با وظیفه و مسئولیتهایشان ساخته شده اند (و به این ترتیب ارتباط علت و معلول در جمله های بالا آشکار می شود).
کوتاه سخن اینکه گاه انسان آثار مختلفی از نظر کوچکی و بزرگی یک پدیده آورنده می بیند; مثلا ساعتهایی را که به اندازه یک سانتی متر است و ساعتهایی که چند متر طول و عرض آن است یا کتابی را که چند صفحه پایان یافته با کتابی که دوره آن ده ها جلد است هنگامی که انسان آنها را با یکدیگر مقایسه می کند و اصول کلّی حاکم بر آن را یکسان می بیند و ادبیّات خاصّی که در آن کتاب کوچک و بزرگ به کار رفته هماهنگ مشاهده می کند می فهمد هر دو اثر از یک منبع، سرچشمه گرفته و پدید آورنده هر دو یکی است.
سپس به نکته مهم دیگری در تکمیل این سخن پرداخته می فرماید: «(به یقین) بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قویّ و ضعیف، همه در خلقتش یکسان است و در برابر قدرتش همگون»; (وَ مَا الْجَلِیلُ وَ اللَّطِیفُ، وَ الثَّقِیلُ وَ الْخَفِیفُ، وَ الْقَوِیُّ وَ الضَّعِیفُ، فِی خَلْقِهِ إِلاَّ سَوَاءٌ).
اشاره به اینکه کوچک و بزرگ و آسان و مشکل نسبت به موجودی تصوّر می شود که قدرت و نیروی او محدود باشد. آنچه از استعداد او بیرون است ممتنع، و آنچه به اندازه آخرین حدّ استعداد اوست مشکل و آنچه کمتر از قدرت اوست آسان است; ولی ذات پاک خداوند که قدرتی نامحدود دارد همه اینها در برابرش یکسان است; حرکت دادن کلّ منظومه شمسی با حرکت دادن یک ذرّه غبار برای او تفاوتی نمی کند و آفرینش مورچه های بسیار ریز با درختان بسیار بلند و قوی پیکر برای او یکی است.
برای یک مورچه برداشتن یک دانه گندم با دو دانه بسیار فرق می کند; ممکن است یکی را به آسانی بردارد و برای برداشتن دومی بسیار خسته و ناتوان گردد، در حالی که ما انسانها در این دو کمترین تفاوتی را احساس نمی کنیم. همچنین ما در تصورات ذهنی خود می توانیم یک قطره آب را تصوّر کنیم و به همان سادگی و آسانی یک دریای بی کران و موّاج را. این مثالها می تواند عمق بحثی را که درباره قدرت بی پایان خدا در بالا گفتیم، روشن سازد.
نکته:
زندگی بسیار شگفت انگیز مورچه ها:
گرچه مورچه ها بر اثر کثرت و تنوّع و وجود بی شمارشان در کوه و صحرا و درون خانه ها، به صورت یک امر عادی درآمده و توجه عامّه مردم را هرگز به خود جلب نمی کند; ولی برای دانشمندانی که گاه بیست سال درباره زندگی آنها اندیشیده اند بسیار شگفت آور است و مطالعات آنها درباره اسرار آفرینش مورچگان درهای بزرگی را برای پی بردن به عظمت آفریدگار به روی ما گشوده است که به گوشه ای از آن ذیلا اشاره می شود:
-
حیوانات و حشراتی که به صورت گروهی زندگی می کنند کم نیستند; مانند بخشی از پرندگان و ماهیان و گوزنها و آهوها; ولی آنها که زندگی دسته جمعیشان بر اساس تقسیم کار است کم هستند و مورچگان یکی از شاخص ترین آنها هستند. مورچه های ماده وظیفه جمع آوری غذا، نگهداری نوزادان و حتی نگهداری مادر لانه (ملکه مورچگان) را بر عهده دارند. مورچه های نر کارشان بارور ساختن ملکه و ملکه کارش تخم گذاری است و جالب این که نرها بعداز جفت گیری می میرند. گروهی نیز به صورت نیروهای مسلّح هستند که آرواره های قوی دارند و از لانه در برابر هجوم دشمنان پاسداری می کنند.
-
مورچه های کارگر (ماده ها) زمین را سوراخ می کنند و به تدریج خاک را می کَنَند تا محل مناسبی برای زندگی آنها در زیر سطح زمین فراهم شود; ولی همه مورچه ها در زیر زمین زندگی نمی کنند. گروهی از مورچه ها که آنها را مورچه نجار می نامند، درون چوبها را سوراخ می کنند و در آن لانه می سازند.
-
مورچه ها در اندام کوچک خود که گاهی فقط به دو میلیمتر می رسد تمام دستگاههایی را که در یک حیوان عظیم الجثه است، دارا هستند و حتی چیزی بیش از او دارند، پاهای اضافی و شاخکهایی که آنها را با محیط خود آشنا می سازد و عقل و هوش اجتماعی قوی و آینده نگری.
-
بسیاری از مورچه ها، حشرات دیگر را به خدمت خود در می آورند و از آنها استفاده می کنند (در واقع نوعی دامداری دارند) از جمله مورچه گندمزار یکی از این نوع مورچه هاست. جانوری که مورد استفاده این نوع مورچه قرار می گیرد، شپشه های گیاهی است. این حشرات اگر خشمگین شوند مایع شیرینی مانند عسل ترشح می کنند و مورچه ها از آن بهره می گیرند. بعضی دیگر از مورچه ها، حشرات مخصوصی را که در پوست درختان تخم می گذارند یا سوسکها را به خدمت خود در می آورند.
-
اگر تعجب نکنید گروهی از مورچه ها دست به کشاورزی می زنند. نوعی مورچه که به نام مورچه چتری نامیده می شود، باغچه ای در اطراف لانه خود ترتیب می دهد و در آن قارچهای کوچک می پروراند. مورچه های کارگر برای رشد قارچها قطعات کوچکی از برگها را جدا می کنند و با خود می آورند. هنگامی که مورچه کارگر قطعه ای از برگ را با خود می آورد گویی چتری بالای سر دارد و به همین دلیل به این نام نامیده شده است.
-
نوعی از مورچه ها به مورچه های سپاهی نامیده شده اند که مانند عشایر از جایی به جای دیگر کوچ می کنند. آنها حشراتی واقعاً درنده هستند که حتی فیلها سعی می کنند سر راه آنها قرار نگیرند و گرنه صدمه زیادی به آنها می زنند. گروهی از این مورچگان که در مناطق حارّه زندگی می کنند گوشت خوارند و هرگاه دسته جمعی به جانوری حمله کنند به زودی از پای در می آید و در مدت کمی همه عضلات حیوان را می خورند و تنها اسکلتی از او به جای می ماند.
-
مورچه ها معمولا سری بزرگ و کمری باریک دارند و نسبت به جثه خود بسیار قوی و پرزورند چنان که دانه ای را که چندین برابر آنها وزن دارد با دندان می گیرند و از دیوار بالا می روند کاری که برای هیچ قهرمان وزنه برداری از انسانها امکان پذیر نیست. آری! مورچه بر خلاف جثه کوچک خود، به راحتی می تواند بارهایی را که ده برابر خودش وزن دارد بلند کند یا جابجا نماید.
-
آینده نگری مورچه و مدیریت او بسیار جالب است; در تابستان با الهام درونی به فکر زمستان سخت است در صورتی که چه بسا در طول عمرش هرگز زمستان ندیده باشد. دانه های غذایی را به طرز مطلوبی نگهداری می کند; گاه آنها را از لانه بیرون می آورد تا هوا بخورد و فاسد نشود و گاه آنها را به دو یا چند قمست تقسیم می کند تا سبز نشود و فاسد نگردد، حتی نوشته اند دانه گشنیز را به چهار قسمت تقسیم می کند، زیرا اگر کمتر از آن باشد سبز می شود.
-
موقعیت شناسی مورچه عجیب است. بعضی از دانشمندان نوشته اند مورچه ای را در وسط دایره ای از آتش قرار دادند او برای نجات خود به هر سو حرکت کرد و چون راه فراری پیدا نکرد سرانجام جان داد. نقطه ای را که او جان داده بود اندازه گیری کردند درست مرکز دایره بود; یعنی دورترین نقطه به آتش اطراف.
-
مورچه ها انواع زیادی دارند که بعضی از دانشمندان بالغ بر چهارهزار نوع را شمارش کرده اند و تعداد مورچه های روی زمین را ده برابر مجموع انسانها می دانند. مطالعات جدید نشان می دهد که مورچه ها در زمینه حل مشکل ترافیک از انسانها پیشی گرفته اند. میلیونها مورچه صبورانه با دنبال کردن یک ساختار ساده «تک گذر» بهترین راه را برای رسیدن به مقصد در اسرع وقت و بدون تأخیر در پیش می گیرند.
شگفتیهای دنیای مورچگان بسیار بیش از آن است که در بالا گفته شد و در این زمینه کتابها یا مقالات فراوانی نوشته شده است و از اینجا روشن می شود که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در این خطبه بر چه نقطه حساسی از آفرینش خداوند انگشت نهاده است.(12)
پی نوشت:
-
«مدخولة» از ریشه «دخل» بر وزن «دغل» به معنای فساد و تباهی است.
-
مطفّفین، آیه 14.
-
جاثیه، آیه 23.
-
«سوّی» از ریشه «تسویه» به معنای نظام بخشیدن و مرتّب نمودن است.
-
«بشر» جمع «بشرة» یعنی ظاهر پوست تن و به معنای انسان نیز می آید.
-
«ورد» به معنای عطش و نیز آبگاه است و در اینجا کنایه از امکان و توانایی است.
-
«صدر» یعنی بازگشت از آبگاه و در اینجا کنایه از ناتوانی و فقدان است.
-
«دیّان» به معنای پاداش دهنده و داور حاکم و مدبّر است.
-
«صفا» به معنای تخته سنگ سخت و صاف است.
-
«جامس» یعنی خشکیده.
-
«شراسیف» جمع «شُرسُوف» به معنای انتهای نرم دنده ها در طرف شکم است.
-
دائرة المعارف موسوم به فرهنگ نامه، نوشته موریس پارکر که توسط ده نفر از اساتید دانشگاههای ایران به فارسی برگردانده شده است; فرهنگ معین; مقالات مطبوعات روز و حیاة الحیوان دمیری.