[hadith]عَود إلی الحمد:

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْکَائِنِ، قَبْلَ أَنْ یَکُونَ کُرْسیٌّ أَوْ عَرْشٌ أَوْ سَمَاءٌ أَوْ أَرْضٌ أَوْ جَانٌّ أَوْ إِنْسٌ. لَا یُدْرَکُ بوَهْمٍ وَ لَا یُقَدَّرُ بفَهْمٍ وَ لَا یَشْغَلُهُ سَائِلٌ وَ لَا یَنْقُصُهُ نَائِلٌ، وَ لَا یَنْظُرُ بعَیْنٍ وَ لَا یُحَدُّ بأَیْنٍ وَ لَا یُوصَفُ بالْأَزْوَاجِ وَ لَا یَخْلُقُ بعِلَاجٍ وَ لَا یُدْرَکُ بالْحَوَاسِّ وَ لَا یُقَاسُ بالنَّاس. الَّذی کَلَّمَ مُوسی تَکْلِیماً وَ أَرَاهُ مِنْ آیَاتِهِ عَظِیماً بلَا جَوَارِحَ وَ لَا أَدَوَاتٍ وَ لَا نُطْقٍ وَ لَا لَهَوَاتٍ؛ بَلْ إِنْ کُنْتَ صَادقاً أَیُّهَا الْمُتَکَلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّکَ، فَصِفْ جِبْرِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ جُنُودَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ فِی حُجُرَاتِ الْقُدُس، مُرْجَحِنِّینَ مُتَوَلِّهَةً عُقُولُهُمْ أَنْ یَحُدُّوا أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ، فَإِنَّمَا یُدْرَکُ بالصِّفَاتِ ذَوُو الْهَیْئَاتِ وَ الْأَدَوَاتِ وَ مَنْ یَنْقَضِی إِذَا بَلَغَ أَمَدَ حَدِّهِ بالْفَنَاءِ؛ فَلَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ، أَضَاءَ بنُورِهِ کُلَّ ظَلَامٍ وَ أَظْلَمَ بظُلْمَتِهِ کُلَّ نُورٍ.[/hadith]

سپس امام (ع) خداوند را به اعتبار تقدّمی که در وجود بر آفریدگان دارد ستایش می کند، و آنچه در باره کرسی و عرش گفته می شود پیش از این دانسته ایم. پس از این خداوند را از نظر صفات سلبی او که در زیر ذکر می شود تنزیه فرموده است:

1-  أنّه لا یدرک بوهم،

یعنی: خداوند با تفکّر و اندیشه درک و دانسته نمی شود.

2-  أنّه الا یقدّر بفهم،

یعنی: حقّ تعالی با فهم و ادراک معیّن و محدود نمی گردد، زیرا فهم از صفات عقل است و گفته شد که خرد و اندیشه از بیان چگونگی خداوند ناتوانند.

3-  و لا یشغله سائل:

خواهنده او را باز نمی دارد، برای این که علم و قدرت او بر همه چیز احاطه دارد، و این موضوع پیش از این توضیح داده شده است.

4-  و لا ینقصه نائل:

عطا گیرنده، از ثروت او نمی کاهد، زیرا کاستی و نقصان متوجّه کسی می شود که نیازمند و محتاج باشد، و خداوند متعال منزّه از این است.

5-  لا یبصر بعین،

یعنی: خداوند اگر چه بصیر و بیناست امّا بینایی او به حسّ باصره نیست، زیرا خداوند منزّه از حواسّ است.

6-  و لا یحدّ بأین،

یعنی: عقل نمی تواند خداوند را در مکانی محدود کند و مکان بر او احاطه یابد، زیرا او از تحیّز و قرار گرفتن در مکان منزّه است. و این سخن مبتنی بر نفی کمّ متّصل از خداوند است.

7-  و لا یوصف بالأزواج:

این جمله مشعر بر نفی کمّ منفصل از باری تعالی است، یعنی تعدّد و دوگانگی به او راه ندارد.

8-  و لا یخلق بعلاج:

این سخن خداوند را از این که مانند صنعتگران در ایجاد و آفرینش، از وسایل و اسباب استفاده و چاره جویی کند منزّه ساخته است.

9-  و لا یدرک بالحواسّ:

خداوند با حواسّ درک نمی شود زیرا درک با حواس و کیفیّات آن اختصاص به جسم دارد و خداوند از جسمیّت و لواحق آن منزّه است.

10-  و لا یقاس بالنّاس:

این سخن خداوند را از این که در کمالات به آفریدگانش شبیه باشد تنزیه می کند چنان که مجسّمه یا کسانی که جسمیّت برای خدا قایل شده اند چنین پنداشته اند.

11-  این که خداوند بدون وسیله نطق و کام سخن می گوید:

این گفتار، حق تعالی را از داشتن حالات بشری تنزیه می کند، و پیش از این شرح داده شده است که چگونه پیامبران (ع) وحی خداوند را استماع می کنند، امّا در باره این که فرموده است: برخی از آیات بزرگ خود را به او (موسی (ع)) نشان داده ایم، گفته شده مراد از این، آیات خداوند در چگونگی سخن گفتن او با موسی (ع) است، توجیه مذکور برای این است که میان عبارت «الّذی کلّم موسی تکلیما» و جمله «بلا جوارح و أدوات» جمله معترضه نامناسبی قرار نگرفته باشد، و کسانی که آن را بدین گونه حمل کرده اند، گفته اند که موسی (ع) آواز را از شش جهت می شنید و مانند آواز بشر نبود که تنها از یک سمت شنیده می شود، و صدای آن مانند صدای در افتادن زنجیرهای بزرگ بر روی سنگریزه های سخت بوده و در این کیفیّت هم سرّ لطیفی است، و این که صدا از شش جهت شنیده می شده تعبیر این معناست که کلام خداوند بر موسی (ع) نازل می گشت و در لوح ضمیر او نقش می بست بی آن که از جهت معیّنی شنیده شود، و از این حیث جهات ششگانه نسبت به او یکسان بود از این رو گفته شده که کلام الهی را از شش جهت می شنید و ادای این معنا به این نحو شایسته تر است از این که گفته شود صدا را می شنید بی آن که از سویی به گوش او برسد، زیرا این تعبیر دور از ذهن مردم است و این که صدای آن از حیث قوّت مانند آواز در افتادن زنجیرها بوده، اشاره ای است به شدّت صدا در گوش او، از این رو آن را به شدیدترین آوای جرسها تشبیه و از آن به آیت عظیم تعبیر شده است.

گفته شده: مراد از آیات عظیم، آیتهای نه گانه ای است که بر موسی (ع) نازل شده است مانند شکافته شدن دریا، و تبدیل عصا به اژدها و غیر اینها.

پس از این امام (ع) ناتوانی بشر را برای توصیف مرتبه کمال حقّ تعالی یادآوری و می فرماید: «بل إن کنت صادقا... تا أحسن الخالقین»، این عبارت صورت قیاس استثنایی متّصل را دارد که ضمن آن عجز کسی را که مدّعی است می تواند پروردگارش را آن چنان که هست توصیف کند گوشزد کرده است، صورت قیاس این است: ای کسی که مدّعی توصیف پروردگارت شده ای اگر راست می گویی برخی از آفریدگان پروردگارت را مانند جبرئیل و میکائیل و فرشتگان مقرّب را وصف و تعریف کن، نتیجه این قیاس استثنایی نقیض تالی است که به این صورت است: لیکن تو نمی توانی حقیقة این آفریدگان خداوند را تعریف کنی، پس قادر به توصیف خداوند متعال نمی باشی، ملازمه ای که میان این دو وجود دارد این است که اگر توصیف خداوند برایت ممکن باشد تعریف بعضی از آثار او برای تو آسانتر خواهد بود، امّا بطلان تالی به این سبب است که حقیقت جبرئیل و میکائیل و دیگر فرشتگان مقرّب برای بشر نامعلوم است و آشکار است کسی که از شناخت و تعریف پاره ای از آثار خداوند ناتوان است از توصیف و تعریف او ناتوانتر است.

حجرات قدس: جایگاههایی است که از آلودگیهای ابدان و تعلّقات خیالی که ناشی از پلیدیهای نفس امّاره است پاک می باشد، واژه «مرجحنین» را برای فروتنی و اظهار زبونی فرشتگان در پیشگاه عظمت قدرت و هیبت سلطنت حقّ تعالی استعاره فرموده است. «تولّه عقول» فرشتگان عبارت از حیرت و سرگشتگی خردهای آنان از ادراک حقیقت ذات و نهایت عظمت باری تعالی است.

سپس تذکّر می دهد که آنچه از طریق وصف دانسته و شناخته می شود چیزهایی است که دارای شکل بوده و اعضا و جوارحی داشته باشد که با آنها کار کند، و عقل بتواند از این راه بر آنها احاطه پیدا کند، و بالاخره اشیایی قابل شناخت و ادراک است که فناپذیر باشد، تا هنگامی که مدّت آن به سر رسد پایان گیرد، و عقل در همین حدّ شیء متوقّف شود و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و در نتیجه به حقیقت آن آگاه گردد.

امام (ع) پس از تنزیه حقّ تعالی از آنچه ذکر شد به شرح یکتایی و بی همتایی او می پردازد.

فرموده است: أضاء بنوره کلّ ظلام.

مراد از ظلام اگر تاریکی محسوس باشد، خداوند با تابش انوار ستارگان آن را روشن گردانیده است و اگر منظور تاریکی معنوی و ظلمت نادانی است خداوند آن را با نور علم و در پرتو شرایع خود روشنی بخشیده است.

فرموده است: و أظلم بنوره کلّ نور.

زیرا همه انوار حسّی و فکری که از جانب خدا نیست در برابر تابش انوار علم او ناچیز و نابود است، و در مقایسه با دلایل روشن او که در همه مخلوقات، موجود و کاشف از وجود و کمال جود اوست ظلمت و تاریکی است.