[hadith]الوصیة بالتقوی:
أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بتَقْوَی اللَّهِ الَّذی أَلْبَسَکُمُ الرِّیَاشَ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمُ الْمَعَاشَ؛ فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَی الْبَقَاءِ سُلَّماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبیلًا، لَکَانَ ذَلِکَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ (علیه السلام) الَّذی سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ الْجِنِّ وَ الْإِنْس مَعَ النُّبُوَّةِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَةِ، فَلَمَّا اسْتَوْفَی طُعْمَتَهُ وَ اسْتَکْمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتْهُ قِسیُّ الْفَنَاءِ بنِبَالِ الْمَوْتِ وَ أَصْبَحَتِ الدِّیَارُ مِنْهُ خَالِیَةً وَ الْمَسَاکِنُ مُعَطَّلَةً وَ وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ. وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً، أَیْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ؟ أَیْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ؟ أَیْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذینَ قَتَلُوا النَّبیِّینَ وَ أَطْفَئُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ وَ أَحْیَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ؟ أَیْنَ الَّذینَ سَارُوا بالْجُیُوش وَ هَزَمُوا [الْأُلُوفَ] بالْأُلُوفِ وَ عَسْکَرُوا الْعَسَاکِرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِنَ.[/hadith]
پس از این امام (ع) به وعظ و اندرز شنوندگان می پردازد و گفتار خود را با سفارش به تقوا و پرهیز از نافرمانی خدا که موجب سلب دو امر که سبب بقای آدمی در دنیاست آغاز فرموده است، این دو امر یکی لباس و دیگری طعام است و شاید مراد از معاش منحصر به طعام نبوده و همه اسباب زندگی را شامل باشد.
ذکر جمله «أو إلی دفع الموت سبیلا» که با جمله پیش خود وحدت معنا دارد برای ترسانیدن مردم از مرگ است، و به گونه قیاس استثنایی به آن استدلال فرموده که خلاصه آن این است: اگر کسی برای دور کردن مرگ از خود می توانست راهی بیابد می باید آن کس سلیمان بن داود (ع) باشد، تقدیر سخن این است: که او نیافت، و هرگز کسی پس از او هم نخواهد یافت، ملازمه و ارتباط موجود این است که سلیمان (ع) نیرومندترین پادشاهی است که در این جهان یافت شده است زیرا با داشتن رتبه پیامبری و مقام بلند قرب الهی فرمان او بر جنّ و انس روان بود، از این رو اگر دفع مرگ ممکن بود او از هر کس دیگر به دور کردن آن از خود سزاوارتر بود، امّا بطلان تالی در این قضیّه به این صورت است که: هنگامی که پیمانه عمر سلیمان (ع) لبریز شد و مدّتش به پایان رسید مرد و اگر راهی برای دفع مرگ از خود می یافت آن را از خویشتن دفع می کرد. بنا بر این جمله های «و لو أنّ... تا سبیلا» مقدم این قضیّه شرطیّه و جمله «لکان ذلک... داود علیه السّلام» تالی آن و عبارت «الّذی... تا الزّلفة» بیان وجه ملازمه و جمله های «فلمّا استوفی... تا قوم آخرون» بیان بطلان تالی است، واژه های «قسّی» (کمانها) و «نبال» (تیرها) برای بیماریها و اسبابی که موجب مرگ می شود استعاره شده است، و مناسبت آن روشن است.
پس از این به لزوم عبرت گرفتن از احوال مردم قرون گذشته اشاره می کند، و از احوال مردمان هر قرن می پرسد و به این که همه آنها دستخوش نابودی گشته اند هشدار می دهد، و پرسش آن حضرت بر سبیل استفهام تقریری است.
باید دانست عمالیق فرزندان لاوذ بن إرم بن سام بن نوح بوده و در حجاز و یمن و سرزمینهای مجاور آن جا می زیسته اند. عملاق و طسم و جدیس از فرزندان آنها هستند، پس از عملاق بن لاوز قدرت و سلطنت به طسم منتقل شده و هنگامی که عملاق بن طسم به پادشاهی رسیده سر به طغیان برداشته و فساد و تباهی بسیار مرتکب گشته تا آن اندازه که به عروس در شبی که به خانه شوهر می رفته تجاوز می کرده و اگر دوشیزه می بوده پیش از آن که بر شوهر وارد شود از او کام می گرفته است، و هنگامی که با زنی از جدیس این کار را انجام داد برادر آن زن خشمگین شد و افراد قبیله اش با او همدست شدند که عملاق بن طسم و خانواده اش را به قتل برسانند. از این رو مرد مذکور طعامی فراهم کرد و پادشاه را به آن فرا خواند، پس از حضور به پادشاه و طسم حمله بردند و همه سران طایفه حاکم را کشتند و تنها یک نفر به نام ریاح بن مرّجان سالم به در برد و نزد ذی جیشان بن تبّع حمیری پادشاه یمن رفت و به او پناه برده علیه طایفه جدیس درخواست کمک کرد، ذی جیشان نیز به همراه طایفه حمیر به ناحیه جوّ که شهر بزرگ یمامه بود لشکر کشید و قبیله جدیس را سرکوب و یمامه را ویران کرد و در نتیجه از جدیس و طسم جز افراد اندکی بر جای نماند، پس از طسم وجدیس و باز بن امیم بن لاوذبن إرم و تنی چند از فرزندان و خاندانش پادشاهی یافتند و در سرزمین و باز که اکنون به رمل عالج معروف است فرود آمدند و مدّتی به سرکشی و ستمگری پرداختند و پس از آن خداوند آنان را نابود ساخت، پس از اینها عبد ضخم یا عبد صمم بن آسف بن لاوذ به پادشاهی رسید و مدّتی در طائف اقامت گزیدند و سپس نابود شدند.
امّا فراعنه، پادشاهان کشور مصرند و از جمله آنهاست ولید بن ریّان فرعون یوسف (ع) و ولید بن مصعب فرعون موسی (ع) و دیگر، فرعون لنگ است که با بنی اسرائیل جنگید و بیت المقدّس را ویران کرد.
در باره اصحاب مداین الرّس یا مردم شهرهای رسّ گفته شده است اینها قوم شعیب پیغمبر (ع) بوده و بت می پرستیده اند، دارای مواشی و اغنام و چاههای آب بوده که از آنها بهره برداری می کرده اند، و رسّ نام چاه بسیار بزرگی بوده و در حالی که آنها در پیرامون آن بوده اند ویران شده و همه آنها را به زمین فرو برده است. نیز گفته شده رسّ نام دهی در یمامه بوده و گروهی از بازماندگان قوم ثمود در آن سکنا داشته و پس از سرکشی نابود شده اند، و هم گفته شده که رسّ اصحاب اخدود یا رسّ اخدودند، و نیز گفته اند رسّ نام رودخانه بزرگی در سرزمین داغستان است، این رودخانه از شهر طرار سرچشمه گرفته و پس از پیوستن به رودخانه بزرگ دیگری به بحر خزر می ریزد و در آن جا پادشاهانی قدرتمند و جنگجو بوده که در نتیجه طغیان و ستمگری، خداوند آنها را نابود گردانیده است. و توفیق از خداوند است.