[hadith]الوصیة بالتقوی:

أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بتَقْوَی اللَّهِ الَّذی أَلْبَسَکُمُ الرِّیَاشَ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمُ الْمَعَاشَ؛ فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَی الْبَقَاءِ سُلَّماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبیلًا، لَکَانَ ذَلِکَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ (علیه السلام) الَّذی سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ الْجِنِّ وَ الْإِنْس مَعَ النُّبُوَّةِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَةِ، فَلَمَّا اسْتَوْفَی طُعْمَتَهُ وَ اسْتَکْمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتْهُ قِسیُّ الْفَنَاءِ بنِبَالِ الْمَوْتِ وَ أَصْبَحَتِ الدِّیَارُ مِنْهُ خَالِیَةً وَ الْمَسَاکِنُ مُعَطَّلَةً وَ وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ. وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً، أَیْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ؟ أَیْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ؟ أَیْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذینَ قَتَلُوا النَّبیِّینَ وَ أَطْفَئُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ وَ أَحْیَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ؟ أَیْنَ الَّذینَ سَارُوا بالْجُیُوش وَ هَزَمُوا [الْأُلُوفَ] بالْأُلُوفِ وَ عَسْکَرُوا الْعَسَاکِرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِنَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏7، ص: 66-59

کجا رفتند فراعنه و عمالقه؟

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به دنبال بحثهای مربوط به صفات جمال و جلال خدا و عظمت جهان هستی به جنبه های عملی می پردازد، زیرا اعمال صالح از عقیده صالح سرچشمه می گیرد. امام(علیه السلام) همگان را در برابر آن همه نعمتهایی که خدا به بندگانش ارزانی داشته دعوت به تقوا می کند و می فرماید: «ای بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزگاری در برابر خداوند سفارش می کنم، همان خدایی که لباس های فاخر به شما پوشانید و وسایل زندگی را به فراوانی در اختیار شما قرار داد»; (أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللهِ بتَقْوَی اللهِ الَّذی أَلْبَسَکُمُ الرِّیَاش(1)، وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمُ الْمَعَاشَ).

در واقع امام(علیه السلام) به دو نعمت بزرگ اشاره می کند که سرچشمه نعمتهای فراوان دیگری است; نعمت اول انواع لباسهاست که هم بدن را از سرما و گرما و انواع آسیبها حفظ می کند و هم به انسان وقار، شخصیت، احترام و ارزش می بخشد و او را از حیوانات جدا می سازد.

نعمت دیگر معاش است; یعنی انواع روزیهایی که انسان در زندگی به آن محتاج است. با توجه به اینکه معاش از ریشه معیشت به معنای زندگی است، مفهوم وسیعی دارد که غذا و آب و هوا و مسکن و دارو و درمان را شامل می شود و کلیه مواهب حیات را در بر می گیرد و اینکه بعضی تصوّر کرده اند مفهوم آن محدود به آب و غذاست صحیح به نظر نمی رسد، گرچه این مفهوم عام، انواع لباس های فاخر را نیز شامل می شود; ولی ممکن است ذکر آن به خصوص به جهت اهمیّت فوق العاده ای که در زندگی انسان دارد، باشد.

چون بی تقواییها و انواع گناهان از حبّ دنیا سرچشمه می گیرد، امام(علیه السلام) به ناپایداری دنیا و فنای آن می پردازد و مخصوصاً انگشت روی یک مصداق روشن آن می گذارد و می فرماید: «اگر کسی راهی به سوی بقا و جاودانگی یا جلوگیری از مرگ پیدا می کرد چنین کسی به یقین سلیمان بن داود(علیه السلام) بود; همان که خداوند حکومت بر جنّ و انس را مسخّر وی ساخت. افزون بر نبوّت و مقام قرب پروردگار»; (فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَی الْبَقَاءِ سُلَّماً، أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبیلا، لَکَانَ ذلِکَ سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُودَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، الَّذی سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ الْجِنِّ وَ الاِْنْس، مَعَ النُّبُوَّةِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَةِ(2)).

آری سلیمان با آن همه جلال و جبروت و قدرت و عزّت و کرّ و فرّ، هرگز نتوانست راه را بر مرگ ببندد و درست در موعد مقرّر بدون اندک تأخیری چشم از جهان فرو بست. از همین رو امام(علیه السلام) در ادامه سخن می فرماید: «ولی آن گاه که آخرین روزی اش را برگرفت و مدّت زندگانی اش را کامل ساخت کمانهای فنا تیرهای مرگ را به سوی او پرتاب کردند و دار و دیار از او خالی گشت و مسکنها (و قصرها)ی او بی صاحب ماند و گروهی دیگر آن را به ارث بردند (و در آنها ساکن گشتند)»; (فَلَمَّا اسْتَوْفَی طُعْمَتَهُ، وَ اسْتَکْمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتْهُ قِسیُّ(3) الْفَنَاءِ بنِبَالِ(4) الْمَوْتِ، وَ أَصْبَحَتِ الدِّیَارُ مِنْهُ خَالِیَةً، وَ الْمَسَاکِنُ مُعَطَّلَةً، وَ وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ).

چه تشبیه گویایی! امام(علیه السلام) قانون فنا را به کمانهایی تشبیه کرده که تیرهای آن مرگ است این کمانها همگان را نشانه گیری کرده اند و منتظرند آخرین لقمه روزی را بخورند و آخرین دقیقه عمر را به پایان ببرند; بلافاصله تیرها رها شده و به اهداف خود اصابت می کنند; خواه این هدف مورچه ضعیفی باشد یا سلیمان حاکم بر انس و جن و وحش و طیور.

عجب اینکه قانون فنا و مرگ از قوانینی است که هیچ گونه استثنا در آن راه ندارد; خوبان و بدان، انبیا و اولیا و اشقیا و ظالمان و اقویا و ضعفا همه و همه را در بر می گیرد و به هیچ کس رحم نمی کند و لحظه ای مهلت نمی دهد: (فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدمُونَ)(5) درباره چگونگی مرگ سلیمان بحث آموزنده ای در نکته ها خواهد آمد.

سپس امام(علیه السلام) در نتیجه گیری، می فرماید: «در قرون گذشته برای شما درسهای عبرت فراوانی است. کجا هستند «عمالقه» و فرزندان عمالقه! کجایند فرعون ها و فرزندانشان و کجا هستند صاحبان شهرهای «رسّ»; همانها که پیامبران را کشتند و چراغ پرفروغ سنّتهای فرستادگان خدا را خاموش کردند و سنّتهای جباران را زنده ساختند کجایند آنها که با لشکرهای گران به راه انداختند و هزاران نفر را شکست دادند و متواری ساختند همانها که سپاهیان فراوان گرد آوردند و شهرهای بسیار بنا نهادند»; (وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً! أَیْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ! أَیْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ! أَیْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذینَ قَتَلُوا النَّبیِّینَ، وَ أَطْفَؤُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ، وَ أَحْیَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ! أَیْنَ الَّذینَ سَارُوا بالْجُیُوش، وَ هَزَمُوا(6) بالاُْلُوفِ، وَ عَسْکَرُوا الْعَسَاکِرَ، وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِنَ!).

امام(علیه السلام) در این عبارات پرمعنا و تکان دهنده بعد از اشاره به مرگ عبرت انگیز سلیمان، نظری به پهنه تاریخ پیشین بشریّت افکنده و از قدرتمندانی که در زمان خود بر کشورها با جلال و جبروت حکومت می کردند و امروز جز مشتی خاک از آنها باقی نمانده، یاد می کند به خصوص روی چند گروه از آنها انگشت می نهد:

نخست به «عمالقه» اشاره می کند که از فرزندان «عملاق» یکی از نوادگان نوح پیامبر بودند پیکرهای قوی و نیرومندی داشتند و سالیان دراز بر شامات و غیر شامات حکومت می کردند.

سپس به فراعنه یعنی پادشاهان مصر که از مقتدرترین شاهان تاریخ بودند می پردازد و در سومین مرحله از صاحبان شهرهای رسّ (رودخانه ارس یا چاهای پرآبی که در بعضی از مناطق ایران وجود داشت) سخن به میان می آورد; همانها که در برابر پیامبران خداوند ایستادند، آنها را شهید کردند، سنّتهای الهی را خاموش ساختند و سنّتهای ستمگران را احیا نمودند.

در آخرین مرحله اشاره ای کلّی به همه شاهان قدرتمند پیشین می کند که صاحب لشکر فراوان بودند و شهرهای زیادی بنا نهادند; ولی سرانجام همگی در برابر مرگ زانو زدند و از فراز تختهای زرّین به زیر خاکهای سرد و خاموش منتقل شدند.


نکته ها:

1ـ شوکت سلیمان (علیه السلام) و مرگ او:

برخلاف تورات کنونی که سلیمان(علیه السلام) را پادشاهی جبار و بتخانه ساز و هوس باز معرفی کرده(7)، قرآن مجید او را پیامبری بزرگ و پاک و خداترس می شمرد و نمونه قدرت و حاکمیت بی نظیر مطرح می کند که در لابه لای سرگذشت او درسهای بزرگی برای همگان نهفته است.

قرآن می گوید: خداوند مواهب عظیمی به او داد; مرکب بسیار سریعی همچون باد که می توانست با آن در مدت کوتاهی سراسر کشورش را سیر کند، نیروهای فعال انس و جنّ، علم و دانش فراوان حتی آشنایی بانطق پرندگان به وی بخشید، لشکریان و کارگزاران بسیار در اختیار او قرار داد با این حال مرگ او بسیار عبرت انگیز بود.

در بعضی از روایات آمده است که روزی سلیمان(علیه السلام) به اصحاب و یاران خود گفت خداوند چنین حکومت عظیمی را در اختیار من قرار داده; ولی علی رغم این همه امکانات، یک روز را شاد زندگی نکرده ام، فردا تصمیم دارم به بالای قصر بروم و تنها باشم و نگاهی به اطراف بیفکنم و عظمت خویش را بنگرم و لذت ببرم. به هیچ کس اجازه ندهید بر من وارد شود تا یک روز را تنها و خوشحال باشم. گفتند: بسیار خوب. فردای آن روز عصایش را گرفت و به بالاترین نقطه قصر رفت. تکیه بر عصا کرده بود و به اطراف پایتخت و شکوه و عظمت آن می نگریست و از این همه نعمت خداداد شاد و خندان بود. ناگهان دید جوان خوش قیافه و خوش لباسی از گوشه قصر به سراغ او آمد. سلیمان گفت: چه کسی به تو اجازه داده وارد قصر شوی؟ من خواستم امروز تنها باشم. جوان گفت: من به اذن پروردگار این قصر وارد شدم. سلیمان(علیه السلام) گفت: او از من سزاوارتر است بگو ببینم کیستی؟ گفت: من فرشته مرگم. سلیمان(علیه السلام) پرسید: برای چه آمده ای؟ گفت: آمده ام قبض روح تو کنم، سلیمان(علیه السلام) گفت: بسم الله مأموریت خود را انجام بده این روز شادی من بود گویا خدا نمی خواهد سرور و شادی جز با لقای او صورت بگیرد: «أبَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ أنْ یَکُونَ لی سُرُورٌ دُونَ لِقائِهِ».

فرشته مرگ روح او را قبض کرد در حالی که بر عصا تکیه داشت (حتی اجازه نشستن به او نداد) آری او از دنیا رفت در حالی که همچنان به کمک عصا ایستاده بود و مردم به او نگاه می کردند و تصوّر می کردند زنده است. چند روز بر این حال گذشت. بعضی گفتند به راستی عجیب است او چند روز است به این حال مانده، نه خسته شده و نه خوابیده، نه غذا و آبی خورده و نوشیده، او حتماً خدای ماست که باید او را بپرستیم. بعضی گفتند نه او ساحر است، چنین وانمود می کند که متکی به عصا ایستاده; ولی در واقع چنین نیست. مؤمنان گفتند سلیمان بنده خداست و پیامبر اوست و در قبضه تدبیر پروردگار است. (باید منتظر بمانیم تا ببینیم چه می شود).

هنگامی که این اختلافات بالا گرفت خداوند متعال موریانه را بر عصای او مسلّط ساخت و چیزی نگذشت که عصا شکست و سلیمان(علیه السلام) فرو افتاد. در این هنگام همه از مرگ او آگاه شدند. آری! موریانه ای حکومتی را به هم ریخت.(8)

و همان گونه که امام علی(علیه السلام) در خطبه بالا اشاره فرموده هنگامی که پیمانه عمر سلیمان(علیه السلام) لبریز شد کمانهای فنا و نیستی او را با تیرهای مرگ هدف قرار دادند.

2ـ عمالقه کیانند:

«عمالقه» جمع «عملاق» نام شخصی است از فرزندزادگان نوح و قبیله عمالقه به او منسوب است; آنان افرادی نیرومند و قوی پیکر و جنگجو بودند و به گفته بعضی از مورّخان در شمال حجاز، در دو هزار سال پیش از میلاد حضرت مسیح زندگی می کردند. به مصر حمله کردند و آنجا را تصرف و مدتها در آنجا فرمان روایی داشتند ولی سرانجام در حدود 17 قرن پیش از میلاد، مصریان به آن حمله کردند و به جزیرة العرب بازگشتند و در یمن و حجاز و دیگر مناطق این جزیره ساکن شدند و دولتهایی تشکیل دادند.

جبارانی که قرآن مجید در داستان ورود موسی و بنی اسرائیل به بیت المقدّس، از آنها یاد کرده به اعتقاد جمعی از مفسّران شاخه ای از همان عمالقه بوده اند. سرانجام یوشع فرمانده بنی اسرائیل به امر موسی(علیه السلام) با آنها پیکار کرد و بر آنها غلبه یافت.

این قوم چون دارای قدرت فراوانی بودند و قرن ها حکومتهای مقتدری تشکیل دادند و سپس همگی بر باد رفتند و تنها نامی از آنها بر صفحه تاریخ ماند، امیرمؤمنان(علیه السلام) در خطبه بالا می فرماید: «کجایند عمالقه و فرزندان آنها».(9)

3ـ فراعنه مصر:

نام پادشاهان مصر به صورت عام، «فرعون» بود همان گونه که به سلاطین روم «قیصر» و به سلاطین ایران «کسری» می گفتند. یکی از فراعنه معاصر حضرت موسی بود که «رامسیس دوم» نام داشت و دیگری که فرعون معاصر حضرت یوسف بود «ریّان بن ولید». بعضی گفته اند: پادشاهانی که در مصر قبل از ظهور حضرت مسیح حکومت کردند 32 نفر بودند; گروهی از سرزمین مصر بودند و جمعی از عمالقه و عده ای از رومیان و عده ای از یونانیان و بعضی از ایرانیان که از طرف کسراها برای فتح مصر فرستاده شده بودند و در آنجا حکومت داشتند که امروز اثری از هیچ یک از آنها نیست.

4ـ اصحاب رسّ:

واژه رسّ در اصل به معنای اثر مختصر است. بعضی «رسّ» را مخفّف «ارس» (رودخانه معروف در شمال ایران) دانسته اند; ولی اکثراً آن را به معنای چاه می دانند و معتقدند این گروه که اکنون آثار بسیار کمی از آنها به جای مانده، اقوام کشاورزی بودند که چاههای پرآب فراوانی داشتند و به همین دلیل وضع زندگانی آنها خوب بود.

در اینکه آنها در کجا زندگی می کردند و نام پیامبرشان چه بود، اختلاف زیادی در میان مفسّران است; بعضی آنها را از بقایای عاد و ثمود می دانند و بعضی می گویند آنها در یمامه می زیستند و پیامبری به نام حنظله داشتند. بعضی پیامبر آنها را شعیب(علیه السلام) می دانند.

در کتاب عیون اخبارالرضا از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: آنها قومی بودند که درخت صنوبر را می پرستیدند و به آن شاه درخت می گفتند: دوازده شهر آباد داشتند که بر کنار نهری به نام رسّ بنا شده بود این شهرها به نامهای آبان، آذر، دی، بهمن، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور و مهر نامیده شده بوده و ایرانیان نام ماههای سال خود را از آن گرفتند. برای آن درخت قربانی می کردند و هنگامی که قربانی را می سوزاندند و دود از آن به آسمان بر می خاست در مقابل درخت به سجده می افتادند. هنگامی که آنها در کفر و بت پرستی فرو رفتند خداوند پیامبری از بنی اسرائیل به سوی آنها فرستاد; ولی ایمان نیاوردند. آن پیامبر از خدا تقاضا کرد که آن درخت صنوبر که بیش از همه مورد احترام بود بخشکد. هنگامی که درخت خشکید آنها تصمیم بر کشتن پیامبرشان گرفتند. «چاهی» عمیق کندند و او را زنده در آن افکندند تا جان سپرد. خداوند به جهت اصرار آنها بر کفر و ظلم به عذاب شدیدی گرفتارشان کرد و نابود شدند.(10)

آری! دنیا از این گونه سلاطین نیرومند و اقوام سرکش و جباران و ستمگران بسیار به خود دیده است که اکنون گرد و غبار نسیان نه تنها بر قبورشان که بر تاریخشان نیز نشسته است و این بهترین سند بی وفایی و ناپایداری دنیاست:

بشکاف خاک را و ببین اکنون *** بی مهری زمانه رسوا را

این دشت خوابگاه شهیدان است *** فرصت شمار وقت تماشا را!


پی نوشت:

  1. «ریاش» جمع «ریش» در اصل به معنای پرهای پرندگان است سپس به هرگونه لباس اطلاق شده است و از آنجا که پرهای پرندگان غالباً به رنگ های مختلف و زیباست مفهوم زیبایی و زینت در این واژه نهفته است و ریاش به لباس های زینتی گفته می شود.

  2. «زلفة» و «زلفی» به معنای قرب و نزدیکی و منزلت است.

  3. «قسیّ» جمع «قوس» به معنای کمان است.

  4. «نبال» جمع «نبل» به معنای تیر است.

  5. اعراف، آیه 34.

  6. «هزموا» از ماده «هزیمت» به معنای شکست و متواری شدن است.

  7. تورات، کتاب اوّل ملوک و پادشاهان.

  8. بحارالانوار، جلد 14، صفحه 136 - 137 (با تلخیص) این مطلب به طور فشرده در قرآن مجید در سوره سبأ آیه 13 و 14 اشاره شده است.

  9. به دائرة المعارف فرید وجدی، لغتنامه دهخدا و تفاسیر ذیل آیه (قَالُوا یَا مُوسَی إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ) سوره مائده، آیه 22 مراجعه شود.

  10. به بحارالانوار، جلد 14، صفحه 148 به بعد; و تفسیرالمیزان، جلد 15; و تفسیر نمونه، جلد 15 ذیل آیه 38 سوره فرقان و آیه 12 سوره ق مراجعه کنید.