[hadith]أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَی الْحَقِّ؟ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذینَ تَعَاقَدُوا عَلَی الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ برُءُوسهِمْ إِلَی الْفَجَرَةِ؟
قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بیَدهِ [إِلَی] عَلَی لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَةِ الْکَرِیمَةِ فَأَطَالَ الْبُکَاءَ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام):
[أَوْهِ] أَوِّهِ عَلَی إِخْوَانِیَ الَّذینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْیَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبدْعَةَ، دُعُوا لِلْجِهَاد فَأَجَابُوا، وَ وَثِقُوا بالْقَائِد فَاتَّبَعُوهُ.
ثُمَّ نَادَی بأَعْلَی صَوْتِهِ: الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ، أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا، فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَی اللَّهِ فَلْیَخْرُجْ.
قَالَ نَوْفٌ وَ عَقَدَ لِلْحُسَیْنِ (علیه السلام) فِی عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِقَیْس بْنِ سَعْدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِأَبی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ فِی عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِغَیْرِهِمْ عَلَی أَعْدَادٍ أُخَرَ وَ هُوَ یُرِیدُ الرَّجْعَةَ إِلَی صِفِّینَ، فَمَا دَارَتِ الْجُمُعَةُ حَتَّی ضَرَبَهُ الْمَلْعُونُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ. فَتَرَاجَعَتِ الْعَسَاکِرُ، فَکُنَّا کَأَغْنَامٍ فَقَدَتْ رَاعِیهَا تَخْتَطِفُهَا الذِّئَابُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ.[/hadith]
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص27
آن گاه علی (ع) می فرماید «این اخوانی این عمار...» برادرانم کجایند، عمار کجاست»؟
عمار بن یاسر، نسب و برخی از اخبار او:
وی عمار بن یاسر بن عامر بن کنانة بن قیس عنسی مذحجی است. کنیه اش ابو الیقظان و همپیمان بنی مخزوم است. اینک بخشی و گزینه یی از اخبار او را از کتاب الاستیعاب ابی عمرو بن عبد البر محدث نقل می کنیم.
ابو عمر می گوید: یاسر، پدر عمار، عربی قحطانی از خاندان عنس قبیله مذحج است و پسرش عمار وابسته و از موالی بنی مخزوم است و چنین بود که پدرش یاسر همراه دو برادر خود به نام مالک و حارث در جستجوی برادر دیگرشان به مکه آمدند. حارث و مالک به یمن برگشتند ولی یاسر در مکه ماند و با ابو حذیفة بن مغیرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم همپیمان شد. ابو حذیفه یکی از کنیزان خود را که نامش سمیه بود به ازدواج یاسر در آورد که برای او عمار متولد شد. ابو حذیفه عمار را آزاد کرد و از همین جاست که عمار وابسته بنی مخزوم است در حالی که پدرش عربی آزاد و بدون وابستگی به کسی است. در این مورد اهل سیره اختلافی ندارند، به مناسبت همین پیمان و وابستگی که میان بنی مخزوم و عمار بوده است پس از اینکه غلامان عثمان عمار را چندان زدند که گفته اند فتق گرفت و یک دنده از دنده هایش را شکستند. بنی مخزوم بر عثمان خشم گرفتند و جمع شدند و گفتند به خدا سوگند اگر عمار بمیرد در قبال خونش کسی جز عثمان را نخواهیم کشت.
ابو عمر می گوید: عمار بن یاسر از کسانی است که در راه خدا شکنجه شده است و سرانجام عمار با زبان خود آنچه را ایشان می خواستند گفت در حالی که دلش مطمئن به ایمان بود و این آیه که می فرماید «مگر کسی که مجبور شود و دلش مطمئن به ایمان باشد» در مورد او نازل شده است. این موضوعی است که مفسران بر آن اجماع دارند. سپس عمار به حبشه هجرت کرد و به هر دو قبله نماز گزارد و او از نخستین مهاجران به مدینه بود. سپس در جنگ بدر و همه جنگهای دیگر شرکت جست و
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص28
سخت کوشش و پایداری کرد و پس از رحلت رسول خدا (ص) در جنگ یمامه هم حاضر شد و در آن جنگ هم پایداری کرد و یک گوش او در آن جنگ قطع شد.
ابو عمر می گوید: واقدی، از عبد الله بن نافع، از پدرش، از عبد الله بن عمر روایت می کند که می گفته است روز جنگ یمامه عمار را دیدم بر فراز صخره یی از کوه بر آمده و فریاد می کشد ای گروه مسلمانان آیا از بهشت می گریزید من عمار بن یاسرم پیش من آیید. در همان حال به گوش بریده اش می نگریستم که روی زمین می جهید و او سخت ترین جنگ را انجام می داد. ابو عمر می گوید: عمار شخصی بیش از اندازه کشیده قامت و دارای چشمانی شهلا و فراخ شانه بود و مویهای سپید خویش را رنگ نمی کرد.
[ابو عمر] گوید: به ما خبر رسیده که عمار گفته است من همسن رسول خدا (ص) هستم و هیچ کس از این نظر از من به او نزدیکتر نیست. ابن عباس در تفسیر این آیه که خداوند متعال می فرماید «آیا آن کس که مرده بود و او را زنده اش ساختیم و برای او پرتوی قرار دادیم که در پناه آن میان مردم راه می رود» گفته است: مقصود عمار یاسر است و این گفتار خداوند متعال که می فرماید «همچون کسی است که مثل او در تاریکیهاست و از آن بیرون نیست» یعنی ابو جهل بن هشام.
همچنین گوید: پیامبر (ص) فرموده اند «همانا سراپای وجود عمار تا سر استخوانهایش انباشته از ایمان است» و به صورت «تا گودی کف پایش» نیز روایت شده است. ابو عمر بن عبد البر از عایشه نقل می کند که می گفته است: هیچیک از اصحاب پیامبر نیست که اگر بخواهم درباره اش چیزی بگویم می توانم بگویم جز عمار بن یاسر که خودم شنیدم پیامبر (ص) می فرمود «او سراپا تا گودی کف پاهایش انباشته از ایمان است». ابو عمر همچنین می گوید: عبد الرحمن بن ابزی می گفته است: هشتصد تن
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص29
از کسانی که در بیعت رضوان شرکت کرده بودیم در جنگ صفین همراه علی علیه السلام بودیم که از جمع ما شصت و سه نفر کشته شدند و عمار بن یاسر در زمره ایشان بود.
ابو عمر می گوید: از خالد بن ولید نقل شده است که پیامبر فرموده اند «هر کس عمار را دشمن بدارد و با او کینه توزی کند، خدایش او را دشمن می دارد»، خالد می گفته است من از آن روز همواره او را دوست می دارم. ابو عمر می گوید: از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت شده که می گفته است: روزی عمار آمد و برای شرفیابی به حضور پیامبر اجازه خواست پیامبر (ص) که صدای او را شناخته بود فرمود «خوشامد و آفرین بر پاکیزه یی که خویشتن را پاکیزه می دارد- یعنی عمار- اجازه دهیدش».
ابو عمر می گوید: انس از پیامبر (ص) روایت می کند که فرموده است «بهشت مشتاق چهار تن است علی و عمار و سلمان و بلال». سپس می گوید: فضایای عمار براستی بسیار است که آوردن آن سخن را به درازا می کشاند. گوید: اعمش، از ابو عبد الرحمن سلمی نقل می کند که می گفته است: همراه علی علیه السلام در جنگ صفین شرکت کردیم، عمار بن یاسر را دیدم که به هیچ وادی و جانبی حرکت نمی کرد مگر اینکه اصحاب محمد (ص) در پی او حرکت می کردند، گویی او برای ایشان نشانه یی بود و خودم از او شنیدم که در آن روز به هاشم بن عتبه می گفت ای هاشم پیش برو که بهشت زیر درخشش شمشیر است و این بیت را می خواند. «امروز یاران را که محمد و حزب اویند دیدار می کنم» به خدا سوگند. اگر ما را شکست دهند و به نخلستانهای هجر عقب برانند باز هم می دانیم که ما بر حق هستیم و ایشان بر باطل اند. و سپس این ابیات را خواند: «ما شما را در مورد تنزیل قرآن فرو کوفتیم و امروز در مورد تأویل آن بر شما ضربه می زنیم...».
گوید: من یاران محمد (ص) را ندیده بودم که در هیچ جا آن چنان کشته شوند. گوید: ابو مسعود بدری و گروهی که هنگام احتضار حذیفة حضور داشتند
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص30
سخن از فتنه پیش آمد. ابو مسعود و دیگران به حذیفه گفتند چون میان مردم اختلاف پدید آید ما را به پیروی از نظر چه کسی فرمان می دهی گفت بر شما باد به پسر سمیه که او تا گاه مرگ از حق جدا نمی شود- یا آنکه گفت: او تا هنگامی که باشد همراه حق حرکت می کند.
ابن عبد البر می گوید: برخی هم این حدیث را به طور مرفوع از حذیفة نقل کرده اند. ابو عمر می گوید: شعبی، از احنف نقل می کند که می گفته است: در جنگ صفین عمار حمله کرد، ابن جزء سکسکی و ابو الغادیه فزاری بر او حمله کردند، ابو الغادیه بر او نیزه زد، ابن جزء سر او را برید.
می گویم: در این مورد خود ابو عمر بن عبد البر که خدایش رحمت کناد گوناگون سخن گفته است. او در بخش کنیه ها در کتاب استیعاب خود ابو الغادیه را نام برده و گفته است جهنی است و جهینه شاخه یی از قبیله قضاعه است. حال آنکه اینجا او را فزاری شمرده است و باز در همان بخش کنیه ها گفته است که نام ابو الغادیه یسار و گفته شده است مسلم بوده است.
ابن قتیبه در کتاب المعارف از قول خود ابو الغادیه روایت می کند که می گفته است: خودش عمار را کشته است. او می گفته نخست، مردی بر عمار نیزه زد که کلاهخود از سرش افتاد و من ضربتی زدم و سرش را جدا کردم ناگاه دیدم سر عمار است. چگونگی این قتل با آنچه ابن عبد البر روایت کرده است تفاوت دارد.
ابو عمر می گوید: وکیع، از شعبه، از عبد بن مرة، از عبد الله بن سلمه نقل می کند که می گفته است: گویی هم اکنون روز جنگ صفین است و به عمار می نگرم که روی زمین دراز کشیده بود و آب خواست، برای او جرعه یی شیر آوردند نوشید و گفت «امروز یاران را دیدار می کنم» و همانا پیامبر (ص) با من عهد فرموده و گفته است آخرین آشامیدنی من در این جهان جرعه یی شیر است. سپس دوباره آب خواست زنی که دارای دستهای بلندی بود ظرف شیری با آب آمیخته برای او آورده و عمار چون آن را آشامید گفت: سپاس خداوند را بهشت زیر پیکان نیزه ها قرار
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 31
دارد. به خدا سوگند، اگر چنان ما را فرو کوبند که به نخلستانهای هجر عقب بنشانند هر آینه می دانیم که ما بر حق هستیم و آنان بر باطل اند. سپس چندان جنگ کرد تا کشته شد.
ابو عمر می گوید: حارثة بن مضراب روایت می کند و می گوید نامه یی را که عمر برای مردم کوفه نوشته بود خواندم و چنین بود: «اما بعد، من عمار را به عنوان امیر و عبد الله بن مسعود را به عنوان معلم و وزیر پیش شما فرستادم و آن دو از زمره یاران نجیب محمد (ص) هستند، سخن آن دو را بشنوید و به آن دو اقتداء کنید و من با نیازی که به وجود عبد الله بن مسعود داشتم شما را بر خودم ترجیح دادم و برگزیدم.
ابو عمر می گوید: عمر بن خطاب از این جهت گفته است آن دو از نجبای اصحاب پیامبرند، که رسول خدا (ص) فرموده است «هیچ پیامبری نیست که مگر هفت یاور نجیب و فقیه و وزیر به او عنایت می شود و به من چهارده تن عنایت شده است حمزه و جعفر و علی و حسن و حسین و ابو بکر و عمر و عبد الله بن مسعود و سلمان و عمار و اباذر و حذیفة و مقداد و بلال». ابو عمر می گوید: اخبار در حد تواتر رسیده است که پیامبر (ص) فرموده است «عمار را گروه ستمگر خواهد کشت» و این از اخبار غیبی و نشانه های پیامبری آن حضرت (ص) و از صحیح ترین احادیث است.
جنگ صفین در ربیع الآخر سال سی و هفت بود. علی علیه السلام عمار را در جامه هایش بدون اینکه او را غسل دهد به خاک سپرد. مردم کوفه روایت می کنند که علی علیه السلام بر جنازه عمار نماز گزارده است و مذهب ایشان در مورد شهیدان همین گونه است که آنان را غسل نمی دهند ولی بر آنان نماز گزارده می شود. ابو عمر بن عبد البر می گوید: سن عمار روزی که کشته شد نود و چند سال بود و نیز گفته شده است: نود و یک یا نود و دو یا نود و سه سال داشته است.
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص32
ابو الهیثم بن التیهان و برخی از اخبارش:
علی علیه السلام سپس فرموده است «ابن التیهان کجاست». او ابو الهیثم بن التیهان است که در کلمه دوم حرف «ی» مشدد و مکسور است، نام اصلی او و پدرش هر دو مالک بوده است و نسبت پدرش چنین است: مالک بن عبید بن عمرو بن عبد الاعلم بن عامر الانصاری. ابو الهیثم یکی از نقیبان دوازده گانه انصار در شب بیعت عقبه است و گفته شده است که او از انصار نبوده بلکه از قبیله بلی بن ابی الحارث بن قضاعة و هم پیمان بنی عبد الاشهل بوده است. به هر حال او یکی از نقیبان بیعت شب عقبه است و در جنگ بدر هم شرکت کرده است.
ابو عمر بن عبد البر در کتاب الاستیعاب خود می گوید: درباره تاریخ مرگ او اختلاف است خلیفة، از اصمعی نقل می کند که می گفته است از خویشاوندانش پرسیدم، گفتند به روزگار زندگی رسول خدا (ص) در گذشته است. ابو عمر می گوید این سخنی است که از گوینده آن کسی پیروی نکرده و پذیرفته نشده است. و گفته شده است او به سال بیستم یا بیست و یکم در گذشته است و آنچه که از همه بیشتر گفته شده است این است که جنگ صفین را درک کرده و همراه علی علیه السلام بوده است و هم گفته شده است که در جنگ صفین کشته شده است.
ابو عمر سپس می گوید: خلف بن قاسم، از حسن بن رشیق، از دولایی، از ابو بکر وجیهی، از قول پدرش، از صالح بن وجیه نقل می کند که می گفته است: از جمله کسانی که در صفین کشته شده اند عمار و ابو الهیثم و عبد الله بن بدیل و گروهی از شرکت کنندگان در جنگ بدر هستند که خدایشان رحمت کناد. آن گاه ابو عمر روایت دیگری نقل می کند و می گوید: ابو محمد عبد الله بن محمد بن عبد المومن، از عثمان بن احمد بن سماک، از حنبل بن اسحاق بن علی، از ابو نعیم نقل می کند که می گفته است: نام ابو الهیثم مالک و نام پدرش عمرو بن حارث است و ابو الهیثم در جنگ صفین همراه علی علیه السلام کشته شده است. ابن عبد البر می گوید: این سخن ابو نعیم و کسان دیگری جز اوست.
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص33
می گویم: این روایت صحیح تر از گفتار ابن قتیبه است که در کتاب المعارف خود می گوید: گروهی گفته اند که ابو الهیثم در جنگ صفین همراه با علی علیه السلام بوده است و حال آنکه اهل علم این سخن را نه می شناسند و نه ثابت می کنند. تعصب ابن قتیبه معلوم است. چگونه می گوید: این سخن را اهل علم نه می شناسند و نه ثابت می کنند و حال آنکه ابو نعیم و صالح بن وجیه هر دو گفته اند و ابن عبد البر هم آن را روایت کرده است و اینان همگی مشایخ بزرگ محدثان هستند.
شرح حال ذو الشهادتین خزیمة بن ثابت:
علی علیه السلام سپس فرموده است «ذو الشهادتین کجاست»، او خزیمة بن- ثابت بن فاکه بن ثعلبه خطمی انصاری از خاندان بنی خطمه از قبیله اوس انصار است و پیامبر (ص) در داستان مشهوری گواهی او را معادل گواهی دو مرد قرار داده است. کنیه او ابو عماره است و در جنگ بدر و همه جنگهای پس از آن شرکت داشته است و روز فتح مکه رایت خاندان خطمه در دست او بوده است.
ابن عبد البر در کتاب الاستیعاب می گوید: او در جنگ صفین همراه علی بن ابی طالب علیه السلام شرکت کرده است و پس از اینکه عمار کشته شد، خزیمة چندان جنگ کرد که کشته شد. ابن عبد البر می گوید: موضوع کشته شدن ذو الشهادتین در جنگ صفین از طرق مختلف نقل شده است که ما در کتاب الاستیعاب از قول پسر پسرش، یعنی
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص34
محمد بن عمارة بن خزیمه ذو الشهادتین، نقل کرده ایم. خزیمه در جنگ صفین همواره می گفت: خودم از پیامبر (ص) شنیدم که می فرمود «عمار را گروه ستمگر خواهد کشت» و سپس چندان جنگ کرد که کشته شد.
می گویم: از شگفت ترین تعصبهای زشتی که بر آن آگاه شده ام یکی هم این است که ابو حیان توحیدی در کتاب البصائر می گوید خزیمة بن ثابت که با علی علیه السلام در جنگ صفین کشته شده است خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین نبوده است بلکه مردی دیگر از انصار و صحابه است که خزیمة بن ثابت نام داشته است.
این [سخن ] اشتباه است چرا که کتابهای حدیث و نسب گواه آن است که میان اصحاب پیامبر (ص) چه از انصار و چه غیر ایشان، هیچ کس جز ذو الشهادتین، خزیمة بن ثابت نام نداشته است و چه می توان کرد که گمراهی هوس را دارو و چاره ای نیست و باید توجه داشت که طبری صاحب تاریخ پیش از ابو حیان بر گفتن این سخن پیشی گرفته است و ابو حیان این سخن را از کتاب او نقل کرده است و کتابهایی که در مورد نامهای صحابه تألیف شده به خلاف آنچه این دو گفته اند گواهی می دهد. وانگهی یاری دهندگان و یاران امیر المومنین چه نیازی دارند که بخواهند شمار خویش را با بر شمردن نام خزیمه و ابو الهیثم و عمار و جز ایشان بیفزایند. اگر مردم نسبت به این مرد [علی علیه السلام ] انصاف دهند و با دیده انصاف بر او بنگرند خواهند دانست که اگر علی (ع) تنها می بود و همه مردم با او جنگ می کردند او بر حق بود، و همگان بر باطل.
سپس علی علیه السلام می فرماید «برادران دیگر آنان که نظیر ایشان بودند کجایند» و مقصودش کسانی از صحابه هستند که در صفین همراهش بودند و کشته شدند همچون ابن بدیل و هاشم بن عتبه و کسان دیگری غیر از آن دو که ما ضمن اخبار صفین از آنان نام بردیم.
قیس بن سعد بن عباده و نسب او:
قیس بن سعد بن عبادة بن دلیم خزرجی از اصحاب پیامبر (ص) و کنیه او ابو عبد الملک است. او احادیثی از پیامبر (ص) روایت کرده است. قیس مردی بیش از اندازه کشیده قامت و دارای موهای بلند و صاف و دلیر و بخشنده بود. پدرش سعد سالار خزرجیان
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص35
بود هموست که انصار درباره اینکه پس از پیامبر (ص) به خلافت برسد چاره اندیشی کردند، او هنگامی که با ابو بکر بیعت شد با وی بیعت نکرد و به حوران رفت و همانجا مرد. گفته شد که چون ایستاده و به هنگام شب در صحرا ادرار کرد جنیان او را کشتند و در این مورد دو بیت شعر روایت می کنند و گویند شبی که سعد کشته شد این دو بیت شنیده شد بدون اینکه خواننده آن دیده شود و آن دو بیت چنین است: «ما سالار خزرج سعد بن عباده را کشتیم و دو تیر بر او پرتاب کردیم به قلبش برخورد و خطا نرفت»
گروهی می گویند: در آن هنگام امیر شام کسی را به کمین او نشانده بود تا شبانگاه او را بکشد و شب که سعد برای قضای حاجت به صحرا رفته بود آن شخص او را به سبب اینکه از اطاعت خلیفه سرپیچی کرده بود با دو تیر کشت و یکی از متأخران در این باره چنین سروده است. «می گویند سعد بن عباده را جنیان دلش را شکافتند ای کاش دین و آیین خود را با مکر و تزویر درست نکنی. گناه سعد در اینکه ایستاده ادرار کرده است چیست آری سعد با ابو بکر بیعت نکرده بود...».
قیس بن سعد از بزرگان شیعیان امیر المومنین علیه السلام و معتقد به محبت و ولایت اوست و در همه جنگها در التزام رکاب آن حضرت بود. قیس هر چند که در مورد صلح امام حسن با معاویه بر امام حسن اعتراض کرد ولی از یاران و همراهان او بود و عقیده و میل او نسبت به آل ابو طالب بود و در اعتقاد و دوستی خود مخلص شمرده می شد. البته از اموری که موجب تأکید این موضوع می شد بیرون رفتن کار از دست پدرش و گرفتاریهای روز سقیفه و پس از آن بود که از همه این امور دلتنگ شده بود و اندوه خویش را در دل نهان می داشت تا آنکه در خلافت امیر المومنین علیه السلام امکان اظهار نظر پیدا کرد و از قدیم گفته شده است «دشمن دشمنت دوست تو شمرده می شود».
ابو ایوب انصاری و نسب او:
نام و نسب ابو ایوب انصاری چنین است: خالد بن یزید بن کعب بن ثعلبة خزرجی. او از خاندان نجار است. در بیعت عقبه و جنگ بدر و دیگر جنگها
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص36
حضور داشت و هنگامی که پیامبر (ص) در هجرت از مکه به مدینه از محل سکونت خاندان عمرو بن عوف بیرون آمد در خانه او منزل فرمود و تا هنگامی که مسجد و خانه ها را ساخت همچنان در خانه ابو ایوب ساکن بود و سپس از آنجا به خانه خود منتقل شد، و روزی که پیامبر (ص) میان یاران خود عقد برادری می بست میان ابو ایوب و مصعب بن عمیر عقد برادری منعقد فرمود.
ابن عبد البر در کتاب الاستیعاب می گوید: ابو ایوب انصاری در همه جنگهای علی علیه السلام همراهش بوده است. او این موضوع را از ابن کلبی و ابن اسحاق نقل می کند و آن دو می گفته اند که ابو ایوب در جنگ جمل و صفین همراه علی (ع) بود و در جنگ خوارج هم سالار مقدمه و پیشتازان بوده است.
و گفته می شود این خطبه آخرین خطبه یی است که امیر المومنین علیه السلام آن را ایستاده ایراد فرموده است.