[hadith]أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَی الْحَقِّ؟ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذینَ تَعَاقَدُوا عَلَی الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ برُءُوسهِمْ إِلَی الْفَجَرَةِ؟

قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بیَدهِ [إِلَی] عَلَی لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَةِ الْکَرِیمَةِ فَأَطَالَ الْبُکَاءَ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام):

[أَوْهِ] أَوِّهِ عَلَی إِخْوَانِیَ الَّذینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْیَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبدْعَةَ، دُعُوا لِلْجِهَاد فَأَجَابُوا، وَ وَثِقُوا بالْقَائِد فَاتَّبَعُوهُ.

ثُمَّ نَادَی بأَعْلَی صَوْتِهِ: الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ، أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا، فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَی اللَّهِ فَلْیَخْرُجْ.

قَالَ نَوْفٌ وَ عَقَدَ لِلْحُسَیْنِ (علیه السلام) فِی عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِقَیْس بْنِ سَعْدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِأَبی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ فِی عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِغَیْرِهِمْ عَلَی أَعْدَادٍ أُخَرَ وَ هُوَ یُرِیدُ الرَّجْعَةَ إِلَی صِفِّینَ، فَمَا دَارَتِ الْجُمُعَةُ حَتَّی ضَرَبَهُ الْمَلْعُونُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ. فَتَرَاجَعَتِ الْعَسَاکِرُ، فَکُنَّا کَأَغْنَامٍ فَقَدَتْ رَاعِیهَا تَخْتَطِفُهَا الذِّئَابُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏7، ص: 87-80

همگی آماده جهاد شوید!

در این بخش از خطبه، لحن کلام امام(علیه السلام) تغییر پیدا می کند و با تعبیراتی بسیار غم انگیز، سخنان گذشته را ادامه می دهد و از شهیدان بزرگواری که در صفین شربت شهادت نوشیدند و جای آنها در میان اصحابش خالی است یاد می کند و می فرماید: «کجایند برادران من همانها که در مسیر صحیح گام نهادند و در راه حق پیش رفتند»; (أَیْنَ إِخْوَانِی الَّذینَ رَکِبُوا الطَّریِقَ، وَ مَضَوْا عَلَی الْحَقِّ؟).

سپس روی چند نفر از این پیشتازان ایثار و شهادت و آگاهی و معرفت، انگشت می نهد و می فرماید: «کجاست عمار؟ کجاست ابن تیّهان؟ و کجاست ذوالشهادتین. (سه نفر از بزرگان اصحاب که شرح حالشان خواهد آمد)»; (أَیْنَ عَمَّارٌ؟ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ؟ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ؟).

آن گاه به صورت کلی و عام از همه آنها چنین یاد می کند: «کجایند مانند آنان از برادرانشان که پیمان بر جانبازی بستند و سرانجام سرهایشان برای فاجران و فاسقان فرستاده شد»; (وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذینَ تَعَاقَدُوا عَلَی الْمَنِیَّةِ، وَ أُبْرِدَ(1) برُؤُوسهِمْ إِلَی الْفَجَرَةِ!).

اشاره به ده ها نفر از صحابیان بزرگوار پیامبر(صلی الله علیه وآله) است که همراه علی(علیه السلام) در صفین بودند و شربت شهادت نوشیدند و جنایتکاران لشکر معاویه، سرهای آنها را جدا کردند و برای معاویه بردند.(2)

در اینجا خاطره آنان سبب شد که امام(علیه السلام) حالت تأثر شدیدی پیدا کند آن گونه که راوی این خطبه (نوف بکالی) می گوید: آن گاه امام(علیه السلام) دست به محاسن شریف خود زد و مدت طولانی گریست و فرمود:

«آه بر برادرانم. همانها که قرآن را تلاوت می نمودند و به کار می بستند در فرائض الهی دقت می کردند و آنها را به پا می داشتند. سنّتها را زنده کرده و بدعتها را می راندند. بسوی جهاد دعوت شدند و مشتاقانه پذیرفتند، به رهبر خود اطمینان داشتند و از او پیروی کردند»; (قالَ: ثُمَّ ضَرَبَ بیَدهِ عَلی لِحْیَتِهِ الشَّریفَةِ الْکَریمَةِ، فَأَطالَ الْبُکاءَ، ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَوِّهِ(3) عَلَی إِخْوَانِی الَّذینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْیَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبدْعَةَ. دُعُوا لِلْجِهَاد فَأَجَابُوا، وَ وَثِقُوا بالْقَائِد فَاتَّبَعُوهُ).

این اوصاف شش گانه حکایت از عظمت مقام آنان در علم و عمل در پاسداری دین و در جهاد و اطاعت از پیشوا و رهبر الهی می کند. هم از قرآن آگاهی داشتند و آن را مو به مو در مورد زندگی اجرا می کردند، هم از واجبات با خبر بودند و به آن عمل می کردند هم پاسداری از سنّتها و مبارزه با بدعتها داشتند و به هنگام جهاد اهل ایثار و فداکاری بودند.

در واقع امام(علیه السلام) می خواهد سرمشقی به یارانش بدهد و بگوید مؤمنان واقعی و حافظان راستین اسلام و صحابه حقیقی پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه ویژگی هایی داشتند. شاید این سخنان داغ در آن دلهای سرد اثر بگذارد و برای جهاد با ظالمان و جانیان به پا خیزند.

سپس امام(علیه السلام) با صدای رسا و بانگ بلند ندا داد: «ای بندگان خدا جهاد، جهاد. آگاه باشید من امروز لشکر را به سوی اردوگاه حرکت می دهم آن کس که می خواهد به سوی خدا حرکت کند با ما کوچ نماید»; (ثُمَّ نادی بأَعْلی صَوْتِهِ: الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللهِ! أَلاَ وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَوْمِی هذَا ; فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَی اللهِ فَلْیَخْرُجْ!).

به این ترتیب امام(علیه السلام) بعد از آن همه بیانات تکان دهنده و بیدارگر، مردم را برای جهاد به سوی دشمن دعوت کرد و گروه زیادی از مردم از سخنان امام(علیه السلام) به شوق آمدند واحساس مسئولیت کردند و آماده حرکت به میدان جهاد شدند.

«نوف بکالی (راوی این خطبه) می گوید: امام(علیه السلام) پرچمی به امام حسین(علیه السلام) برای یک لشکر ده هزار نفری داد و پرچمی به قیس ابن سعد ـ که رحمت خدا بر او باد ـ برای ده هزار و به ابوایوب انصاری برای ده هزار و برای دیگران هر کدام به تعدادهای دیگر، و این در حالی بود که می خواست به صفین بازگردد ولی هنوز روز جمعه نگذشته بود که ابن ملجم ـ که لعنت خدا بر او باد ـ امام(علیه السلام) را ضربت زد و لشکرها بازگشتند و ما همچون گلّه هایی بودیم که شبان خود را از دست می دهد و گرگان از هر سو به آنها حمله ور می شوند و آنها را می ربایند»; (قال نوْفٌ: وَ عَقَد لِلْحُسَیْنِ(علیه السلام) فی عَشَرَةِ آلاف، وَ لِقیس بن سعد(قدس سره) فی عَشَرَةِ آلاف، وَ لاِبی أیُّوب الاَْنْصاری فی عَشَرَةِ آلاف، وَ لِغَیْرِهِمْ عَلی أَعْداد أُخَر، وَ هُوَ یُریدُ الرَّجْعَةَ إلی صِفینَ، فَما دارَتِ الْجُمْعَةُ حَتّی ضَرَبَهُ الْمَلْعُونُ ابنُ مُلْجَم لَعَنهُ اللهُ، فَتَراجَعَتِ الْعَساکِرُ، فَکُنّا کَأَغْنام فَقَدتْ راعیها، تَخْتَطُفها الذئابُ مِن کُلِّ مَکان!).

به این ترتیب گرگان شام و غارتگران سپاه معاویه شادمان شدند و از اینکه خطر بزرگی بار دیگر از آنها دفع شد شادی کردند; ولی مؤمنان راستین در دریایی از غم و اندوه فرو رفتند.

در حدیث آمده است هنگامی که خبر شهادت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به شام رسید عمروابن عاص با خبر شد و با این جمله به معاویه بشارت داد: «إِنَّ الاَْسَد المُفرِش ذراعَیْهِ بالْعَراقِ لاقی شُعُوبَه; آن شیری که در عراق در کمین ما بود به یاران خود پیوست».(4)


نکته ها:

یاران باوفای امام (علیه السلام):

امام(علیه السلام) در این خطبه نام چند نفر از یاران وفادار و بزرگان اسلام را می برد که در زمره صحابه راستین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بودند. و سپس پیمان وفاداری با امام بستند و در میدان صفین شربت شهادت نوشیدند. و همان گونه که قبلا اشاره شد طبق روایتی 300 تن از صحابه پیامبر که در بیعت رضوان و گروهی از آنها از بدریون بودند، با علی(علیه السلام) در جنگ صفین همکاری می کردند از این جمع 63 نفر در آن میدان شهید شدند که امام(علیه السلام) نام سه تن از آنها را می برد. در ذیل شرح حال مختصری از هر یک از آنها را می آوریم. سپس به شرح حال قیس ابن سعد و ابوایوب انصاری که نامشان در پایان این خطبه به عنوان فرمانده آمده است، می پردازیم.

  1. عمّار یاسر:

کنیه اش ابویقظان و از کسانی است که در مکّه اسلام آورد و مرارتهای فراوانی را متحمل شد. ابن عبدالبر در کتاب استیعاب می نویسد: هنگامی که یاسر به مکّه آمد با کنیزی به نام سمیه ازدواج کرد و عمار از او متولد شد. عمار کسی بود که در راه خدا از سوی مشرکان شکنجه شد، هر چند به حکم اجبار کلماتی را در بیزاری از اسلام بر زبان جاری ساخت; ولی سخت ناراحت و گریان شد و خدمت پیامبر آمد و آیه شریفه (إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بالاِْیمَانِ)(5) که دلیلی بر جواز تقیّه در این موارد است، درباره وی نازل گردید. مفسّران به اجماع نزول این آیه را درباره عمار می دانند. او از کسانی بود که به سرزمین حبشه هجرت کرد و به دو قبله نماز گزارد. او از مهاجران نخستین است که در جنگ بدر و همه جنگهای اسلامی حضور داشت.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره وی فرمود: «اِنَّهُ مَلیئٌ إیماناً إلی أَخْمُصِ قَدَمَیْهِ; عمار سر تا پا مملو از ایمان است» و نیز فرمود: «مَنْ أَبْغَضَ عَمّاراً أبْغَضَهُ اللهُ; کسی که با عمار دشمن کند خدا دشمن او خواهد بود». در حدیث دیگری از آن حضرت می خوانیم که: «بهشت مشتاق چهار نفر است: علی و عمار و سلمان و ابوذر».

ابن عبدالبرّ می افزاید: اخبار متواتری داریم که پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره عمار فرمود: «تَقْتُلُ عَمّاراً الْفِئَةُ الْباغِیَةُ; عمار را گروه ستمگر و متجاوز خواهند کشت». ابن عبدالبر این خبر را از صحیح ترین اخبار می شمرد. می دانیم که عمار به دست یاران معاویه در صفین شهید شد و عجب اینکه بسیاری از مردم این خبر را شنیده بودند که مهم ترین سند در جنایات معاویه است; ولی باز از خواب غفلت بیدار نشدند.

ابن عبدالبرّ در ادامه سخنان خود روایتی از ابوعبدالرحمان سلمی نقل می کند که می گوید: ما با علی(علیه السلام) در صفین بودیم. عمّار یاسر را دیدم که به هر سو حرکت می کرد اصحاب محمّد او را همراهی می کردند گویی پرچم آنها بود. و از عمار شنیدم که به هاشم ابن عقبه (عتبه) می گفت ای هاشم به پیش بتاز که بهشت در سایه شمشیرهاست. امروز دوستانم محمد(صلی الله علیه وآله) و یارانش را ملاقات خواهند کرد. می دانم که ما برحق و آنها بر باطل اند. عبدالله ابن سلمه می گوید: من در روز صفین به عمار می نگریستم که تشنه شد و تقاضای آب کرد، ظرف شیری برای او آوردند او گفت امروز روز ملاقات دوستان است چرا که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به من فرمود: آخرین شربتی که از دنیا می نوشی شیر است.(6)

قابل توجه است هنگامی که خبر شهادت مالک اشتر ـ بعد از جنگ صفین ـ به معاویه رسید، در میان مردم خطبه ای خواند و گفت: علی(علیه السلام) دو دوست نیرومند داشت; یکی در صفین قطع شد; یعنی عمار یاسر و دیگری امروز; یعنی مالک اشتر.(7)

  1. ابن تیّهان:

نام او مالک و کنیه اش ابوالهیثم، از طایفه انصار و از کسانی است که در بیعت عقبه با پیغمبر بیعت کرد و در جنگ بدر حاضر بود. اکثر مورخان معتقدند او در جنگ صفین حضور داشت و در همان جنگ به شهادت رسید و خطبه بالا گواه بر این مطلب است. ابن ابی الحدید در اینجا نام گروهی از عالمان اهل سنّت را ذکر می کند که تصریح کرده اند او در جنگ صفین شهید شده است.(8)

  1. ذوالشهادتین:

نام او خزیمة بن ثابت انصاری و کنیه اش ابوعمار و از کسانی است که در مدینه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پیوست. در مورد این که چرا به نام ذوالشهادتین لقب داده شده، ابن اثیر در اسد الغابه می نویسد:

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) اسبی از سواء بن قیس محاربی خریداری کرده بود. سواء معامله را انکار کرد. خزیمة بن ثابت به نفع پیامبر(صلی الله علیه وآله) گواهی داد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود با این که در جریان معامله حضور نداشتی چگونه شهادت دادی؟ عرض کرد: ما در (مسائل بسیار مهم تری مانند) وحی الهی تو را تصدیق کردیم و می دانیم جز حق نمی گویی (چگونه در موضوع کوچکی گواهی به صدق تو ندهیم؟) رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس خزیمه به نفع یا زیان او گواهی دهد همان یک شهادت او کافی است.(9) (البتّه این یک استثناست به دلیل ایمان محکم خزیمه و شاید به این دلیل که گواهی او سبب علم قاضی می شد). او نیز در بسیاری از جنگهای اسلامی حضور داشت و ابن عبدالبرّ در استیعاب می نویسد او در صفین هنگامی که عمار شهید شد سخت برآشفت، شمشیر کشید و آن قدر پیکار کرد تا به شهادت رسید.(10)

  1. قیس بن سعد بن عباده:

کنیه او ابوالفضل، مردی رشید و شجاع و با سخاوت و فرزند سعد بن عباده رییس خزرج بود. قیس بن سعد از بزرگان شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) محسوب می شد و در همه جنگها در رکاب علی(علیه السلام) شرکت کرد. انس بن مالک درباره او می گوید: قیس بن سعد، رئیس محافظان پیامبر(صلی الله علیه وآله) محسوب می شد (و از هر نظر مورد اعتماد بود) و ابن شهاب می گوید: هرگاه مشکل اجتماعی و فتنه ای روی می داد پنج نفر از سیاستمداران عرب، به مشاوره می پرداختند که یکی از آنها قیس بن سعد بود.(11)

  1. ابوایوب انصاری:

نام او خالد بن زید بود ولی بیشتر او را با کنیه اش می شناسند. و از یاران نخستین پیامبر(صلی الله علیه وآله) است که در جنگ بدر و سایر جنگها شرکت داشت. و این افتخار را پیدا کرد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به هنگام ورود به مدینه، به خانه او وارد شد و همچنان میهمان او بود تا مسجد و خانه ساده پیامبر(صلی الله علیه وآله) در کنار مسجد ساخته شد. ابوایوب در همه جنگهای امیرمؤمنان علی(علیه السلام) شرکت داشت و در جنگ با خوارج در مقدمه لشکر بود. ابوایوب ده سال پس از شهادت علی(علیه السلام) زنده بود و در سال 50 از دنیا رفت.(12)

از آنچه در بالا گفته شد این نکته تاریخی روشن می شود که هم رزمان علی(علیه السلام) در جنگها و در مبارزه با منحرفان شام و دیگر افراد باغی و یاغی چه کسانی بودند؟ چه کسانی در لشکر علی شربت شهادت نوشیدند و چه کسانی فرماندهی لشکر آن حضرت را بر عهده داشتند؟ اگر دلیلی بر حقانیت آن حضرت و نادرستی عقیده مخالفانش جز این نباشد، کافی است.


پی نوشت:

  1. «أبرد» از ریشه «برود» و «برودت» به معنای سرد شدن است و در مورد کسی که آخر روز وارد محلی می شود این واژه به کار می رود و نیز هنگامی که نامه و یا چیزی را با پیک مخصوص از جایی به جایی می فرستند واژه ابراد اطلاق می شود و «برید» در زمان ما به اداره پست اطلاق می شود.

  2. ابن عبدالبرّ از عبدالرحمن بن أبزی نقل می کند: سیصد تن از کسانی که در بیعت رضوان با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیعت کردند، در جنگ صفین در رکاب علی(علیه السلام) شرکت داشتند و از آن میان شصت و سه تن به شهادت رسیدند که یکی از آنان عمار یاسر است. (استیعاب، جلد 2، صفحه 70، شرح حال عمّار).

  3. «اوِّه» این واژه آنگاه که به سکون واو قرائت می شود کلمه ای است که به هنگام شکایت و اظهار درد گفته می شود و معادل آن در فارسی آه است.

  4. بحارالانوار، جلد 41، صفحه 69.

  5. نحل، آیه 106 .

  6. استیعاب، جلد 2، صفحه 68 به بعد (شرح حال عمار).

  7. کامل ابن اثیر، جلد 3، صفحه 353. در حوادث سال 38 هجری.

  8. شرح ابن ابی الحدید، جلد 10، صفحه 107-108.

  9. اسد الغابة، جلد 2، صفحه 114 (ذیل شرح حال خزیمه).

  10. استیعاب، جلد 1، صفحه 268. (شرح حال خزیمة بن ثابت).

  11. اسدالغابة، جلد 4، صفحه 215. نیز ر.ک: به استیعاب، جلد 2، صفحه 159. (شرح حال قیس بن سعد).

  12. ر.ک: به استیعاب، جلد 1، صفحه 253 و جلد 2، صفحه 368.