[hadith]وَ مِنْهَا: قَدْ لَبسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا وَ أَخَذَهَا بجَمِیعِ أَدَبهَا مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا وَ الْمَعْرِفَةِ بهَا وَ التَّفَرُّغِ لَهَا، فَهِیَ عِنْدَ نَفْسهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُهَا وَ حَاجَتُهُ الَّتِی یَسْأَلُ عَنْهَا؛ فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ وَ ضَرَبَ بعَسیب ذَنَبهِ وَ أَلْصَقَ الْأَرْضَ بجِرَانِهِ، بَقِیَّةٌ مِنْ بَقَایَا حُجَّتِهِ، خَلِیفَةٌ مِنْ خَلَائِفِ أَنْبیَائِهِ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج7، ص: 72-67
ویژگیهای آن مرد الهی:
آنچه در این بخش آمده در ظاهر پیوندی با بخشهای سابق این خطبه ندارد. دلیل آن این است که مرحوم سیّد رضی در بسیاری از موارد همه خطبه را نقل نمی کند، بلکه بخشهایی از آن را به صورت گزینشی انتخاب می کند. تعبیر به «مِنْها» نیز در آغاز این بخش، گواه روشنی بر این مطلب است و همین امر سبب شده است که این بخش و مرجع ضمیرهای آن در هاله ای از ابهام فرو رود و هر یک از مفسّران، احتمالی درباره آن بدهند; ولی به اعتقاد ما قرائنی در مجموع این بخش وجود دارد که هرگونه ابهام را برطرف می سازد که به آن اشاره می کنم.
نخست می فرماید: «او برای حفظ حکمت و دانش، زرهی که حافظ آن است بر تن کرده و حکمت را باهمه آدابش را در برگرفته، توجه خاص به آن نموده و آن را به خوبی شناخته و یکسره به آن پرداخته است»; (قَدْ لَبسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا(1)، وَ أَخَذَهَا بجَمِیعِ أَدَبهَا، مِنَ الاِْقْبَالِ عَلَیْهَا، وَالْمَعْرِفَةِ بهَا، وَالتَّفَرُّغِ لَهَا).
در اینکه منظور از این شخص حکیم که حکمت همه وجود او را پر کرده و توجه او را به خود جلب نموده و آن را با همه آداب در برگرفته کیست، احتمالات متعددی داده شده که از جمله چهار احتمال زیر است:
1ـ گروهی گفته اند: این کلام، اشاره به حضرت مهدی(علیه السلام) و دوران غیبت و قیام اوست. ابن ابی الحدید این نظر را به امامیه نسبت داده است و در آغاز آن را نمی پذیرد; ولی در پایان به عنوان کسی که در آخر الزمان متولّد می شود و نامش مهدی(علیه السلام) است، این نظریه پذیرفته است.
2ـ فلاسفه گفته اند: مراد از آن نخبگان عرفا هستند که در هر زمان در میان مردم وجود دارند.
3ـ از بعضی متصوفه نقل شده که منظور اولیاء الله و سالکان طریق حقیقتند که همواره در روی زمین وجود دارند.
4ـ از جماعت معتزله نقل شده که منظور عالم به عدل و توحید از مؤمنان است که در هر عصر و زمان، افرادی از آنها در میان مردم دیده می شود; ولی هنگامی که تعبیرات حضرت را تا پایان این بخش تفسیر کنیم به روشنی درخواهیم یافت که این عبارات تفسیر صحیحی جز حضرت مهدی(علیه السلام) ندارد.
به هر حال تعبیر به (قَدْ لَبسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا) اشاره به این است که او حکیم است و برای حفظ حکمت سپری بر تن کرده که منظور از آن، سپر تقوا و پرهیزکاری است، همان گونه که دراین حدیث معروف آمده است: «ما أَخْلَصَ عَبْدٌ للهِِ عَزَّوَجَلَّ أَرْبَعینَ صَباحاً إلاّ جَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبهِ عَلی لِسانِهِ ; هیچ بنده ای چهل روز اعمال خود را برای خدا کاملا خالص نکرد مگر این که چشمه های جوشان حکمت از قلب او بر زبانش سرازیر شد».(2)
جمله های بعد از آن نیز، «وَ أَخَذَهَا بجَمِیعِ أَدَبهَا...» همه اشاره به این است که او حکیمی است توانا که علم و دانش و حکمت و تدبیر بر همه وجود او حاکم است و با همین ابزار محیط خود را اداره می کند.
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن می افزاید: «حکمت و دانش برای او گمشده ای است که همواره در جستجوی آن است و نیاز اوست که پیوسته در طلب آن است»; (فَهِیَ عِنْدَ نَفْسهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُهَا، وَ حَاجَتُهُ الَّتِی یَسْأَلُ عَنْهَا).
این سخن تأکید دیگری است بر اینکه آن مرد الهی برنامه کارش بر اساس حکمت قرار گرفته و قبل از ایجاد هر تحوّلی تحوّل علمی و فرهنگی برقرار می کند; این سخن هماهنگ با چیزی است که در روایات درباره حضرت مهدی(علیه السلام) آمده است. از جمله در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) چنین می خوانیم: «إذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ یَدَهُ عَلی رُؤُوس الْعِباد فَجَمَعَ بها عُقُولُهُمْ وَ کَمُلَتْ بها أَحْلامُهُم ; هنگامی که قیام کننده ما به پا خیزد دست خود را بر سر بندگان بگذارد (آنها را تحت تربیت خود قرار دهد) و به این وسیله عقلهای آنها را متمرکز سازد و افکار آنها را کامل کند».(3)
در ادامه در بیان یک ویژگی دیگر آن مرد الهی می فرماید: «او به هنگامی که اسلام غروب کند همچون شتری گردد که از راه رفتن بازمانده، بر زمین قرار گرفته و سینه به آن چسبانده است، پنهان خواهد شد»; (فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ(4) الاِْسْلاَمُ، وَ ضَرَبَ بعَسیب(5) ذَنْبهِ(6)، وَ أَلْصَقَ الاَْرْضَ بجِرَانِهِ(7)).
هنگامی که شتر از راه رفتن باز می ماند بر زمین چنان پهن می شود که انتهای دم او به زمین می چسبد و حتی پایین گردن خود را نیز بر آن می نهد و این نشانه نهایت خستگی است و عرب از آن به عنوان کنایه برای نهایت ضعف و ناتوانی استفاده می کند.
این سخن اشاره آشکار دیگری به یکی از اوصاف آن مرد الهی است و که در دوران غیبت او اسلام و مسلمین در نهایت ضعف قرار می گیرند و دشمنان از هر سو برای محو اسلام و شکست مسلمین قیام می کنند.
در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «اَلْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمیعُ ما جاءَتْ بهِ الرُّسُلُ حَرْفانِ فَلَمْ یَعْرِفِ النّاسُ حَتّی الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ فَإذا قامَ قائِمُنا أَخْرَجَ خَمْسَ وَ عِشْرینَ حَرْفاً فَبثّها فی النّاس وَ ضَمَّ إِلَیْها الْحَرْفَیْنِ حَتّی یَبُثَّها سَبْعَةَ وَ عِشْرینَ حَرْفاً ; علم و دانش 27 حرف (27 باب) است جمیع آنچه پیامبران الهی آورده اند به اندازه دو حرف آن است و مردم تا امروز جز آن دو حرف را نشناختند. هنگامی که قیام کننده ما قیام می کند 25 حرف دیگر را بیرون می آورد و در میان مردم می گستراند و آن دو حرف را نیز به آن ضمیمه می کند تا 27 حرف کامل شود»(8) (اشاره به اینکه آن حضرت انقلاب فرهنگی قوی و پرشتابی پی ریزی می کند که سطح آگاهی و علم در جهان بیش از ده برابر وضع موجودش می شود).
به گفته حافظ:
ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن *** قوافل دل و دانش که مرد راه رسید
کجاست صوفی دجّال فعلِ ملحدْ شکل *** بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
عزیز مصر به زعم برادران حسود *** ز قعر چاه بر آمد، به اوج ماه رسید
امام(علیه السلام) در پایان این فراز به نکته روشن تری در این زمینه می پردازد و می فرماید: «او باقیمانده ای از حجّتهای خدا است و خلیفه و جانشینی از جانشینان پیامبران اوست»; (بَقِیَّةٌ مِنْ بَقَایَا حُجَّتِهِ، خَلِیفَةٌ مِنْ خَلاَئِفِ أَنْبیَائِهِ).
همان گونه که از بیان این اوصاف به دست می آید جمله های بالا مرجع ضمیری جز حضرت مهدی نمی تواند داشته باشد. به ویژه اینکه واژه های «بقیه» (بقیة الله) و «حجّت» و «خلیفه» در فرهنگ دینی ما کاملا منطبق بر آن حضرت است.
نکته:
اشاراتی به قیام مهدی(علیه السلام):
از این بخش خطبه که اشارات روشنی به قیام حضرت مهدی(علیه السلام) داشت، به خوبی استفاده می شود که بر خلاف تصوّر ناآگاهان، تکیه گاه اصلی مهدی برانقلابی فکری، علمی و فرهنگی است; نه قیامی نظامی و مملوّ از خونریزی. او چنان سطح افکار مردم را بالا می برد که با پای خود به سوی یک حکومت سراسر عدل و داد پیش می روند. بی شکّ در آغاز راه، اقلیّت ماجراجو و منحرف و گردنکشان زورگو و ظالمی در این طریق سدّ راهند که امام آنها را با قدرت نظامی خود بر می دارد. او پیوسته در طلب دانش و ارتقای سطح معلومات امّت است و همچون جدّش پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با زبان حال و قال می گوید: (رَبِّ زدْنِی عِلْماً).(9)
پی نوشت:
-
«جنّه» از ریشه «جنّ» بر وزن «فنّ» به معنای پوشاندن چیزی است و به دیوانه از این جهت مجنون گفته می شود که گویی پرده ای بر عقلش کشیده است و جن موجودی است ناپیدا و جنین در رحم پوشیده شده است. باغ را از این جهت «جنّت» می گویند که زمینش از درختان پوشیده است و «جنان» بر وزن زمان به قلب گفته می شود که در سینه پنهان است و «جنّه» که در خطبه بالا آمده به معنای زره و سلاح های دفاعی دیگری که انسان خود را با آن می پوشاند.
-
عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، جلد 2، صفحه 69، حدیث 321.
-
بحارالانوار، جلد 2، صفحه 328، حدیث 47.
-
«اغترب» از ماده «اغتراب» به معنای مهاجرت کردن یا پنهان شدن است.
-
«عسیب» استخوان انتهایی دم اسب یا شتر گویند.
-
«ذنب» از ریشه «ذنب» بر وزن «ضرب» گرفته شده که به معنای دنبال چیزی را گرفتن است و چون گناه آثار و تبعاتی دارد که انسان را رها نمی کند به آن ذنب بر وزن ضرب گفته شده و «ذَنَب»، بر وزن «هدف» که در خطبه بالا آمده به معنای دم حیوان و دنباله هر چیزی است.
-
«جران» به معنای بخش پیشین گردن شتر و جمله «ضرب بجرانه» کنایه از جاگرفتن و جا خوش کردن است.
-
بحارالانوار، جلد 73، صفحه 336 .
-
طه، آیه 114.